اولین جمهوری اسلامی جهان, پاکستان

داستان پاکستان از اول: جمهوری اسلامی پاکستان که هویت ملتش رو براساس اسلام تعریف کرده.

پاکستان اولین جمهوری اسلامی

پاکستان یه کشوریه خیلی به ما نزدیک و خیلی از ما دور. 

نویسنده: آمنه محمدی, علی بندری

پاکستان نزدیک و دور از ایران

اسم نظامش شبیه مال ماست رو کاغذ. یه کشور مسلمانه که البته نزدیک سه برابر ایران جمعیتشه. دومین مرز طولانی رو داره با ایران. اسم بنیان‌گذار کشورشون روی یه خیابون مهمی تو مرکز تهرانه و سرود ملی‌شون هم به فارسیه ولی نه ما دقیق و درست می‌فهمیمش نه خودشون یعنی نه بیشتر خود پاکستانیای امروز می‌فهمن. از این گذشته کلا هم اگه یه خرده فکر کنیم چیز زیادی از داستانش نمی‌دونیم. هر چی هم می‌دونیم همونیه که از اخبار شنیدیم احتمالا. بریم ۴۵ دقیقه‌ای وقت بگذاریم ببینیم این پاکستان چه جور کشوریه و داستانش چیه.

پاکستان رو که نگاه می‌کنیم چی می‌بینیم؟ از اخبار اگه وضع سیاسیش رو دنبال کنیم یه کشوری می‌بینیم که چند دهه است داره سیکل معیوبی رو طی می‌کنه. یه دولت غیرنظامی میاد سر کار. یه مقداری دموکراسی سروکله‌اش پیدا می‌شه. امیدوار می‌شن مردم. بعد کار جلو نمی‌ره مشکلات زیاد می‌شه ناامیدی بعدش کودتا حکومت نظامی‌ می‌یاد که سر و سامون برقرار کنه. اولش محبوب هم ممکنه بشن. یه مقدار مبارزه با فساد ممکنه بکنن. بعد ولی می‌افتن تو چرخه ناکارآمدی و بعد دوباره دولت غیرنظامی و دوباره قصه از سر نو. 

ویدیوی تاریخ پاکستان اولین جمهوری اسلامی جهان رو در کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین


شروع داستان پاکستان از هند

چیه قصه این کشور؟ چرا اینطوریه؟ داستان پاکستان از هند شروع می‌شه. همین هندی که الان همه‌اش با هم سرشاخن. این گاردهای مرزی‌شون رو هر از گاهی می‌بینیم تو یه وضع یه هوا خنده‌داری میان جلوی هم صف‌آرایی می‌کنن. تو یه مراسم نمایشی که از یه طرف نمایشیه و از یه طرف انگار خیلی جدی. پا می‌کوبن و می‌رن. اینا قصه‌شون مشترکه.

داستان هند رو وقتی تعریف می‌کردیم گفتیم که بعد از قرن‌ها حکومت‌های مختلف قوی و ضعیف در هند ازقرن هجده دیگه  بریتانیایی‌ها حاکم شدن بر هند و دوره‌ی ۲۰۰ ساله استعمار هند شروع شد. صد سال به دست کمپانی هند شرقی و صد سال هم به دست دولت بریتانیا. بعد هم مبارزات استقلال‌خواهانه بالاخره نتیجه داد. در دنیای بعد از جنگ جهانی دوم که بریتانیا هم دیگه تاب و توان مستعمره‌داری نداشت. دنیا هم عوض شده بود، بریتانیایی‌ها رفتن و هند مستقل شد. 

 

شبه‌قاره هند دو کشور شد

حرف دقیق‌تر اینه که بگیم بریتانیایی‌ها رفتن و شبه قاره در واقع دو کشور شد. یکی هند یکی پاکستان. داستان هند رو اینجا گفتیم. داستان پاکستان رو از اینجا می‌خوایم شروع کنیم. یعنی می‌خوایم ببینیم چرا اینا از هم جدا شدن. چرا شبه‌قاره شد دو کشور؟ ایده چی بود؟ چه نتیجه‌هایی داشت. و پاکستان الان هفتاد و پنج سال بعد از درست شدنش چطور کشوریه؟ اینکه این کشور این‌طوریه چه ربطی داره به ایده‌هایی که اون موقع داشتن؟خلاصه  یه مقدار درباره‌ی پاکستان کنجکاوی کردیم و اینجا می‌خوایم چیزهایی رو که فهمیدیم یه بار مرور کنیم. 

 

جغرافیای پاکستان

اول جغرافیاش رو ببینیم. پاکستان جاش اینجاست. در جنوب آسیا بین چین و هند و ایران و افغانستان.  یک خط ساحلی طولانی در جنوب داره و کوههای بلندی در شمال. رشته کوه‌های قره‌قوروم و هیمالیا و هندوکش در پاکستان به هم می‌رسن در ارتفاعات شمالی و شمال غربی. طبیعتش خیلی متنوعه.یه کلیدواژه‌ای که با پاکستان داشته باشیم همین تنوعه واقعا. از اقلیم و طبیعتش متنوع هست بعدا در فرهنگ و این‎‌هاش هم می‌بینیم. از قله‌های هشت هزار متری بلندی مثل k2 دومین قله بلند دنیا توشه تا جلگه‌ها و تا همچین بیابون‌هایی. از رودخانه‌های پرآبی مثل سند که محل شکل‌گیری یکی از تمدن‌های اولیه بوده تا جنگل‌های این شکلی که من وقتی دیدم باورم نمی‌شد تو پاکستانه. و با این موقعیت و جغرافیای طبیعی پاکستان کشوریه چهار فصل.

 

کنگره ملی هند

ولی داستان تاریخ سیاسیش چیه؟ داستان جدا شدنش از هند چیه؟

برای اینکه اینو ببینیم باید برگردیم اول به دهه‌های آخر استعمار. بریم مثلا شروع کنیم از دهه‌های آخر قرن نوزدهم و سال‌های 1880. ببینیم اونجا چه اتفاقی داره می‌افته. اون موقع در هند داره کنگره ملی هند درست می‌شه. مبارزه استقلال‌طلبی هندی‌ها داره سازمان‌یافته می‌شه. در هندی که خب سرزمین خیلی بزرگیه. شبه قاره هند هندوستان اون روز شامل هند و پاکستان و بنگلادش امروز می‌شد و توش آدم‌هایی زندگی می‌کردن از دین‌های مختلف. هندو بودن، مسلمون بودن، سیک‌ها بودن، جینیست‌ها بودن، مسیحی‌ها بودن، یهودی بودن، پارسیان زرتشتی بودن و خلاصه خیلی متنوع بود از نظر مذهبی هم کشور. از نظر قومیتی و زبانی هم همینطور. 

بعد در مبارزه با استعمار این کنگره ملی هند شروع کرد به پا گرفتن که رهبران اصلیش عمدتا هندو بودن. گاندی که بعدا پدر ملت هند شد، هندو بود. جواهر لعل نهرو که بعدا اولین نخست وزیر هند شد، هندو بود. سردار پاتل که بعدا معروف شد به مرد آهنین هند، هندو بود. خلاصه بیشتر اینها هندو بودن  در کشوری که گفتیم خیلی متنوع بود. از این طرف بریتانیا هم نمی‌خواست که مسلمون‌ها هم بیان و جذب این کنگره بشن و قدرت مبارزان ضداستعمار زیاد بشه. برای همین در آتش اختلافی که بین هندوها و مسلمون‌ها بود، دمید. مخصوصا وقتی نشانه‌هایی از این دید که مسلمون‌ها دارن نزدیک می‌شن به کنگره دید خب اختلاف اینا به نفعشه. این‌طوری تفاوت‌های دینی، فرهنگی، اجتماعی اینا بیشتر و بیشتر تبدیل می‌شد به اختلافات سیاسی. می‌تونست نشه. می‌تونست اینا از نظر سیاسی یکی باشه سازمان‌شون، هدف‌شون و کارشون ولی کم کم اختلاف‌شون، اختلاف سیاسی هم شد. 

 

لیگ مسلمانان

از اوایل قرن بیستم هم یه تعدادی از رهبران مسلمون‌های هند احساس کردن که این کنگره ملی زیادی هندوه. انگلیسی‌ها هم به احتمال زیاد دل به دل‌شون دادن. یه چیزی درست کردن به نام مسلم لیگ. 

این‌طوری که وقتی هم یک انتخابات مانند محدودی شروع شده بود در همون دوره‌ای که بریتانیایی‌ها بودن و در یه سطح‌هایی انتخابات محلی گذاشته بودن، می‌گفتن مسلمونا چون اقلیت بودن و کمتر از هندوها بودن، یه سری صندلی برای خودشون باید داشته باشن. یعنی چی؟ یعنی در انتخابات یه سری صندلی‌ها برای این بود که مسلمونا برن نماینده خودشونو انتخاب کنن در اون شورایی که انتخاب می‌شد. خود انتخاباته شاید خیلی مهم نباشه ولی این حرکت، حرکت مهمی بود به خاطر اینکه تفکیک دینی‌ای رو که وجود داشت، داشت بهش صورت سیاسی می‌داد. اینها مقدمه‌های خیلی مهمیه برای اتفاقی که بعد از استقلال افتاد و هویت ملی سیاسی رو بر اساس دین تعریف کردن. چون می‌تونست اینطوری نباشه ولی شد. و ریشه خیلی از گرفتاری‌ها همینجاست. 

 

انگلیسی‌ها هنوز نرفتن

حواسمون هم باشه داریم در مورد اول قرن بیستم حرف می‌زنیم که انگلیسی‌ها نه تنها هنوز نرفتن بلکه به فکر رفتن هم نیستن. یعنی ما الان با درایت پس‌نگر تاریخی نگاه می‌کنیم، می‌گیم بله دیگه دهه‌های آخر استعمار بود و اینها داشتن می‌رفتن ولی اون موقع اینها فکر نمی‌کردن دهه‌های آخرشونه و دارن می‌رن. برنامه‌شون موندن در هنده و ادامه استعمار. این جداسازی بین هندوها و مسلمون‌ها رو هم راهی می‌دیدن برای تثبیت قدرت خودشون. جالب هم هست حتی بعدا برعکس رهبران کنگره که می‌رن تو مبارزه و زندانی می‌شن و اینها رهبران مسلم لیگ عمدتا کارشون رو ادامه می‌دن و اونا زندان نمی‌افتن خیلی.

 

محمدعلی جناح، اقبال لاهوری و سنگ بنای تشکیل پاکستان

رهبران مسلم لیگ یعنی کی؟ آدم معروفی که اسمش رو شنیدیم جناحه. محمد علی جناح. همون که اسمش روی خیابونیه که آزادی رو وصل می‌کنه به آریاشهر. ایشون مسلمون بود. در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمده بود.  در جوونی گرایشات غربی بسیار متمایزی پیدا کرد. آداب و رفتارش انگلیسی بود و البته از اینایی هم بود که با طبقات پایین‌تر از خودش خیلی سختش می‌شد ارتباط بگیره. از نظر سیاسی هم اوایل اینطوری که من فهمیدم دنبال اتحاد سیاسی هندوها و مسلمون‌ها بود منتها یه جایی شاید دید که با وجود گاندی و نهرو شانسی برای رهبری کنگره نداره شاید هم واقعا به این نتیجه رسید که این‌طوری بهتره. رفت دنبال اینکه نه مسلمون‌‌ها نباید برن تو کنگره. ما باید بریم اصلا یک هویت سیاسی و ملی جداگانه برای خودمون درست کنیم. یعنی تغییر عقیده داد. یه کسی هم که انگار در این تغییر عقیده نقش داشت، باز اسم آشنایی برای ماست. اقبال لاهوریه. اگر بگیم جناح رهبر سیاسی این حرکت بود اقبال ایدئولوگ و رهبر فکریش بود. فیلسوف مسلمان شاعر که ایده‌های مهمی رو به دنیای فکری مسلمون‌ها داد اول قرن بیستم و البته خودش زنده نموند ببینه سرنوشت ایده‌ها و نتیجه اجرا شدن بعضی‌شون رو. قبل از شروع جنگ جهانی دوم از دنیا رفت. ما بیشتر احتمالا به عنوان شاعر می‌شناسیمش چون به فارسی شعرهای زیادی ازش هست. ولی متفکر مهمی بود از جمله در شکل دادن ایده امت اسلامی در قرن ۲۰ و هویت ملی بر پایه اسلام و اینا. روی تغییرات فکری و سیاسی جناح هم موثر بود. روی بعضی‌ از چهره‌های موثر فکری ایران قرن بیستم هم اثرگذار بود البته که حالا بمونه برای جای دیگه. جناح تغییر عقیده‌اش با تغییر برند هم همراه بود. لباس پوشیدنش هم عوض شد. رفت سمت اینکه اصلا هندوها و مسلمونا نمی‌تونن کنار هم اصلا زندگی کنن. اصلا گفت مسلمونا یه ملت دیگری هستن. ملیت رو روی دین تعریف کرد. گفت هند نه کشوره نه ملیته. هند یک شبه قاره است تشکیل شده از ملیت‌های مختلف. ما اینجا ملت هندو داریم. ملت مسلمان هم داریم. گفت حالا که ما دنبال استقلال هند هستیم از استعمار، ما مسلمونا کشور خودمونو می‌خوایم. نباید اینطوری بشه که ما مسلمونا اقلیتی باشیم در کشور هند که می‌خواد مستقل بشه. ما اگر اقلیت باشیم امروز اقلیت جمعیتی هستیم فردا هم لابد می‌شیم اقلیت سیاسی. چون سیستم هر نفر یک رای میشه ما هم همیشه از هندوها کمتریم پس همیشه اقلیت می‌مونیم. می‌گفت تو این بازی ما همیشه بازنده‌ایم. چرا؟ چون ما یه تاس داریم شما سه تا هر چی بازی کنیم شما برنده‌این. و البته کسی هم ایده‌ای نداشت که این دموکراسی که قراره بیاد چطوری می‌خواد کار کنه. فرض این بود که مسلمونا تا ابد به مسلمونا رای می‌دن و هندوها به هندوها. مهم‌ترین مساله در تصمیم‌گیری همیشه دین این‌ها خواهد بود. برای همین ما برای اینکه تا همیشه اقلیت سیاسی نمونیم چون اقلیت مذهبی هستیم، باید اصلا خودمونو از اینا جدا کنیم. ما ملت دیگری هستیم. ملت مسلمون. خلاصه گفتن این رو نمی‌خوایم. ما کشور می‌خوایم. می‌خوایم وقتی انگلیسی‌ها از اینجا رفتن مسلمون‌ها هم کشور خودشون رو داشته باشن و جدا بشن از هند. این فکرها سنگ بنای تأسیس کشور پاکستان بود. 

 

همه چیز اول ایده است

هر چیزی تو این دنیا اول ایده‌ای بوده تو سر یه کسی. من خیلی به این فکر می‌کنم که هر چیزی مثل این خودکار، این کامپیوتر، این اپلیکیشنی که شما داری توش الان اینو می‌بینی اینا همه یه روزی یه ایده‌ای بوده در سر یه نفری. بعد کم کم تبدیل شد به این چیزی که هست. حالا پاکستان هم که الان کشوریه یه زمانی یه ایده‌ای بوده در سر یک کسی و کسانی. 

 

تشکیل امت اسلامی از ترس

برای همین هم این حرکت خیلی حرکت مهمی بود. نتیجه‌اش فقط این نبود که بعدا کشور جدیدی درست شد. اینجا اینا اومدن گفتن خب کشور می‌خواد درست بشه این مردمانی که با هم می‌خوان کشور باشن، تا حالا که با هم کشور نبودن که می‌خوایم بکنیم‌شون یه ملت با چی بچسبونیم‌شون به هم. ما از این حرفا ممکنه درک درستی نداشته باشیم چون ایران تا بوده، بوده. این برای همه کشورای دنیا صدق نمی‌کنه. خیلی از کشورا تاریخ تأسیس دارن. حالا بعضیا یه خرده قدیمی‌تر و بعضیا مثل پاکستان خیلیم قدیمی نیستن. گفتن چسب این ملتی که می‌خواد درست بشه چیه؟ اسلامه. مسلمونا از قومیت‌های مختلف، از منطقه‌های مختلف شبه قاره چون مسلمونن می‌شن ملت مسلمون میرن تو کشور مسلمون. هر جمله‌ای که اینجا می‌گیم رو می‌شه کلی بهش فکر کرد که چه اثری داره در گرفتاری‌های امروز پاکستان. همین حرف ساده خودش کلی جای سوال داره. چطوری می‌شه گفت کی مسلمونه کی نیست؟ اصلا شما گفتی مسلمونه. وارد اختلافات مذهبی  اینا می‌شی. مگه همه مسلمونا همدیگه رو مسلمون می‌دونن؟ چطوری می‌خوای مختصات دینی اینا رو تعریف بکنی؟ اینا اختلافاتشون با هم کمتر از اختلافشون با بقیه نیست. 

این‌قدر فرقه‌های مختلف از مسلمونا هست تو پاکستان. ما شاید اسمش رو نشنیده باشیم. یعنی اگه بخوایم دسته‌بندی بکنیم مردم رو از روی دین و مذهبشون ته نداره تا بخوای میتونی ریز بشی و بازم به چیزای جدید برسی.  

برای همین من دقیق‌تر که می‌شم میینم اینا بیشتر از اینکه دارن دور یه چیزی جمع می‌شن به نظر می‌یاد دارن از ترس یه چیزی انگار کنار هم جمع می‌شن. بیشتر از اینکه ما همفکرها متحد بشیم توش اینو می‌بینم که بیایم از ترس اون دیگری به هم بچسبیم. ما که مسلمونیم. و خب البته داوری درباره اینکه این تصمیم رهبران مسلم لیگ و جناح چقدر تصمیم درستی بوده با تاریخه و ما بازه زمانیونم شاید به اندازه کافی بزرگ نباشه که اینو بتونیم بفهمیم. 

 

جنگ جهانی دوم

ولی اینو می‌تونیم ببینیم که موقع خیلی جالبی داشته این فکر مطرح می‌شده. گفتیم اینا دوره قبل از جنگ بود. اوایل قرن بیستم بریتانیایی‌ها خیال رفتن نداشتن. این ایده‌ها وقتی خیلی جدی‌تر شده بود داریم می‌رسیم به سالای قبل از جنگ. محمدعلی جناح دیگه خیلی فعال شد و مخصوصا در سالای جنگ وقتی که بریتانیا در سال‌های جنگ جهانی دوم به نیروی سرباز هندی نیاز داشت. و البته اون موقعیه که بریتانیا داره خودشو آماده می‌کنه که جنگ که تموم شد از هند بره بیرون. 

 

رابطه محمدعلی جناح با چرچیل

جناح رابطه مستقیمی هم با چرچیل داشت. و تونست قول و قرارهاش رو بذاره.

خلاصه اینطوری شد که وقتی بریتانیایی‌ها بعد از جنگ از شبه قاره رفتن، پاکستان هم از هند جدا شد. یعنی ماترک استعمار انگلستان در هند شد دو کشور هند و پاکستان. که همون موقع هم دو تا از پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان بودن. هند که پشت سر چین بود پاکستان هم همین که کشور شد در جا رفت تو شش هفت تا کشور پرجمعیت دنیا. پرجمعیت و متراکم.  پاکستان سرزمین پاکها. ما که پاک هستیم در کنار هم داریم یه کشور درست می‌کنیم. نگاه می‌بینید توش چیه دیگه. هم نگاه به چیه و هم چقدر توش پتانسیل تنش هست. 

 

بریتانیا رفت و دو کشور متولد شد

بعد هم بریتانیا بیانیه می‌ره و استقلال هند رو می‌پذیره و تقیسمش رو در بیانیه دیگه‌ای اعلام می‌کنه. جدایی که شد از تروماتیک‌ترین فصل‌های تاریخ شبه قاره هند. 

 

مرز هند و پاکستان از روی دین

یک وکیل انگلیسی که پاش رو هم تا اون موقع در هند نذاشته بود آوردن که مرز رو ترسیم کنه. می‌خوان کشور جدید درست کنن دیگه. باید مرز بکشن که کجا هنده و کجا پاکستانه. مرزی که به The Radcliffe Line معروف شد. اروپایی‌ها و مخصوصا انگلیسی‌ها در پایان استعمار از این مرزهای مشکل دار کم نکشیدن در دنیا. این یکی از خونبارترین‌هاشون شد. بعد از دویست سال می‌خواستن برن و به جای اینکه پروژه‌ی خروج رو با برنامه و قدم به قدم پیش ببرن و اون‌طوری که اول قرار بود ظرف ۴ سال برن بیرون تصمیم گرفتن مرز رو بکشن و ۴ ماه نشده رفته باشن. این آقا خودش مرز رو کشید رفت و دیگه هم هیچوقت برنگشت هند.  مرز رو چطوری کشید؟ از روی دین مردم. تو هند کشوری که خیلی مذاهب مختلف هم داره. خواستن از روی دین مرز بکشن ولی مردم داشتن قاطی هم زندگی می‌کردن. چکار کنیم؟

هیچی ایالت به ایالت ببینیم. اگه یه منطقه‌ای اکثریتش مسلمون بودن می‌ره پاکستان. اگه اکثریتش هندو و سیک بودن می‌شه هند. 

 

همه چیز بر اساس دین

همه چی رو هم بر اساس دین گذاشتن. یعنی مثلا اون وسط قومیت رو مثلا جدی نگرفتن در کشورسازی. پشتون‌ها میگفتن پشتونستان درست کنین به جای پاکستان. یا در منطقه هم مرز ایران اصلا واحد سیاسی مستقلی اول درست شده بود به نام کلات. قبل پاکستان درست شده بود ولی گفتن شما نمی‌شه مستقل باشین.  این هم رفت تو پاکستان. 

هم چون پاکستان می‌خواستش و هم چون این هم جالب و مهمه الان دیگه انگلیسی‌ها که می دونستن رفتنی هستن داشتن فکر می‌کردن در فردای هند چی براشون بهتره. هند بعد از جنگ جهانی دوم مستقل شد از بریتانیا در دنیایی که بریتانیا داشت از منطقه می‌رفت بیرون و دنیا هم داشت می‌رفت تو جنگ سرد. و می‌خواستن خیال‌شون راحت باشه که این دست دشمن‌شون نمی‌افته یا اگه یه مقدار ریسکی هست که بیفته اینا خیال‌شون از نهرو رهبر هند راحت نبود. دیده بودن راهنما به سمت سوسیالیسم بزنه. نگران بودن بره بغل شوروی. گفتن خب ما بهتره برامون این منطقه‌ای که نزدیک ایرانه، نزدیک خاورمیانه است و نزدیک نفته اینو دست مسلمونایی نگه داریم که به ما نزدیک‌تر هستن و خیال‌مون ازشون راحت‌تره. که این مسلمونها رو که کمونیست بشو نیستن حداقل یه عنوان یه واحد سیاسی مستقل داشته باشیم و باهاشون هم رابطه مون دوستانه باشه. نزدیکتر به خاورمیانه و نفت همسایه ایران. از جناح خیالمون راحت‌تره. یعنی از یه جایی دیدن که این براشون از هند یک‌پارچه بهتره. اصلا نیروی سیاسیش رو انگلستان گذاشت پشت تقسیم شدن هند. اون هم نه تقسیم به هند شرقی و هند غربی. اصلا دو کشور جدا از هم روی مرزهای دینی. 

 

تولد بنگلادش

دو کشور جدا از هم که از همون اول مرزهاشون با خون ترسیم شد. با خون و درد و رنج زیاد. و در نتیجه اش یک مهاجرت عظیم باید اتفاق می افتاد. بعدا اصلا نقشه رو ببینین اصلا این‌طوری نیست که یه خط کشیده باشن اینور خط پاکستان، اونور خط هند. ساده ساده ساده یه مشکل گنده‌اش همین اول مشخصه. پاکستان دو منطقه است. یکی پاکستان شرقی یکی پاکستان غربی که اینا به هم وصل نیستن. تا ۲۵ سال بعد از اسنقلال که پاکستان شرقی از غربی جدا شد و شد بنگلادش. پاکستان سمت غربه و بنگالیا سمت شرقن. یه مشکلشونم همین بود که ما اینجا خیلی حاشیه‌ای هستیم. از مرکز دوریم. نگاه حاشیه‌ای به ما می‌شه. یه مسأله دیگه هم براشون این بود که زبان‌ و هویت قومی‌ براشون خیلی مهم‌تر از هویت دینی‌ بود و خلاصه اینا بعدا رفتن و شدن بنگلادش. ولی اولش پاکستان یه همچین کشور دو تیکه‌ای بود. 

 

مهاجرت اجباری پر از رنج و خشونت

در نتیجه ترسیم این‌طوری مرزها چهارده میلیون نفر از خونه و زندگی‌شون مجبور شدن کوچ کنن برن جای دیگه. ۱۴ میلیون نفر. بعضی هاشون تو یه مستندی می‌گفتن هیچی نبردیم با خودمون. حتی یه کاسه نبردیم. از فردا باید می رفتیم منطقه جدید. کشور تازه. به اجبار. به زور. یکی از بزرگترین مهاجرت‌های اجباری تاریخ. با کلی خشونت. شهرها رو آتیش زدن. گروه‌هایی که سال‌ها بلکه قرن‌ها کنار هم زندگی کرده بودن افتادن به جون هم. یکی از برجسته‌ترین فصل‌های سیاهش خشونت‌های جنسی فراوانیه که علیه زنا اتفاق افتاد. قطار می‌رفت پر آدم بهش حمله می‌کردن. کشتار می‌کردن. برآوردها خیلی متفاوته ولی در کتاب زندانیان جغرافیا می‌گفت حداقل یک میلیون کشته داشته این مهاجرت‌ها. و همه جا هم از این میگن که چقدر زنها قربانی شدن، دزدیده شدن، و آزار دیدن در اون فرایند. قابل تصور هم هست. انگلیسی‌ها هم نپذیرفتن که بیان و کمک کنن نظم برقرار شه گفتن ما دیگه رفتیم که رفتیم. 

 

مرز هند و پاکستان از فضا معلومه

بعد این مرزه رو که  کشیده بودن این مرزه از وسط جنگل می‌گذشت. این مرزه رودخونه قطع می‌کرد. این مرزه قبیله‌ها را دو قسمت می‌کرد. خونواده‌ها رو دو تیکه می‌کرد. سیک‌های هند دو تا معبد مقدس داشتن بین‌شون زیارت می‌کردن. این مرز رو یه طوری کشیدن یکی از این معبدها افتاد تو پاکستان. تا همین امروزش این‌طوریه که هندیا می‌رن دم مرز یه سکو درست کردن می‌رن بالا با تلسکوپ اون یکی معبد رو چهار کیلومتر در خاک پاکستان از دور زیارت می‌کنن. یه مرز عجیبیه. دو هزار کیلومتر مرزه با سیم خاردار. مرز با روشنایی کامل به طوری که از فضا معلومه. فکر کن یه خطی روی کاغذ یه کسی کشیده، الان از فضا معلومه. انقدر داستان تراژیکیه این مرز و این جابه‌جایی که واقعا حد نداره. 

 

اختلافات سر جاش باقی بود

خلاصه این‌طوری کشور پاکستان رو درست کردن. اختلافات بالا بود. هرچند حالا هند حکومت مذهبی نداشت. هیچ وقت حکومتش مذهبی نشد. سکولار بود ولی اختلافات سر جاش بود و هرازگاهی تنش‌ها دوباره بالا می‌گیره. می‌بینیم دیگه. تو بیان‌شون حداقل همیشه تنش علیه همدیگه هست. 

 

قانون اساسی با ایدئولوژی و اسلام

 گفتن که خب ما کشور درست کردیم می‌خوایم قانون اساسی بنویسیم اما قانون اساسیمون رو  بر اساس الگوی اروپایی نمی‌خوایم بنویسیم که، بر اساس ایدئولوژی و ایمان و اسلام و اینا. یه قطعنامه اهداف ( Objectives Resolution)که به عنوان «مگنا کارتا» اصول پاکستان این رو نوشتن. اصل حرفش اینه که حاکمیت از آن خداست، از طریق مردم پاکستان به دولت پاکستان تفویض میشه، امانته، دولت هم اختیاراتش رو اینطور و اینطور اعمال می‌کنه، دموكراسی، آزادی، برابری، بردباری و عدالت اجتماعی و فلان و اینا اون‌طور که اسلام گفته. مسلمونا باید بتونن زندگیشون در عرصه فردی و جمعی پیش ببرن مطابق با آموزه‌های اسلام که در قرآن کریم و سنت آمده. باید تمهیدات کافی برای اقلیت‌ها در نظر گرفته بشه، آزادی ادیان باید باشه. حقوق اساسی باید تضمین یشه. قوه قضائیه باید مستقل باشه. یه ترکیبی از اصول دموکراتیک و مدرن و اسلام. که بعدا همین هم رفت توی قانون اساسی پاکستان. اصل قصه البته اسلام بود. یعنی یه اصل مهم قضیه اسلام بود.

 

جمهوری اسلامی پاکستان

برای محمدعلی جناح که بهش می‌گفتن قائد اعظم داستان این بود که یه جامعه اسلامی باید درست کنیم. حالا در طول دهه‌های بعدی این قانون اساسی هم روش کار شد و تغییراتی کرد و اینا ولی چیزهاییش که برای من مهم و جالب بود اینه که اینا جمهوری درست کردن. حکومت حمهوری اسلامی درست کردن. حالا فکر نکنیم هر جمهوری اسلامی‌ای مثل جمهوری اسلامی ایرانه. جمهوری اسلامی پاکستان یه مدل دیگه‌ای بود. در واقع اینه که جمهوری اسلامی پاکستان یه مدلی بود  و مال ایران یه مدل دیگه‌ای شد. ولی حکومت فدرال درست کردن با سیستم دو مجلسی. بعد هم از همون موقع تقریبا به صورت متناوب دوره‌های دموکراتیک داشتن و بعد دوره‌های حکومت نظامی.  

 

مرگ محمدعلی جناح 

همون اول مشکلی که خوردن این بود که خود قائد اعظم، محمدعلی جناح سال ۴۸ مرد. یک سال بعد از استقلال. آدم بسیار مهمی هم بود. مردنش هم اتفاق خیلی اثرگذاری شد همون اول کار برای پاکستان. ولی مهم بودنش فراتر از پاکستان بود. در منطقه آدم مهمی بود. رهبر سیاسی با اعتماد به نفسی بود که این اعتماد به نفسش در آخرین و تروماتیک‌ترین سال‌های زندگیش بیشتر هم شد. بیماری ریه داشت. می‌دونست از عمرش زیاد نمونده با این‌همه سیگار پشت سیگار. و نمی‌خواست بمیره بدون اینکه اسمش رو برده باشه در کتاب تاریخ. راهش هم همین بود که کشور مسلمونی درست کنه اونجا. و برای این‌کار بسیار به کمک انگلیس نیاز داشت و تونست هم بگیره این کمک رو. شاید بشه گفت آخرین هنرنمایی جناح وقتی بود که رفت با نماینده بریتانیا نایب السلطنه هند معامله کرد. می‌دونست انگلیسی‌ها چی می‌خوان در اوج جنگ؛ در تاریک‌ترین ساعت جنگ. می‌دونست چی ازشون می‌تونه بگیره. حمایت گرفت ازشون. با حمایت بریتانیا مسلم لیگ وزنه‌ای شد که بتونن باهاش انگلیسی‌ها کنگره ملی هند رو موازنه کنن و از هندی‌ها بیشتر بتونن کمک و نیرو بگیرن در جنگ. که خیلی هم نیاز داشتن به نیروی هندی‌ها. خیالشون رو راحت کرد که وقتی سرشون گرم جنگه یعنی جنگ جهانی دوم، نگران شورش و استقلال خواهی در قسمت‌های مسلمون نشین نمی‌خواد باشن.

 

قول و قرارهای انگلیسی

 در مقابل قرار شد بعد از جنگ هر ترتیبی که خواستن ببینن برای هند و قانون اساسی و اینا جناح به عنوان رهبر مسلم لیگ حق وتو داشته باشه اونجا. حالا البته ما می‌دونیم از این قول و قرارها انگلیسی‌ها در منطقه با خیلی‌ها گذاشتن. فلسطین رو قولش رو به سه تا گروه داده بودن مثلا. بعضی‌ها رو عمل کردن بعضی‌ها رو هم نه. اینجا ولی بریتانیایی‌ها پذیرفتن و رفراندومی که جناح می‌خواست برگزار شد. رفراندومی که البته اینطور نبود که همه بتونن توش شرکت کنن، فقط ۱۰٪ پولدار میتونستن توش رأی بدن. شد آنچه شد و پاکستان درست شد و کشور شدن و محمدعلی جناح در این پروژه کاملا موفق بود.

قصه پاکستان بعد از تولد

این ولی داستان 75 سال پیشه. بریم ببینیم توی این 75 سال قصه‌ی پاکستان چی بود؟ وقتی جناح مرد این مشکلاتی که گفتین وجود داشت، و مشکلات موند برای بعدیش. برای اولین نخست وزیر پاکستان  لیاقت علی خان بود. حقوق خونده در آکسفورد. که خب خیلی هم چالش داره در شروع کار. مشکلات تقسیم و جابه‌جایی یه طرف، چند ماه بعد از جدایی، هند و پاکستان وارد جنگ می‌شن. سر منطقه جامو و کشمیر وارد جنگ می‌شن پاکستان و هند. یه جایی که اکثریتش مسلمونن ولی قدرت توش دست هندوها بوده که می‌خواستن بمونن در هند. در حالی که قرار بود جایی که اکثریت توش مسلمان هستن بره پاکستان خلاصه واسه همین الان هر دو روش ادعا داشتن و دارن. بعد آتش‌بس کردن. منتها خب حل نمی‌شه همچنان تا امروز هم مساله است و اون زخم بازه.

 یه تصمیم مهمی هم که می‌گیره پاکستان و هنوزم هستن اونجا هر چند یه نوسان‌هایی کردن و اونم اینه که می‌رن در اردوی غرب. یعنی اون موقع خوب اول جنگ سردم هست. ولی اینا می‌رن می‌پیوندن به غرب و متحد آمریکا می‌شن. وقتی زمینه استقلال رو بدونیم خیلی تصمیم عجیب و شگفت‌انگیزی هم نیست.

 

سرنوشت و کارهای لیاقت علی خان

سرنوشت این لیاقت علی خان هم مثل بسیاری دیگه از سیاستمداری پاکستانی که بعدش اومدن این بود که ترور شد. سرنوشت خوبی نداره. البته کارای خیلی مهمی داره. نمی‌رسیم درباره‌اش خیلی صحبت کنیم. از مهم‌ترین کارهاش هم این بود که رفت نخست‌وزیر هند رو دید. توافق کردن با نهرو که چطوری خلاصه وضعیت رو کنترل کنن. یه مقدار هم هراس اقلیت‌های مذهبی دو کشور کم بشه. صلح بشه و یه فضایی درست بشه  که تو دو کشور بتونن سایر اختلافاتشون رو حل کنن. یه موضوع مهمش همین اقلیت‌هایی بودن که در دو کشور بودن چون به هر حال بعد از این‌همه جابه‌جایی مسلمونایی بودن که در هند بودن و پیروان مذاهب دیگه تو پاکستان بودن. لازم بود یه سیستمی داشته باشن که اول اینا احساس امنیت کنن و بعدم اینا وفادار به کشوری باشن که توش هستن و آزادی مذهبی و سیاسی هم داشته باشن. ولی خلاصه آدم مهمیه لیاقت خان ولی همین آدم مهمی که عموما هم کارنامه‌اش می‌گن کارنامه مثبتیه وقتی برگردی بهش نگاه بکنی می‌بینی که دوره‌اش یه کودتا داره. و آخرشم که ترور می‌شه و یه نماییه از وضع سیاسی این کشور تو این ۷ دهه گذشته داره.  

 

ذوالفقار علی بوتو

از اون موقع تا حالا پاکستان کم و بیش وضعش متلاطمه بیشتر وقت‌ها. یه مدت نخست وزیری داشتن  به نام ذوالفقار علی بوتو که با اینکه خودش از خانواده دارایی می‌اومد، یه مقدار چپ‌گرا بود. برکلی درس می‌خوند که به سوسیالیسم متمایل شده بود. بعد رفت آکسفورد حقوق خوند. 

آمد پاکستان حزب مردم پاکستان درست کرد. از این شخصیت‌ها که بهشون می‌گن کاریزماتیک. شوخ طبع و سخنور بود ارتباط خوبی با مردم کوجه و بازار داشت. وعده‌های پرشور می‌داد نان، لباس، سرپناه، ملی کردن بانک‌ها و صنایع بزرگ، اصلاحات ارضی شدید، از اون طرف یه خرده گرم شدن روابط با شوروی و چین و بلوک مسلمانان و البته شروع برنامه هسته‌ای پاکستان. که این رو آخر ویدیو کمی مفصل‌تر دربارش صحبت می‌کنیم.

ذوالفقار علی بوتو سرنوشتش چی بود؟ کودتای نظامی. ژنرالی به نام ژنرال ضیاء الحق رییس ستاد ارتش. کسی که هیچ کس خیال نمی‌کرد اصلا اهل این حرف‌ها باشه و می‌گفتن نمازشو بخونه، گلفش رو بازی کنه، همینه برنامه‌اش در زندگی، و چیزی از دنیا نمی‌خواد نشون که نه اتفاقا خیلی چیزهای دیگه می‌خواد. ایشون اومد حکومت رو گرفت و اصلا ذوالفقار علی بوتو رو گرفت و اعدام کرد. یعنی در جکومتنش اعدام شد. در 51 سالگی اعدام شد و تا همین امروز بسیاری در پاکستان می‌گن که امریکایی‌ها مقصر بودن در کشتنش. و یکی از چیزهایی که فهمیدم درباره پاکستان اینه که اینا پرونده‌هاشون بازه واقعا. خیلی پرونده‌هاشون بازه. 

محمد ضیاءالحق جاه‌طلب مخفی

این ضیا الحق یادگاریش چی بود برای پاکستان؟ بسیار یادگاری‌های مهمی داره که عموما خوب و مثبت هم نیستن. در دوره ایشون که ششمین رئیس‌جمهور پاکستانه و ده سال اول انقلاب ایرانم سر کاره یعنی از یه سال قبل انقلاب ایران به قدرت رسید و ده سالی در قدرت بود. خیلی دوره مهمی بود در انداختن پاکستان روی یک ریل جدید. اسلامی‌تر می‌کنه حکومت پاکستان رو. قانون شریعت رو. اجرای حدود اسلامی رو. بانکداری اسلامی بدون ربا. رشد مدرسه های مذهبی. ایده اش چی بود؟ اینکه وضع ما خرابه به خاطر این سیاستمدارهای لیبراله. باید برگردیم به آغوش اسلام. و این حرف برگشتن به شریعت و احکام شریعت و اینا تو کشوری که با همسایه‌اش در حالت تخاصمه و در لبه جنگه اینه یعنی چی؟ یعنی دیگه جنگ‌هاشون فقط ملی میهنی نیست جنگ مقدسه. یه لایه اسلامی دینی اضافه هم اضافه کرد به ملیت و هویت پاکستانی. جنگ چیه حتی انتخابات دیگه رقابت سیاسی نیست. نبرد حق و باطله. جنگ اسلام و کفره. همه چی نبرد حق و باطله.  خیلی دوره مهمی بود نه فقط تو خود پاکستان بلکه در منطقه هنوز یادگاراش هست. 

حمله شوروی به افغانستان

بعد اون سالها اتفاق مهم دیگه در منطقه چی بود؟ حمله شوروی به افغانستان. نقش ضیاءالحق چی بود؟ از مجاهدین افغان در برابر کفار شوروی حمایت کرد  البته با حمایت و کمک آمریکا. 

پایه‌های بنیادگرایی اسلامی و طالبان

کشور هم نیاز داشت به یه چسبی. ملتی که تازه دو پاره شده دوباره. پاکستان شرقی ازش جدا شده و بلوچستانش دوباره دنبال استقلاله؛ دین رو اینجا اومدن استفاده کردن به عنوان چسب این ملت که از اولم بود. حالا بیشتر یه مشروعیتی هم برای خودش درست کرد. در سطح دنیا هم اتحاد محکمی پیدا کرد با امریکا ضیاء‌الحق. اینجا بود که پول و اسلحه و مواد مخدر اومد به پاکستان و از اونجا پول و اسلحه به سمت افغانستان و این همون‌طور که می‌دونیم بعدا شد طالبان و بعدا شد ریشه بنیادگرایی اسلامی. تروریسمی که شعله‌هاش نه تنها افغانستان و بقیه منطقه بلکه خود پاکستان و بعد بقیه دنیا رو هم درگیر کرد از دوره ضیاءالحق شروع شد. خیلی خیلی زیاد اثر گذاشت ضیاءالحق روش.

جنگ‌های داخلی در افغانستان

این دوره  در توسعه برنامه هسته‌ای پاکستان هم موثر بود. اثرات بلند مدت ایشون خیلی زیاده روی جامعه پاکستان. هم بنیادگرایی اسلامی رو تقویت کرد هم نهادهای سیاسی رو در کشوری که خودش هم سست بود لرزان‌تر کرد و هم نقش داشت در همراهی و تکمیل سیاست‌های امریکا در درست شدن زمینه برای جنگ‌های داخلی دامن‌گیر در افغانستان.

عاقبت ضیاءالحق چی شد؟ در سقوط هواپیما مرد. پرونده اون هم در ذهن بسیاری از مردم پاکستان همچنان بازه.

 

بی‌نظیر بوتو و هزاران امید

 بعدش یک دوره ده ساله بازگشت به دموکراسی بود. بعد از ضیاء‌الحق بی‌نظیر بوتو اومد. دختر ذوالفقار علی بوتو که در تبعید بود برگشت پاکستان. زن بود، جوون بود، امید زیادی بهش بود. حالا درباره ذولفقار علی بوتو و دخترش بی نظیر بوتو این ویدیو رو ببینین یه مقدار مفصل‌تر توضیح داده. 

اون هم داستان خانوادگی پیچیده و پر از حرف و رسوایی داره. هم برادرهاش هم شوهرش که بدنام بودن و هستن به فساد. ولی خلاصه بی‌نظیر بوتو میاد و بعدا نواز شریف ده سالی رو بالاخره تقریبا دموکراتیک سر کار هستن تا دوباره آخر قرن بیستم در پاکستان کودتا شد. 

 

کودتا و پرویز مشرف

این بار پرویز مشرف اومد. پاکستان دوباره متحد نزدیک امریکا شد در جنگ با ترور، جنگ با طالبان افغانستان، پاکستان کنار آمریکا هست. حالا درباره‌ی این خیلی جزئیات و حرف و حدیث هست ولی پاکستان پرویز مشرف نزدیکه به آمریکا و متحد آمریکاس. تا 2007.

 

ترور بی‌نظیر بوتو

دوباره ۲۰۰۷ بی‌نظیر بوتو که خارج بود برگشت پاکستان و دوباره فعال میشه، سر و صداش هست که حکومت از نظامی‌ها می‌خواد بره دست سیاستمدارهای غیر  نظامی و بازگشت دموکراسی که بی‌نظیر بوتو ترور می‌شه. اصلا این بار قبل از اینکه بازی بخواد شروع بشه. همون جایی که لیاقت خان ترور شده بود. نزدیک همون پارکی که باباش ذوالفقار علی بوتو اعدام شده بود بی‌نظیر بوتو هم کشته میشه. 

بعد از اون هم قصه پاکستان تکراریه واقعا. از سیاستمدارهایی که میان بعد یا کشته می‌شن یا می‌افتن زندان. همیشه حرف تروره. همیشه اتهام فساد هست. و همینی که همیشه می‌بینیم تو اخبار دیگه. 

 

چرا سیستم سیاسی پاکستان ناپایداره؟

اما خب سوالی که درست می‌شه اینه که چرا؟ چرا پاکستان از اول انقدر ناپایدار بوده؟

طبعا این سوالیه که میلیونها پاکستانی بهش فکر می‌کنن. به اضافه کلی ادم با صلاحیت‌تر از من. من چیزی که تونستم بفهمم تا حالا اینه که این کشور یه سری مشکل از اول تاسیسش داشته. 

از یه نظرهایی پاکستان شبیه اسراییله. کشوریه که بر اساس یک ایده‌ی مذهبی درست شده. مایی که دین‌مون فلانه بریم با هم بشیم یه ملت. یه کشور. این خودش یک منبع مشکل بوده. و اینجا به نظر میاد یه سری مشکل درست کرده برای پاکستان. برای این مردم با قومیت‌ها و زبان و فرهنگ‌های متفاوت نتونستن هویت پاکستانی درست کنن. این مردمانی که با هم شدن پاکستان اشتراک تاریخی نداشتن. یک رهبر پشتون‌ها یک بار این رو خیلی جالب گفت گفت من ۴ هزار ساله پشتون هستم ۱۳۰۰ ساله مسلمانم و فقط ۴۰ ساله پاکستانی هستم. این جمله ساده و بسیار پرمعنی به نظرم نشون می‌ده چرا انقدر کار سختیه هویت پاکستانی درست کردن. 

 

تبعات ملت دینی درست کردن

ضمن اینکه درسته که اولش به نظر می‌رسید مسلمونا برد کردن. بالاخره مبارزه برای استقلال بین کنگره و بریتانیا بود. مسلم لیگ هم این وسط آمد، کشوری نصیبش شد که رابطه‌اش هم با غرب خوب بود. منتها ملتی رو بر اساس دین درست کردن خودش تبعاتی داره. یکیش اینه که کار سیاسی در پاکستان خیلی بیشتر و مهمتر از رقابت سیاسی، همه‌اش شکل نبرد حق و باطل می‌گیره. یعنی رقابت بین حزب‌هایی که همه مسلمون هستن می‌شه نبرد اسلام و کفر. نبرد حق و باطل. با همین کلمات. ما حکومت دینی رو دیدیم مشکلاتش جلوی چشم‌مونه. اینا کشور دینی درست کردن. ملتی رو بر اساس دین درست کردن و حالا توش میخوان به عنوان اولین قدم برای پیشرفت یک سامان سیاسی برقرار کنن که خب انگار خیلی سخت‌تر از اونیه که تصور می‌شد. 

حالا قطعا تاریخ و سیاستش مثل هرجای دیگه خیلی پیچیده‌تر از اینه که با یه تحقیق این‌طوری بشه همه‌اش رو فهمید ولی از اینجایی که ما می‌بینیم همون جابه‌‌جایی جمعیتی اولیه، مشکل هویت ملی، جنگ‌‌های مکرر با هند، بحران‌های مالی، مشکلات اقتصادی شدید. اینا همینطوری چالش رو چالش آوردن و باید منتظر موند و دید که این ملت کی می‌تونه یک چشم‌انداز روشنی درست کنه برای خودش. 

 

کنجکاوی‌های شما در مورد پاکستان

ما یه پستی گذاشته بودیم تو یوتیوب که درباره پاکستان چه کنجکاوی‌هایی دارین. به یه سری‌هاش توی همین ویدیو بهش جواب دادیم و گفتیم تا جایی که می‌شد یه چیزی که زیاد تکرار شده بود داستان اتمی شدن پاکستان بود. کمی درباره این هم حرف بزنیم.

 

داستان اتمی شدن پاکستان

سال ۱۹۷۱ پاکستان جنگ داشت با هند که شکست خورد و بنگلادش ازش جدا شد. گفتن باید بریم دنبال بمب اتم. زمان ذوالفقار علی بوتو بود. یه کسی هم بود چند سال پیش اسمش خیلی مطرح بود عبدالقدیر خان، دانشمند پاکستانی. AQ khan ایشون بلژیک دکترای متالورژی گرفته بود هلند کار می‌کرد. وقتی معلوم شد هند برنامه اتمی داره ایشون هم خودش رو رسونده بود به طرح و نقشه‌های سانتریفیوژها و خلاصه یه روز اینها رو انگار برداشت برد پاکستان. نقشه‌ها و عکس‌های سانتریفیوژها و اطلاعات تماس ده‌ها شرکت که قطعات رو تامین می‌کردن.

پروژه این بود هم اولین بمب اتمی جهان اسلام رو درست کنن که کردن و هم اینکه خودش یه شبکه‌ی کاملی داشت با زنجیره تامین، همه قطعات و تکنولوژی و اینا که این رو در بازار سیاه به خیلی‌ها داد و بسیار چیز مهمی بود. ضمن اینکه ایشون فناوری هسته‌ای رو هم به کره شمالی فروخت هم به لیبی هم به ایران هم احتمالا به دیگران. حالا چطوری این کار رو کرد، کی می‌دونست، کی نمی‌دونست، کی خبر داشت، کی نداشت، واقعا پیچیده‌تر و نامطمئن‌تر از این حرف‌هاست.

خلاصه آدم مهمی بود عبدالقدیر خان. تو همین کرونا هم مرد وقتی هم مرد سال‌ها بود در یه جور حصر خانگی بود. منتها وقتی مرد گفتن قهرمان ملی بوده و وطن پرست بوده و اینا. ولی خلاصه ایشون پدر اتمی پاکستان بهش می‌گن و کاری کرد که قرن بیستم تمام نشده پاکستان سلاح اتمی داشت. از اون مهم‌تر شاید برای آمریکایی‌ها این بود که به کلی کشورهایی که با آمریکا مشکل داشتن هم فروخت اطلاعاتش رو. البته می‌دونیم یه کاری که برای آمریکاییا مهم بود که نکنه و نکرد این بود که به القاعده نفروخت، یعنی القاعدع هیچوقت نتونست دسترسی پیدا کنه به اینها. 

 ولی پاکستان از طریق ایشون دسترسی پیدا کرد و دیگه سال به سال رفتن جلو پا به پای هند که اون هم از اون طرف داشت برنامه خودش رو پیش می برد. آزمایش هم کردن قبل از پایان قرن بیستم  و حالا این دو کشوری که اینقدر موضع‌شون علیه هم شدیده زمینه درگیری شون هم زیاده هر دو مجهز شدن به سلاح اتمی منتهی این که سلاح اتمی رو داره مسئله‌ای رو براش جل نکرده. ولی خب بسیار کشور مشکل داریه. پاکستان حداقل همون‌قدری مشکل داره الان که قبل از اینکه سلاح اتمی داشته باشه، مشکل داشت. 

جمعیت پاکستان و دردسرهاش

مثلا جمعیتش خیلی زیاده. همه مشکلات ساختاری و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که گفتیم سر جاشه بعد از بمب اتم هم، همین الان نگاه کنیم هر فاجعه طبیعی و هر فاجعه‌ای، تعداد قربانیاش یه اسکیل عجیب و غریبی داره. سیلی که پارسال اومد تو پاکستان و متاثر از تغییرات اقلیم بسیار هم پرتلفات بود، ۲۰ میلیون نفر رو هل داد زیر خط فقر با یه حرکت. چون بیش از نصف جمعیت مستقیم زندگیشون به کشاورزی وصله. همینطوری تورم‌شون رکورد ۵۰ ساله داشت با این بدتر هم شد مخصوصا قیمت غذا به خاطر از بین رفتن گندم‌ها رفت بالا. ۸ میلیون نفر آواره شدن تو کشور. ما نگاه‌مون به اینکه کشوری اگه سلاح هسته‌ای داشته باشه، وضعیتش چی می‌شه می‌تونه اصلاح باشه این‌طوری. قابل مقایسه نیستن کشورها با همدیگه. هر کشوری وضعیت خودشو داره ولی بالاخره آدم خوبه که یه مقدار چشمش باز باشه دیگه.

بعد هم میگفتن به جامعه بین المللی که به ما پول بدین. سهم شما تو تغییرات اقلیمی که این بلا رو سر ما آورده بیشتره. ما که سهم زیادی نداریم چون توسعه صنعتی نداریم. بیاین حداقل حالا که سیلش خونه ما رو خراب کرده کمکمون کنید. پول هم گرفتن کمک بزرگی گرفتن ولی حالا تو اون سیستم سیاسی فاسد و ناکارآمد چقدر این پول موثر و درست خرج می‌شه سوال بزرگیه.

 

قدرت ارتش در پاکستان

یه موضوع دیگه که توی کامنتا بود قدرت ارتش بود. بیشتر از نصف عمر کشور قدرت دست نظامی‌ها بوده. ارتش در پاکستان همونقدری که یک نهاد سیاسیه یه نهاد نظامیه. شاید این راستش خیلی عجیب نباشه از کشوری که عملا خودش رو بر اساس متفاوت بودن از همسایه بزرگش تعریف کرده. همسایه‌ای که از زمان جدا شدن چهار بار فقط با هم مستقیم جنگیدن جدا از شاخ و شونه کشیدن‌ها و تهدیدهای مستقیم و غیر مستقیم دیگه شامل تهدید همدیگه به حمله اتمی. دو کشور همسایه‌ای که چند دهه‌ی پیش یک کشور بودن همدیگه رو تهدید به حمله‌ی اتمی می‌کنن. پاکستان داره کشوری رو تهدید می‌کنه که نه تنها بزرگتر و پرجمعیت‌تره بلکه دموکراسی سکولاره با حس ملیت هندی، که به وضوح وضعش بهتره از جمهوری اسلامی پاکستان با تاریخی پر از دیکتاتوری و فساد و دولت‌های ناکارآمد. 

 

تنوع قومی و مذهبی پاکستان

کشوری با بیش از ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت. تنوع عجیب قومی و مذهبی مثل بقیه شبه قاره. پاکستان تو مسلموناش سنی داره، شیعه ۱۲ امامی داره، شیعه اسماعیلیه داره که اگر درباره‌اش نمی‌دونین این ويدئوی خیلی جالب رو پیشنهاد می‌کنم ببینین. خلاصه اونها هستن احمدیه هستن و مذاهب و فرقه‌های دیگه. حتی یه کافرستان داره. یعنی یه جایی هست که اینها دین ندارن و حتی اینام یه هویت دینی دارن. این افراد قیافه‌هاشون هم یه هوا بور و اینهاست نمیخورن به بقیه مردمان اون منطقه. خودشون میگن ما بازماندگان اسکندر مقدونی هستیم وسط اون همه مسلمون. یعنی خلاصه خیلی متنوعه از این نظر هم. 

دستگاه اطلاعاتی قوی پاکستان

به جز قدرت ارتش دستگاه اطلاعاتی پاکستان هم معروفه. معمولا هم می‌گن سیستم قوی‌ای داره. نتورک خوبی داره در منطقه، نفوذ خوبی داره. یه دوره‌ای هم با کمک سی‌آی‌ای خیلی تقویت شد. زمان اشغال افغانستان به دست شوروی که اینها به مجاهدین افغان می‌خواستن کمک کنن. و یک چالش کشور هم اینه که کنترل این دستگاه اطلاعاتی خیلی انگار دست نهادهای دموکراتیک‌تر نیست. خیلی وقت‌ها ابزاریه دست قدرت، دست ارتش که برای اهداف سیاسی ازش استفاده می‌کنن. یه دلیل یا شاید یه نشانه سیستم سیاسی بدکارکرد هم همینه دیگه که دستگاه اطلاعاتی یک ابزاری بشه برای رقابت‌های سیاسی. رقابت سیاسی وقتی ارتش توشه دستگاه اطلاعاتی توشه مشخصه سیستم سیاسی توسعه نیافته است دیگه. 

 

زبان رسمی در پاکستان

 دیگه چی می‌شه گفت درباره پاکستان؟ زبان رسمی در پاکستان اردوئه. البته انگلیسی هم هست.خیلیا به انگلیسی درس می‌خونن. اول اردو بعد انگلیسی. زبان مادری بسیاری از مسلمونایی که در شبه قاره بودن اردو بوده. زبانی که می گن اطراف دهلی درست شد. زبانی بود که در اردوگاه سپاه صحبت می‌‌کردن در زمان گورکانیان مغولان هند. زبان دربار گورکانی فارسی بود، زبان مردم کوچه و بازار و سربازها اردو بود. نستعلیق نوشته می‌شه. با فارسی و البته عربی اشتراکاتش زیاده. از نظر لغتی ولی گرامرش بیشتر شبیه هندیه انگار. ما می‌تونیم بخونیم از روش با کمی تلاش ولی خیلیش رو ممکنه نفهمیم. فارسی رو هم خیلی‌ها انگار در پاکستان در گذشته نزدیک صحبت می‌کردن که البته الان تعدادشون خیلی کمتر شده.

 

سرود ملی پاکستان به فارسی

 سرود ملیشون مثلا به فارسیه. به سرود ملی میگن قومی ترانه. خیلی سرود قشنگی هم هست. پاک سرزمین شاد باد. این سرود ملی رو بسیاری از مردم پاکستان معنی کلماتش رو نمی‌دونن. باید ترجمه بشه براشون. ولی ما که فارسی بلدیم می‌فهمیم.

 

درآمد دولت پاکستان از کجاست؟

درآمد کشور از کجاست؟ این هم به نظرم سوال خوبیه که خوبه وقتی به هر کشوری نگاه می‌کنیم بپرسیم. پنج تا منبع اصلی درآمد دولت چیه؟ مثلا در ایران نفت و گاز و معادن و صنایع پتروشیمی و بنگاه‌های دولتی و مالیات از منابع اصلی درآمد هستن. در آمریکا انواع مالیات‌ها و عوارضی که از آدم‌ها و شرکت‌ها می‌گیرن. در پاکستان یه بخش مهمی از درآمد کشور به جز درآمدهای مالیاتی و صادراتی که عمدتا محصولات کشاورزیه از کمک‌های خارجیه و از پول‌هایی که پاکستانی‌های مقیم خارج میارن به پاکستان. 

مهاجرت زیاد پاکستانی‌ها

اصلا یه چیز دیگری که درباره‌ی پاکستانی‌ها به نظرم باید گفت اینه که جامعه‌ی مهاجر بزرگی دارن. تو یوتیوب پاکستانی‌ها من یه چرخی زدم یه موضوع مشترک و داغ مهاجرته. و البته برای پاکستان موضوع تازه‌ای هم نیست. جامعه‌ایه که بخش بزرگیش کم سواد و فقیر و بی امکانات هستن. ولی یه بخش تحصیل‌کرده هم داره. از همون دهه ۵۰ و ۶۰ مهاجرت کردن و بعضی‌هاشون در جامعه میزبان هم آدم‌های مهم و اثرگذاری شدن. در امریکا و کانادا و انگلیس و درجات کمتری در اروپا هم همینطور. و وصل هم هستن این جامعه مهاجر به پاکستان و به نظر می‌رسه هم از نظر اقتصادی و هم فرهنگی اثرگذارن در پاکستان تا حدی.

رابطه پاکستان با چین

در سال‌های اخیر با توجه به رشد چین سعی کردن از نزدیکی به این قدرت جدید هم استفاده کنن. یه پروژه زیرساخت بزرگ دارن China-Pakistan Economic Corridor (CPEC) توش جاده هست، خط آهن هست، خط لوله هست. یه بخش مهمی از این طرح بزرگ ابتکار کمربند و جاده چینه. به جز این سرمایه‌گذاری زیادی هم داره چین می‌کنه در پاکستان، کمک هم داره می‌کنه و حالا به جز روابط سیاسی، از نزدیکی جغرافیایی با این قدرت بزرگ جدید هم تلاش می کنه پاکستان که استفاده کنه. این ابتکار جاده و کمربند هم اگر براتون جالبه بگین بررسیش کنیم. من دوست دارم بیشتر درباره‌اش بدونم و دوست دارم نظر شما رو هم بدونم. 

 

خلاصه خیلی کوتاه در مورد پاکستان

این خلاصه‌ی کوتاهی بود درباره‌ی پاکستان یکی از ملت‌های همسایه‌ی ایران. با فرهنگ و زبانی که هم به ما نزدیکه و هم از ما دور. کشوری که اسلام، کریکت، ارتش و دستگاه اطلاعاتی قوی و البته ترس از هند به نظر می‌رسه چسبی باشه که ملتش رو به هم چسبونده به قول تیم مارشال. این رو اگه دوست داشتین پیشنهاد می‌کنم ویدیوی تاریخ هند رو هم ببینین که هم وصله و تا یه جاییش مشترکه با تاریخ پاکستان هم اینکه کمک می‌کنه این منطقه اطرافمون رو کمی بهتر بشناسیم.

 

بیشتر کنجکاوی کنیم
تاریخ هند پیش از گورکانیان تا گاندی
تاریخ هند از اول

نویسنده: آمنه محمدی، علی بندری هند کشوریه که در جنگ‌های جهانی اول و دوم مشارکت میلیونی داشت. مشارکت نه به بیشتر بخوانید

جنگ ویتنام اولین شکست آمریکا
جنگ ویتنام، اولین شکست آمریکا

آمریکای وسط قرن بیستم. ابرقدرت دنیا. سرنوشت دو تا جنگ جهانی رو عوض کرده. تصمیم گرفت بره در کشور کوچکی بیشتر بخوانید

کمپانی هند شرقی بریتانیا
داستان کمپانی هند شرقی

نویسنده: آمنه محمدی، علی بندری هند رو شنیدیم که مستعمره انگلستان بوده. دویست سال تقریبا بریتانیایی‌ها بر هند حکومت می‌کردن. بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *