نویسنده: بهجت بندری, علی بندری
آمریکا چطور شکل گرفت؟
اساس ایالات متحده آمریکا از ۱۳ مستعمرهی بریتانیا در خاک آمریکا درست شده. اینها یه سری ایالت بودن جمع شدن متحد شدن با هم شدن ایالات متحده امریکایی که امروز ۵۰ تا ایالته. از ۱۳ شروع شد. در قرن ۱۸ در ۱۷۷۶ سیزده تا بودن در قرن بیستم رسیدن به پنجاه تا. این داستان اینه که اون ۱۳ تا چطوری درست شدن و اومدن کنار هم.
ما داریم قصه استعمار آمریکا توسط بریتانیا رو میگیم اینجا. البته قبل از بریتانیا اسپانیاییها و بعد از اونها هم فرانسویها در آمریکا مستقر شده بودن و البته پیش از تمام اینها بومیها، Indigenous People یا سرخپوستانی در این محدودهی جغرافیایی زندگی میکردن که حضورشون هم پررنگ و اثرگذار بود در تمام مراحل شکلگیری آمریکا. از یه جایی احتمالا شاید از سمت سیبری آمده بودن اینجا و فرهنگهای مختلفی هم داشتن در طول هزاران سال. ولی ما داریم درباره اون تاریخ حرف نمیزنیم. موضوع این ویدیو ایالات متحده امریکاست و این آمریکای مدرن نتیجهی آبادسازی بریتانیاست. آبادسازی همون استعماره منتها الان استعمار برای ما یک معنی متفاوتی پیدا کرده و ممکنه باعث بشه که اشتباه بفهمیم قصه رو اگر فقط بگیم استعمار و به معنیش توجه نکنیم.
چرا میگیم پیدایش آمریکای مدرن نتیجه استعمار بریتانیاست؟ در حالی که فرانسویها قبلتر اونجا بودن؟ چون فرانسه دنبال چیز دیگری بود کلا. دنبال این بود که با بومیها تجارت کنه. رابطهاش رو بسازه و تو سریال اوکلاهمای چنلبی کمی درباره این حرف زدیم. فرانسویها در همین حال و کار بودن خلاصه که سر و کله بریتانیا پیدا شد. بریتانیا آمد و افتاد به رقابت با اسپانیا و رفت به سمت آمریکای شمالی و از همون اول هدفش رو گذاشت ساختن زمینهای شمال قاره آمریکا بود.
چطوری بود این کار؟ یعنی چطوری استعمار میکردن اصلا از اون ور دنیا میاومدن اینجا رو میساختن؟ داریم درباره عصر اکتشاف حرف میزنیم. Age of Discovery که از آخر قرن پانزده و اول شانزدهم همزمان با شروع صفویه در ایران تقریبا شروع شد و توش امپراطوریهای اروپایی که قدرت دریایی قوی داشتن دنبال ثروت و اثر گذاری بیشتر بودن برای اینکه دست خودشون رو در بازیهای دنیا قویتر کنن خودشون رو رسوندن به دنیای جدید و شروع کردن گشتن دنبال چیزها و بعد هم ادعای مالکیت کردن. کی بودن اینها که زورشون زیاد بود اون دوره؟ امپراطوریهای بریتانیا، اسپانیا، پرتغال، هلند، سوئد، فرانسه و روسیه. یک انگیزه شروعش هم میدونیم چی بود اینکه عثمانی قدرت گرفت اینجا و راه تجارت با آسیا بسته شد و دنبال راه جدید برای رسیدن به هند کریستف کلمب رسید به قاره امریکا و دنیای به قول اونها جدید. همون زمانها هم برزیل رو پرتغال مستعمره خودش کرد. اسپانیا هم از جزایر کارائیب شروع کرد و مکزیک و پرو و بعد هم فرانسه اومد اونها هم در فلوریدا و کارائیب و کانادا و اینها. استعمار آمریکای شمالی رو اسپانیاییها شروع کردن در ۱۵۶۵ در فلوریدا. اومدن و سرشاخ شدن با بومیهایی که هم باید با خود اروپاییها میجنگیدن، هم با بیماریهای تازهای که اروپاییها از اون ور دنیا آورده بودن، هم با بردههایی که اینها از آفریقا میآوردن. خیلی از بومیهای آمریکا رو بیماریهایی کشت که اینها از اروپا آورده بودن و آمریکاییها بهش عادت نداشتن.
انگلیسیها ولی تقریبا یه قرن بعد از اسپانیاییها رسیدن. دیر رسیدن ولی گفتن ما اصلا مدل کار رو هم عوض میکنیم واسه خودمون. سیستمشون اینطوری بود که کشتیهایی از بریتانیا میرفتن خودشون رو میرسوندن به سواحل شرقی آمریکا و حدود ۱۰۰-۱۵۰ نفر رو پیاده میکردن که اونا شروع کنن به آباد کردن این سرزمین جدید و جامعهای تشکیل بدن برای خودشون. با امکانات قرن ۱۶. زمان شاه عباس. یه مقدار فکر کنیم بهش که داریم درباره چه عملیاتی حرف میزنیم. عجیب هم نیست که این فرآیند اوایلش خیلی موفقیت آمیز نبود. بریتانیاییهای منتقل شده به سرزمین جدید یا بر اثر بیماری یا شرایط نامناسب تغذیه یا جنگ با بومیها میمردن و سال بعد کشتی برمیگشت و معدود افراد باقی مونده رو بر میگردوند به بریتانیا.
کی بودن اینها؟ چه جور آدمهایی مهاجرت میکردند آمریکا؟ اینها عموما یا آدمهای مشکل دار قانونی بودن یا انگیزههای مذهبی داشت مهاجرتشون.
مهاجران بریتانیایی سه گروه اصلی بودن.
- یک گروه زندانیها و مجرمانی که دورهی مجازات قانونیشون رو باید برای دولت بیگاری میکردن و دولت میفرستادشون با کشتی به آمریکا که اونجا کار کنن و این دوره رو بگذرونن.
- گروه دیگه بدهکاران مالی که در ازای بدهیشون باید میرفتن کار اجباری میکردن.
- گروه سوم هم یک گروه دینی بودن به نام Puritans پاک دینان. اینها اقلیت پروتستانی بودن که برای رها شدن از قید و بند کلیسای بریتانیا و دنبال آزادی مذهبی سوار کشتی شدن و رفتن آمریکا.
جز این سه گروه بریتانیایی یک گروه هم از بردههارو انگلیسیها به اجبار از آفریقای جنوبی فرستادن به آمریکا تا در کشت و زرع نیروی یدی باشن برای بریتانیاییها.
چندین سال اینا رفتن و مردن و نگرفت و نگرفت تا بالاخره گرفت. گرفتنی. از سال ۱۶۲۰ کم کم جمعیتی که رفته بودن به آمریکا توی کشاورزی پیشرفت کردن و شرایط تغذیه و مقاومت در برابر بیماریشون بهتر شد و تونستن به مرور زمان اولین گروههای جمعیتی بریتانیاییهای مستقر در خاک آمریکا رو تشکیل بدن. البته این زمینهایی که توی سرزمین جدید آباد میشد همه جزو قلمرو و مایملک بریتانیا بود و این مهاجران و فرزندان و نوادگانشون هم بریتانیایی محسوب میشدن.
اینها یه ساز و کاری هم گذاشته بودن که این سرزمینهای جدید طبق یه منشور سلطنتی Royal charter که عملا یه امتیازنامه ده پونزده ساله بود، برسه به اون کسی که میره کشفش یا فتخش میکنه. بعد ده پونزده سال که تموم میشد این اجاره نامه رو تمدید نمیکرد دولت بریتانیا و مالکیت منتقل میشد به دولت بریتانیا. یعنی هیچ کس در امریکا مالک اون زمین یا آبادی نبود. مالکش کی بود؟ شاه انگلستان. شاه هم یه فرماندار Governor مشخص میکرد که مستعمره رو اداره کنه.
مستعمرههایی که کجان؟ همه در ساحل شرقی. اینها کم کم میشن مستعمرههای ۱۳ گانه در نوار ساحل شرقی آمریکای شمالی.
صحبت کی رو داریم میکنیم؟ اواخر قرن ۱۶. اسپانیاییها اول قرن شونزده رسیده بودن. اینها در سالهای نزدیک ۱۶۰۰ رسیدن. ۱۶۰۰ در ایران میشه زمان شاه عباس صفوی. اینها پا گرفتن کم کم و بومیها رو همینطوری بیشتر و بیشتر روندن به سمت غرب.
حدود ۱۲۵ سال طول کشید تا این ۱۳ مستعمره پا گرفتند. کجاها؟ بخش شمالی آمریکا معروف به نیوانگلند مستعمرات «نیوهمپشایر»، «ماساچوست» که توش «رودآیلند» و «کنِتیکت» بودن، بخش میانی معروف به مستعمرات آتلانتیک میانی که پاکدینان در این قسمت مستقر بودن و البته بخش بیشتریش رو هلندیها و اسپانیاییها از قبل تا حدی آباد کرده بودن اما بریتانیاییها این آبادیهارو تصاحب کردن شامل «نیویورک»، «نیوجرسی»، «پنسیلوانیا» و «دلاوِر» بود و بخش پایینی موسوم به مستعمرات جنوبی شامل مریلند«ویرجینیا»، «کارولینای شمالی»، «کارولینای جنوبی»، «مریلند» و «جورجیا».
این ایالتها البته با هم فرقهایی داشتن که ممکنه اگر بقیه تاریخ رو ندونیم فکر کنیم مهم نیستن. شمالیترها مزرعه دارن بیشتر، جنوبیترها کشتزار دارن تنباکو میکارن مثلا اما این تفاوتها باعث شد نیروی کاری که در شمال و جنوب لازمه متفاوت باشه. کشت در جنوب با نیروی کار مجانی انجام میشد با بردههای وارداتی از آفریقا عمدتا و این شد که جنوب، ایالتهای جنوبی یعنی ویرجینیا و کارولینا و جورجیا تمرکز برده داری بالاتر از بقیه مناطق استعمار شده بود. و اون تفاوتی که بعدتر در شمال و جنوب میبینیم درباره بردهداری که نهایتا میرسونه امریکا رو به جنگ داخلی ریشهاش همینجاست.
پس در طول قرن هفده این مستعمرهها درست شدن کم کم و رشد کردن. قرن هفده هم اینطوری بود که امریکای شمالی عملا افتاده بود دست سه قدرت اروپایی. بریتانیا، فرانسه و اسپانیا و رو به رشدشون هم بریتانیا بود و همینطور مستعمره نشینهای بریتانیایی زیاد و بزرگ شدن.
قرن ۱۷ اینطوری داستانش ادامه پیدا کرد تا رسیدیم به ۱۷۰۰ و آغاز قرن ۱۸. از این موقع یعنی از ۱۷۰۰ تا ۱۷۶۳ این ۶۰ سال به قول مهدی تدینی سالهاییه که بریتانیا و فرانسه دارن با هم میجنگن سر آمریکا.
پس یه مرور کلی:
- ۱۵۰۰ اسپانیاییها اومدن آمریکا.
- بعد از ۱۰۰ سال بریتانیاییها رسیدن در ۱۶۰۰.
- از ۱۶۰۰ تا ۱۷۰۰ مستعمرههای ۱۳ گانه شکل گرفتن و شدن پایگاه قدرت بریتانیا
- از ۱۷۰۰ تا ۱۷۶۰ بریتانیا و فرانسه دارن با هم میجنگن که ببینن بالاخره اینجا جای کدومشونه.
یادداشتی که میخونین مربوط به ویدیوی انقلاب آمریکا و جنگهای استقلاله.
نسخهی تصویریش رو توی کانال یوتیوب بیپلاس ببینین.
بریتانیا چطور در آمریکا قدرت مسلط شد؟
تو همین دوره است که کانادا رو هم انگلیسیها از فرانسه میگیرن. از اسپانیاییها هم گرفتن بخشهایی رو با هلندیها هم جنگیدن از اونها هم گرفتن، از بومیها هم گرفتن و کم کم بزرگ و بزرگتر کردن مستعمرات بریتانیا رو در امریکا. اما جنگهای بزرگتر با فرانسه بود در این دورهای که مرزهای بریتانیا و فرانسه معلوم نبود کامل. فرانسه میگفت همه بستر رود میسیسیپی مال ماست. کلا این سیزده تا مستعمره کلی خرجشون شد که شکل بگیرن و بزرگ بشن. چندین جنگ شد اینجا. مهمترین و معروفترینش جنگی که معروفه به چنگ با فرانسه و ایندینها French and Indian War این مهمترین جنگه شاید که تکلیف رو روشن کرد دیگه.
از ۱۷۵۶ بریتانیا در خاک آمریکا درگیر جنگ ۷ سالهای با فرانسه و بعد از اون بومیان آمریکا شد. با توجه به اختلاف اهدافی که هر کدوم از این دو کشور داشتن روابطشون با بومیان متفاوت بود برای همین بریتانیا در مقابل بومیان قرار میگرفت و فرانسه در حمایت از اونها میجنگید.
این در واقع جنگ جهانی بود بین قدرتهای اصلی اروپایی و البته در جبهههایی به گستردگی همه دنیا. اصلش در اروپا بود ولی جبههایی هم داشت در جاهای دیگه از جمله یه سرش هم در امریکا. جنگ مهمیه و ما کمتر ازش میدونیم. ایران زمان زندیه مثل عثمانی تونستن بی طرف بمونن و خودشون رو قاطی این جنگ نکنن. اتفاقی که تو جنگهای جهانی بعدی در قرن بیستم میدونیم که نیفتاد. نتونست بیفته.
خلاصه این جنگهای مهم بعد از ۷ سال تمام شد. در ۱۷۶۳ با معاهده پاریس. و نیو فرانس عملا بیشترش افتاد دست بریتانیا. یا مستقیم یا کمی بعدش. ولی به هر حال پیروزی بریتانیا در این جنگ راه رو برای توسعه به سمت غرب امریکای شمالی باز کرد. و از اون مهمتر در عرصه جهانی دیگه بریتانیا رو کرد امپراطوری خیلی قدرتمند و مسلط.
منتها این جنگها و پیروزیها مجانی هم نبود دیگه، هزینه داشت. هزینههای زیادی هم داشت. پیروزی در جنگهای بزرگ درسته که قدرت امپراطوری رو تثبیت میکنه از یه نظر ولی میتونه جونش رو هم بگیره واقعا، به خاطر هزینه بالا حتی اگر پیروز بشه.
بریتانیا هم در نهایت با کمک مردم ساکن مستعمرهها مقابل فرانسه و بعد از اون بومیان پیروز شد اما این نبردها هزینهی مالی سنگینی به بریتانیا تحمیل کرد و باعث شد خزانهی بریتانیا خالی بشه. بدهی بریتانیا بعد از این پیروزی ۱۳۳ میلیون پوند بود. این اونجاییه که عملا جرقه جنگ استقلال آمریکا میخوره.
جنگ استقلال آمریکا چطور شروع شد؟
برای حل کردن این بحران بریتانیا قانونی وضع میکنه تا از مستعمره نشینان در مستعمرههای ۱۳ گانه مالیات دریافت کنه. مستعمره نشینان زیر بار پرداخت مالیات نمیرن و تقریبا این نقطهی اصلی اختلاف و نزاعیه که به استقلال آمریکا منجر میشه. مهدی تدینی توی یک سلسله برنامهی لایو اینستاگرامی میاد مفصل دربارهی گامهایی توضیح میده که به استقلال آمریکا منجر شد.
اینجا خلاصهای از بعضی گامها رو میگیم که از ۱۷۶۴ شروع میشه:
- یکی از گامها تدابیر مالیاتی دولت بریتانیا بود. بریتانیا در چند مرحله تلاش کرد روی بعضی کالاها مالیات دریافت کنه. یکی از این قانونها قانون شکر Sugar Act بود که البته فقط روی شکر پیاده نمیشد، روی مجموعهای از محصولات وارداتی به آمریکا که از بریتانیا نمیآمدن بسته شد. بریتانیا میخواست عوارض سنگینی روی واردات این کالاها به آمریکا بذاره تا محصولات بریتانیا با قیمت مناسبتری وارد بازار آمریکا بشه و با فروش اونها بتونه بخشی از کسری بودجه رو تامین کنه و هزینهی نیروهای مستقر در آمریکا رو پرداخت کنه. مستعمره نشینها زیر بار این مالیت نرفتن و تقریبا حذف شد وضع این عوارض روی محصولات وارداتی.
- مرحله دیگه قانون تمبر بود یک سال بعد از قانون شکر در سال ۱۷۶۷ قانون تمبر تصویب شد در بریتانیا که مجبور میکرد مستعمره نشینان آمریکا رو تا روی تمام اسناد مکتوب و برگهها و روزنامههایی که در آمریکا منتشر میشه به دولت بریتانیا مالیات بدن. این قانون گروه بیشتری از مردم رو درگیر میکرد چون مثلا روی روزنامهها هم مستعمرهنشینها باید مالیات میدادن. مستعمره نشینها زیر بار این قانون نرفتن و بریتانیا مجبور به عقب نشینی شد.
یکی از کارکردهای این مخالفت با مالیتها شکلگیری پیوند و اتحادی بین مستعمره نشینها بود. در امتداد شکلگیری همین اتحاد گروه پسران آزادی sons of liberty تشکیل شد که اینها با ماموران مالیات به صورت مستقیم درگیر میشدن. مثلا قیر میمالیدن به ماموران مالیاتی و بهشون پر وصل میکردن برای تحقیر این مامورها که نمایندگان دولت بریتانیا بودن.
- مرحله بعد از اون قانون تاوِنزهِد TOWNSHEND بود. ایشون وزیر خزانهداری بریتانیا بود و یک مجموعه قوانین وضع کرد که بر اساسش روی کالاهای اساسی وارداتی به آمریکا مثل قهوه، چای، سرب، کلاه، شیشه رنگ و… عوارضی بسته میشد. این هم پذیرفته نشد و ساکنان ایالتهای مستعمره شروع کردن تا حد ممکن این کالاهارو در داخل خاک آمریکا تولید کردن. بریتانیا میگفت ما عوارض نمیگیریم و این پول رو هم خرج خودتون میکنیم در آمریکا اما باز هم این رو نپذیرفتن مستعمرهنشینان.
- گام دیگه در مسیر استقلال آمریکا مهمانی چای بوستون بود که به تی پارتی مشهوره. بوستونیها محمولۀ بزرگی از چای کمپانی هند شرقی که شامل سه کشتی بود رو از کشتیهای انگلیسی به دریا ریختند که این در نهایت نقطهی شروع انقلاب بود.
همه اینها تلاشهای مختلف بریتانیاست که بتونه یه طوری از این مستعمره نشیینها پول بگیره و همه هم شکست میخوره. مالیات که نمیدن هیچ شروع میکنن بایکوت کردن کالاهای آمریکایی. یعنی دیگه دو سر ضرر میشد واسه بریتانیا.
کنگرهی قارهای و تشکیل آمریکای مستقل
در اثر این کشمکشها بریتانیا قوانینی برای جریمه مستعمره نشینان وضع میکنه یک نمونهاش قانون کاپیتولاسیون بود. که مثل قوانین قبلی این هم واکنش منفی آمریکاییهارو به همراه داره. و بعد از این اتفاقها این سیزده تا مستعمره نشین شروع کردن فکر کردن و با هم حرف زدن که آقا این برنامه نشد که اینها خیلی زور میگن از ما مالیات میخوان بگیرن واسه دولتی و شاهی که ما توش هیچ نقشی نداریم.
جمله کلیدی و تاریخی که تو اون اعتراضها هست اینه No taxation without representation is tyranny میگفتن مالیات وقتی که ما هیچ نقشی تو حکومت شما نداریم حرف زوره. از اون ور اقیانوس واسه خودتون مجلس دارین شاه دارین ما هم هیچ صدایی توش نداریم واسه ما قانون میذارین میگین مالیت بده این زوره. و این شد در واقع اولین شعار در این حرکتی که اینها شروع کردن به سمت استقلال.
البته خب با این خواسته شروع شد. اینها هم حواسمون باشه الان جمعیتی پیدا کردن. تو همین نیمه اول قرن ۱۸ از ۲۵۰ هزار نفر رسیدن به ۱ میلیون و دویست هزار نفر. یک رشد جمعیت بزرگ. بعد دوباره ده دوازده سال بعد میشه دو میلیون. و باز به قول مهدی تدینی رشد جمعیت اینطوری معمولا تحول سیاسی بزرگ داره بعدش. این جمعیت دیگه اون سیستم قبلی رو نمیپذیره. مخصوصا که این جمعیت جدید دیگه همه آدمهای مشکل دار یا ادمهایی با انگیزه مذهبی نیستن. اینها همین جا به دنیا اومدن خیلیشون، خیلیشون هم از جاهای دیگه اومدن اصلا از بریتانیا نیومدن و نمیخوان تو حاکمیت بریتانیا باشن.
حدود ۱۵۰-۱۶۰ سال بعد از وارد شدن بریتانیا به آمریکا رسیدیم به جایی که این ۱۳ تا مستعمره هم جمعیتشون زیاد شده بود، هم ترکیب جمعیتی متفاوت بود، هم اداره کردنشون از راه دور سختتر شده بود، هم حالا دیگه خودشون خیلی نمیخواستن زیر بار برن.
مخصوصا درباره تجارت و اینکه چی میتونین از کجا وارد کنین چی به کجا صادر کنین اینها رو خیلی بریتانیا روش کنترل داشت. از اینجا چوب لامبر، تنباکو و برنج و ماهی خشک شده میفرستادن بریتانیا از اون ور پارچه و محصولات کارخونهای میاوردن آمریکا. یعنی بریتانیا نمیخواست صنعت در امریکا پا بگیره که بخواد رقیبی براش بشه. همین پنبه و شکر و تنباکو و اینهارو میخواست که آمریکا تولید کنه.
خلاصه رسیدیم به نقطهای که این ۱۳ تا گفتن نه ما این taxation without representation رو نمیپذیریم دیگه و جمع شیم دور هم ببینیم چه میکنیم. و این نتیجه همون فشار بریتانیا بود که اینها رو که به هم دیگه اتصالی نداشتن و هر کدوم واسه خودشون یه سیستمی داشتن، نشوند کنار هم. دشمن مشترک باعث شد اینها بشینن کنار هم و یه همدلی بینشون درست شد.
نخستین کنگره قارهای بین مستعمرههای ۱۳ گانه تشکیل شد. کنگرهی قارهای Continental Congress درواقع مجلسی بود از نمایندگان متسعمرهها که دیگه این نمایندههارو دولت بریتانیا انتخاب نکرده بود. از طرف هر ایالتی نمایندگانی آمده بودن توی این کنگره قرار بود مشکل رابطه با بریتانیا رو حل و فصل کنن و شکایت و صدای مستعمره نشینهارو به گوش بریتانیا برسونن. این کنگرهی اول قارهای توی فیلادلفیا تشکیل شد و برای نخستین بار آمریکاییها مجلسی سراسری تشکیل دادند که هدفش مقابله با بریتانیا بود. نتیجه و تصمیم نهایی کنگرهی اول بایکوت بریتانیا بود. یعنی ایالتهای ۱۳ گانه به بریتانیا گفتن ما از شما هیچ محصولی نمیگیریم و اگر ادامه بدین این شرایط رو هیچ محصولی هم بهتون نمیدیم. این نخستین دولت یا پیشادولت آمریکایی بود و قرار گذاشتن برای سال آینده که نوبت دوم کنگره رو تشکیل بدن. پیشنهاد هم کردن که مستعمرهها کم کم یه نیروی شبه نظامی برای خودشون تشکیل بدن.
بعد از این کنگره که در واقع اولین پیشا دولت آمریکا بود که بریتانیا حالت حملهی نظامی گرفت نسبت به مستعمرات ۱۳ گانه و بعد از یک سال و درگیریهای کوچک، دومین کنگرۀ قارهای در آمریکا تشکیل شد که در این کنگره آمریکاییها اعلام وضعیت دفاعی کردند و برای اولین بار ایالتهای ۱۳ گانه ارتشی داخلی تشکیل دادند، به فرماندهی جورج واشنگتون. عکسش رو دلار هست. که قبلا در اون چنگهای ۷ ساله هم اسمی برای خودش دست و پا کرده بود. توی این کنگره تصمیم دیگه هم گرفته شد که تصمیم خودگردانی مستعمراته. تا قبل از اون ایالتهارو فرماندهانی اداره میکردن که بریتانیا منسوب میکرد ولی در کنگرهی دوم تصمیم گرفته میشه که هر ایالت به صورت خودگردان اداره بشه. پایه این ایالتهایی که استقلال زیادی دارن رو اینطوری میتونیم تو تاریخ پیدا کنیم حتی وقتی اینقدر سطحی و مروری و خلاصه نگاهش می کنیم.
حواسمون باشه دیگه اینها الان قانونا مردمان بریتانیا هستن تو مستعمرات بریتانیا که دارن شورش میکنن و میگن ما به دولت بریتانیا نمیخوایم مالیات بدیم. این دولتی که فرماندار داره اینجا، قانون داره، مامور جمع کردن مالیات داره، ما مقاومت میکنیم و مالیات نمیدیم. مامور مالیاتش رو هم میگیریم میزنیم. یه بلایی سرش میاریم که دیگه کسی نخواد بیاد از ما مالیات بگیره.
سال بعد ۱۷۷۶ حاکمیتهای کوچکی در مستعمرات شکل گرفته و دیگه فرمانداری که از بریتانیا انتخاب میشد به مستعمرهها نظارت نداره و حاکمیت هر مستعمره دست گروههای خودگردان افتاد و کاملا مستقل از بریتانیا دارن اداره میشن. یعنی اون گنگرهای که سال اولش دنبال این بود که مقاومت کنیم در برابر خواستههای زیادی بریتانیا الان رسید به اینجا که نه ما دیگه باید جدا بشیم از بریتانیا کامل. فرماندهاش رو بفرستیم بیرون، نظام اداری قضاییش کنسل و یه قانون اساسی جدید لازم داریم. اینجا برای ساختن سازمان سیاسی جدید کار شکل تازه پیدا میکنه. از مبارزه با دشمن مشترک تبدیل میشه به تلاش برای ساختن یک کشور جدید. کنگرهی سوم تشکیل میشه که قانون اساسی توش نوشته میشه در واقع برای هر مستعمره بر اساس ساختار و شرایط متفاوتی که داشته قانون اساسی متفاوتی نوشته میشه. ما گاهی فکر میکنیم چطوری از یه مرز ایالت میری تو بغلی قانون عوض میشه اینها هر دو تو یه کشورن. این رو بهتر می فهمیم وقتی بدونیم اصلا چی شده که اینها شدن یه کشور. اینها در واقع هر کدوم اقتصادشون، ترکیب جمعیتیشون، فرهنگشون، نوع کشاورزیشون هرکدوم یه جور بودن و وقتی قانون نوشتن برای خودشون ۲۵۰ سال پیش با توجه به این تفاوتها نوشتن. ۱۳ تا مستعمره با ۱۳ قانون اساسی مختلف.
ایالتهای ثروتمندتر مثلا شرط دارایی برای شرکت در انتخابات گذاشته بودن و فرماندارشون اختیارات گسترده تر داشت حق وتو داشت، بعضی دیگه از ایالتها که از نظر اقتصادی یکدستتر بودن فرماندار اختیارات محدودتری داشت، حق رای برابر وجود داشت. یه ایالتهایی مذهبی تر بودن و تا امروز هم اختلافی که بین قوانین ایالتها دیده میشه ریشهاش اینجاس. از زمان کنگره دوم قاره ای این تفاوتها درست شد و تا امروز هم تا حد زیادی هست.
یه خرده با دید بازتر نگاه کنیم چی شد؟ بریتانیا ۱۰۰ نفر ۱۰۰ نفر ادمها رو میفرستاد به سرزمینهای جدید برای خودش پایگاه اقتصادی جدید درست کنه. موفق هم شدن بالاخره نهایتا اینقدر موفق شدن که همه رقبا رو هم زدن کنار. هم بومی ها رو هم اسپانیایی ها رو هم نهایتا فرانسه رو. ولی همین پیروزی براشون شد مقدمه شکست. همون ۱۰۰ نفر ۱۰۰ نفرها که فرستاده بودن و شده بودن مستعمراتی که کمکشون کردن در جنگ با بومیها و فرانسه اخرش گفتن ما اصلا نمیخوایم دیگه با شما بمونیم. پیروزی بریتانیا شد زمینه ساز شکستش و صدای استقلال خواهی در امریکا بلند و بلندتر شد.
اعلامیه استقلال آمریکا
در نهایت چهارم ژوئیۀ ۱۷۷۶ نمایندگان مردمی مستعمرات اعلام استقلال میکنن و اعلامیه استقلال منتشر میشه. کنگره اول ۱۷۷۴ کنگره دوم ۷۵ و بعد در ۷۶ دیگه نشستن به نوشتن بیانیه استقلال. متن اولیه و اصلی اعلامیه استقلال رو توماس جفرسون مینویسه که اون زمان به نمایندگی از ایالت ویرجینیا توی کنگره بود و بعدها هم به عنوان پدران بنیانگذار آمریکا شناخته شد. این اعلامیه در اصل قرار بود پاسخی باشه به این پرسش که چرا کنگرهی قارهای رای به استقلال از بریتانیا داده. توی این اعلامیه تاکید مستعمره نشینها روی حقوق اولیه انسانی بود و بر مبنای این حقوق اولیه ادعا میکردن که باید از زیر استعمار بریتانیا بیرون بیان. حرف اصلی در اعلامیه استقلال این بود که «ما این حقایق را بدیهی میدانیم که همه انسانها برابر آفریده شدهاند و برخی حقوق غیرقابل انکار توسط پروردگار به آنها اعطا شده است، از جمله این موارد حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی است.» در کنار این حقوق میگفتن ما از پادشاهی جرج سوم پادشاه بریتانیا ناراضی هستیم و حق انقلاب داریم. هر انسانی حقوقی مسلم داره، وظیفۀ دولت/حکومت تضمین این حقوقه. هر حکومتی این کار رو نکنه مشروعیتش رو از دست داده و بریتانیا مرتکب همین خطا شده. پس ما اعلام استقلال میکنیم!
بعد از این اعلامیه البته جنگ و درگیری تا ۷ سال با بریتانیا ادامه پیدا میکنه. از اواسط جنگ فرانسویها به کمک مستعمره نشینها میان و موازنهی نیروها در مستعمرات تغییر میکنه تا اینکه در معاهده پاریس که در ۳ سپتامبر ۱۷۸۳ به امضا رسید، جدایی کامل مستعمرات ۱۳ گانه از امپراتوری بریتانیا تایید شد. شاه بریتانیا جرج سوم از طرف بریتانیا و از اون طرف هم بنجامین فرانکلین Benjamin Franklin، جان آدامز John Adams و جان جی John Jay که بعدها در کنار دیگرانی شدن پدران بنیانگذار امریکا این رو امضا کردن و امریکا از بریتانیا مستقل شد در ۱۷۸۳.
تشکیل دولت فدرال در آمریکا
بعد از اعلامیه استقلال در آمریکا ۱۳ ایالت وجود داشت که به صورت تقریبا خودمختار اداره میشدن اما اصول کنفدراسیون این ایالتهارو در ارتباط با هم و متحد نگه داشته بود. اصول کنفدراسیون هم بیشتر دربارهی اقدام مشترک مقابل بریتانیا بود، هماهنگ کردن فعالیتها و دفاع متحد در مقابل بریتانیا. در واقع یک دشمن مشترک کمک کرده بود که این ایالتها کنار هم بمونن. کنفدراسیون نمیتونست مالیات جمع بکنه برای همین هم قدرت اجرایی نداشت. توی این شرایط نمیشد با این اصول یک دولت متحد و یکپارچهای تشکیل داد این شد که رفتن سمت تدوین قانون اساسی. برای تدوین این قانون هم نمایندگان ایالتها که اصول کنفدراسیون رو هم نوشته بودن جمع شدن و تصمیم گرفتن تا دولت فدرالی تشکیل بشه که البته این دولت فدرال باعث کاهش اختیارات ایالتهایی میشد که تا قبلش خودمختار بودن. برای همین هم خیلی زمان برد تا همهی نمایندگان از ایالتها بپذیرن این از دست دادن بخشی از اختیارات رو به نفع تشکیل یک جمهوری فدرال بالادستی.
رئیس هیئت موسسان جرج واشنگتون بود که بعد اولین رئیس جمهور آمریکا هم شد. بعد از چند ماه بررسی در ۱۷۸۷ همین هیئت نمایندگان در مجلس موسسان فیلادلفیا قانون اساسی رو تدوین و تصویب کرد که تجارت داخلی و خارجی و همینطور سیاست خارجی و دفاع ملی به دولت بالادست فدرالی سپرده بشه.
اینجا دولت آمریکا به عنوان یک واحد سیاسی و جغرافیایی شکل میگیره که البته از نظر جغرافیایی بیشتر نوار باریکی در شرق قارهاس. به مرور تا یک قرن بعد ایالتها از نظر جغرافیایی به سمت غرب گسترش پیدا میکنن و ایالتهای جدیدی ایجاد میشن تا آمریکا شبیه چیزی میشه که ما امروز میشناسیم.
این خیلی خلاصه داستان شکل گیری ایالات متحده آمریکاست. از سالهای ۱۵۰۰ که اسپانیاییها اومدن تا ۱۶۰۰ که انگلیسی ها اومدن د طول صد و بیست سی سال ۱۳ تا مستعمره درست شدن و بقیه قدرتها رو هم زدن کنار یا حذف کردن و نهایتا هم گفتن ما دیگه نمیخوایم حساب پس بدیم به بریتانیا و میخوایم همین ۱۳ تا با هم باشیم متحد بشیم این ۱۳ تا ایالت و بشیم ایالات متحده امریکا. یک کشور مستقل جدید. به جای British America یا مستعمرات شد ایالات متحده امریکا. و نهایتا تصویب میشه این بیانیه استقلال در ۱۷۸۳. لینکهای توضیحات رو ببینین. مخصوصا اون کانال تاریخ اندیشی رو کاملتر و جامعترش اونجاست در ده مرجله توضیح میده که چطوری این جدا شدن اتفاق افتاد. ما هم بعدا بیشتر در این باره ویدئو خواهیم ساخت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:
متن مختصر و مفیدی بود. پیشنهاد میکنم در خصوص علل شکست بریتانیا در جنگ استقلال هم مطلبی انتشار بدید. بنظرم موضوع بسیار با اهمیتی هست. در اون دوره بریتانیا قدرت بسیار زیادی داشت.
Daftar di situs judi online HOKI368 dan bonus yang luar biasa. Anda akan menerima bonus deposit 10ribu setiap hari. Jadi, pada setiap deposit 100ribu anda akan mendapatkan bonus harian 10ribu
سلام
خیلی عالی و قابل فهم توضیح داده شد ممنون از شما من ۳ بار این قسمت رو از کتاب تمدن مغرب زمین خوندم متوجه نمی شدم اما شما خودمونی و راحت بیان کردید . درباره ی جنگ بعد از اعلام استقلال کاش بیشتر توضیح می دادید.