نویسنده: بهجت بندری، علی بندری
ایران کشوریه که در طول یک قرن دو تا انقلاب دیده. دو تا انقلاب دو تا کودتا بعد هم یه جنگ ۸ ساله تو قرنی که نصفش جنگ سرد بود در همسایگی ایران و تو اون یکی نصفش هم دو تا جنگ جهانی که در هر دو ایران تلاش کرد بیطرف بمونه و نشد و زخمهای زیاد و عمیقی روی ایران گذاشتن.
اینطوری بهش فکر کنیم عجیبه واقعا. وقتی پدران و مادران ما داشتن انقلاب می کردن در ۱۳۵۷ از مشروطه فقط ۷۰ سال میگذشت و یه نگاه به تحلیل انقلاب ۵۷ هم اینه که ادامه حسابهای تسویه نشده و مسالههای حلنشدهی انقلاب مشروطه بود که خیلیهاش همچنان مساله امروز ما هستن. اگر برگردیم ببینیم در مشروطه دنبال چی بودن و امروز جامعه چی میخواد شباهتها و یادآوریها خیلی گویا هستن. برای همین هم بعد از صد و خردهای سال همچنان دربارهی مشروطه حرف میزنیم. نه فقط به خاطر مهم بودن خود مشروطه. به خاطر اینکه اون دردی که مشروطه میخواست دوا کنه انگار هنوز با ما هست و هنوز نتونستیم چاره بادوامی براش به کار ببندیم. برای همین من خواستم که دوباره به مشروطه نگاه کنم و بهش فکر کنم و خب اون چیزی رو که از خوندهها و شنیدههام میفهمم برای شما هم تعریف میکنم.
منتها خب ما تاریخ مشروطه رو خوندیم قبلا. تو مدرسه خوندیم. اگر علاقه داشتیم بعدش کم و زیاد شنیدیم و خوندیم برای همین اینجا حداقل از سیر اتفاقات شروع نمیکنم. یه خرده به این فکر میکنیم که اصلا مشروطه چی بود؟ کی بود؟ قبلش چی بود؟ از کجا اومده بود؟ بعدش چی شد؟ و اون موقع اطراف ایران در نزدیک و دور چه خبر بود؟
مشروطه چی بود؟
مشروطه انقلابی بود که میخواست قدرت پادشاه ایران رو مشروط کنه. جالب هم هست دیگه انقلابیه که بعدش حکومت عوض نشد. حتی شاه هم عوض نشد. همون شاه سرجاش موند. فقط قرار شد از اون به بعد مجلسی باشه و قانون اساسیای باشه و عدالتخانهای باشه و یه شکلی از تفکیک قوا. شاه بمونه اما اونطوری که انگار بعدا مصدق گفت سلطنت کنه حکومت نکنه. نتونه هر کاری بخواد بکنه. مطلق نباشه قدرتش. مقید باشه. مشروط باشه.
یعنی انقلابی شبیه انقلاب فرانسه یا امریکا نبود. از این نظر شبیه اونی بود که دو قرن قبلترش در انگلستان شده بود. پادشاهی مونده بود ولی پارلمان آمده بود قدرتش رو مشروط کرده بود.
ویدیوی زمینههای تاریخی انقلاب مشروطه رو اینجا ببینین
قدرت پادشاه و وضع ایران قبل از انقلاب مشروطه
چرا ایرانیهایی به این فکر افتادن؟ در ایرانی که سنت پادشاهی توش بیست و چند قرن عمر داشت. تو منطقهای که کس دیگهای سراغ این برنامهها نرفته بود؟ چی شد که آدمهایی در ایران قرن نوزده به این فکر اقتادن که بیایم قدرت پادشاه رو مشروط کنیم؟ مقید کنیم؟ این خیلی پرسش جالب و به جاییه. تو مملکتی که پادشاهش اینقدر قدرت داشت که میتونست بده نفر دوم مملکت رو بکشن. وزیر و بازاری و هر کی رو که میخواست بده فلک کنن کسی هم نتونه چیزی بگه. خودش رو بکشه اموالش رو هم بکشه بالا. در مملکتی که قرنها سیستم این بود با حالا یه دورههای متفاوت استنثنایی چی شد این فکر جوونه زد؟ اون هم مملکتی بی سواد و روستایی و فقیر و جامونده از توسعه و پیشرفت؟
یه جواب کوتاه و سادهاش اینه که چونکه اون سیستم معلوم بود دیگه جواب نمیده. خیلی متفاوت میشه این رو دید البته و نظرهای مختلفی هم هست اما خیلی خلاصه و سادهاش اینه که دیگه از مردم و نخبگان و دربار و بازار و آخوندا و همه فهمیده بودن اون سیستم دیگه کار نمیکنه، سیستمی که توش پادشاه ایران خیلی قدرت داشت. خیلی بیشتر از پادشاه انگلستان مثلا. در راس هرم مینشست و فرمان ملوکانه میداد. اما هرمه پوک بود. پادشاه مستبد بود چیزی جلوشو نگرفته بود اما سیستمی نداشت این قدرت بی قیدش رو اعمال کنه. بالاخره استبداد هم یه ارتشی میخواد یه بروکراسی میخواد راه میخواد که اینها نه داشتن نه میتونستن بسازن. وضعیت ایران قاجاری اینطوری شده بود. قدرت بیمهار ولی ناکارامد. هم معایب قدرت مرکزی رو داشت هم معایب ملوکالطوایفیهر کی ساز خودشو بزنه رو. و وضع مملکت هم خراب بود. شده بود پادشاهی ضعیف و گرفتار. اقتصادی خراب بود سیاسی خراب بود و الان دیگه طوری بود که خرابی وضع به چشم میاومد. هم در داخل به جشم می اومد هم در مقایسه با دنیا برای اون اندکی که میدیدن یا میشنیدن.یعنی میفهمیدن آدمها که ما عقبیم. دنیا رفته جلو و ما نرفتیم.
اولین جرقههای نیاز به تغییر پیش از انقلاب مشروطه
این رو یک مقداری بحث هست که ریشهی خواستهای مشروطه از کی شروع شد تو ایران. اما اصل متوجه این قصه عقب افتادگی شدن به نظر میآد از شکست در برابر روسها شروع شد در ابتدای قرن نوزده. قبلش هم در چالدران شاه اسماعیل صفوی شکستش یه مقدار بر گشته بود به امکانات نظامی بهتر عثمانیها که خب نشونههایی از شروع مشکل و فاصله افتادن بین ایران و بقیه دنیا بود اما تا بعد از اون در تمام قرن ۱۶ و ۱۷ اینطوری بود که یه بار ایران میبرد یه بار عثمانی یه دفعه روسها جلو میاومدن بعد عقب میرفتن. قرن نوزده اما کلا دنیا دنیای دیگری شده بود. نتیجهی پیشرفتهای اروپا در قرنهای قبلی دیگه اینقدری واضح شده بود که هرچی هم اینها دنبالش نرفتن اون نتیجهها اومدن تق تق در خونه رو زدن که دیگه نمیتونی سرتو بکنی زیر برف. ما اینقدری فاصله گرفتیم که دیگه شما اصلا حتی اگر بخواین هم نمیتونین به روال سابق ادامه بدین. وقتی در ابتدای قرن نوزده دوبار سرشاخ شدن ایران زمان فتحعلیشاه قاجار و امپراطوری روسیه تزاری دیگه ایرانیها دیدن نه دیگه اون قصه یه بار من ببرم یه بار تو ببری نیست. این جنگ صد سال هم طول بکشه ما نمیتونیم ببریم. فاصله خیلی زیاده. بعد روسیه هم گذارش نیفتاده اینجا که. همسایهی شمالی ایرانه و الان امپراطوری فوقالعاده قدرتمندیه. تو این جنگها اومده مرز رو اورده پایین تا رودخانه ارس دفعه بعد معلوم نیست کی بیاد چی بخواد. بعد هم فقط هم اونها نیستن. الان ایران برای انگلیس هم مهمتر داره میشه از جمله به خاطر اینکه سر راه هنده و انگلیسها نمیخوان راه روسیه به هند باز بشه از طریق ایران. ایران قاجار بین سه امپراطوری اون دوره عثمانی الان ضعیف تره از بقیهاس، روسیه از شمال و انگلیس از جنوب قوی تر.
نیروی نظامی ایران و دفع شر روسیه
اولین واکنش ایرانیهایی که متوجه این شکاف بین ایران و روسیه و در واقع ایران و اروپا، ایران و غرب، شدن این بود که وقتی ما تو جنگ اینقدر فاصله داریم پس باید بریم قشونمون رو بهتر کنیم. از تجهیزات نظامی تا آموزشی. مشکل اونجاست پس راه حل هم همونجاست. اینجا اسمهایی که بیشتر میشنویم عباس میرزا ولیعهده.
شاید چون هدایت اصلی نیروی نظامی ایران با عباس میرزا بود. ولیعهد فتحعلی شاه. ایشون بعد از شکست از روسیه میاد بررسی میکنه چی شد که همچی شکست بدی خوردن. میآد تجهیزات نظامی قشون ایران رو مقایسه میکنه با سربازهای روس. میبینه خب نیروی نظامی ایران اصلا نیروی نظامی تربیت شده نیست. ایران ارتش نداشت. وقتی جنگ میشد ایلات میومدن برای ایران شمشیر میزدن. همین ایلات هم قدرت داخلی رو دست میگرفتن. نیروی نظامی ایران ایلیاتی بود، چیزی به اسم شیوه جنگ و استراتژی نداشتن، طرح و نقشهای نبود. همین طوری دشمن که در محدودهی دیدشون میومد، حمله میکردن، خیلی هم با هم هماهنگ نمیکردن یهو یورش میبردن، حالا اگه جمعت اون طرف زیاد بود اینا میومدن عقب. اگه جمعیت کم بود ادامه میدادن و میرفتن جلو یه همچین حالی داشت جنگهاشون. توپخانه و تجهیزات هم در کار نبود. لباس یکسانی هم نداشتن، یونیفرم و اینا نبود حتی چکمه، نقشهای هم نداشتن که بدونن الان کدوم نقطهان، دشمن کدوم نقطهاس، تا کجا میخوان پیش برن. هیچی. حتی انبار برای علوفهی اسبهاشون نداشتن توی مرزها. برای همین هم پاییز و بهار اردوکشی میکردن که نیازی به انبار برای علوفه نباشه، اسبها همین طوری توی مسیر بچرن. یه سری از دربار میومدن که مثلا هدایت کنن این نیروهای ایلیاتی رو. اما اونها هم عموما انقدری خدم و حشم میخواستن که فقط مایه دردسر بودن. تریاک و قلیون و زغال و منقل رو باید براشون میاوردن و مدام چاق شده و آماده میبود که اراده کردن همونجا روی اسب بتونن قلیون بکشن. با همچین نیرو و همچین شرایطی رفته بودن به جنگ روسیه تزاری، اولین قدرت اروپایی بود که ناپلئون رو شکست داد. داستان این جنگها باشه برای جای دیگه.
عباس میرزا که بود و چه کرد؟
اما عباس میرزا بعد از اینکه شرایط رو میبینه میگه خب باید تغییر بدیم و اینطور نمیشه ادامه داد. نامه میفرسته برای ناپلئون و ازش کمک میخواد. و بعدش هم از انگلیس. یعنی برای دفع شر روسیه ایران میره سراغ یکی که زورش به روسیه برسه از اون کمک میخواد. این اتفاقیه که در طول قرنهای بعد هم مدام میافته. گروههای مختلفی از روشنفکران تا دولتیها در ایران برای اینکه بتونن در مقابل روسیه، و شوروی بعدا، مقاومت و مقابله کنن سراغ انگلیس میرن و بعدا سراغ آلمان و بعدتر سراغ امریکا. عباس میرزا هم همینطوری شروع میکنه. عباس میرزای ولیعهد مستقر در تبریز به کمک و مشورت و تحت تاثیر آدمهایی مثل میرزای بزرگ و میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی.
عباس میرزا ۵ نفر رو میفرسته انگلیس برای تحصیل. دو نفر تحصیل نظامی، یکی پزشکی، یکی برای فنون اسلحهسازی و یکی هم چاپ. این چاپ هم خیلی مهمه چون همین آدم وقتی بر میگرده برای اولین بار چاپخونه توی ایران راه میفته و بعد کم کم روزنامه و مجله در میاد و انقدری زیاد میشه روزنامه و مجله که توی دوران مشروطه ۱۰۰ تا روزنامه داشته میومده بیرون. پادکست مشیریه قصه این محصلین رو تعریف میکنه که خیلی هم جالبه.
اما بیشتر ایدههای عباس میرزا برای تقویت قشون نظامی بود. یعنی چون نیروی نظامی روسهارو دیده بود هر برنامه و اصلاحاتی هم داشت برای تقویت این نیرو بود و خیلی متوجه نبود که نمیشه فقط یه جزئی رو شما ببری مدرنش کنی تغییرش بدی پیشرفتهاش بکنی. اگر روسیه همچین نیروی نظامی داره برای اینه که اون پشت یه ساختار کمابیش قانونمندی هست. تزار بود، ولی مدل حکومت تزار فرق داشت با مدل سلطنت ظلالله ایران.
افکار تجددخواهی و اطلاحات ناصری
عباس میرزا نایب السلطنه زود در ۴۰ و چند سالگی از دنیا میره. اما حرکتی که در زمانش شروع میشه خیلی مهمه. به جز شروع نوسازی نظامی همینکه در تبریز دارلسلطنهای درست شد در حالیکه پایتخت در تهران بود ولیعهد در تبریز یک دفتر و دیوانی داشت و این از انظر اقای جواد طباطبایی اون جاییه که شروع کردن بخشی از نخبگان ایرانی به مساله تجدد خواهی فکر کردن و دنبالش رفتن. و تو این کار این دفتر و دیوان تبریز نقشش مهمه.
چرا این رو میگیم؟ میخوایم ببینیم مشروطه دنبال چی بود و به نظر میاد یه خواسته روشنش این بود که شاه سلطنتش رو بکنه و کار حکومت و وزارت ازش جدا بشه.
و نکته اینه که به نظر میرسه فکر اینکه سیستم باید عوض بشه همینجاها و مخصوصا در تبریز شروع کرد در سر این نخبههای ایران شکل گرفتن. همین محصلینی که رفتن اروپا، و ادمهایی که میرفتن عثمانی اینها کمک کردن به شکل دادن به این ایده که ما باید دولت رو از حکومت جدا کنیم و بعدا البته این ایدهای شد که هم قائم مقام جونش رو سرش داد هم امیرکبیر.
ما چه سرچشمه مشروطه رو همین حرکتهای اصلاحی بدونیم به گفته اقای طباطبایی چه ندونیم این رو ولی فکر کنم همه قبول دارن که از زمان شکست در برابر روس در دهههای اول قرن نوزده یه کسانی فهمیدن وضع بده و تلاشهایی شروع شد برای درست کردن وضع و جبران عقب موندگی.
با عباسمیرزا و میرزای بزرگ قایم مقام امیر کبیر میرزا حسین خان سپهسالار و بعدا با ملکم خان و احوندزاده و امثال میرزا یوسف مستشار الدوله که این آخری دیپلماتی بود در دوره ناصرالدین شاه که رفته بود دنیا رو دیده بود نمایشگاه بین المللی پاریس رفته بود وضع پیشرفت و تکنولوژی رو دیده بود بعد یه رسالهای نوشت به نام یک کلمه که اقا ما مشکل داریم و دوای مشکل ما هم یک کلمه است و اون هم قانونه. قانون یعنی چی؟ یعنی یه قیدی به قدرت بی قیدی شاه. یعنی مشروط کردن قدرت استبدادی و مطلق پادشاه. یعنی یکی از خواستهای مهم مشروطه. سرنوشت ایشون هم البته زندان و زنجیر و مصادره اموال و نهایتا مرگ در زندان بود. از کسانیه که من بسیار دوست دارم دربارهاش یک کاری بکنیم یه جایی. در اولین طرحهای نوشته شده برای قانون اساسی ایران هم ایشون مشارکت داشت. داستان مشروطه از یه نگاه هم داستان این ادمهاست که آجر رو آجر گذاشتن.
با این وضعیت ایران رسید به نیمه قرن نوزده و زمان ناصرالدین شاه. ما حالا یه ویديوی قرن نوزده میسازیم بعدا ولی با همین چیزهایی که تا حالا اینجا ازشون حرف زدیم میدونیم نیمه دوم قرن نوزدهم همون دورهایه که چین هم و ژاپن هم توش دیدن که ای بابا ما که خواب بودیم دنیا خیلی جلو رفته. چینیها در جنگهای تریاک و ژاپنیهای بعد از پیدا شدن سر و کله کشتیهای امریکایی، ایران هم اینجور. حالا بعدتر که نیمه دوم قرن نوزده رو ببینیم یه چیزهای مشابه دیگری هم در تاریخ دنیا پیدا میشه سر و کلهاش که مطمئنم برای خیلیهامون تازه و جالبه.
فرمان مشروطیت امضا شد
ما می خوایم قصه مشروطه رو بگیم. فرمان مشروطه در ایران در ۱۹۰۶ امضا شد. ابتدای قرن بیستم. ما چرا تو قرن نوزدهیم؟ چون داریم می گیم فکرهای تجددخواهی در ایران از چند دهه قبل از مشروطه شروع شده بود. شروع شد اومد جلو در دوره ناصر الدین شاه چند تا موج حرکتهای اصلاحی داریم. اصلاحات ناصری که تو همون نیم قرنی اتفاق میافته که توش شروع بیدار شدن چین و بعدتر ژاپن از از خواب چندین ساله هم هست و تو همه اینها که خیلی با هم فرق دارن این شباهته هست که تیر و تفنگ غربی ها رو دیدن و متوجه فاصله شدن. فاصلهای که فقط تو تیر و تفنگ نبود. تو چند قرن حرکت غرب بود در عصر رنسانس در انقلاب علمی در روشنگری و در انقلاب صنعتی. منتها دنیا که به هم وصل نبود همه در جا از حال هم خبر داشته باشن. طول کشید تا اینها این طرف دنیا فهمیدن اون ور دنیا چه خبر شده. ادمهایی باید میٰرفتن، میدیدن، خبر می آوردن، مینوشتن. خود شاه باید میرفت. ناصر الدین شاه و مظفرالدین شاهی که به هر دری میزدن برن یه سفر اروپا. دولت و ملت رو زیر قرض میبردن منابع کشور رو مفت میدادن بره که برن یه دور بزنن پاریس و لندن. تو همون سفرها دیدن فاصله رو و اینها هم تاثیر داشت در اینکه همراه شدن.
خیلی ساده و البته عجیبه واقعا که چقدر از پیش نرفتن کشور ممکنه مال این باشه که پادشاهش که همه تصمیمهای مهمرو میگرفت اصلا دنیا رو رو ندیده بودن. شاید اگر دیده بودن شرایط دیگر میشد. ولی نشد و نهایتا یهو مواجه شدن با دستاوردهای چند قرن اروپا و خیره موندن به ابادی به امنیت به ازادی اروپا و افتادن دنبال چاره.
طرف از خونه خشتی گلیش تو کوچه تنگ پا میشد میرفت خیابون میدید، جاده میدید، میدید تو روستاها کوچهها سنگفرشه خونهها منظمه. هر کی نمیتونه هر چی بخواد هرجا بخواد بسازه. تماشاخانه میرفت موزه میرفت میدید مامور حکومت که میبینه لازم نیست تن و بدنش بلرزه. اینها تو سفرنامههای فرنگ اون موقع هست. خب متوجه تفاوتها و اختلافها میشدن و میخواستن شبیه بشن به چیزی که اونجا بود و این اراده کم کم طرح میشد و بحث میشد. اما نه به راحتی. به سختی و با هزینه و با گرفتاری.
با چه گرفتاریایی هم. میگیم دوره ناصری ایدههای اصلاحی اومد. فکر نکنیم فرش قرمز پهن کرده بودن واسه اینها. مساله فقط هم کشتن امیرکبیر نیست. یه بار خبر رسید به ناصرالدین شاه که ۶ نفر شبها جمع میشن و دور هم کتاب میخونن و بحث میکنن و اینا. فرداش اینارو گرفتن بردن انداختن توی یه چاه عمیقی و در چاه رو گذاشتن بعد ناصرالدین شاه باز گفت نکنه کافی نباشه این، رفتن از سر چاه به اینا شلیک کردن تا مطمئن بشه مردن. 30 تا تیر زده میگن. چرا؟ چون نشسته بودن کتاب میخوندن اندیشههای اصلاحی داشتن.
عوامل موثر بر خواست مشروطه در ایران
دوره ناصری ولی تمام شد. پنجاه سال قبلهٔ عالم، سلطان صاحبقران حکومت کرد و بعدش پسرش مظفرالدین شاه اومد رو کار.
مظفرالدین شاه اومد در ۱۸۹۶ ده سالی هم پادشاهی کرد و کمی قبل از اینکه از دنیا بره فرمان مشروطیت رو امضا کرد. اما قبلش اون طرف دنیا یه اتفاق خیلی مهم دیگه هم افتاد و اینجاست که میگم تاریخ رو که میخونیم هی به تناوب لنزمون رو باز و بسته کنیم. اون هم اینکه ژاپن روسیه رو شکست داد. در جنگهایی که قبلا داستانش رو گفتیم و گفتیم که چقدر مهم بود برای همه دنیا. در ایران هم روسیه هیولایی بود که نماد قدرت بود و این خیلی برای روشنفکرای ایرانی جالب شد که روسیه با اون ارتش جلوی ژاپن چنین شکستی خورد. جنگهای روسیه و ژاپن ۱۹۰۵ تموم میشه فرمان مشروطیت ایران ۱۹۰۶ امضا میشه. دقت در همین دو تاریخ خیلی حرفها میگه بهمون به نظرم درباره شرایط ایران و قدرتهای موثر در سیاست ایران در زمان مشروطه.
ما درباره این خواست و اراده روشنفکران و نخبگان اینها گفتیم. چه اون مستقلترهای اروپا نشین یا اروپا رفته چه درباریهایی که دنبال تغییرات بودن. اما خب همه چی اینها نبودن و نیستن دیگه. خود جامعه هم هست. جامعه ۵۰٪ روستایی سنتی توسعه نیافته و عمدتا بی سواد ایران و تو این دوره دیگه مشکلات شدید اقتصادی تنگنای شدید بیماری وبا قحطی قیمت بالای قند و شکر و گندم. و البته در کنارش دربار هم هست. درباری که چنان وضعش خرابه که ولیعهدش افتاده به خفت گیری. یه نمونهاش محمدعلی شاه وقتی ولیعهد بود میگفتن شبها میره شکار. بعد مشخص شد که میره شکار رعیت. این کشاورزها میومدن جنساشون رو توی شهر میفروختن شبها که داشتن برمیگشتن ولیعهد با چندنفر دیگه میرفته وسط راه سراغشون و حمله میکرده و پولشون رو میگرفته. دیگه وقتی این وضع ولیعهد مملکت بود، رئیس گمرکات و اینا که جای خود داشتن.
و شاید اگر مهمتر از اینها نباشه به همون اندازه اینها مهم وضعیت روسیه و انگلیس به عنوان دو بازیگر اصلی ایران در قرن نوزدهم. این رو هم اگر ندونیم و حواسمون بهش نباشه ممکنه در فهمیدن وقایع سیاسی ایران اون روز دچار اشتباه بشیم. شاید یک ریشه اینکه ما خیلی سخت میپذیریم اتفاقی در ایران بیفته و عوامل اثرگذارش توی ایران باشن همینه. جامعه نقش خودش رو سخت میپذیره و حکومت هم نقش خودش رو سخت میپذیره و همه حواله به قدرتهای خارجی میدن. شاید همین وضع عجیب ایران در قرن نوزده بیتاثیر نباشه روش. وضعیتی که مستعمره نیست ایران ولی شاهش که اتفاقا خیلی هم قدرتمنده و هیچ کسی، هیچ نهادی و هیچ قیدی دست و پاش رو نبسته، برای ساده ترین چیزها باید با روسیه و انگلیس مذاکره کنه. دونستن این و بهش فکر کردن در پشت اتفاقات قرن نوزده ایران و اون چیزی که منجر به مشروطه شد خیلی مهمه. اثر اون دوره در حافظه ما طوری مونده که الان هم دست خارجی رو همه جا مهمترین عامل تعیین کننده میبینیم. از کشتن امیرکبیر تا انقلاب مشروطه تا برامدن رضاشاه تا سقوط رضا شاه تا کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۵۷ تا همه چی.
انگلیس قرن نوزده بسیار قدرتمنده. در اوجه. روسیه قرن نوزده که قرارداد ترکمانچای رو به ایران تحمیل میکنه کم قدرتی نیست. درسته ایران ضعیفه اما اون هم اولین کشوریه که ناپلئون رو شکست میده و قدرتمندترن نیروی بری اروپاست. انگلیس هم قدرتمندترین نیروی بحری اروپاست. در نیمه قرن نوزدهی که اروپا درگیر انقلاباته از ایتالیا و فرانسه و آلمان و اتریش و جاهای دیگه روسیه و بریتانیا تقریبا بی رقیبن. اما روسیه در نیمه دوم قرن نوزده نشانههای لختی و سنگینی و ضعفش آشکار میشه. از جنگ کریمه و بعدتر هم در ابتدای قرن بیستم جنگ ژاپن. این ضعیف شدن روسیه برای تجددخواهان ایران فرصتی ایجاد میکنه که شاید به ثمر رسیدن مشروطه نتیجه همین فرصت باشه.
همونطور که بعدا وقتی روسیه و انگلیس که کلی اختلاف دارن با هم دشمن مشترک پیدا میکنن و از ترس امپراطوری المان تصمیم میگیرن اختلافاتشون رو حل کنن و متحد بشن با هم در قرن بیستم و در استانه جنگ جهانی اول یک ضربه بزرگ از این اتحادشون به ایران وارد میشه و همون طور که در ویدئوی داستان نفت ایران گفتیم میشینن که اختلافات رو حل کنن یه توافقشون هم میشه اینکه ایران رو بین خودشون تقسیم کنن. اما تو دوره مشروطه روسیه موقتا ضعیفه و صحنه دیپلماتیک ایران بیشتر مال انگلیسه و تو این شرایطه که دیگه کار رو میرسونه به اون اعتراضات بازاری و اجتماعی و مذهبیها و دیگه سیر اتفاقاتی که به عنوان تاریخ مشروطه میشناسیم شروع میشه. فلک کردن بازاریها و بست نشستن در سفارت و عدالتخانه و فشار و نهایتا هم مظفرالدین شاه میپذیره که مجلس شورای ملی تشکیل بشه.
داستان وقایع انقلاب مشروطه رو یک جای دیگه می گیم. اینجا میخواستیم یه مقدار قبل از اینکه بریم تو وقایع از بالا نگاه کنیم ببینیم این انقلاب مشروطه که توش حتی شاه هم عوض نشد چه زمانی بود؟ در چه ایرانی بود؟ و در چه دنیایی بود؟ نگاه خیلی کوتاه و ناقص البته. کم کم بیشتر دربارهی ایران قرن نوزده و از جمله انقلاب مشروطه صحبت میکنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم
- کتاب اندیشهی ترقی، فریدون آدمیت
- کتاب مفهوم قانون در ایران معاصر، داود فیرحی
- کتاب مشروطهی ایرانی، ماشاءالله آجودانی
- کتاب اندیشه و سیاست در ایران قاجار، غلامحسین زرگری نژاد
- کتاب تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
- رساله یک کلمه میرزا یوسف خان مستشارالدوله
- سیاحت نامه ابراهیم بیگ، زینالعابدین مراغهای
- کتاب تاریخ ایران مدرن، عباس امانت
- کتاب روزنامه قانون، هما ناطق
- کتاب میرزا ملکم خان، فریدون آدمیت
- کتاب افکار اجتماعی،سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار، فریدون آدمیت و هما ناطق
- پیدایش مفهوم مشروطه در ایران، جواد طباطبایی
هرچند تغییر اصولا خوبه، اما راستش من خیلی خیلی خیلی اون روالی رو که خلاصه کتاب تعریف میکردید رو دوست داشتم. برام یه زنگ تفریح خیلی عالی بود.
نمیگم این مطالب جالب نیستن، اما واقعا خیلی خیلی خیلی حیف شد که اون رویه خلاصه کتاب رو متوقف کردید.
اینطوری یکی دیگه از دلخوشیهای ساده ما/من هم از بین رفت.
(توی این مملکت و شرایط، داشتن دلخوشی چیز باارزشیه باورکنید.)
خسته نباشید اما انگاربخش شنیداری را پیدا نمی کنم …..متاسفم ، دیگه برای من جالب نیست …..!
سلام علی جان بندری،
بعد از مدت ها یادم افتاد که بیام اینجا، به امید اینکه شاید پادکستی منتشر کرده باشید و من مطلع نشده باشم.
اولش ذوق کردم، ولی بعدش متوجه شدم که خبری از فایل صوتی نیست.
بعد از اتفاقاتی که از چند ماه پیش شروع شد دیگه نبودین. میدونم خیلی کار میکردین برای پادکست هاتون. دمتون گرم
ولی اگر میتونین بازم شروع کنین و مارو از صدا و بیان قشنگت محروم نکن