سولژنیتسین با نوشتن کتاب مجمعالجزایر گولاگ قصد داشت تا دروغهای ایدئولوژی شوروی را نشان دهد. او معتقد بود که تکتک آدمها در شکلگیری و رواج این دروغها نقش دارند. کتاب مجمعالجزار گولاگ هم به نوعی تلاش او برای رها کردن روحش از آن دروغها بود. او در مقالهای در هنگام تبعیدش از شوروی از مردمش میخواهد که با دروغ زندگی نکنند.
نویسنده: عباس سیدین
درسی از سولژنیتسین: دروغ نگو!
با مرگ استالین، جانشین او یعنی خروشچف سعی کرد تا تغییرات و اصلاحاتی را در سیستم سیاسی کشور ایجاد کند. در اپیزود مقبرهی لنین به سخنرانی محرمانهی خروشچف در کنگرهی حزب کمونیست شوروی اشاره کردیم. خروشچف برای انجام پروژهی «استالین زدایی» کارهای مختلفی کرد. مثلاً در دورهی او گروه قابل توجهی از زندانیان سیاسی آزاد شدند یا از تبعید به خانهشان برگشتند؛ همینطور به بعضی آثار و کتابهایی مجوز انتشار داد که تا پیش از آن ممنوع بودند. یکی از این کتابها رمان کوچک «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» اثر الکساندر سولژنیتسین بود که با اجازهی مستقیم خروشچف منتشر شد.
اما انتشار این رمان برای سولژنیتسین فقط شروع راه بود. او خیلی حرفها داشت و خودش را موظف میدانست که حرفهایش را بزند.
وقتی در دورهی گورباچوف و تحت تاثیر فضای اصلاحات جدید، دوباره به سراغ سولژنیتسین رفتند و خواستند تا آثارش را منتشر کنند، اصرار کرد که حتماً اول باید کتاب مهمش «مجمعالجزایر گولاگ» منتشر بشود. این اصرار سولژنیتسین هم برای منتشر کنندگان نشریه و هم برای مسئولین دولتی و سیاسی دردسرساز بود. اما چرا سولژنیتسین اینطور اصرار کرد؟ چرا به این رضایت نداد که اثر دیگری از او اول منتشر شود؟ جواب این سوالها را میتوانیم در مقالهی کوتاهی از سولژنیتسین پیدا کنیم. در مقالهی با دروغ زندگی نکن.
روز بازداشت سولژنیتسین
الکسنادر سولژنیتسین در سال ۱۹۷۱ به عنوان برندهی نوبل ادبیات معرفی شد. وقتی چند اثر از او یعنی «یک روز در زندگی ایوان دنیسوویچ»، «بخش سرطان» و «در حلقهی اول» منتشر شدند. همهی این آثار انتقادهای تند و عمیقی به ایدئولوژی نظام شوروی و جنایات آن داشتند. این موضوع و شهرت رو به گسترشش مایهی نارضایتی جدی مقامات شوروی بود.
سال ۱۹۷۳ کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» در خارج از شوروی چاپ شد. کسی مثل خروشچف و همینطور جانشینانش به دنبال این بودند تا از سولژنیتسین برای اهداف خودشان استفاده کنند اما حالا او دیگر از کنترل خارج شده بود. در اسناد تازهای که از آرشیوهای شوروی منتشر شده آمده که موضوع حذف و کشتن سولژنیتسین به صورت جدی مطرح بوده اما شهرت عظیم و جهانیش مانع چنین برنامهای میشود.
در نهایت، دوم فوریهی ۱۹۷۴ سولژنیتسین را بازداشت کردند، تابعیت شوروی را از او گرفته و به آلمان غربی فرستاده شد. همان روز سولژنیتسین یک مقالهی کوتاه منتشر کرد به نام «با دروغ زندگی نکن». جواب سوالهای مهمی را میتوان در این مقاله دید.
نگاه خیره به واقعیت
در این مقاله، سولژنیتسین به صراحت میگوید که ما شهروندان تحت نظام شوروی میترسیم. ترس تا عمق جانمان نفوذ کرده. ما به دنبال حفظ جان و نانمان هستیم. میترسیم که اعتراض با خشونت پاسخ ببیند و نمیخواهیم همین زندگی محقرمان را از دست بدهیم.
قضیه فقط هم ترس نیست. سولژنیتسین میگوید که ما از انقلاب هم ناامید شدهایم. حالا میدانیم که آن جوانان پرشوری که میخواستند کشور را به عدالت و خوشبختی برسانند خودشان هم گمراه بودند.
او مینویسد حالا «ما نه از پایان اتمی جهان میترسیم و نه از جنگ جهانی سوم. ما فقط از شجاعت مدنی میترسیم… به خودمان میگوییم که ما اینجا که انتخابات نداریم که رای بدهیم. مردم کشورهای دیگر با اعتراض و اعتصاب آشنا هستند اما اینجا هر حرکتی با خشونت جواب میگیرد.»
اما به اعتقاد سولژنیتسین یک کار هست که مردم شوروی میتوانستند و البته باید انجام میدادند. سولژنیتسین میگوید که خشونت خیلی زود رنگ میبازد برای همین با دروغ همدست میشود تا خودش را توجیه کند و قدرت بگیرد. پس مردم شوروی باید رابطهشان را با واضحترین رکن این شرایط یعنی با دروغ قطع کنند.
سادهترین و دردسترسترین راهحل برای رسیدن به آن آزادی از دست رفته همین است: خودداری از دروغ!
سولژنیتسین میگوید درست است که اعتراض خطر دارد اما بیایید به چیزی که میدانیم دروغ است اعتراف نکنیم. این سادهترین راه برای رهایی از آن ترسی است که در وجود ما ریشه دوانده.
خلاصه کتاب مجمع الجزایر گولاگ را بشنوید
دروغ یعنی چه؟
در اپیزود مجمعالجزایر گولاگ و همینطور در اپیزود «حقایق نهان، دروغهای عیان» از سولژنیتسین و همینطور از واسلاو هاول نقل کردیم که دروغ مثل میلیاردها چفت و بست کوچک نظام کمونیستی را سرپا نگه داشته بود. اما این دروغها چیست؟ سولژنیتسین در مقالهی «با دروغ زندگی نکن» از خوانندهاش دعوت میکند تا این دروغها را نگوید:
- هیچ کلمه و عبارتی را که به نظرت حقیقت را معوج میکند نه بنویس، نه چاپ کن و نه امضا کن.
- چنین کلامی را نه در گفتگوهای خصوصی و نه در جمع نگو؛ نه از طرف خودت و نه به امر کس دیگری چه تشویقگر و فعال سیاسی باشد، یا معلم و آموزگار.
- اگر ایدهای را میبینی که در آن حقیقت مخدوش شده یا حقیقت را دور میزند، نه بیان کن، نه گسترش بده و نه ترویج کن، چه با نقاشی باشد یا مجسمه یا عکاسی، علوم فنی یا موسیقی.
- اگر حرف و نقل قولی کاملاً با ایدهای که در نظر داری همخوانی ندارد یا اگر موضوع را دقیقاً نشان نمیدهد- چه شفاهی یا کتبی به قصد جلب رضایت کسی، یا برآشفتن کسی برای رسیدن به موفقیت، منحرف نکن و از بسترش خارج نکن.
- اجازه نده که ناچار به شرکت در تجمعات، و جلساتی شوی که با خواستهات ناسازگار است یا پوسترها و شعارهایی را حمل یا نصب کنی که به آن باور نداری.
- هرجا در جلسه، تجمع، سخنرانی، اجرا یا فیلمی دیدی که سخنگو دروغ میگوید یا دارد مهملات ایدئولوژیک و پروپاگاندای بیشرمانه تبلیغ میکند، آنجا را بلافاصله ترک کن.
- مشترک و مشتری مجلاتی نشو که اطلاعات را منحرف میکنند و واقعیتهای مهم را پنهان میکنند.
سولژنیتسین در این آخرین کلمات با هموطنانش پیش از خروج از کشور دروغ را با ایدئولوژی برابر و معادل هم معرفی میکند. او میگوید «این البته لیست کاملی از تمام دروغها و راههای دور شدن از آنها نیست، اما کسی که شروع میکند به پاک کردن خودش از دروغ، با چشمانی روشنتر میتواند دروغهای دیگر و فرصتهای دوری از آنها را تشخیص دهد.»
او میداند که فاصله گرفتن از دروغ و قطع رابطه با آن کار سختی است و زندگی را برای آدم سخت و پیچیده میکند اما این را هم میداند و به همهی ما گوشزد میکند که این مهمترین راه پیش رو است؛ اینکه دیگر با دروغ زندگی نکنیم.
- تصویر متن مربوط به مصاحبهی سولژنیتسین با خبرنگاران در روز اخراجش از شورویست. عکس را Keystone عکاس گتی ایمیج گرفته و از kultura.onet.pl برداشتم.
- متن کامل مقاله بادروغ زندگی نکن
سلام
ممنون بابت هدیه های براتون
لطفا راجب تفکر انتقادی هم کتبی را بررسی نمایید
در جایگاه ایشون می شه این طور عمل کرد اما واقعا این درخواستی منطقیه از مردمیه که باید برای نان شب خانوادشون در یک سیستم توتالیتر در طول روز بارها دروغ بگن. به نظرم نمی شه این توقع رو از همه افراد جامعه داشت. کنش های بی دردسرتر شاید اولویت داشته باشند.
شد آنچه نباید میشد.
همینطور که همیشه جا برای بدتر شدن هست. جا برای بهتر شدن هم هست. اما منفعل بودن و …. ما رو به سمت اولی میبره.
و اون لیست دروغهایی که سولژنیتسین میگه نگید فکر نمیکنم برای کسی نگفتنش ضرر داشته باشه!! اما مطمئنم گفتنش ضرر داره!
با بخشی از حرفتان موافقم که با عامه مردم که گرفتار رزق خود هستند انتظار همراهی با راست پنداری داشت اما به نظرم نپذیرفتن را بلد شدند و مغزها و روان مردم بواسطه دستگاه دروغ در سالهای متمادی تبدیل به یک عادت تلخی شده هست که راست همان هست که میبیند و میشنوند…و تغییر این رویه در سالهای قبل که رسانه های محدودی داشتیم تقریبا غیر ممکن بود ولی الان مردم بواسطه انقلاب اینترنت به شکلهای مختلف اخباری غیر از اخبار حاکمه را میبینند و میشنوند و تلنگری بر مقایسه ذهنی میانه دروغ و راست ایجاد شده است.امیدوارم که و حتما این قیاس در همه ارکان جامعه گسترش یابد تا سایه دستگاه استبداد هر چه زود از سرزمینمان رخت بر بندد.
اتفاقا این نوع کنشها کم دردسر هستند. کنشی که مبارزه فعالانه با دروغ است، ممکن است در سطح اجتماعی و سیاسی هزینهاش زیاد باشد. اما دروغزداییهایی که در حد منطقهالفراغ (حریم آزادِ عمل) شخصی هستند کمتر پیش میاد که به طور جدی، کل زندگی و سامان فرد را به هم بریزند.
نمونهای را که در اپیزود ۴۰ بیپلاس: آدمهای عادی رو اگر ببینید، متوجه میشوید که اگر افراد زیر بار جنایت و دروغ نمیرفتند، اتفاقی برایشان نمیافتاد، اما زیر بار رفتند و در تاریخ آلمان نازی و بشریت این نکته ثبت شد.
خواستههای سولژنیتسینی تا اینجاش، پیشنهادهای سلبی و منفی بوده اند و حتی با نافرمانی مدنی که آدم رو تابلو میکنه، هنوز فاصله دارند.
مردم بیشتر شبیه حاکمانشان میشوند تا پدر و مادرشون….
با احترام به عزیزانم در بیپلاس؛ به قول جناب علی بندری با دروغ زندگی نکردن، انسان رو یک مرحله به سمت به آزاده شدن پیش میبره، اما این سوال پیش میاد که آیا انجام یک کار اشتباه که ذاتا زندگی شخصی و اجتماعی انسان رو نابود میکنه را انجام بدیم و بگیم ما دروغ نمیگیم درسته؟ کار اشتباهی رو انجام بدیم و به خودمون و جامعه آسیب بزنیم و بگیم چون دروغ نگفتیم پس پیشرفت کردیم؟
آیا هر عملی که اکثرا مردم دنیا تایید کنند، درسته؟
به نظرم بهجای اینکه در حال حاضر به این بپردازیم که با راست گفتن، آزاده میشویم (که قطعا درسته اما در این مقطع زمانی، ذهن شرطی شده و به موضوع فرعی میپردازه)، به اصل عمل و عواقب اون عمل بپردازیم، نتیجه بهتری میگیریم.
سلام دوستان،
سلام جناب آقای سیدین ارجمند،
دست آقای سیدین درد نکنه با این گزینش خوب شون!
دست صاحب سایت هم درد نکنه که این مطالب رو منتشر میکنند.
سولژنیتسین آبرویی برای بشرِ تسلیمشده به اختیار خود و برای بشر همکار باقی نگذاشته.
بد نیست که به اپیزود شماره ۴۰ بیپلاس، آدمهای عادی نگاه کنیم و به این آدرس هم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5610
(جریان جلسهی استالینزدایی خروشچف و پرسشی که در آن درگرفت.)
البته در همون آدرس، صحبتهای بیشتری از واسلاو هاول در بارهی زندگی در زیر چتر دروغ میتوانیم ببینیم.