ذهن درستکاری که ما را به نابخردی‌های پیش‌بینی پذیر رساند

چطور ذهن درستکار ما را به نابخردی‌های پیشبینی پذیر می‌رساند؟

جاناتان هایت در کتاب ذهن درستکار و همین‌طور در کتاب دیگرش «فرضیه‌ خوش‌بختی» از استعاره‌ی فیل و فیل‌سوار برای توضیح رابطه‌ی عقل و احساس استفاده می‌کند. این استعاره و حرفی که آقای هایت می‌زند من را یاد کتاب دیگری انداخت که در همین بی‌پلاس معرفی کرده بودیم: نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر از دن آریلی. به نظرم بین این دو کتاب رابطه‌ای وجود دارد که شاید در نظر اول به چشم نیاید. در این یادداشت سعی کردم این رابطه را تا حدی نشان بدهم.

نویسنده: عباس سیدین

 

فیل‌سوار و لشگر فیل‌ها

در بخشی از کتاب ذهن درستکار جاناتان هایت که در اپیزود ۳۵ پادکست بی‌پلاس معرفی کردیم، نویسنده از استعاره‌ی فیل و فیل‌‌سوار می‌گوید. حرف اصلی او در این بخش این است که گاهی برای درک نوع تصمیم‌گیری‌هایمان، برای اینکه بفهمیم چطور در یک مورد خاص -مثلاً‌ یک تصمیم اخلاقی- به نتیجه‌گیری امروزمان رسیده‌ایم، باید به احساس‌هایمان توجه کنیم؛ چون شواهد مختلفی نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از جهت‌گیری‌های ما توسط این احساس‌ها هدایت می‌شوند و چیزی که عقل خودآگاه می‌نامیم نقش کمتری دارد و گاهی توجیه‌گر آن احساس‌هایی است که در درونمان شکل گرفته. 

خیلی وقت‌ها پیش‌فرض ما درباره‌ی خودمان و همین‌طور آدم‌های دیگر این است که ما موجوداتی عقلانی یا منطقی هستیم. اینکه نمی‌توانیم دلیل بعضی تصمیم‌ها یا کارهای خودمان یا دیگران را بفهمیم بخشیش به همین دلیل است. یعنی نمی‌توانیم درک کنیم که چه فرآیند فکری و تصمیم‌گیری منطقی باید طی بشود تا فرد از نقطه‌ی الف به نقطه‌ی ب برسد و فلان تصمیم را بگیرد؛ مثلاً تصمیم بگیرد یک سرمایه‌گذاری پرخطر بکند، یک رابطه‌ی عاطفی را شروع کند یا تمام کند، یا به این یا آن گروه سیاسی یا فرقه‌ی مذهبی گرایش پیدا کند. یکی از چیزهایی که کتاب ذهن درستکار به ما نشان می‌دهد این است که تصمیمات ریشه‌هایی بسیار عمیق‌تر از عقل خودآگاه و هوشیار ما دارد.

ذهن درستکار

خلاصه کتاب ذهن درستکار را بشنوید


کشف دوباره

شاید در نظر اول این‌طور به‌نظر نرسد، اما یک اشتراک و ارتباطی بین کتاب ذهن درستکار (دست کم در بخشی از محتوای آن) و کتابی مثل نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر وجود دارد.

در خلاصه کتاب نابخردی‌های پیشبینی پذیر دن آریلی هم که در اپیزود ۲۹ پادکست بی‌پلاس تعریف کردیم نویسنده از ویژگی‌هایی در سیستم شناختی و روانی ما می‌گوید که بر نحوه‌ی تصمیم‌گیری‌های اقتصادی ما اثر می‌گذارد و باعث می‌شود تصمیم‌هایی بگیریم که همان‌طور که از اسم کتاب برمی‌آید نابخردانه‌اند.

این دو کتاب -یکی از زاویه‌ی روان‌شناسی اخلاق و دیگری اقتصاد رفتاری- به یک موضوع زیربنایی اشاره دارند. اینکه ما باید در تصویری که از خودمان به موجودات خودآگاه و عقلانی داریم تجدیدنظر کنیم. فقط هم این دو نویسنده یا این دو حیطه‌ی تحقیق و پژوهش نیستند که با این موضوع سروکار پیدا کرده‌اند و احتمالاً ما هم باز به آن بر خواهیم خورد. مثلاً آیا تا به حال درباره‌ی تاثیر انگل‌ها بر فرآیندهای روانی ما فکر کرده‌اید؟ شاید لازم باشد به این هم فکر کنیم.  شاید لازم باشد به این هم فکر کنیم. این اشاره را داشته باشید، شاید روزی نه چندان دور فرصتی شد و به آن هم پرداختیم. فعلاً این‌قدر بگویم که بعضی انگل‌ها -مثلاً تاکسوپلاسموسیس- ظاهراً روی خلق و خو و نوع تصمیم‌گیری‌های ما اثر می‌گذارند. داستان بسیار پیچیده و فوق‌العاده جذاب و هیجان‌انگیزی است. بگذریم.

نابخردی‌های پیشبینی پذیر

خلاصه کتاب نابخردی‌های پیش‌بینی پذیر را بشنوید


به سوی تصویر جدیدتر از خودمان

با کنار هم گذاشتن تصویری که کتاب ذهن درستکار و کتاب نابخردی‌های پیش‌بینی پذیر از ذهن و روان ما می‌دهند، مثل دو تکه‌ از یک پازل، می‌توانیم سعی کنیم و یک تصویر بزرگ‌تر را حدس بزنیم. تصویری که می‌گوید عقل خودآگاه ما، شاید نه فقط مثل یک فیل‌سوار، بلکه مثل فرماندهی است که قصد دارد یک لشگر از فیل‌ها را در نبردهای مختلف هدایت کند. و البته این درباره‌ی تک‌تک ماها صدق می‌کند. حالا وقتی با کسی روبروییم و احساس می‌کنیم نمی‌توانیم بفهمیم که در ذهن او چه گذشته که چنین حرفی زده یا چنان کاری کرده، می‌توانیم با هم‌دلی و آگاهی بیشتری به آن لشگر فیل‌ها فکر کنیم و سعی کنیم خط و ربط فرآیندهای احساسی و روانی فرد را به حساب بیاوریم.

زنده‌باد پیچیدگی

دانستن این پیچیدگی‌ها چه کمکی به ما می‌کند؟ قبل‌تر از کلمه‌ی «هم‌دلی» استفاده کردم و به نظرم کلمه‌ی مناسبی است. وقتی من درکی بالغانه‌تر و پیچیده‌تر از نحوه‌ی تصمیم‌گیری و فکر کردن خودم و دیگران داشته باشم، با فکرها، ایده‌ها و تصمیم‌های دیگران با هم‌دلی بیشتری روبرو می‌شوم. می‌توانم تصور کنم که چه در قلب و مغز تو گذشته که چنین تصمیم گرفته‌ای و اگر بخواهم حرفم و نظرم واقعاً به گوش تو برسد باید چه موانعی را کنار بزنم.

دانستن این پیچیدگی‌ها فایده‌ی دیگری هم دارد. فرض کنید که در مقابل دستگاه یا ماشینی هستید که یک پیچ یا دکمه برای کنترل دارد. با آن چه کار می‌توانید بکنید؟ یا خاموشش می‌کنید یا روشن. اما اگر دستگاه و ماشین مقابلتان ده‌ها و صدها پیچ و دکمه و تنظیم داشته باشد حالا می‌توانید کنترل  خیلی خیلی دقیق‌تری روی عملکرد آن داشته باشید. رفتارهای ما هم همین‌طور است. با دانستن این پیچیدگی‌ها مثل این است که پیچ‌ها و کنترل‌هایی که برای کار با این ماشین در اختیار داریم گسترده‌تر و متنوع‌تر می‌شوند و امکانات ما برای درک و توضیح عملکرد این ماشین خیلی بیشتر و ظریف‌تر و دقیق‌تر می‌شود.

 

بیشتر کنجکاوی کنیم
درست و غلط اخلاقی
کشتن انسان دیگر اخلاقیست یا غیر اخلاقی؟

آخرین بار که درباره‌ی شخصی گفتید «هیچ چیز حالی‌اش نیست»، یا «اصلا معلوم نیست این طرف چی می‌گه»، یا «چطور بیشتر بخوانید

دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر
دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر

در اپیزود ذهن درستکار، درباره کتاب فوق‌العاده جاناتان‌هایت صحبت کردیم و تلاش کردیم بیان کنیم که به عقیده این روانشناس، بیشتر بخوانید

چطور بحث کنیم بدون اینکه از هم متنفر شویم؟
میشه بحث کنیم بدون اینکه از هم متنفر بشیم

جاناتان هایت یکی از بهترین معلم‌ها و راهنماهایی بود که در این چند سال اخیر پیدا کرده‌ام. سؤال‌های محوری‌ای که بیشتر بخوانید

3 نظر برای “ذهن درستکاری که ما را به نابخردی‌های پیش‌بینی پذیر رساند

  1. یک قرن پیش، فروید برای قرار دادن کشف خود از ناخودآگاه در تاریخ اروپای مدرن، ایده سه تحقیر پی در پی انسان ، آنچه خودش سه “بیماری خودشیفتگی” می‌نامید را توسعه داد.
    اولین تحقیر زمانی بود که کوپرنیک نشان داد که این زمین است که به دور خورشید می‌چرخد و نه برعکس، ​​بنابراین ما انسانها را از موقعیت مرکزی جهان محروم کرد. سپس، این داروین بود که منشا و اصل و نسب ما انسان‌ها را از تکامل کور، برایمان نمایان کرد، در نتیجه ما را از جایگاه اشرف مخلوقات نیز محروم کرد.
    سرانجام، هنگامی که خود فروید، نقش غالب ناخودآگاه را در روندهای روانی برایمان قابل مشاهده کرد، مشخص شد که منیت ما حتی در خانه خودش نیز صاحب‌خانه نیست.
    امروز، صد سال بعد، تصویری افراطی‌تر در حال ظهور است: به نظر می‌رسد آخرین پیشرفت‌های علمی، مجموعه‌ی بیشتری از تحقیرها را به تصویر خودشیفته انسان اضافه می‌کند: ذهن ما خود صرفاً یک ماشین محاسباتی برای پردازش داده هاست ، حس ما از آزادی و خودمختاری، صرفاً توهم کاربر از این دستگاه است.

پاسخ دادن به محمد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *