برای خیلی از ما احتمالات بخشی از درسهای مدرسه است، نه چیزی که در زندگی روزمره بهکار بیاید. اما انی دوک در کتاب «تفکر نامطئن» نشان میدهد که توجه به احتمالات پایهی تمام تصمیمگیریهای ما است؛ مثلاً اینکه چطور بین پروژهها یا مشتریهای مختلف دست به انتخاب بزنیم.
نویسنده: عباس سیدین
احتمالات از آنچه بهنظر میرسد به شما نزدیکتر است
ما معمولاً احتمالات را با مسالههای درس ریاضی دربارهی تاس یا سکه انداختن بهیاد میآوریم. احتمال اینکه دو تا تاس همزمان زوج بیاید چقدر است یا سوالهای مشابه این. اما هرچه میگذرد بیشتر متوجه میشویم که به درک ملموستر و کاربردیتری از احتمالات نیاز داریم. احتمالات فقط وسیلهای نیست که با آن بخشی از نمرهی ریاضی دبیرستان را بهدست بیاوریم، بلکه ابزاری کلیدی است که با آن به همهی جهان نگاه کنیم. بخشی از درسهای خانم انی دوک در کتاب «تفکر نامطمئن» هم همین است که چطور میتوانیم در عمل از احتمالات استفاده کنیم.
زندگی در دنیای نامطمئن
فرض کنید به عنوان یک فریلنسر برای چهار پروژهی متفاوت پیشنهاد قیمت دادهاید یا در شرکت کوچک و جمعوجورتان دارید با چهار مشتری مختلف مذاکره میکنید. در هرکدام از این موقعیتها وقت و انرژی محدوی دارید تا با مشتریها جلسه بگذارید و صحبت کنید. چقدر برای کدام پروژه یا مشتری هزینه کنم؟ بالاخره صرف وقت هم هزینه است. چقدر روی هر پروژه یا مشتری حساب کنم؟ بیشترین انرژیم را روی گرانترین پروژه بگذارم؟
پروژهی اول ساختن یک وبسایت برای یک شرکت عظیم است. اگر این پروژه را بگیرم دست کم تا یک سال کار دارم و پول خیلی خوبی هم در این کار هست. در پروژهی دومی قرار است برای یک موسسهی آموزشی جدول برنامههای درسی بسازم که به صورت خودکار به دست دانشآموزانش برسد. این یکی دو سه هفته کار دارد. این در نظر اول ساده بهنظر میرسد اما انی دوک نشان میدهد که درست همینجا توجه به احتمالات میتواند تاثیر خیلی جدی روی روش کار ما بگذارد و باعث شود تصمیمهای موثرتر و مفیدتری بگیریم. میتوان سناریوهای مشابهی را در تقریباً هر کار و شغلی تصور کرد. همیشه در هر کار و در هر تصمیمی با این شرایط نامطمئن روبرو هستیم. عدم اطمینان بخش جداییناپذیر زندگی است.
اگر با دنیای احتمالات آشنا نباشیم میتوانیم بگوییم که قراردادی که ۵۰ میلیون تومان قیمت دارد برای من ۵۰ میلیون تومان میارزد و همینطور مشتری که قرار است ۱۰ میلیون تومان خرید کند ۱۰ میلیون برای کسبوکار من میارزد. برای گرفتن هر کدام از این پروژهها چقدر تلاش کنم؟ شاید بهنظر برسد که بدیهی است که بیشترین تلاش را باید برای گرفتن گرانترین پروژه کنم یا برای قرارداد بستن با آن خریداری که بیشتری خرید را از من میکند. اما آیا این درست است؟ خانم انی دوک در تفکر نامطمئن میگوید راه تصمیمگیری در چنین شرایطی این است که «ارزش» هر پروژه یا مشتری را درنظر بگیریم، نه قیمت آن را. اما چطور؟
احتمالات وارد میشود
اگر من ۱۰ ساعت وقت برای مذاکره با چهار مشتری بالقوه داشته باشم چهکار باید بکنم؟ بیشترین وقت را برای کی بگذارم تا بهترین نتیجه را بگیرم. راهی که احتمالات پیش روی ما میگذارد این است که بهجای قیمت هر قرارداد، این را حساب کنم که هرکدام از این قراردادها چقدر برایم ارزش دارد. چطوری؟
مشتری اولم میخواهد ۱۰۰ میلیون تومان خرید کند و من میدانم که به احتمال ۸۰ درصد میتوانم با او به توافق برسم. مشتری دوم میخواهد ۵۰۰ میلیون خرید کند ولی به توافق رسیدن با مشتری دوم سختتر است و با تمام تجربههای قبلیم حدس میزنم (یا با مرور سوابق کارم حساب میکنم) که ۱۰ درصد احتمال دارد به توافق برسیم.
برای اینکه بدانم هر قرارداد «چقدر میارزد» (نه اینکه قیمتش چقدر است) باید قیمت را در احتمال موفقیتش ضرب کنم. یعنی قرار داد ۱۰۰ میلیونی با احتمال ۸۰ درصد برای من ۸۰ میلیون میارزد، اما قرارداد ۵۰۰ میلیونی با احتمال ۱۰ درصد ۵۰ میلیون میارزد (۵۰۰ ضربدر ۱۰ میشود ۵۰). حالا میتوانم این دو قرارداد را مقایسه کنم و راحتتر تصمیم بگیرم که اگر برای گرفتن قرارداد اولی انرژی بیشتری بگذارم نتیجهی بیشتری خواهم گرفت.
قضیه فقط به این دو یا چهار پروژه محدود نمیشود. هر ماه و هرسال با این سوالها روبرو هستم و اگر هربار روی پروژههای خیلی گران ولی نامحتمل سرمایهگذاری کنم در بلندمدت قطعاً ضرر میکنم.
فرض کنید هرسال با این مساله روبرو هستید. هرسال یک مشتری ۵۰۰ میلیونی با احتمال ۱۰ درصد دارید و یک مشتری ۱۰۰ میلیونی با احتمال ۸۰ درصد. اگر ده سال پیاپی را درنظر بگیریم در یکی از آنها موفق میشویم با مشتری ۵۰۰ میلیونی قرارداد ببندیم و در ۸ سال با مشتری ۱۰۰ میلیونی. (معنی احتمال ۱۰ درصد همین است دیگر: از هر صد بار ۱۰ بار اتفاق میافتد و از هر ۱۰ بار یکی). اما اگر در تمام این ده سال همهی انرژی را روی مشتری ۵۰۰ میلیونی با احتمال کم بگذاریم عملاً داریم وقت و انرژی و سرمایهمان را هدر میدهیم چون تمام آن مشتریهای ۱۰۰ میلیونی را از دست دادهایم.
توجه به احتمال اینجا است که میتواند تفاوت بین «قیمت» و «ارزش» آن مشتری برای کسبوکار من را نشان بدهد. قرار است هر ماه و هرسال قراردادها و مشتریهای مختلفی را با هم مقایسه کنم و تصمیم بگیرم. توجه به احتمالات و استفاده از این ابزار ساده یک متر و معیار مشخص به من میدهد تا تصمیمهایم را اولویتبندی کنم. برای هر قرارداد یا پروژه چقدر انرژی بگذارم؛ اگر تیم فروش دارم چطور کارها را به آنها بسپارم؛ اگر قرار است نمونهکار و رزومه را برای یک پروژهی خاص آماده کنم چقدر برایش وقت و انرژی بگذارم یا تصمیمهای مشابه دیگر. با درنظر گرفتن این ابزار میتوانم در میان مدت و بلندمدت مقدار درامدی را که از وقت و انرژی و توان محدودم کسب میکنم بیشتر کنم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویر اصلی کاری از Erik Mclean
برای بهره مندی از احتمالات
باید به صورت بلند مدت نگاه کنیم به انتخاباتمون
به نظرم می خواست متن اینو بگه