نویسنده: علی بندری
در ماه ژوئن ۱۸۶۲ حدود ۱۶۰ سال پیش یک سیاستمدار ۴۷ ساله آلمانی رفت در مهمونی دیپلماتها در لندن شرکت کرد. این آقا میگیم آلمانی ولی اون موقع آلمانی وجود نداشت اهل پروس بود. قبلا سفیر پروس بود در سن پترزبورگ مدتی هم در مجمع عمومی کنفدراسیون که چیزیه مثل سفیر در سازمان ملل. یه مدتی هم در پاریس کار دیپلماتیک کرده بود. الان رفته بود خونه سفیر روسیه در لندن. کی؟ سال ۱۸۶۲. خیلی داستان عجیبیه. تو اون مهمونی مقامات بلندپایهای هم از روسیه هستن هم از امپراتوری اتریش که قدرت بزرگیه در اروپای اون موقع و هم از انگلیس. اونجا اقای اتو فن بیسمارک بر میگرده به این حاضران میگه اقایون میدونین برنامه من برای آیندهام چیه؟ من قدرت اجرایی رو در امپراطوری پروس در دست میگیرم. بعد اولین کاری که میکنم میرم ارتش رو یه سامونی بهش میدم. ارتش که به جای آبرومندی رسید اولین بهانه رو پیدا میکنم با اتریش وارد جنگ میشم. همه این قدرتهای محلی جنوب پروس رو یکی میکنم زیر پرچم یه امپراطوری بزرگ تحت رهبری خودمون پروس. الان هم اصلا اومدم لندن همینها رو به مقامات انگلیس بگم.
حالا شما ممکنه بگی از این حرفها خیلیها میزنن. مخصوصا آخر شب. مخصوصا تو مهمونی مردونه. اما اگه من بهتون بگم نُه سال بعد این آقا صدراعظم امپراطوری جدیدیه به نام امپراتوری آلمان که نه تنها همونطور که وعده داده بود درستش کرده تحت رهبری پروس بلکه باهاش رفته هم اتریش رو هم بعدش فرانسه رو شکست داده چی؟ ظرف نُه سال طرف کاری کرده که کمتر کسی در تاریخ عصر مدرن تونسته بکنه. این نشون میده که با چه شخصیت عجیب و نادری در دنیای تاریخ و سیاست طرفیم.
حالا این آدم رو به نظرتون ارزش داره بشناسیمش یا نه؟ ببینیم چطوری تونست یه همچین کاری بکنه؟ چه ویژگیهایی داشت؟ هم شخصیتش و هم دورانش. من کنجکاو بودم درباره بیسمارک و داشتم تحقیق میکردم کمی دربارهاش این ویدیو کنجکاوترم هم کرد. این چیزی رو هم که تا اینجا گفتم اول همون ویديو آقای Jonathan Steinberg میگفت. ایشون نویسنده بیوگرافی بیسمارک هم هست. این یادداشت خلاصهی چیزهاییه که من الان درباره بیسمارک میدونم. کسی که امپراتوری آلمان رو ساخت.
آلمان به وجود آمد
این آلمانی که ما امروز میشناسیم به عنوان یک کشور یکپارچهی قوی همیشه اینطوری نبوده. نه یکپارچه بوده نه قوی. منظورم دوران جنگ سرد نیست فقط که بعد از جنگ جهانی دوم یه آلمان شرقی داشتیم و یه آلمان غربی. اون رو قصهاش رو گفتیم قبلا. منظورم قبل از اونه اصلا. المان این سملی که یه کشور یکپارچه باشه حتی قبل از دو تکه شدنش هم خیلی کشور پر سابقهای نبود. بیشتر تاریخ آلمان تکه تکه تکه تکه بود. یکپارچه شدن آلمان و تاسیس امپراتوری آلمان اتفاقی بود که در قرن نوزده افتاد. حدود ۱۵۰ سال پیش و یک چهره کلیدی هم داشت که بهش میگن معمار امپراتوری آلمان. مرد آهنین اتو فن بیسمارک. بیسمارک که بعدا شد اولین صدراعظم امپراطوری آلمان در واقع کشوری رو بنا کرد که در این ۱۵۰ سالی که از عمرش میگذره همیشه در مرکز قدرت دنیا بوده. با دو تا شکست در جنگهای جهانی و ۴۵ سال دوپاره بودن. همونقدر که آلمان کشور مهمیه بیسمارک هم شخصیت مهمیه و باید که بشناسیمش.
بیسمارک که بود؟
بیسمارک در پروس به دنیا اومد. در ۱۸۱۵ در پروس . وقتی متولد شد المانی که نبود اونجا ۳۹ تا حکومت بودن. ضعیف. کوچک. گیر کرده بین ابرقدرتهایی مثل فرانسه و روسیه و اتریش. از حمله ناپلئون به امپراطوری مقدس روم که بر خیلی از سرزمینهای آلمان امروز حکومت میکرد ۱۵ سالی میگذشت. ناپلئون اومده بود اون امپراطوری رو جمع کرده بود یه کنفدراسیون درست کرده بود. هر چند کمی بعد از تولد بیسمارک ناپلئون در واترلو شکست خورد ولی به هر حال بیسمارک در پروس، کشور بازنده جنگی سنگین، متولد شد. رفت مدرسه در پایتخت پروس برلین و بعد هم رفت هانوفر برای اینکه درس حقوق بخونه. اینها هم رفتن از شهری به شهری نیست دیگه. قشنگ داره انگار میره کشور دیگه. زبونشون حالا همه المانیه ولی فکر نکنیم اینها مثلا استانهای یه کشورن. نه. قشنگ انگار ۳۹ تا کشورن اونجا.
پروس کشوریه در شمال آلمان امروز تقریبا شامل بخشهایی از شمال آلمان امروز پروتستان و اتریش هم امپراطوریه در جنوب آلمان اون هم قدرتمندتر از این کنفدراسیونها و البته کاتولیک.
کم کم در همون جوانی بیسمارک میفهمه که من میخوام کارهای بزرگ بکنم. که البته خیلیها میگن ولی تعداد کمی هستن که میتونن و خیلی خیلی اندک هستن که در این حد موفق میشن توش.
آلمان باید یک کشور متحد بشه
یه دید و ویژن مشخص هم پیدا میکنه بیسمارک. دیدش چی بود؟ اینکه این کنفدراسیونی که اون موقع بود باید جمع بشه. البته جالبه خیلی جالبه اول که صدای اتحاد آلمان بلند شد در انقلاب بیسمارک مخالفت کرد چون بیسمارک سیاستمدار محافظه کاری بود. محافظه کار. کانسرواتیو. یعنی شاه دوست خدادوست. نظم دوست اهل پروس و نمیخواست آلمان بشه کشوری زیر نفوذ کاتولیکهای اتریش اما وقتی اون انقلاب لیبرالها شکست خورد و بیسمارک هم مدتی در اروپا کار دیپلماتیک کرد در فرانکفورت و سن پترزبورگ و پاریس دیپلمات بود، هم اروپا رو بهتر شناخت هم قدرت رو هم جامعه رو. دید که شرایط عوض شده. گفت آلمان باید دور این هویت ملی آلمانی بشه یک کشور مستقل و رهبریش هم باید با پروس باشه. در واقع ایدهاش این بود که الان آلمانیها اینقدر این اتحاد و هویت ملی براشون مهمه که حتی اگر این رو در واقع در یک جکومتی پروسی هم بگیرن راضی خواهند بود. در واقع باید آلمانها بپذیرن که انگلیسیها اونقدری که فکر میکردن دوست و متحد خوبی نیستن.
سخنرانی تاریخی خون و آهن
شرایط روز هم البته نقش داشت تو این تغییر نظر یا حداقل اعلام نظر. یه سخنرانی معروفی داره بیسمارک در در ۱۳ سپتامبر ۱۸۶۲ معروف به سخنرانی خون و آهن Iron and blood. از معروفترین سخنرانیهای تاریخ. شاید از جمله به خاطر همین سخنرانی هم هست که بهش میگن صدراعظم آهنین. در شرایطی که امپراطور قدرتمند پروس هم مرده یه امپراطور ضعیفتری داره کشور که آمده بیسمارک رو هم کرده صدراعظم. این اومد گفت که اون چیزی که نقش ما رو تعیین میکنه اول و آخر قدرتمونه. آهن و خونه که تهش تکلیف رو معلوم میکنه خلاصه نه اکثریت پارلمانی و حرف و بحث و سخن. و اشاره کرد به اینکه انقلاب ۱۸۴۸ که از جمله دنبال اتحاد آلمان بود هدفش غلط نبود شاید مسیرش اشتباه بود. راه اتحاد از تلاشهای دموکراتیک و بحثهای پارلمانی نیست. آهن و خون. آهن هم فقط معنیش جنگ و قدرت نظامی نیست. صنعتی هم هست. کشتی سازی هم هم هست، راه آهن هم هست و البته به قول کانال بیوگرافیک جنگ هم هست. و این حرف رو در عمل هم نشون داد. ظرف چند سال آینده همه این ۳۹ تا قدرت کوچک رو طی سه تا جنگ بیسمارک متحد کرد و آورد زیر حکومت پروس.
موازنه و تثبیت قدرت در آلمان
اون جنگهای آلمان و فرانسه که گفتیم در واقع اول جنگ پروس و فرانسه بود. برای اونهایی که جنگ جهانی اول رو دوست دارن جنگهای مهمیه. چون اینها رو که میبینی و میخونی متوجه میشی که وقتی میگن اون جنگ جنگ بزرگ بود و قرار بود همه جنگها رو تموم کنه منظورشون چیه. واقعا تنش در اون مرزها و مناطق همیشه وجود داشته و خیلی جنگها شده سرش. بیسمارک هم فکر میکرد برای اینکه آلمان رو بتونیم متحد کنیم یه آلمان متحد بسازیم اول باید فرانسه رو شکست بدیم. پیشبینی درخشانش هم این بود که فرانسه بدون متحد نمیتونه از پس ما بر بیاد. متحد هم نمیتونه گیر بیاره. چرا؟ چون کسی باهاش متحد نمیشه. همه میدونن فرانسهای که پروس رو شکست داده باشه دیگه واسه همه خطرناکه. اما پروسی که فرانسه رو شکست داده باشه خطری واسه بقیه نداره.
یا شبیه این فکر رو اینجا میبینیم که وقتی اتریش رو شکست داد گفت بسه. نمیخوایم بریم در وین رژه پیروزی بریم. هدف ما اشغال اتریش نبود. هدف اینه که اترش بگه من کاری به کار این المانی که میخواد متحد بشه ندارم. همین. یعنی از جنگهایی که راه مینداخت اهداف مشخص و محدودی داشت بیسمارک. همین که آلمان متحد در اختیار پروس پروتستان باشه و دست اتریش کاتولیک نیفته کافی بود. حتی به امپراطور آلمان گفت بخوای اصرار کنی بری واسه اشغال اتریش خودمو از پنجره میندازم پایین. جدی.
این موازنه قدرت و چیزهای شبیهش هستن که ما امروز بیسمارک رو بهشون میشناسیم.
در کنار اینکه از موفقترین و موثرترین سیاستمدارانیه که رئال پلیتیک رو تحسین و اعمال میکنن. ضرب شست رو به همه نشون داد ولی بعد با دیپلماسی و با حرکتهای درست کاری کرد که همسایهها و رقبا بیشتر احساس تهدید نکنن.
شکست فرانسه
این وسط هم زیرکیهایی کرد و هم کوته بینیهایی داشت که از خطاهاش بود و باید ازشون درس گرفت. زرنگیهاش مثلا اونجا بود که بقیه رو وادار کرد همون حرکتی رو بکنن که این میخواست. مثلا وقتی نتونست ایالتهای جنوب رو با جنگ یا زبان خوشِ مذاکره بیاره تو کنفدراسیون خودش، گفت خب اره اینها ما رو اشغالگر میبینن و نمیخوان بیان. راهش اینه که در چشم اینها ما بشیم مدافع. یعنی به جای اینکه حمله کنیم بهشون بذاریم یکی دیگه حمله کنه ما دفاع کنیم ازشون. اون موقع پیوستنشون راحتتر میشه. اون یکی دیگه هم فرانسه بود با امپراطوری به نام ناپلئون سوم که بازی بیسمارک رو خورد. و آمد به جنگ و همونطور که بیسمارک پیشبینی و برنامهریزی کرده بود این قدرتهای جنوب آلمان بدو اومدن پریدن تو بغل این آلمان متحد شده شمالی و بعد هم بیسمارک تونست فرانسه رو شکست بده. در واقع له کردن ارتش فرانسه رو و رفتن پاریس رو هم محاصره کردن. فرمانده ارتش آلمان در این جنگها مولتکه بود. ژنرال نابغهای در ارتش آلمان هم در طول جنگ اول و هم قبل از جنگ. و تو این جنگها پروسیها یه قدم جلو بودن از نظر تکنولوژی نظامی و صنعت به کمک اون چیزهایی که در سالهای پیش از بریتانیا گرفته بودن.
بیسمارک از ملیگرایی یک امپراتوری ساخت
وقتی فرانسه رو هم شکست دادن دیگه دل آلمانیها رو برده بود این پروس تا حد خوبی. بالاخره فرانسهای که این همه مدت اینها رو فشار داده چزونده حالا چنین در هم کوبیده شده. موج ناسیونالیسم قویتر هم شد و وقتی شرایط اینطوری مساعد شد خیلی سریع بیسمارک رفت دنبال یکی کردن المان. با جنوبیها مذاکره کرد. یک کم مذاکره یک کم فشار و در ۱۸۷۰ امپراطوری آلمان تشکیل شد. و اینطوری پادشاه پروس شد امپراطور آلمان.
چی بیسمارک رو خیلی شاخص میکنه؟
۲۵ سال بعد از اینکه به روش پارلمانی و انقلاب نتونستن آلمان رو متحد کنن به استراتژی آهن و خون بیسمارک امپراطوری متحد آلمان متولد شد. اولین صدراعظمش هم شد خود جناب بیسمارک. دهه ۱۸۶۰ دهه جنگهای بیسمارک بود. دهههای ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ ولی شد دوران صلح. به چشم من این قدرت و دید بیسمارک رو نشون میده که وقتی قدرت گرفت و همه رو شکست داد ادامه نداد به پیشروی. با اینکه زورش و توانش رو داشت. اما جنگ رو واسه جنگ نمیخواست انگار. جنگ براش ابزاری بود برای تثبیت این قدرت. الان که تثبیت شده بود دیگه ادامه نداد. این کاریه که ناپلئون نکرد مثلا دیگه یا هیتلر نکرد. تمرکزش رو گذاشت روی درست کردن سیستم و مکانیزمهایی برای تثبیت قدرت. و البته اینجا همون جاییه که حالا ما الان میدونیم یه بخشی از این دیپلماسی و نترسوندن رقبا با دروغ بود. یعنی با فرانسه پیمان بسته بود بعد میرفت محرمانه با روسیه هم میبست. این خب اره امنیت میاره برات چون باعث میشه روسیه و فرانسه متحد نشن ولی این امنیت فقط تا وقتیه که اون دروغش افشا بشه. و بالاخره افشا میشه چیزی در اون سطح. همونطور که شد و برای جانشینان بیسمارک بعدا سبب دردسر زیاد هم شد. وقتی با هم متحد شدن کابوس آلمان به واقعیت پیوست که حالا باید در دو جبهه همزمان میجنگید. در ویدیوهای جنگ جهانی اول در این باره حرف زدیم.
دستاوردهای دوران حکمرانی بیسمارک
دوران حکمرانی بیسمارک یه دستاوردهایی، مفاهیم و سیستمهای جدیدی نه فقط به آلمان که کلا به بشریت داد. مثلا سیستم خدمات درمانی که مردم یه پولی میدن به یه صندوقی بعد از اون صندوق مخارج درمانی و پزشکی پرداخت میشه. مدل بیسمارکیِ خدمات درمانی مدلیه که همین الان هم بعد از بیشتر از یک قرن در بسیاری از کشورهای پیشرفته رایجه. البته تغییر کرده ولی پایهاش همونه از آلمان و اتریش تا فرانسه و بلژیک و هلند تا ژاپن. خیلیها هم که سیستم دیگهای دارن مثل اسکاندیناوی و استرالیا و اینها دهه ۸۰ میلادی عوض شدن یعنی مدل بیسمارک تا ۱۰۰ سال تو این کشورها هم اجرا میشده. سیستم بازنشستگیش هم همینطور. در واقع اولین دولت رفاه بوده اون که بیسمارک درست کرده در آلمان. این کار رو هم همون طوری کرد که بقیه کارهاش رو میکرد. سوسیالیستها رو سرکوب کرد و بعد این سیاستهارو اجرا کرد. یا بیمه کارگری یا حقوق بیکاری اینها هم ابداعاتی هستن که اولین بار در همون دولت بیسمارک اجرا شدن.
یه چیز مهم در سیاستهاش برای یکپارچهسازی تعامل منفی (Negative interaction) بود. جمع کردن مردم در زیر یک پرچم در ضدیت با یه چیزی، تمام مخالفان یه چیزی با هم متحد بشن. اینها رو تو سیاستهای ضدکاتولیکی که مدتی اجرا کرد میشه دید. یا بعدتر سیاستهای ضدسوسیالیستیش میشه دید. فرایند ملت سازی روی نفی یک چیزی. ملتهارو چیزهای مختلف میسازه گاهی جغرافیا مرزهای طبیعی، گاهی فرهنگ مشترک، گاهی هم یهچیزی یا یه جوری نبودن. مثل کاتولیک نبودن. بگذریم این جای فکر و صحبت زیاد داره. بهش فکر کنیم خودمون هم کمی.
دشمنان بیسمارک قدرتمند شدند
و البته همین سیاستهای ضد کاتولیکی و بعدا ضد سوسیالیستی بیسمارک نهایتا دشمنانش رو زیاد و قدرتمند کرد. و نهایتا هم بعد بیسمارک هم که دشمن زیاد درست کرده بود برای خودش پایه های قدرتش لرزان شد. مخصوصا که شرایط در جنوب و شرق داشت به هم ریخت.
یادمون باشه بیسمارک از پروس بود. یعنی تمرکزش هم روی پروس بود. واسه همین هم شاید نرفته بود سراغ وین. یا نمیخواست که این ایالتهای آلمانی زبان ولی کاتولیک جنوب و شرق وصل بشن به آلمان. از اون طرف ولی لهستانیها، صربها، کرواتها، چکها اینا داشتن با امپراتوریهایی که بهشون حکومت میکردن مشکل پیدا میکردن. با عثمانی و با اتریش مجارستان. اتریش مجارستان ادامهی همون دودمان هابسبورگ اتریشه که چند قرنه اینجا هستن. بیسمارک ترجیح میداد اینها بمونن تو همون اتریش.
در واقع اینقدر این رو میخواست که در ۱۸۷۹ کلا تغییر مسیر داد. کسی که جنگ فرهنگی داشت با کاتولیکها با اتریش کلا بازیش رو عوض کرد. با اتریش کاتولیک پیمان بست بر علیه روسیه. این کار خطرناکی بود. پیمان البته پیمان دفاعی بود. اگه روسیه به یکیمون حمله کرد اون یکی هم باید به کمک برای دفاع. اما پروس در معرض تهدید و جمله روسیه نبود. یعنی این پیمان بعید بود اتریش رو بکشه به جنگی تازه. اما تنش بین روسیه و اتریش سر همین استفلالطلبیهای بالکان همون موقع هم بالا بود. یعنی بیشتر احتمال داشت که روسیه با اتریش درگیر بشه و اون وقت طبق این پیمان المان هم باید میپرید تو دعوا.
برای اونها که با جنگ جهانی اول و سیستم پیمانهای اتحاد قبلش آشنا هستن احتمالا این قصه خیلی دیگه آشناست. اینها همه بذرهایی هستن که در نیمه دوم قرن نوزده کاشته شدن و بعدا تبدیل شدن به جنگ بزرگ. حتی تو نوشته های بیسمارک این هست که یه اتفاق مزخرفی در بالکان میتونه المان رو بکشه به جنگ روسیه. سی سال قبل از جنگ این رو نوشته بود. یا بعضیها میگن بعد از عزل این رو در آخرین ملاقاتش به قیصر گفت. ولی کلید فهم این که چرا این کار رو کرد اینه که بدونیم برای بیسمارک اونجه که مهم بود پروس بود اول و بعد آلمان.
چی باعث شد بیسمارک این همه کار کنه؟
ولی چطوری تونست بیسمارک چنین کارهایی بکنه؟ اون هم آدمی که نه فرمانده نظامی بوده نه اینطوری بوده که اکثریت پارلمانی بزرگی داشته باشه یا حتی بدون اینکه جنبش مردمی خاصی پشتش باشه. بدون اینکه سابقه کار در دولت داشته باشه بدون اینکه ادم وحشتناک کاریزماتیکی باشه و در واقع در حالیکه وقتی صدراعظم همون پروس شد بسیار بسیار نامحبوب بود.
جواب این سوال احتمالا بخشیش در شخصیت و رفتار و تواناییهای خود بیسمارکه و یه بخشیش هم در محیطش. از تواناییهش به جز اینها که تا حالا گفتیم این رو میگن که بسیار خوب صحبت میکرد. فصیح بود و بلیغ. همونقدر که درخشان فکر میکرد و استراتژی میچید میتونست بنویسه یا دیکته کنه. ساعتها میتونست پشت هم دیکته کنه طوری که بازنویسی نخواد و توش هم نثر مسجع نگه تاریخ المان رو بگه مثلا یه بار پنج ساعت بیوقفه دیکته کرد و منشیش نوشت. اینها حالا امورات پیش پا افتاده است شاید ولی به این چیزها هم علاقه دارم درباره یه نفر وقتی میخونم. واضحه که آدم بسیار باهوشی بود. ذهن تحلیلگری داشت انگلیسی و فرانسه رو خیلی خوب میگن صحبت میکرد و بحث میکرد و جلسه اداره میکرد.
از طرف دیگه یادمون باشه ویلهلم اول که اولین قیصر آلمان شد، همونی بود که بیسمارک رو کرد صدراعظم پروس و این قیصر که خیلی حامی بیسمارک بود زد و از قضای روزگار خیلی هم عمر کرد. اگه زودتر مرده بود اونهایی که جانشینش میشدن دل خوشی از بیسمارک نداشتن. ولی این بزرگوار زد و ۹۱ سال عمر کرد. و به قول اقای اشتاینبرگ در ۲۶ سال آخر زندگیش بیسمارک پیرمرد رو به کارهایی وا میداشت که نمیخواست بکنه. هر وقت هم میگفت نمیکنم میگه یا بیسمارک یا میرفت زیر پتو میگفت من مریضم و اینها یا میگفت استعفا میدم. میگه بیش از دوازده بار تهدیدش کرد به استعفا قیصر میگفت بابا نکن این کار رو با من. من نیاز دارم بهت در حالی که بقیه خانواده سلطنتی همه از بیسمارک بدشون میومد و بدش رو میگفتن ولی قیصر نمیتونست ولش کنه. چرا؟ چون میدونست با چه نابغهای طرفه و میدونست کارهایی از این ادم بر میاد که از هیچ کدوم اونهای دیگه بر نمیاد. برای همین بارها ویلیام میره که مرخصش کنه ولی نمیکنه.
پایان قدرت بیسمارک
مرد قدرتمندی که امپراتوری آلمان رو ساخت پایان عمر سیاسیش خورد به تور امپراطور جدیدی در آلمان به نام قیصر ویلهلم دوم. که اسمش برای شنوندههای پادکست بیپلاس آشناست. امپراطور پر اشتباه و تاریخ ساز آلمان. ادمی کم صبر، تند مزاج، عجلهای، که حوصله بیسمارک رو هم نداشت که صدر اعظم جد بزرگش و پدربزرگش هم بوده. این شد که در ۱۸۹۰ بیسمارک رو برکنار کرد و ۸ سال آخر عمرش رو دور از قدرت سپری کرد بیسمارک.
کتاب نوشت. سخنرانی کرد. حمله کرد به ویلهلم و بالا برد خودش رو طبعا. به قول کانال بیوکرافیک همین سنگ بنای فرهنگ سیاسی پر ضرری رو در آلمان گذاشت یا تقویت کرد متکی بر فرد، رهبری قوی کاریزماتیک، که یک تنه امپراطوری قدرتمندی بنا میکنه.
پیچیدگی سیستم و میراث بیسمارک
مشکل دیگری که ایجاد شد این بود که سیستم اتحادهایی که بیسمارک طراحی و اجرا کرد برای محافظت از آلمان در اجرا حداقل برای دیگران پیچیدهتر از اون بود که بتونن پیادهاش کنن و برای همین هم شاید نهایتا رسید به سرازیری که منجر شد به جنگ جهانی اول.
بیسمارک البته جنگ رو ندید. قرن ۲۰ رو هم ندید. در ۱۸۹۸ چشم از جهان فروبست.
Bismarck’s legacy یا میراث بیسمارک چیزیه که من دوست دارم بیشتر دربارهاش بدونم. اگر آدمی اینقدر موثره در بنا کردن امپراطوری آلمان نقشش و نقش طرز فکرش و سیستمش رو چطوری باید دید در شکل دادن به شخصیت سیاستمدار آلمانی که اینطور اسیر پارانویاست در ابتدای قرن بیستم که همهاش فکر میکنه همه دارن علیهاش توطئه میکنن و نهایتا جنگ رو شروع میکنه چون فکر میکنه جنگ سرنوشت محتوم المانه. نقش این ادم چیه در توسعه این فرهنگ سیاسی که کشور کمسیون جنگ نداره یه بار نمیشه جلسه بذارن قیصر باشه صدراعظم باشه فرماندهان نیروی دریایی و زمینی هم باشن همه با هم حرف بزنن. تا زمان ج ج اول چنین چیزی نیست تو حکومت آلمان و این میراث بیسمارکه. طراحی بیسمارکه. اینکه سیستمی که بیسمارک بنا کرد چی داشت توش که بعدا توش هیتلر به وجود آمد. یا چه امکاناتی داشت که در دست هیتلر اونطوری نتیجه داد. اینها سوالهای سخت و بسیار مهمیه که دیگه برای خوندنش باید رفت سراغ منابع یه مقدار تخصصیتر و عمیقتر. این فقط خلاصهی سادهای بود از چیزهایی که هر کسی چند ساعت وقت بگذاره میتونه پیدا کنه تو اینترنت مجانی. من هم همین کار رو کردم گفتم به شما هم بگم حداقل این چند ساعت رو بیفتین جلو.
یه تایملاین خیلی خلاصه از زندگی بیسمارک رو مرور کنیم.
بیسمارک آدمی بود که در اروپایی که تازه از دست ناپلئون خلاص شده متولد شد. و مرد در ۱۸۹۸ در امپراتوری آلمان که ابرقدرتی شده در دنیا. از نظر صنعتی و علمی اوله تو دنیا.
در این مدت زندگیش در میانه زندگیش دیپلمات بود، مدتی بعد امپراتوری آلمان رو درست کرد و شد اولین صدراعظم آلمان تا اینکه اخراج شد.
______________________________________
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردم:
Jonathan Steinberg – Bismarck: A Life
Otto von Bismarck: The Iron Chancellor
سلام واحترام
جناب بندری عزیز حدود 3ماه است که پادکستهای شما را دربی پلاس می شنوم گفتار بسیار ساده ودلنشینی دارید مطلب شما در مورد بیسمارک هم بسیار جالب الهام بخش می باشد موفق وپیروز باشید
انشاالله
ارادتمند احمد عباسعلی
دَمِ شما گرمممم