سال ۱۹۹۴ در آمریکا کتابی منتشر شد که میگفت نژادهای سفیدپوست و سیاهپوست از نظر بهرهی هوشی با هم متفاوتند و همین توضیح میدهد چرا آفریقاییتبارهای امریکا از نظر اقتصادی و تحصیلی به اندازهی سفیدپوستها موفق نیستند: کتاب نمودار ناقوسی (The Bell Curve). اینکه نژادهای مختلف در هوش یا تواناییهای فکری با هم فرق دارند ادعای تازهای نبود. نکتهی مهم این بود که نویسندههای این کتاب -یک روانشناس رفتاری و یک متخصص علوم سیاسی- داشتند از زبان ژن و ژنتیک استفاده میکردند و ادعایشان برای برتری نژاد سفیدپوست حالا پشتوانهی علمی داشت. تستهای IQ این را اثبات میکرد!
نویسنده: عباس سیدین
تست هوش؛ آزمون همهکاره
مفهوم هوش خیلی پیچیده و چند لایه و چند بعدی است. آنقدری که هنوز هم گروهی از دانشمندها میگویند هوش انواع مختلفی دارد و هوش فقط «یک توانایی» نیست. هوش ریاضی داریم، هوش بصری-فضایی داریم، هوش کلامی و عاطفی و چیزهای دیگر. همچنان این بحث در جریان است. از طرف دیگر اندازهگیری تواناییهای ذهنی افراد که به صورت کلی اسمش را میگذاریم هوش یا بهرهی هوشی هم مسالهی قدیمی و مهمی است.
از قرن نوزدهم هم آزمونهای مختلفی برای اندازهگیری این کیفیت مرموز ذهن آدم طراحی و امتحان شد. تا اینکه در اوایل قرن بیستم یک متخصص آمار به اسم چارلز اسپیرمن (Charles Spearman) آمد و نتایج این تستهای مختلف را با هم مقایسه کرد. او متوجه شد که اگر کسی در یک تست نمرهی بالایی بگیرد خیلی احتمال دارد که در تستهای مشابهش هم نمرهی بالایی داشته باشد. پس شاید این تستهای متفاوت هرکدام دارند از یک زاویه یک چیز پنهانی را اندازه میگیرند. او اسم آن چیز پنهان را گذاشت g (به نشانهی هوش عمومی General Intelligence).
ایدهی اندازهگیری هوش آن هم راحت و با دقت بالا خیلی به موقع در جامعه مطرح شد و مثل شعلههای آتش همهجا پراکنده شد. معرفی g (و بعدتر IQ یا بهره هوش) مصادف شد با دورهی جنگ جهانی دوم؛ موقعی که ارتش لازم داشت تا افراد و نیروهایش را خیلی سریع ارزیابی و دستهبندی کند و تستهای IQ خیلی برای ارتش راهگشا بود. اما سربازها وقتی از جنگ برگشتند دیدند تست هوش همهی جامعه را پر کرده. در هر فرم استخدامی از IQ سوال میکنند. بهرهی هوشی حتی برای بعضیها جزو معیارهای انتخاب همسر شده بود.
هوش نژادی
پشت این حرفها یک ایدهی ضمنی پنهان بود. اینکه هوش موروثی است و همین نشان میدهد چرا نژادهای مختلف در تستهای IQ نمرههای مختلف کسب میکنند. نویسندههای کتاب «نمودار ناقوسی» هم هرطور که حساب کردند بین هوش سفیدپوستها و سیاهپوستها اختلاف معناداری وجود داشت.
این کتاب سروصدای زیادی بهپا کرد و بحثهای مختلفی مطرح شد که این تفاوت از کجا میآید. نویسندههای کتاب «نمودار ناقوسی» حتی تا جایی که میتوانستند شرایط تبعیض نژادی را در بررسیهایشان درنظر گرفته بودند. مثلاً فقط از تحقیقهایی استفاده کردند که بعد از ۱۹۶۰ انجام شده بود (زمانی که جنبش آزادیهای مدنی برای مقابله با تبعیض نژادی اوج گرفت) یا اینکه فقط تستهای هوشی را استفاده کردند که در جنوب آمریکا (جاهایی که تبعیض نژادی شدیدتر بود) انجام نشده باشد. اما با همهی اینها یک تفاوت ۱۵ نمرهای بین برآیند تست هوش سفیدپوستها و سیاهپوستها باقی بود.
هوش پدیدهی ژنتیکی یا محیطی
اما آیا اصلاً هوش یک پدیدهی ژنتیکی است یا کار تربیت و خانواده و تحصیل است؟ اگر دوقلوهای همسان را بررسی کنیم میبینیم که بین ضریب هوشی آنها همبستگی خیلی بالایی هست. یعنی حتماً یک جای کار در ژنتیک است. اما اگر دوقلوهای همسانی را بررسی کنیم که در دو محیط متفاوت بزرگ شدهاند این میزان همبستگی تا حدی کمتر میشود. خب تا اینجا یعنی هوش و بهرهی هوشی تمام و کمال کار ژنتیک نیست و دست کم بخشی از آن کار محیط و ترتیب و شرایط اجتماعی-اقتصادی است.
یک قدم جلوتر برویم. اگر بهرهی هوشی فرزندان را با والدینشان مقایسه کنیم میبینیم که بهرهی هوشیشان چندان به هم وابستگی ندارد. یعنی ریشهی ژنتیکی هوش هرچه که هست کار یک یا دو ژن خاص نیست. کار ترکیبی از چندین ژن است. چون اگر هوش تحت تاثیر فقط یک ژن بود آن وقت دو حالت بیشتر نداشت: یا به فرزند منتقل میشد یا نمیشد. اما اگر جنبهی ژنتیکی هوش کار چندین ژن باشد ممکن است بعضی از آنها منتقل شوند و بعضی نشوند و هوش فرزند با والدینش فرق کند. این یعنی هوش ریشهی ژنتیکی دارد اما لزوماً موروثی نیست. پس حرف نویسندگان «نمودار ناقوسی» نمیتواند تمام و کمال درست باشد. اما باز سوال پابرجاست. آن تفاوت ۱۵ نمرهای بین هوش سفیدپوست و سیاه پوست از کجا میآید؟
سیدارتا موکرجی در کتاب ژن فصلی دارد با عنوان «ببین دخترم هم ما مث هم هستیم» آنجا مفصل دربارهی ارتباط هوش و ژنتیک توضیح میدهد.
خلاصه کتاب ژن را در اپیزود ۴۱ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید
گلدانهای تشنه و سیراب
جواب مساله در شرایط اجتماعی و اقتصادی است؛ یعنی همان تاثیر محیط. این تاثیر محیط برآیند همهی عوامل غیرژنتیکی است: چیزهایی مثل میزان درآمد خانواده، نوع و کیفیت تغذیه، نوع تفریحات، کیفیت تحصیل، شرایط بازی و همبازیها و هر چیز دیگر. اما اینها چطور بر آن ریشههای ژنتیکی هوش اثر میگذارند؟
گفتیم که نویسندگان کتاب «نمودار ناقوسی» همهی تلاششان را کردند که اثرات تبعیض نژادی را در مقایسههایشان محو کنند اما تفاوت هوش همچنان برقرار بود. نکته اینجا است که وقتی بخش عمدهی جامعهی سیاهپوست فقیرتر از سفیدپوست باشد، هرنوع مقایسهی هوشی تحت تاثیر این تفاوت اقتصادی-اجتماعی قرار میگیرد. چطور؟
امروز میدانیم که بچههای فقیر -فارغ از نژادشان- نمرهی IQ کمتری دارند. این یعنی بهرهی هوشی ریشهی ژنتیک دارد اما به یک محیط مناسب برای رشد نیاز دارد. اگر محیط مناسب باشد، آن وقت تازه تاثیر ژنتیک خودش را نشان میدهد.
اگر دو تا گلدان داشته باشیم -یکی گل ساقهبلند و دیگری همان گل از نوع ساقهکوتاه- و هردو را در شرایط کمآب بگذاریم، هردو کوتاه رشد میکنند. یعنی دیگر نقش تفاوت ژنتیکیشان را متوجه نمیشویم. تنها وقتی اثر ژنتیک و تفاوت ژنتیک بین این دو گل مشخص میشود که شرایط برای هردو مساعد باشد. وقتی شرایط محیط سخت و محدودکننده است، تاثیر آن بیشتر از ژنتیک میشود. تازه موقعی که آن محدودیتهای محیطی را برداریم میتوانیم تفاوتهای ژنتیکی را ببینیم. همین اتفاق برای کتاب «نمودار ناقوسی» هم افتاد. وقتی متغیرهای اقتصادی را در محاسبات لحاظ کنیم میبینیم آن تفاوت هوشی از بین میرود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- منبع اصلی این یادداشت کتاب ژن سیدارتا موکرجی است.
- تصویر اصلی یادداشت کار Zach Vessels است.
خیلی عالی میشه که محتوای فیلم به زبان انگلیسی هم در سایت باشه.
من یه دیدگاهی دارم به نظرم شما بررسی رو از سطح دوم صورت دادید و به سطح 1 بی توجه بودید. البته این سطح بندی چیزی هست که من در ذهن خودم ترسیم کردم. به این شکل که همین قضیه فقیر و غنی و مسلط و تحت تسلط بودن، خودش چی جوری به وجود می آد؟ خودش هم باید علل روشن و خواستگاهی داشته باشه دیگه. نمیشه همه چی رو به گردن اون انداخت. اگر عده ای بر عده دیگری تسلط پیدا می کنند، عده ای برده می شوند و عده ای فرعون و امثال اینها، چه قانونی در اول و ابتدای این چرخه وجود داشته که مثلا این عده بر آن گروه مسلط بشن؟ به نظرم که نباید از جواب طفره رفت و اون رو به حالت های درجه چندم تقلیل داد. ژنتیک و مولفه های رفتاری و شناختی قطعا بر سرنوشت ملت ها، قوم ها و نژاد ها تاثیر به سزایی داشته و خواهد داشت.
چه سوال خوبی و مهمی رو مطرح کردید. امیدوارم به زودی یک مطلب تازه دربارهی همین سوال و بعضی جوابهایی که بهش داده شده بنویسم.
سلام در جواب سوال شما یا توضیح شمت متغییر های تصادفی رو خیلی دست کم گرفتین . یعنی اینکه کسایی که امروز احساس میکنیم فاتح هستند پس باهوش بودن که فاتح شدن روزی و روزگاری بوده درگذشته که مقلوب بودن.
پس یه سری اتفاقات و پیش فرض های اولیه داریم با اضافه کلی متغییر های غیر قابل پیشبینی مثل اب و هوای خاص یا حکومت یه دیکتاتور یا یه ادم منصف یا زمین حاصل خیز یا پیروزی در یک جنگ تعیین کننده . همه ی این متغیر هایی که فکر کردن بهشون هم نمیتونه پیشبینی دقیقی بهمون بده باعث شده یه گروهی دست بالارو بگیرن پس لزومی نداره حتما باهوش تر بودن که به اینجا رسیدن .میتونستن خوش شانس تر باشن یا اینکه حتی قدرتشون دائمی نباشه.
هوش بااستعداد بسیارمتفاوت است هوش تااندازهٔ زیادی ازژن تبعیت میکند امااستعدادمیتواندتابع محیط باشدرشدکندیابرعکس سرکوب شود آهی اوقات دوژن کاملٱ.متفاوت ومعمولٱ یک آی کیو میسازند