۷۰ سال پیش در دنیای بعد از جنگ جهانی دوم امریکایی که در جنگ سرشاخ داشت میشد با شوروی خیلی نگران بود که کشورهای بیشتری کمونیست نشن متحد شوروی نشن. برای همین یه کارهایی کردن در سراسر دنیا. تو اروپا یه جور، بقیه جاها هم یه جور. یکی از اون برنامههای مهم اسمش بود اصل چهار و یکی از کشورهایی که برنامه توش اجرا شد ایران بود.
نویسندگان: آرش بهشتی، علی بندری
اهداف برنامه اصل چهار ترومن
اصل چهار در واقع یک برنامه کمک رسانیای بود با یه سری اهداف سیاسی پشتش. همین هم یه مقداری کار موافقین و مخالفینش رو سخت میکنه. بالاخره مثل هر چیز دیگری این هم خوبی داشته بدی داشته لابد. منتها بحث دربارهی این هم مثل خیلی چیزهای دیگهی تاریخ ما خیلی وقتها اینطوریه که اونهایی که میخوان ازش دفاع کنن کلا منکر این میشن که برنامه هدف اصلیش سیاسی بود. مخالفینش هم اصلا نمیپذیرن که این برنامه چه اثرهای مثبت مهمی داشته.
ولی برنامه مهمه واقعا. برای ما مهم بوده. هم دونستن اثراتش به نظرم مهمه، هم کلا کمکمون میکنه یه مقدار دنیای اواسط قرن بیستم رو و ایران اون موقع رو و داستان توسعه ایران رو یه مقدار بهتر بفهمیم.
ویدیوی اصل چهار ترومن برنامه آمریکا برای توسعه ایران رو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
اوضاع انگلیس و امریکا و شوروی بعد از جنگ جهانی دوم
در چه دنیایی هستیم؟ دنیای وسط قرن بیستم. تا اینجای قرن بیستم از قدرتهای مهم اول قرن بیستم، عثمانی و اتریش مجارستان که بعد از جنگ اول هوا شدن، آلمان و ژاپن و ایتالیا هم بعد از جنگ دوم. بازنده و ویران و داغون. وضع بازندهها اینه وضع برندهها چیه؟ انگلیس و شوروی و آمریکا هر کدوم یه حالی دارن. انگلستان درسته که جنگ رو برده، ولی خیلی ضعیف شده. به تدریج مستعمرهها و قدرتش توی دنیا رو از دست میده و از امپراتوریای که آفتاب هرگز توش غروب نمیکنه تبدیل میشه به همین جزیرهای در شمال اروپا که الان میشناسیم. یه قدرت درجه دوم جهان.
آمریکا تقریباً پیروز بلامنازع جنگه. کشته داده تو جنگ، ولی خود سرزمین و زیرساختهای صنعتیش هیچ صدمهای ندیده. اقتصادش هم رکود بزرگ رو به تدریج پشت سر گذاشته و حالا هم بعد از جنگ میتونه علاوه بر نیاز داخلیش برای نیازهای بقیه دنیای در حال بازسازی هم تولید بکنه و همین کمک میکنه اقتصادش شکوفاتر هم بشه. برای بار دوم هم رفته و منجی اروپا شده. شهرت و بدنامی سیاست استعماری رو هم تا اون روز نداره و برای همین خیلی جاهای دنیا، از اروپا گرفته تا کشورهای توسعه نیافتهتر دید خیلی خوبی دارن نسبت بهش. از جمله در ایران. همونطور که نیم قرن قبلش مثلا به آلمان داشتن. چون از این قدرتهای جدید زخمی نخوردن هنوز، ولی خب از روس و انگلیس بد خوردن. خلاصه دید به امریکا مثبته. اینها یعنی چی؟ یعنی آمریکای بعد از جنگ همه اسباب این رو داره که از یک قدرت بزرگ تبدیل بشه به یک ابرقدرت.
این از انگلیس و امریکا. اما جنگ سه تا برنده اصلی داشت دیگه. سومی چی؟ شوروی هم البته خیلی سخت صدمه خورده توی جنگ. مجموع تلفات شوروی بیشتر از بیست میلیون نفره. بعضی شهرهاش مثل استالینگراد و لینینگراد نبردهایی دیدن که نه تنها در جنگ جهانی بلکه در کل شاید تاریخ بشر از خونینترینها بودن. اما شوروی بعد از جنگ قدرتش زیاد شد. به دو دلیل. یکیش وجود یه رهبر خیلی بااراده و مصمم و البته بی رحم مثل استالین و دوم داشتن یه ایدئولوژیِ اون موقع هنوز جذاب، برای عرضه به دنیا.
استالین خیلی زود نشون داد این جاهایی رو که با سختی در جنگ از هیتلر گرفته به این راحتیها نمیخواد ول کنه. موندگار شد در شرق اروپا. همونطور که در اذربایجان ایران هم میخواست بمونه. هم به یه سری سیاستهای توسعه طلبی دوره تزارهای قدرتمند روسیه داشت بر میگشت، هم اینه که ایدئولوژی کمونیسم اون موقع خیلی وقت نیست که توی دنیا مطرح شده. هنوز کسی نمیدونه در عمل چه چیزی قراره از توش دربیاد. حرفه قشنگه «هر کس به اندازه توانش کار میکند، هر کس به اندازه نیازش بهره میبرد» هنوز خبری از جهنم مجمع الجزایر گولاگ و پاکسازیها و دادگاههای استالینی دنیا نداره. شعارهای قشنگی هست که به هر حال برای همه کسانی که از وضعیت فرودستی خودشون ناراضی هستند خیلی جذابه. برای همین هم نفوذ معنوی هم داره. فراتر از اون مرزهای اروپای شرقی مثلا. از ایتالیا تا فرانسه تا آمریکای جنوبی که حوزه غرب فرهنگی محسوب میشدن همه یه جورایی به تدریج تحت تاثیر قرار میگیرن.
تهدیدهای بزرگ شدن کمونیسم
در نتیجه آمریکاییها میفهمن که آره ما درسته این وضع جدید این ژئوپلتیک جدیدی که داره شکل میگیره برامون فرصت زیاد داره، ولی تهدیدش هم کم نیست. یکیش همین بزرگ شدن دامنه نفوذ کمونیسم. این خطرش خیلی دست کمی از خطر آلمان نازی نداره. الان دیگه هر انقلاب کمونیستی یه خطر جدی امنیتی برای آمریکا محسوب می شه. به جز اینکه آمریکا دنبال اینه که با کشورهای بیشتر و بیشتری بتونه تجارت کنه و کار کنه و رو منابعشون حساب کنه. کشورها اگر برن در نفوذ کمونیسم از دسترس امریکا خارج میشن. این میشه اولویت شماره یک سیاست خارجی امریکا. چی؟ مقابله با تهدید کمونیسم.
حالا این پیام کمونیسم به گوش کی ها قشنگتره؟ جایی که فقر و اختلاف طبقاتی بیشتره. پس چه کنیم که مردم کمونیست نشن؟ بریم زمینهی گرایششون رو به این ایدئولوژی کم کنیم. تو کشورهایی که جمعیت فقیر زیاد دارن اختلاف طبقاتی زیاده توشون بریم کمک کنیم وضع بهتر شه. این شد یکی از برنامههای اصلی سیاست خارجی آمریکا در دنیای دوقطبی بعد از جنگ جهانی دوم.
در زمان کی؟ در زمانی که روزولت مرده. (ویدیو روزولت رئیس جمهور رکورددار آمریکا و پیروز جنگ جهانی دوم رو اینجا ببینین) ترومن معاونش شده رییس جمهور. جنگ رو تموم کرده. بلافاصله بعد از تموم شدن جنگ، چندین جا مجبور شد سر همین تقسیم دنیا و حوزه نفوذ با استالین سرشاخ بشه که اتفاقاً یکیش هم سر قضیه ایرانه. که استالین بر خلاف بیانیه تهران حاضر نمیشد نیروهاش رو ببره بیرون. ترومن به استالین اولتیماتوم داد و خلاصه همین یه پیش پردهای بود از رابطه امریکا و شوروی در چهل سال بعدش. د رجنگ سرد.
چهار اصل رییس جمهور آمریکا
بعد همین آقای ترومن وقتی دفعه بعد با رای مردم انتخاب شد در 1948، دیگه برای مقابله با شوروی یک استراتژی مشخصی ارائه کرد. اصلا سخنرانی مراسم سوگندش رو ببینین جالبه. بیش از نصفش رو داره درباره کمونیسم و مقابله با نفوذ شوروی و اینها حرف میزنه. فقط هم حرف نیست. خیلی مشخص میاد چهار تا اصل اساسی اعلام میکنه میگه اینها اولویتهای آمریکا هستن الان. اسم اصل چهار هم از همینجا میاد. اخرین این چهار اصل مربوطه به موضوع این ویدیو. اولیش مربوط به تقویت سازمانهای بین المللی تازه تاسیس مثل سازمان ملله، دومیش مربوط به کمک به احیای اقتصادهای اروپایی برای اینه که روی پای خودشون بتونن وایستن، همون چیزی که در قالب طرح مارشال آمریکا عملی کرد، سومیش همکاریهای نظامی و امنیتی با اروپا برای مقابله با تهدید امنیتی کمونیسمه که همون سال به تشکیل ناتو منجر میشه و چهارمیش طرح کمکهای اقتصادی به کشورهای توسعه نیافته و جهان سومه که بعداً به همین اسم هم اجرایی میشه و موسوم میشه به اصل چهار ترومن.
ویدیوی هری ترومن تنها رئیس جمهور آمریکا با پرتاب بمب اتم رو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
اهداف انسانی و فایدههای برنامه اصل چهار
توی اون سخنرانی ترومن میگه که فقر و بدبختی کشورهای توسعه نیافته فقط مشکل خودشون نیست، مشکل ما هم هست. دودش تو چشم ما هم میره. چون صلح و امنیت ما رو هم تهدید میکنه. واسه همین ما باید براش یه کاری بکنیم. نصف دنیا الان یا غذای کافی ندارن یا درگیر بیماری و فقرن. که البته چیز جدیدی نبوده. دنیا تا بوده همین بوده. بیشتر مردم فقیر و در بیماری بودن و زود میمردن. چیزی که جدید بوده الان این بوده که راه حل پیدا شده بوده واسه خیلی از اینها. میشده شرایط رو بهتر کرد.
گفتن برای اولین بار در تاریخ بشر ما میخوایم از امکاناتی که تکنولوژی برامون فراهم کرده استفاده کنیم به این مردم کمک کنیم. ولی خب به همه که نمیتونیم پول بدیم. پول بالاخره محدوده. چیزی که محدودیت نداره دانشه، تکنولوژیه. هر چی بدیم تموم نمیشه. همهاش هم داره زیادتر میشه تازه و جلوتر میره. بریم این تکنولوژیهای جدید رو ببریم بقیه دنیا که وضع بهداشتی رو بهتر میکنه، کشاورزی رو بهتر میکنه، مردم رو با سواد میکنه، کمک میکنه از فقر و بیماری در بیان. اهداف امپریالیستی هم نداریم اینجا. برمبنای اصول عادلانه و دموکراسی این برنامه رو میبریم جلو.
خیلی برنامهی پرفایدهای بود برای امریکا و نسبتا کم هزینه. هم هزینه مادیش کم بود چون بر خلاف اون طرح مارشال که کمک مالی سنگین به کشورهای اروپای غربی توش بود این بیشتر از پول داشتن توش انتقال دانش و تکنولوژی می دادن یچیز یاد میدادن نهاد می ساختن که خب بار مالیش برای دولت آمریکا به نسبت مقیاسی که داشت اجرا می شد واقعاً خیلی زیاد نبود. هزینهی غیرمادیش هم کم بود چون یاداور سیاستهای استعماری نبود. امریکا نمیگفت حالا در مقابل باید بیاین اینقدر با ما تجارت کنین مثلا. از اون کارهایی که قدرتهای استعماری قرنهای قبلی میکردن. برای همین هم وجهه امریکا خراب نمیشد، هم کشورهای بیشتری راحت به برنامه روی خوش نشون میدادن. بعد هم در بلند مدت بالاخره به نفع امریکا میشد دیگه. چون مدل آموزش و عمل برنامه از آمریکا میاومد، در نتیجه بعد از مدتی یه وقت دیدی نهادهای اموزشی جامعه میزبان تاثیر گرفتن اصلا از اون بهتر یه وقت دیدی نهادهای سیاسیشون تاثیر گرفتن راه باز شد که اینها در اینده با امریکا بیشتر و راحتتر کار کنن. یعنی اومدن از وضع بد نجاتشون بدن الان ولی اگر وضعشون خوب شد، اقتصادشون اگر روزی رونق گرفت، طبیعتاً گزینه اولشون برای ارتباط تجاری آمریکا خواهد بود. بعد هم هرچی وضعشون بهتر بشه سپر دفاعیشون در برابر کمونیسم و شوروی قویتر خواهد بود. ایده این بود.. رفتن دنبالش.
اصول کلی اعلام شد. بعد هم اداره ای درست شد اداره همکاریهای فنی شروع کردن به شناسایی و ارتباط برقرار کردن با کشورهایی که شرایط همکاری رو توشون میدیدن. از غرب تا شرق دور. 35 تا کشورن که دارن استفاده میکنن از این خدمات تا فقر رو کم کنن. که چی بشه؟ که اینها کمونیست نشن. هدف اصلی اونه. برای همین کشورهایی که به هر دلیل یه جور مزیت با اهمیت استراتژیک دارن، توی سیاست خارجی آمریکا بیشتر بهشون توجه می شه.
موقعیت استراتژیک ایران
یکی از مهم ترین کشورهایی هم که این توجه شامل حالش میشه ایرانه. به خاطر موقعیت استراتژیکش. ایرانی که هم مرزهای طولانی داره شوروی هم از وقتی رضاشاه خلع شده یک حزب قدرتمند چپ توش پا گرفته متاثر از شوروی و هم اینکه کلی نفت داره.
برای همین توجه به ایران زیاده تو این برنامه. از طرف ایران هم توجه هست مخصوصا بعد از سال 1332 شاه توجهش به آمریکاییها بیشتر هم میشه به خاطر نقشی که دارن در برگردوندونش به سلطنت و در نتیجه همکاریهای دولت ایران با کمیسیون اصل 4 هم از قبل زیادتر میشه. چه همکاریهایی؟ اثرش چی بود و کجا میشه دید؟ اصلا قبلش. در چه ایرانی هستیم؟
اوضاع ایران چه جوریه؟
ایران دهه بیست خورشیدی چه شکلیه چیه وضعش؟ ایران دهه بیست بسیار اوضاع آشفتهای داره. دنیا در جنگه. ایران در اشغال انگلیس و شوروی. کشور در اشغاله. کامل. آمدن پادشاه رو برداشتن. ثبات سیاسی نیست اوضاع اقتصادی هم داغون. جنگ هم که تموم میشه اوضاع ایران وضعش همچنان خرابه. وامی هم که از بانک جهانی میخوان بگیرن طول میکشه روندش. تو این وضع یه گزارشی میآد در وزارت امور خارجه آمریکا از اون بخشی که مسئول کشورهای یونان، ترکیه و ایرانه هشدارآمیز. که ایران واقعاً وضع خرابی داره و اگر بهش کمک نشه خطر ناآرامی و بی ثباتی خیلی جدیه. در نتیجه میگن به ایران هم در قالب این برنامه اصل چهار کمک فنی و آموزشی بدیم وام هم بدیم.
پروژه در ایران شروع شد
در ایران چه دولتی سر کاره؟ دولت رزم آراو در دولت رزمآرا تفاهم نامه امضا میشه و کمی بعد هم «اداره همکاری های فنی اصل4» با رییس امریکایی که تخصصش کشاورزیه شروع میکنه در ایران کار کردن.
در ایرانی که 75 درصد جمعیتش دارن در روستا زندگی میکنن اغلبشون با امکانات بهداشتی و آموزشی خیلی ضعیف. کشاورزی دارن میکنن روی زمین هایی که مال اربابهاست. کشاورزی هم سنتی و غیرمکانیزه است با بازده خیلی پایین. بعد همون محصول کم رو میکنن پنج قسمت. یه قسمت مال صاحب زمین، یکی صاحب اب، یکی صاحب گاو، یکی بذر، یه قسمت هم مال اونی که کار کرده روش. یعنی کشاورزه یک یا نهایتا دو سهم میبره. با این وضع اسفناک زندگی و امکانات ترس امریکاییها اینه که شعارهای کمونیستی بگیره تو ایران. واسه همین هم تمرکز برنامههای اصل 4 اینجا میشه اینکه کیفیت زندگی روستاییها رو بهتر کنن. کمیسیون مشترک اصل 4 درست میشه چهار عضو ایرانی و سه عضو آمریکایی. دولت ایران هم متعهد میشه که بهشون یه تعدادی معلم و بهیار و پرستار و پزشک و متخصص کشاورزی و اینها بده، یه سری هم ساختمون و امکانات. پول رو هم آمریکاییها بیارن. که البته مبلغش در ابتدا خیلی زیاد نبود.
اول پونصد هزار دلار بود و بعد به بیست و سه میلیون دلار افزایش پیدا کرد که برای اون زمان عدد قابل توجهیه. همه هزینههای اجرای هر طرح اعم از حقوق و مزایا و هزینههای اداری کارکنان چه آمریکایی و چه ایرانی و خرید وسائل و ماشینآلات حمل و نقل چه در ایران و چه در خارج، همه اش از طرف اصل چهار و با همین بودجه تامین می شه.
پاسخ سیاستمداران ایرانی به اصل چهار ترومن
اینو تو ایران اولش کلا اشتباه فهمیدن. اولش تصوری که سیاستمدارها و دولتیهای ایرانی از برنامه دارن اینه که خب حالا کمک فنی و اینا هم خوبه، ولی قراره یه پولی رو آمریکا بده دیگه. مسابقه شروع میشه بین وزارتخونهها و بخشهای مختلف برای اینکه یه جوری این کمکها رو برای بخش خودشون بگیرن. یه مقدار که میگذره و کسی توی این مسابقه بودجه گرفتن به نتیجه نمیرسه، مشخص میشه برنامه واقعاً اینطوری نیست و پول به این سادگی قرار نیست مستقیم بیاد دست وزارتخونهها. اینطوریه که بعد از یه مدت به تدریج بخش دولتی یاد میگیره چطوری میتونه برنامه تعریف کنه و به جای پول گرفتن، با کمک اصل چهار نتیجهای که میخواد رو بگیره.
در آمریکا چه کسانی مشغول این پروژه هستن؟
یه چیز جالب هم هست اینجا. واسه من جالب بود بدونم اصلا کی و چه جور آدمهایی دارن این رو پیش میبرن؟ تو خود امریکا ایده میدن براش؟ از کجا میاد ایدهها؟ کیها دارن فکر میکنن درباره این برنامه؟ دانشگاهیها. اصل چهار یکی از اولین برنامههاییه که با همکاری نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا و بخش دانشگاهی اجرایی میشه. اواخر قرن 19 در آمریکا یه سری دانشگاههایی تاسیس شدند که هدف اصلیشون کار کردن رو کشاورزی بود که بازده زمین در امریکا بره بالا. خیلی هم جواب گرفتن. وقتی صحبت برنامه اصل چهار شد گفتن این کمک گرفتن از دانشگاه خیلی جواب داد اینجا همین کار رو بقیه دنیا هم بکنیم. تو پونزده سالی که این برنامه اصل چهار بود 35 دانشگاه لند-گرنت با آژانس توسعه بین المللی در 39 کشور برای انجام 68 طرح توسعه مشخص همکاری کردند. برای ایران هم دانشگاه ایالتی لند-گرنت یوتا شد طرف اصلی مشاوره. از جمله چون گفتن آب و هوای یوتا به ایران شبیهه تجربه اونجا ممکنه اینجا بیشتر به کار بیاد. حتی مذاکرات اولیه با رییس دانشگاه یوتا بود.
شیوهی اجرا و انتخاب روستاها
شیوه اجراش هم علمی بود به نسبت. همونطور که پول رو نیومدن یهو بریزن برنامه رو هم یهویی همه جا شروع نکردن اجرا کردن. سه تا روستا رو پایلوت انتحاب کردن اول آزمایشی اجرا کردن. یه سری ایرادهاش رو در اوردن بعد رفتن برای ادامه برنامه در کل کشور. سه تا روستای اول اینها بودن اصفهانك، نزديك اصفهان، شبانكاره، نزدیک بوشهر، و كمال آباد در پنجاه كيلومتری تهران. هدف اصلی کشاورزی مدرن و مکانیزه و آموزش بود. و میگفتن وقتی شغل بخش عمده مردم کشاورزی و دامداریه، اگر ما بتونیم بازده کشاورزی رو ببریم بالا این یعنی بخش بزرگی از مردم سطح زندگیشون بهتر میشه. برای کشاورزی چی بود راه حلها؟ استفاده از بذرهای اصلاح شده، چاههای عمیق مجهز به پمپهای آب، و ماشین آلات کشاورزی و اصلاح نژاد دام و طیور، اینها برنامههاییه که کمیسیون اصل 4 سعی میکنه توی روستاها جا بندازه.
همون ابتدا میان بررسی میکنن و میبینن خیلی از بذرها و دامها اصلاً از نژادهایی هستند که مناسب تولید صنعتی نیستند. بازدهشون خیلی کمه، محصولشون خیلی کیفیت نداره. برای همین چند هزار جوجه و گاو و گوسفند مرینوسی و اسب و الاغ از نژادهای مرغوب دنیا وارد ایران میکنن. جوجههای اصلاح نژاد شده همونایی هستن که مشهور میشن به جوجه ماشینی چون به جای روش سنتی تکثیر توی ماشین جوجه کشی قرار میگرفت تخم مرغهایی که این جوجهها ازش بیرون میاومدن. با توجه به بدبینیای که نسبت به هر طرحی که از خارج بیاد ایران وجود داره، شایعه میشه که کل کمک های اصل 4 قراره واردات همین چند تا دام و طیور باشه. مخصوصا میرن سیزده تا خر نژاد مرغوب از قبرس میارن که جک میشه که وای اره خودمون خر نداریم رفتن از قبرس اوردن. که الان هم ممکنه بشنویم بگن که یعنی مثلا وای چه کار بیهوده و پوچی. کلا کار سختی بود جا انداختن و یاددادن این چیزها ولی ایده این بود که یه عده یاد بگیرن ببینن خوبه بقیه هم کم کم میان.
برنامههای توسعه بهداشت و سلامت
و به جز کشاوزی بهداشت عمومی. خیلی مریضی زیاد بود. مالاریا، تراخم، وبا، حصبه، تیفوس، آبله، اینا اصلاً جزیی از زندگی روزمره مردم روستاهاست. مخصوصا بیماریهای مسری و عفونی که یا از نوشیدن آب آلوده میآمد یا از اینکه امکانات اولیه بهداشتی نداشتن. یه آمار گرفته بودن که در ایران ۱۷ میلیونی اون روز، پنج میلیون نفر مالاریا گرفته بودن که بعضیاشون حتی برای درمان مراجعه نکرده بودن. در سال 1326 تقریباً یک چهارم از کسانی که به مراکز درمانی مراجعه کرده بودن مالاریا داشتن. آمارها واقعاً عجیبن. اینها بیماریهایی بودن که میشد با آموزش و تبلیغ اصول بهداشتی و روش های مقابله و واکسیناسیون، تامین آب آشامیدنی سالم و اینها کمشون کرد. توی دانشکدههای پزشکی هم برنامههای آموزش بهداشت عمومی برای دانشجوهای علوم پزشکی میذارن که بعداً بتونن توی روستاها ترویج بدن این اصول رو. به جز یه سری فعالیتهای تبلیغی مثل برگزاری جلسات گروهی توی روستاها یا چاپ تمبر برای جلب توجه به مقابله با مالاریا، مثلاً برنامهریزی میکنن که توی دانشگاه تهران یه انستیتوی آموزش بهداشت همگانی تاسیس بشه. یه شبکهای از کانونهای بهداشت همگانی و یه برنامه آموزش اصول بهداشتی هم به طور منسجم توی مدرسههای کل کشور با همکاری مشاورین آمریکایی قرار میشه اجرا بشه.
مثلاً برای شروع برنامه مبارزه با مالاریا یه منطقهای نزدیک ورامین رو انتخاب میکنن، همه خونهها، طویلهها، باتلاقها و جاهایی که آب راکد مونده بوده و پشه آنوفل توشون رشد میکرده رو شناسایی میکنن. آبهای راکد رو خشک میکنن، با DDT سمپاشی میکنن همه محلهای رشد پشه آنوفل رو و یه مدتی تعداد کسانی که مبتلا میشن به مالاریا رو تحت نظر میگیرن. نتیجه خیلی خوبی میگیرن و تعداد بیماران خیلی سریع کم میشه. بلافاصله اعتبارات لازم برای گسترش طرح تامین میشه و به کل کشور گسترش پیدا میکنه طرح. آب آشامیدنی آلوده هم یه مشکل دیگه برای سلامتیه. تاسیسات تصفیه آب رو یه جاهایی شروع میکنن درست کردن و بعد این تصفیه خونهها به همه کشور گسترش پیدا میکنه.
توسعهی نرم افزاری جامعه با اصل چهار ترومن
میبینین تمرکز اصل ۴ رو چیزی بود که امروز بهش میگن توسعه نرم افزاری. یعنی آره امکانات و کمک مالی و تجهیزات و اینها میاوردن کمی، اما بیشتر از اینکه روی زیرساختها و جنبههای سخت افزاری توسعه کار کنه روی توسعه نرم افزاری کار میکردن و شاید از همه مهمتر در آينده روی آموزش. هم آموزش عمومی و هم آموزش متخصصان بومی طوری که خودشون بتونن برنامهریزی کنن برای توسعه. ته فکر هم این بود که اگر این مردم خودشون بتونن روی پای خودشون وایستن، تولیدشون بیشتر و باکیفیت تر بشه، بهداشت رو رعایت کنن، با مظاهر زندگی مدرن آشناتر بشن، خودشون بدون اینکه کسی اجبارشون کنه به سمت همون آرمان هایی گرایش پیدا می کنن که آمریکا می خواد. ایران هم تبدیل میشه به یه سری لیبرال دموکراسی متمایل به آمریکا و به هر حال سمت کمونیسم نمیرن. این واقعاً یه ایدهای بود که اون روز خیلی سفت و محکم توی مهم ترین اتاق فکرهای آمریکایی که مشاوره میدادن به سیاستمدارها به عنوان یه اصل پذیرفته شده بود. این شد که آموزش، از آموزش و پرورش رسمی تا آموزش مهارتهای زندگی و بهداشت و تنظیم خانواده و انواع آموزشهای عمومی از طریق سخنرانی و چاپ جزوه و نمایش فیلم و سخنرانی برای روستائیان و اینجور برنامهها جنبه خیلی مهمی پیدا کرد توی برنامه های اصل چهار.
توی کتابهای درسی شروع کردن تجدید نظر کردن و یه کمیتهای زیر نظر غلامحسین مصاحب با همکاری آمریکاییها خیلی از کتابهای درسی رو بازنویسی کردن. هم این آموزشها بود، هم سوادآموزی بود هم همکاری در ساخت مدرسه بود هم این بود که دانشجو بفرستن یا امریکا یا دانشگاه امریکایی بیروت واسه دورههای تخصصی.
زنان ایرانی در ردهی مدیریت
یه اتفاق دیگه مدیر شدن یه تعدادی خانم بود که چیز تازهای بود. این یه تاثیر فرهنگی طرح بود. تا اون موقع خیلی مرسوم نبود زنان توی ردههای مدیریتی حضور داشته باشن. کلا که خیلی که مرسوم نبود کار بیرون از خونه زنان، ولی اگر هم کار میکردن معمولاً ماشین نویسی و منشی گری و اینجور کارها بود. توی اداره اصل 4 به زنان پستهای مدیریتیای در سطح میانی دادن که زیر دستشون تعدادی مرد کار میکردن. دختران بعضی سیاسیون سرشناس مثل حسین علا و منوچهر اقبال و بعضی آدمهای سرشناس دیگه جذب این اداره شدن و این در حد خودش یه جور الگوسازی بود در اون جهتی که هدف آمریکاییها از این طرح بود.
از اولش هم بیانیه داده بودن که ما هیچ علاقهای نداریم در امور سیاسی و نظامی ایران دخالت کنیم. حالا علاقه داشتن یا نه واقعیت اینه که نتیجه طور دیگری شد.
ملی شدن نفت در ایران
اون دوره دورهی ملی شدن نفت هم هست. یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر ایران که مثل تقریبا همه چی دیگه تاریخ ما پروندهاش هنوز بازه و هنوز موضوع روزه و نمیشه دربارهاش درست نشست حرف زد. چون جنگجویان مبارزی که همه چی رو میدونن و آمادهان برای یه طرف قصه شمشیر بزنن صداشون خیلی بلندتر از اونهاییه که کنجکاوی دارن بدونن چی شد و چرا شد؟ ولی خلاصه این برنامه نمیتونه دور از این قصه بمونه. دعوای بین دولت ایران و انگلستان داغ و داغتر میشه.
دید جامعه و سیاسیون ایران به آمریکا
آمریکا گفتیم مطلقاً سابقه استعمار نداره تا اون موقع. حتی یه فاز ضداستعماری داره خودش مستعمرهای از انگلیس بوده که آزاد شده، بعدش هم دو بار منجی اروپاییها شده و الان هم خودش رو رهبر جهان آزاد میدونه. تو ایران هم دیدها بهش مثبته. از جمله به خاطر همین ضد استعماری بودن. همون طور که به دلیل مشابه دیدها به آلمان هم مثبت بود زمانی. به آمریکا هم عموما خوشبینن به استثنای حزب توده که خب دنبال خط شورویه. شاه که مثبته هیچی مصدق هم دیدش خیلی به آمریکا مثبته و بعد از اینکه با تحریم نفت ایران به مشکل اقتصادی میخوره، چند بار از آمریکا درخواست کمک میکنه. منتها آمریکاییها، نه در قالب اصل چهار و نه به هیچ شکل دیگهای کمک خاصی نمیکنن. در واقع در دوره مصدق همه بودجهای که میاد از سمت امریکا میشه حقوق کارمندها. بعد از 28 مرداده که دیگه کار کمیسیون و کمکهاش یکهو شروع میکنه شتاب گرفتن.
فقط هم البته اصل چهار نیست دیگه. بعد از ۲۸ مرداد کلا هم حضور امریکاییها بیشتر شد هم مشخصا این اصل چهاریها فعالتر شدن. امریکا کمک کرده بود به شاه برای کنار زدن مصدق و بعدش کمکهای امریکاییها زیاد شد. یه نتیجه این هم البته این بود که حالا اینطوری برنامه اصل چهار مخالفین جدیدی هم در ایران پیدا کرد. ملی گراهای طرفدار مصدق. چپها و حزب توده از اول مخالف بودن که عجیب هم نبود کلا برنامه در مقابل اونها طراحی شده بود.
مخالفتها به حضور آمریکا در ایران
از بیانیه و تظاهرات در شیراز و اینا که این استعمار نوینه و اینها میخوان ما رو مجبور کنن جنساشون رو بخریم و اینا. ملی گراها هم یه فاز ضدامریکایی گرفتن بعد از اینکه مصدق و شاه اون طوری رو در رو شدن و امریکا امد که کمک کنه به برکناری مصدق و دیدن که شاه خیلی به آمریکا نزدیک شده. حالا اینکه مساله اصل چهار، که اتفاقاً تو همون سال ها هم شروع شد، چقدر نقش داشت توی این قصهها چیزیه که نمیتونیم دقیق اندازه بگیریم. اینجا دیگه هرکسی معمولا میره با توجه به نظرش و جهانبینی که داره تاریخ رو نگاه میکنه. منتها فارغ از اینکه میل و علاقه ما چی باشه یه چیزهایی قطعیه. مثلا اینکه خیلی از نهادهای سیاسی و اقتصادی و سازمان های مهم برنامهریزی ایران که در سالهای بعدی شکل گرفتن خیلی متاثر از مدلهای آمریکایی بودن. یا اینکه در اون سالها تجارت ایران و آمریکا به شدت رشد کرد و حجم صادرات آمریکا به ایران شد بیست برابر صادرات ایران به آمریکا. اینها دادههای درست تاریخی هستن اما ما موضوعمون اینجا اصل چهاره.
اصل چهار چقدر موفق بود؟
ارزیابی اینکه اصل چهار چقدر موفق بود یا نبود با اینها نیست. اونو بخوایم ببینیم باید بریم سراغ اهداف برنامه. اونجا میبینیم که بهداشت در روستاها مسلما بهتر شد. باسوادی توی کل کشور و البته توی روستاها هم با شیب ملایمی رشد کرد. بخشی از این رشد سطح بهداشت و سواد در سالهای بعد البته مدیون طرح مستقلی برای اعزام تحصیلکردههای شهری به روستاها در قالب سپاه بهداشت و سپاه دانش بود. منتها انقدر این ایدهای که بعد از انقلاب سفید مطرح شد شبیه به همون برنامههاییه که اصل چهار داشت که شاید بشه ردپای اصل چهار رو اینجا توی این طرح هم دید. در سال 1335 کمتر از 15 درصد افراد بالای 10 سال توانایی خوندن و نوشتن دارن. توی روستاها این عدد فقط 4 درصده. ظرف بیست سال میزان باسوادی به 42 درصد در کل کشور و 25 درصد در مناطق روستایی می رسه. یعنی رشد سواد در روستاها حتی سریع تر از مناطق شهریه. نمیشه همه این ها رو به یک عامل ربط داد، ولی به هر حال اصل 4 حتماً توی راه افتادن و سرعت گرفتن این روند مستقیم و غیرمستقیم نقش داشت.
محمد بهمن بیگی و آموزش عشایری
همومن طور که در آموزش عشایری داشت. آموزش عشایری در ایران گره خورده به اسم آقای محمد بهمن بیگی. خیلی ادم مهمیه ایشون به نظرم در تاریخ اموزشی ایران. از ایل قشقایی بود که اینها بعد از مشروطه حکمرانی میکردن بر مناطقی از ایران. ولی بعد رضاشاه آمد و جمعشون کرد. بعد هم با آلمانها بسته بودن که وقتی آلمان شکست خورد دیگه کلا بازی سیاسی براشون تمام شد. آقای بهمن بیگی هم رفت مدتی در همین برنامه اصل چهار ترومن با آمریکاییها کار کرد و بعدا آموزش عشایری رو در ایران راه انداخت با روش و همتی بسیار الهام بخش و مثال زدنی. حالا درباره اینکه چقدر اصلا اون برنامههای بهمن بیگی مربوط میشد به کارش در اصل چهار من راستش به نتیجه نرسیدم ولی حداقل در شروعش به نظر میرسه کمکهای اداره اصل چهار در شیراز موثر بوده.
تاثیرات و اشکالات بلندمدت برنامهی اصل چهار
اما اینها چیزهاییه که احتمالا همون موقع هم می تونستن ببینن و گزارش بدن که اره با اصل چهار چنین و چنان شد. برای من یه چیزی که جالبتره اینه که الان برگردیم ببینیم بعد از ۶۰ سال ۷۰ سال با اونچه که امروز میدونیم این برنامه چه خوبیها و بدیهایی داشته؟
این رو یه جایی که خیلی خوب میشه دید و اتفاقا فقط هم از اینجایی که ما ایستادیم، چند دهه بعد، میشه دید در برنامههای کشاورزیه. یکی از مهمترین اهداف طرح هم یادمونه همین بود. ماشینآلات بیارن به جای نیروی کارگر و گاو و خر که اومدن. روستاییان یاد بگیرن با تراکتور و خرمن کوب و پمپ کار کنن که یاد گرفتن. سدهای مهمی مثل سد دز طراحی و به تدریج اجرا شدن. میزان تولید محصول هم به تناسب استفاده از این ماشین آلات تا حدی بهتر شد. پس اگه اینها درست شد اشکالش چی بود؟
دو تا مشکل بزرگ داشت این قصه یکیش همون موقع معلوم شد، یکیش خیلی بعد در بحران آبی که الان از جدی ترین گرفتاریهای ایرانه.
مشکل اول نظام زمین داری در ایران بود. سیستم چی بود در ایران اون موقع؟
تو بیشتر روستاها کشاورز صاحب زمین که نبود. زمین مال اربابی بود که خیلی وقتا حتی توی ده زندگی هم نمیکردن. محصول رو که جمع میکردن مباشر ارباب میاومد سهم اربابی رو میبرد. در نتیجه کشاورز هم انگیزهاش کم بود هم نمیتونست سرمایه جمع کنه که مثلا مکانیزه کنه کشاورزی رو. این شد که یه ده سالی که گذشت دولت آمریکا دید ما اومده بودیم یه کاری کنیم این خشم روستاییها تبدیل به شورش نشه و اینطوری امیدی نیست بتونیم این وضع رو بهتر کنیم. مگر اینکه برای مشکل مالکیت زمین یه فکر اساسی بشه. یه مقدار به شاه فشار آوردن برای اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی بین کشاورزها که اونم مشکلات خاص خودش رو پیدا کرد و باعث تولید کشاورزی توی میان مدت حتی کمتر شد که بحث جداگانهایه و باید یه وقتی دربارهاش مفصل تر صحبت کنیم. اینجا همین رو فقط بدونیم که به خاطر این شکل نظام مالکیت زمین سرحهای کشاورزی اصل ۴ در ایران خوب جواب نمی داد.
بحران آب در ایران
اما این بخش کشاورزی برنامه اصل چهار در ایران مشکل بزرگتری هم داشت که مدتها بعد معلوم شد. وقتی بحران آب تبدیل شد به یک مساله نگران کننده و ترسناک برای بخشهای بزرگتری از جامعه. چی بود داستان؟
اولش اینها برآورد کردن ایران 750 هزار جریب زمین قابل کشاورزی داره. ما میخوایم تولید رو اینجا ببریم بالا. یه راه اولش اینه که زمین قابل کشت رو زیاد کنیم ببریم برسونیم به یک میلیون و دویست و پنجاه هزار جریب. خب چی جلوشون رو گرفته بود؟ کم آبی. کم آبی همیشه برای ایران مشکل اساسی بوده. مشکل اساسی که البته براش راه حل محلی خوبی پیدا کرده بودن. حداقلش اینه که از دو سه قرن قبل از میلاد مسیح میدونیم که در ایران یک ابتکارهایی داشتن برای مدیریت منابع اب. کانالهای اب زیرزمینی میکندن افقی که بتونن اب رو برسونن جاهای خشک و دور برای کشاورزی. یک اختراع مهم و جالب ایرانیه این قناتها که اگر نبود شهرهای کویری مثل یزد و کرمان و دامغان و کاشان و اینها هم احتمالا هیچ وقت شهر نمیشدن. خیلی هم تکنولوژی جالب و دقیقی بوده از دستاوردهای مهم مهندسی ایرانه. چاههاشون خیلی عمیق نبود تا ۳۰۰ متر مثلا ولی افقی قنات ممکن بود تا ۸۰ کیلومتر هم بکشن. ۵۰ هزار تا قنات میگن هست در ایران. کار نداریم حالا با این ولی خلاصه این راه حل بومی سنتی بود. در اقلیم گرم و خشک فلات ایران همین اب اگه میخواست از روی زمین بره همهاش تبخیر میشد تا برسه به مقصد ولی با این لوله کشی زیرزمینی به خیلی جاها آب کشاورزی و آشامیدنی رسوندن ایرانیها قرنها. ولی خب این سیستم ظرفیتش کم بود بالاخره برای اون رشدی که میخواستن مناسب نبود. گسترش دادندش هم کاری نبود که بشه سریع انجام داد. به جای این، رفتن سراغ راه حل سریعتر و به روزتر. به جای اینکه افقی بریم جلو عمودی عمیق تر بریم پایین. هم ابزار مدرن بود که بشه چاههای عمیق زد هم الان دیگه پمپهای قوی میشد گذاشت سر چاه که بکشه از عمق زمین آب رو بالا.
اونجاهایی هم که رودخونه هست سدهای بتنی بزرگ بزنیم آب جمع شه این رو بکشیم ببریم سر زمینهای کشاورزی.
همین کار رو کردن. زمینهای زیر کشت هم زیاد شد. اینقدری که دیگه قناتها رو کسی کاری به کارشون نداشت. لایروبی نشدن. نگهداری نشدن و کمکم از بین رفتن. غافل از اینکه اون چاههای عمیق اون پمپهای قوی دارن آبی رو میکشن از اعماق زمین که از هزاران سال پیش ذخیره شده بود. سفرههای زیرزمینی دارن خشک میشن ابن اینطوری. سیاست سدسازی هم همین بود. یه سری سد مهم همون موقع زدن. مثل سد رضاشاه کبیر، که امروز اسمش کارون 1 شده، سد دز، سد سفیدرود، سد درودزن، سد کرج بسیاری دیگه رو هم مطالعاتش رو شروع کردن و موند بعد از انقلاب ساخته شد. خیلی هم خوب بود هم در اینکه سطح زمینهای قابل کشت رو زیاد کرد هم برای تامین آب و مهار سیلاب و بعدا تولید انرژی کمک کرد. و البته چند دهه طول کشید که ما بفهمیم که همین سدسازیها چه اثری داشته روی چرخه هیدرولیکی در سرزمین کم آبی مثل ایران و چه نقشی داشته در بحران آبی که الان داریم تصویر ترسناکش رو میبینیم.
داروهای سرطان زا
یا همون DDT که گفتیم برای مبارزه با تیفوس و مالاریا باهاش کلی سمپاشی کردن بعدا معلوم شد سرطانزاست. حالا اون موقع نمیدونستن و بی حساب استفاده میکردن همه جا. ولی خب بعدا سالها بعد از اینکه اثرات چشمگیر مثبتش دیده شده بود اثار منفی بلند مدتش هم کم کم اشکار شد.
قضاوت در مورد اصل چهار در ایران
میبینین؟ مثل همیشه براورد کلی و مستقل داشتن سخته. ادم اگر نخواد حرف رو هوا بزنه نمیتونه به این راحتی بگه خوب بود یا بد بود.
ولی میشه نگاه کرد به کارهایی که اصل چهار در ایران کرده که رو تصویر میبینین مهمهاش رو و خب نتیجه داده. ولی این کافی نیست. چون این طور نبود که اصل چهار به تنهایی اومده باشه و یه زمینهای رو کاملاً متحول کرده باشه. اصل چهار یه برنامهای بود در کنار یه سری برنامهها و طرحهای هم جهت که در حال اجرا بود یا بعداً اجرا شدن. در واقع برنامه اصل چهار در دورهای اجرا شد که توی خیلی از کشورهای دنیا، از جمله ایران برنامههای توسعه و مدرنیزاسیون در حال اجرا بود. توی ایران با وقفهای که به خاطر جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و بعدش یک دهه بی ثباتی سیاسی توی کشور اتفاق افتاده بود، همون ایدههای نوسازیای که در دوره مشروطه مطرح شده بود و در دوره رضاشاه زیرساختهاش یواش یواش داشت شکل میگرفت، پیگیری شد. وقتی هم کار اصل چهار در اواسط دهه 1960 (1340 شمسی) تموم شد، تو مبارزه با بعضی بیماریها مثل مالاریا پیشرفت خیلی قابل ملاحظهای به دست اومده بود. سرانه آموزش روستایی گفتیم که حتی با سرعتی بیشتر از شهرها رشد کرده بود. کشاورزی کاملاً متحول نشده بود، ولی به هر حال ماشین آلات و ابزار مدرن جای روشهای قدیمی رو گرفته بودن. بعضی از اهداف طرح هم در قالب طرحهای ملی مثل اصلاحات ارضی و سپاه دانش و سپاه بهداشت و شیوههای مشابه داشت پیگیری می شد. توی ایران انقلاب کمونیستی نشده بود و حتی شرایط نزدیکش هم نبود. ارتباط ایران و آمریکا هم روز به روز داشت گسترش پیدا میکرد. خیلی از سازمان های مهم برنامه ریزی و تصمیم گیری که در واقع مسیر توسعه رو قرار بود ترسیم کنن، مثل سازمان برنامه و بودجه، توسط کسانی داشتن اداره می شدن که توی آمریکا تحصیل کرده بودن و طبیعتاً تمایلشون هم به مدل آمریکایی بیشتر بود. بنابراین میشه گفت از دید آمریکایی ها به هر حال طرح موفق شده بود به اهداف خودش برسه.
از نظر ایرانیها چی؟ اینجا یه دعوایی هست که تا امروز هم ادامه داره: با این سوال هم شروع میشه که هدف آمریکاییها کمک به ما بود یا براوردن اهداف خودشون؟ اگر ما داشتیم در راستای هدفهای آمریکاییها برنامه رو اجرا میکردیم خب معلومه که بازی خوردیم دیگه. هرچند که به هر حال مزایایی هم برامون داشته. من فکر میکنم شاید وقتشه که اصلاً قضیه رو جور دیگه ببینیم. هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیره. هدف کشورها توی هر ارتباطی که با کشور دیگه برقرار میکنن، هر قراردادی که میبندن، حتی ظاهراً کمکی که میکنن در درجه اول منافع ملی خودشونه، یعنی باید اینطوری باشه. اگر نباشه، اگر پول و امکاناتشون رو ببرن و واقعاً بدون توجه به اینکه اول منافع خودشون رو در نظر بگیرن، یه جای دیگه صرف کنن، حتماً کار غلطی کردن. همه هم این قاعده رو میدونن. اصلاً پیش فرضه هم اینه در ارتباط. هر کشور توی هرگونه ارتباطی که با کشور دیگه برقرار میکنه اول منافع خودش براش مهمه، بعد چیزهای دیگه. ما اگر این رو سختمونه بفهمیم شاید باید زاویه دید خودمون رو عوض کنیم.
اگر مخالفتهایی رو که از همون اول در ایران با اصل چهار میکردن نگاه کنین همون حرفهایی رو میشنوین که امروز در موارد مشابه میگن. از اینکه این دخالت در امور ماست تا اتهام شبکه جاسوسی و توطئه و اینها. چه از سمت چپها چه از سمت ملیگراها. خلاصه تا نیمه اول دهه چهل کم کم فعالیتهای دفتر اصل چهار در ایران کم شد و طرحهای ناتمام رو هم تحویل نهادهای ایرانی دادن و رفتن.
من امروز که فکر میکنم به این برنامه اصل چهار در ایران ۷۰ سال پیش میگم خب خواستههای اونها همینی بود که میگفتن. خواسته های طرف ایرانی هم افتادن در مسیر توسعه بود و یه سری اصلاحات مهم در کشاورزی و بهداشت و اموزش. بهترین خروجی این چیه؟ این که یکی به خواستههاش برسه اون یکی دست خالی بره؟ برد باخت؟ یا اینکه یه طوری پیش بره که هر دو بتونن دستاوردهایی داشته باشن. برد-برد باشه. حالا یکی بیشتر میبره یکی کمتر. ولی هیچکدوم نمیبازن. بازنده اونیه که اصلا تو این بازی نیست. باخت واقعی مال وقتیه که اصلاً از بازی بیای بیرون. قضیه اصل چهار شاید با یه همچین دیدگاهی بهتر برای ما قابل فهمیدن باشه. طرحی بود که دلیل اصلیش تامین یه منافعی در راستای سیاست خارجی آمریکا بود. منتها درست در همون جهتی و درست در همون زمانی هم این طرح به ایران پیشنهاد شد که کشور در حال نوسازی بود و کمکهای فنی، آموزشی، تجهیزات و پولی هم که توی این طرح داده شد برای نوسازی بهش کمک کرد.
اینطوری که فکر کنیم دیگه نمیپرسیم این طرح در راستای منافع امریکا بود یا ایران؟ سوال مهمتر برامون میشه اینکه دستاوردهاش رو نگاه کنیم و بپرسیم در نهایت این برنامه اصل چهار ترومن به نفع مسیر توسعه ایران تموم شد یا نه. این سوال رو شما میتونین جواب بدین؟
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:
- https://www.sid.ir/paper/128792/fa
- https://qjsd.atu.ac.ir/article_12132_7e566d1c74c738962f330ef87ffeb3cc.pdf
- https://psri.ir/?id=gcqcl9m5
- https://ensani.ir/file/download/article/1569218657-9875-77-4.pdf
- https://www.trumanlibrary.gov/library/oral-histories/warnewe
- ۵۰۰۰ سال مهندسی ایرانی – فرزیر رضاییان
- https://www.cgie.org.ir/fa/article/240028/%D8%A7%D8%B5%D9%84-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%8C-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87