تاریخ سنگاپور

سنگاپور هویت ملیش رو تعریف کرد روی توسعه و آینده. چه جوری این کار رو کردن؟

داستان تاریخ سنگاپور یوتیوب علی بندری

نویسنده: بهجت بندری, علی بندری

تو ذهن همه‌ی ما نمونه‌هایی هست از کشورهایی که مستقل می‌شن. کشورهایی که تا دیروز جزو کشور دیگه‌ای بودن اما معمولا بعد از مبارزه‌ای طولانی، گاهی خونبار گاهی با همه‌پرسی گاهی با جنگ جدا می‌شن و برای خودشون کشور مستقلی می‌شن. از کشورهای کوچک مثل بحرین که از ایران جدا شد تا کشور بزرگی مثل امریکا که اینجا قصه‌اش رو گفتیم. کم و زیاد شبیهه قصه. مردم می‌خواستن جدا شن. نمی‌شده. یه جایی می‌شه و مستقل می‌شن و این استقلال رو جشن می‌گیرن. همه خوشحال می‌شن. این داستان ولی یک استثنا داره و تا جایی که من می‌دونم فقط هم یک استثنا داره. یک کشوری هست که به میل خودش مستقل نشد. از اون جایی که توش بود اخراج شد. و بعد هم رهبرش, نخست وزیرش, جشن نگرفت. هواداران پرشور جمع نشدن این سخنرانی استقلال کنه براشون. چی کار کرد؟ گریه کرد. تو اتاق نشسته بود با جمعی از مشاوران و همکاران و جلوی دوربین‌ها گفت این لحظه دردناکیه و اشک می‌ریخت.

ویدیوی تاریخ سنگاپور رو توی کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین

تو این ویدئو می‌خوایم داستان سنگاپور رو بگیم.کشوری که ۶۰ سال هم نمی‌شه که درست شده و وقتی مستقل شد حال رهبرانش این بود ولی با رهبری همون رهبر و البته کلی کار و شرایط دیگه امروز شده کشوری آباد مرفه و خیلی ثروتمند. با درامد سرانه‌ای  نزدیک 90 هزار دلار که می‌بینین کجای جدول کشورهاست دیگه داستان استثنایی داره سنگاپور. یه چیزهاییش شبیه کشورهای مرفه دیگه است. ولی یه چیزهاییش هم خیلی متفاوته. تو این ویدئو چندتا از شباهت‌ها و تفاوت‌هاش رو می‌بینیم.

چرا رهبر سنگاپور گریه کرد؟

ایشون چرا گریه می‌کرد؟ چون سال‌ها طرفدار این بود که اینها با مالزی بمونن. حالا مالزی انداخته بودشون بیرون و اینها که آمادگیش رو هم ندارن باید کشور می‌ساختن. اون هم در جایی که امکانات خاصی نداشت. نه منابع داشت. نه هیچی. برای همین هم آینده‌شون رو در موندن با مالزی می‌دیدن. 

سنگاپور هیچ منابعی برای درآمد و توسعه نداشت، به شدت فقیر بود، مشکلات و درگیری داخلی داشت، یه زیرساخت‌های نصفه و نیمه‌ای بود که زمان جنگ جهانی دوم به شدت آسیب دیده بودن، نیروی نظامی نداشت که از کشور دفاع بخواد بکنه، ۵۰ درصد از دو میلیون جمعیتش جامعه بی‌سواد بود، معدن و منابع زیرزمینی نفت و گاز و اینا نداشت، بیشتر وسعت کشور جنگل بود یعنی زمین چندانی برای کشاورزی هم نداشت، کارخونه نداشت، اصلا چیزی نداشت که بتونه روی صادراتش حساب باز کنه حتی برای تامین آب به مالزی نیاز داشت. با جمعیتی دو میلیون نفری که اینا هم با هم درگیری ایدئولوژیک  مذهبی و نژادی داشتن. به قول آقای لی می‌گفت ما چیزی نداریم جز خودمون و استعداد و توانایی‌مون. توی همچین شرایطی لی کوان یو سنگاپور رو تحویل گرفت. البته پایان همین کنفرانس خبری که جدا شدن از مالزی رو اعلام می‌کنه خطاب به مردم سنگاپور می‌گه خیلی چیزها مثل همیشه پیش نمی‌ره اما محکم باشید، آروم باشید، ما یک ملت چند نژادی هستیم، یه ملت مالایی نیستیم، یه ملت چینی نیستیم، یه ملت هندی نیستیم بیاین بدون توجه به نژاد، زبان، مذهب و فرهنگ باهم متحد بشیم. این تاکید روی چند نژادی بودن هم میشه یکی از پایه‌های هویتی این کشور.

به جای اینکه بپریم روی سیاست‌های توسعه سنگاپور من دوست دارم اول یه نگاهی کوتاه به تاریخش بکنیم. شرایطش رو در لحظه استقلال و قرن‌ها و دهه‌ها و سال‌های قبلش بدونیم بعد برگردیم ببینیم از اون لحظه به بعد چه کردن و چی شد که همچی جایی تبدیل شد به همچین جایی؟

 

تاریخ سنگاپور رو ببینیم

سنگاپور دولت-شهره. یعنی یه کشوریه که فقط یک شهر داره. از این نظر شبیهه به واتیکان. جاش رو نقشه ببینیم. اینجاست. جنوب مالزی در جنوب شرقی آسیا. تاریخش هم تاریخ استتعماریه مثل بسیاری دیگه از کشورهای منطقه سنگاپور هم مستعمره بوده. البته ا زرو همین نقشه هم معلومه که جاش خوب بوده بندر مفیدی می‌تونسته باشه در اون منطقه و خیلی وقتها هم بوده. چه زمانی که می‌ٰفته زیر نظر جاکمان مالزی چه پادشاهایی‌هایی در اندونزی چه زمان مغولان. از قرن ۱۵ هم که اروپایی‌های استعمارگر میان و مثل افریقای جنوبی و امریکا که قصه‌شون رو گفتیم و خیلی جاهای دیگه دنیا اول پرتغالی‌ها بعد هم از چند قرن بعدش انگلیسیها و کمپانی هند شرقی.

در ابتدای قرن نوزده سنگاپور جزیره‌ایه کم جمعیت مثلا هزار نفر توش زندگی می‌کنن هندی و مالایی که سر و کله انگلیسها و کمپانی هند شرقی پیدا می‌شه. انگلیس‌ها اون موقع در رقابت با قدرت‌های استعماری دیگه هستن، هلندی‌ها و پرتغالی‌ها، و دنبال گرفتن بنادر جدید بودن. میان این بندر رو از سلطان جاوه می‌خرن یا لیز می‌کنن در واقع. نیمه اول قرن نوزده هستیم. جنگ‌های اول و دوم ایران و روس در زمان قاجار. قبل از اینکه انگلیسی‌ها برن سراغ چین و اون بلا رو سرش بیارن، آمدن سنگاپور. سنگاپوریه که چیزی نداره ولی لوکیشن خوبی داره. بین این دو تا جزیره سوماترا و مالای بین اقیانوس هند و دریای چین. برای همین شد یه پایگاه ترانزیتی برای کمپانی هند شرقی. از همون موقع جزیره رو آباد هم می‌کنن مدرسه‌ای و دانشگاهی و بیمارستانی و ساختمونی و سر و شکل شهر پیدا می‌کنه و کلی هم چینی اون موقع به جمعیت جزیره اضافه می‌شن. 

یه چیزی هم که این موقعیت خوب رو بهتر کرد باز شدن کانال سوئز بود. چون حالا رفت و امد بین شرق و غرب بیشتر و راحتتر شد و خب بندری که اون وسط قرار گرفته هم از این شرایط بهره می‌بره.

در طول قرن نوزده سر و شکل سنگاپور عوض می‌شه کلا از یه جزیره ماهیگیریه ۱۰۰۰ نفری عوض شد به یه بندر تجاری چند ده هزار نفری انگلیسیها اونجا زیرساخت درست کردن از جاده و زیرساخت بندری تا یه دولت محلی. کم کم سنگاپور رو کردن یه جای جذابی برای تجارت. از همه جای دنیا می اومدن تاجرها اینجا که ممنوعیتی نبود مالیاتی نبود و شرایط برای تجارت مطلوب بود. 

همین هم کلی مالزیایی و هندی و از همه بیشتر چینی رو جذب سنگاپور کرد. از همونجا ها هم بود که سنگاپور شد یه جامعه چند قومیتی و چند فرهنگی. با مزایا و قوتها و ویژگی‌های چنین جامعه ای مثلا یه قلم ساده اش اینکه همه این مالایی ها و عربها و هندی ها و چینی ها با هم انگلیسی حرف می زدن  و البته با مشکلاتی که چنین جامعه‌ی چند فرهنگی ای وقتی درست اداره نشه داره. این وضعیت در نیمه اول قرن بیستم هم ادامه داشت کم و زیاد. تا رسیدیم به جنگ جهانی دوم. اونجا یه پیچ تاریخی بزرگ بود برای سنگاپور.  

 

جنگ جهانی دوم و حضور ژاپن در سنگاپور

در جریان جنک جهانی دوم ژاپن داشت در منطقه اسیا همینطور می اومد جلو و مستعمره‌هاییی رو که قبلا مال اروپایی ها بودن میگرفت. از جمله سنگاپور هم در ۱۹۴۲اشغال شد. سنگاپور دست بریتانیا بود. ۴ ماه فشار آوردن ژاپنی‌ها از درگیری‌های زمینی و دریای تا بمباران هوایی ۳۰ روزه تا بالاخره انگلیسی‌ها تسلیم شدن و سنگاپور رو تحویل ژاپن دادن و رفتن. چرچیل می‌گفت این خفت بار ترین شکست نظامی بریتانیا بود. بومی‌های سنگاپور هم خیلی شاکی بودن از اینکه بریتانیا اینطوری ولشون کرد رفت. چون اونها که رفتن که ژاپنی‌ها ول نکردن کردن. سه سال و نیم سنگاپور اشغال ژاپن بود و از اعدام و کشتار و بیگاری و زندان بلاهایی بود که ژاپنی‌ها سر عمدتا چینی‌های ساکن سنگاپور می‌آوردن. یکی از مهمترین و معروفترین‌هاش هم کشتار سوک چینگ Sook Ching massacre کشتار جمعی ضد ژاپنی‌ها که خیلی اتفاقی یادبودش هر سال در همین روزی برگزار می‌شه که من دارم اینو می‌نویسم. در ۲۸ فوریه که این هم حتما از قضای روزگار خالی نیست. 

 

بریتانیا برگشت به سنگاپور

جنگ دوم تمام شد. ژاپن تسلیم شد. رفت بیرون. بریتانیا برگشت. اما خب هیچی دیگه مثل قبل نبود. مردم قبلا نگاهشون به بریتانیا بد نبود ولی الان میگفتن اینها ما رو ول کردن اینطوری ژاپنی‌ها اون بلا رو سرمون اوردن از اون ور بریتانیا هم بریتانیایی قبل از جنگ نبود. جنگی مقل جنگ دوم برنده‌اش رو هم داغون می‌کنه. دوران استعمار و مستعمره داری بریتانیا هم دیگه تمام شده بود. خودشون رو به زور و با کمک اداره می کردن الان انگلیسی‌ها. از اینها گذشته الان دنیایی بود که موج‌های آزادی خواهانه ضد استعماری و کمونیسیتی و سوسیالیسیتی هم توش بلند شده بود یا تقویت شده بود دیگه سال ۱۹۵۷ سنگاپور از بریتانیا مستقل شد رفت تو فدراسیون مالایی.

اخراج سنگاپور از فدراسیون مالایی

حالا همه اون زیرساخت‌های قبل از جنگ داغون شده تو دوره جنگ و اشغال. جمعیتی هم هستن چند قومیتی با کلی مشکل. مالایی ها بیشتر مسلمون و فقیر ولی از همه قدیمیتر. چینی ها بیشتر تاجر وضعیت‌ها بهتر ولی خب جدیدتر. بعد درگیری‌های ایدئولوژیک دارن. یه دورانی شد از ناآرامی ها و اعتراضات و اعتصابات و اینها ضمن اینکه حکومت مالزی هم میخواد مالایی‌ها بالا باشن با این اکثریت چینی نژاد و قدرتمند سنگاپور راحت نیست. رقابت‌ها و درگیری‌های نژادی بالا می‌گیره. تا اینکه رئیس فدراسیون مالزی گفت اینجوری نمیشه چون اون درگیری‌ها توی سنگاپور داشت به مالزی هم کشیده می‌شد، و برای این که آشفنگی‌ها به مالزی کشیده نشه گفت اصلا سنگاپور رو اخراج می‌کنیم. اینطوری شد که سنگاپور مستقل شد کشور شد بدون اینکه واقعا دنبالش باشه یا بخواد. واسه همین هم اون اقای Lee Kuan Yew گریه می‌کرد تو کنفرانس خبری. 

کشوریه جهان سومی. گرفتار مشکلات اجتماعی و نژادی و اعتیاد و بی‌خانمانی و فقر و بیکاری، چطوری شد این ابرشهری که برق می‌زنه تو عکس‌ها؟ اون هم در حالیکه خودش  منابعی نداره و در منطقه خشن و مشکل داری هم هست. اطرافش در ایندوچین انقلابی‌های کمونیستی در ویتنام و چین و کامبوج حضور پررنگی دارن ولی ایشون کاری می‌کنه که این کشور نه تنها دوام میاره بلکه چند دهه بعدش میشه یه جایی که وقتی دن شیائو پنگ در چین به قدرت می رسه یه جایی که میره ایده بگیره کمک بگیره برای دگرگون کردن چین سنگاپوره. چون یه گروه چینی نژادی هم هستن که این تغییرات رو اونجا رهبری کردن. همونطوری که در هنگ کنگ و در تایوان البته. ولی خب از اونها که نمی‌تونه بره مشاوره بگیره طبعا به دلایل قابل فهم. 

 

لی کوان یو اولین نخست وزیر جمهوری سنگاپور

اینها اصلا  مسیر توسعه و پیشرفتشون رو توی این اتحاد با مالزی می‌دیدن. حالا مالزی ولشون کرده بود و باید خودشون یه فکری به حال خودشون می کردن. 

لی کوان یو از سیاستمدارهای خیلی مهمه قرن بیستمه. خانواده‌اش جزو چینی‌هایی بودن که مهاجرت کرده بودن به سنگاپور اما خودش رفته بود بریتانیا و کمبریج حقوق خونده بود و برگشته بود سنگاپور حزب People’s Action Party (اقدام مردمی) PAP رو تاسیس کرد و توی انتخاباتی سال ۱۹۵۹ نخست وزیر شد و نخست وزیر موند تا ۳۰ سال بعد یعنی سال ۱۹۹۰ . سه دهه نخست وزیر بود و چنان دگرگون شد سنگاپور تو این سه دهه که باور نکردنیه. کشور از جهان سوم رفت تا جهان اول. طوری که خیلی‌ها این جهش بزرگ رو دیدن. تو زندگی خودشون جلوی چشمشون اتفاق افتاد. رشد اقتصادی سریع صنعتی شدن از اون ور آموزش، خدمات درمانی، مسکن، اینها در حد عالی. نمونه و مثال زدنی در سطح جهان.  و از اون ور کشوریه که کنترل شدیدی داره روی فضای سیاسی و اجتماعی. 

چطور هویت سنگاپور رو لی کوان یو ساخت؟

می‌رسیم حالا به اینها ولی اول خود دوره ایشون. چون کار عجیبی هم باید می‌کرد با این سرزمین. سرزمینی که پیشینه‌ی تاریخی و هویتی مستقلی نداشت. گروه‌های قومی و نژادی متنوعی توش بودن و باید میومد یه هویتی می‌ساخت از نو به نام سنگاپور. با جمعیتی که اون موقع رسیده بود به نزدیک ۲ میلیون نفر. چطوری هویت مستقل ساخت؟ گفت ما باید وجه تمایزمون با این همسایه‌هامون خیلی مشخص و پررنگ باشه چون قومی و نژادی که یکی هستیم، تاریخمون هم مشترکه و اون‌ها از ما بزرگ‌تر و قوی‌تر هم هستن. هم منظورش مالزی و اندونزی بود که خیلی نزدیک بود هم همسایه‌های دورتر و بزرگ‌تری که درصد قایل توجهی از مهاجرها ریشه‌هاشون از اون کشوها بود. یعنی چین و هند. هویتشون رو روی چی تعریف کردن؟ پیشرفت جمعی. روی آینده‌ی مشترک موفقی که سنگاپوری‌ها کنار هم می‌تونن بسازن و بهش برسن. می‌گفت ما هیچ راهی نداریم جز پیشرفت، باید چشممون رو ببندیم روی همه چیز و فقط آینده رو ببینیم و بریم جلو. 

خب همه از این حرف‌ها نمی‌زنن مگه؟ نه. این حرفی نیست که همه بزنن. چون این حرف خیلی معنی داره. بیشتر توضیح می‌دم دربارش.

از آمریکا و ژاپن دعوت کرد به سرمایه‌گذاری

سال ۶۸ کوان یو میره برای یه فرصت مطالعاتی یک ماهه‌ای به هاروارد و اونجا با اقتصاددان‌ها و استادهای علوم سیاسی و توسعه اقتصادی جلسه می‌ذاره و ازشون راه‌کار می‌خواد برای توسعه‌ی سنگاپور. اینجا خوبه یه نگاهی بکنیم که توی منطقه چه خبره.  سال ۶۸ آمریکا درگیر جنگ ویتنامه. هند و چین هم با هم درگیر شدن و جنگشون اثر می‌ذاره روی مناسبات کشورها در آسیا، بریتانیا هم تقریبا همون زمان اعلام کرد که می‌خواد پایگاه نظامیش رو از سنگاپور جمع کنه. دوره‌ی جنگ سرده، کمونیست‌ها بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تهدیدن برای آمریکا و توی کشورهای مختلف آمریکا داره تلاش می‌کنه تا با ایده‌های رهایی بخشی و آزادی کشورها رو متحد خودش نگه‌داره و دورشون کنه از شوروی. توی همچین شرایطی ایران هم مشغول اجرای برنامه‌ی عمرانی چهارم بود.  لی کوان یو رفت امریکا و از جنگ ویتنام حمایت کرد، از حضور نظامی آمریکا توی آسیا حمایت کرد و البته گفت که حاضر نیست کشورش رو درگیر این جنگ بکنه به صورت مستقیم. گفت ما به شما امنیت و ثباتی که می‌خواین رو می‌دیم شما بیاین سرمایه‌گذاری کنین توی سنگاپور. 

ویدیوی جنگ ویتنام؛ اولین شکست آمریکارو توی کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین


همین کار رو هم کردن نه فقط برای آمریکا با کشورهای دیگه هم راه تجارت رو باز کردن و هم سرمایه‌گذاری رو. تجارت خیلی گسترده‌ای به هم زدن هم با آمریکا و هم با ژاپن. حواسمون باشه که اینا وقتی دارن شروع می‌کنن با ژاپن تجارت کردن که کمتر از ۳۰ سال از اون کشتار فجیع سوک چینگ می‌گذره ولی اون دنیارو گذاشتن پشت سرشون از اون وقایع تلخ و خاطرات سنگین گذشتن و شروع کردن به ارتباط تجاری با ژاپن. این یه نمونه اینه که می گم معنی این حرف که ما چشممون رو رو همه چی ببندیم و فقط دنبال پیشرفت باشیم چیه. این حرف تبعات سنگینی داره برای جامعه. این یه قلمشه.

چیدمان ترکیب نژادها و طبقات در سنگاپور

ببینیم سنگاپور چه جور کشوریه وقتی که مستقل شده. فقیره. با نرخ بیکاری و بی خانمانی و بی سوادی بالا. مشکلات نژادی. زیرساخت‌های نابود شده و بدون منابع طبیعی. یه بار دیگه من این جمله رو میگم شما روش تصاویری از ۵۰ سال بعد سنگاپور رو ببینین که متوجه تغییر بشیم خوب. سنگاپوری که در ابتدای قرن ۲۱ این شکلیه ۵۰ سال پیشش کشوریه فقیره. با نرخ بیکاری و بی خانمانی و بی سوادی بالا. مشکلات نژادی. زیرساخت‌های نابود شده و بدون منابع طبیعی.

 لی وقتی روی کار اومد یه کابینه‌ی قوی درست کرد و یه کارگروه ویژه هم راه انداخت برای مسکن و توسعه (Housing and Development Board HDB) چون سنگاپور بحران مسکن داشت و جمعیت قابل توجهی توی آلونک‌ها و زاغه‌های نامناسبی زندگی می‌کردن. لی تصورش این بود که باید بهبود شرایط اقتصادی افراد رو به رفاه کشور گره بزنه تا همه ازش بهره ببرن و احساس کنن که شرایطشون داره بهتر می‌شه و همراه بشن با طرح‌های دیگه.

هارمونی نژادی هم مهم بود براشون که حفظ کنن. یه نظام سهمیه‌بندی قومی و مذهبی و درآمدی گذاشتن برای مناطق مسکونی که توی یه منطقه یه گروه متمرکز نشن. اینطوری سنگاپوری‌های از قوم‌های مختلف با زبان‌های مختلف همه کنار هم بودن و اون نزاع‌ها و درگیری‌ها کم می‌شد. تا امروز هم همینه. امروز هم که پنج میلیون نفر جمعیت سنگاپوره ۸۰٪ شون‌ تو خونه‌های دولتی زندگی می‌کنن Public Housing و اونجا رو‌ دولت کنترل می‌کنه که همون ترکیب جمعیتی قومیتی نژادی مذهبی کل کشور حفظ بشه. چند درصد کشور چینی هستن چند درصد مالایی چند درصد بودایی و چند درصد مسلمون، همون ترکیب تو واحدهای کوچک هم باشه. اینطوری شما یک منطقه نداری، مثل خیلی شهرهای اروپایی مسلمون‌ها اونجا باشن یا چینی‌ها اونجا باشن، و این به اجبار قاطی‌کردن محل سکونت نژادها بخشی از سیاست‌های مهندسی اجتماعیه که اجرا می‌کنن در سنگاپور. دهه‌هاست دارن همین کار رو می‌کنن و البته ضرر هم داره ولی از فایده‌هاش هم جامعه داره بهره می‌بره. خیلی‌ها همچین نتیجه‌ای رو می‌‌خوان واقعا ولی خب مهندسی اجتماعی چیز ترسناکیه و کمتر حکومتی حاضره یا مجاز ه که همچی کاری بکنه.

سیاست‌های ضد فساد دولت سنگاپور  

یه مشکل دیگه‌ای که داشت سنگاپور مسئله‌ی فساد بود. یه سال بعد از این که از فدراسیون مالزی جدا شدن یه قانونی برای جلوگیری از فساد تصویب کردن و خیلی سفت و سخت هم پاش وایسادن. اولش هم سیاست‌های ضد فساد همه تنبیهی بود، می‌گرفتن می‌نداختن زندان به محض اینکه کوچک‌ترین تخلفی رو می‌دیدن. یکی از وزرای کابینه‌ی لی همون اوایل مبارزه با فساد با دوستش می‌ره سفر، که این دوستش تاجر شناخته شده‌ای هم بود. به محض اینکه بر می‌گردن همون جا توی فرودگاه آقای وزیر رو می‌گیرن و می‌برن زندان. می‌گن شما با این دوستت که رفتی همچین سفر لاکچری‌ای هزینه‌هات رو ایشون داده دیگه، این رشوه‌اس و فساده. اینطوری مبارزه می‌کردن و البته جواب هم داد سنگاپور شد یکی از پاک‌ترین دولت‌ها. رنبه‌اش رو ببینین توی جدول طی سال‌های اخیر همیشه بالا بود. از دهه‌ی ۸۰ بود که کم کم وضع اقتصادی سنگاپور بهتر شد و اون موقع این سیاست‌های تنبیهی هم بیشتر رفت سمت سیاست‌های تشویقی، یعنی دولت بالاترین حقوق رو به کارمندهاش می‌داد، ۸۰٪‌بالاتر از حقوق بخش خصوصی. اینجوری هم با استعدادترین و بهتری نیروها رو جذب می‌کرد هم راه فساد رو می‌بست و هم البته در کنارش نمی‌ذاشت بخش خصوصی از دولت قوی‌تر بشه. 

بودجه‌ی زیاد برای آموزش

یه برنامه‌ی دیگه آموزش بود. توی ده سال اول یک سوم بودجه کشور رو کلا گذاشتن برای آموزش. توی شرایطی که هنوز کشور در بحران بود گفت مهم آموزشه، حقوق معلم‌هارو زیاد کرد بودجه آموزشی رو ۱۷ برابر کرد. آموزش رو دو زبانه کردن. از قبل هم انگلیسی در سنگاپور معمول بود الان بهتر هم می شد. زبان اداری و دولتی انگلیسی بود و حالا هر قوم و قبیله‌ای زبان دوم خودشون رو هم داشتن.

توسعه در صنعت و زیرساخت‌های مهم

یه کار دیگه‌ای هم کرد همون اول کار آقای لی. گفت ما که پول نداریم، دانش فنی هم نداریم، باید یه کاری بکنیم سرمایه‌گذارهای خارجی پولشون رو بیارن اینجا برای همین هم اصلا مرکز توسعه اقتصادی باز کرد برای سرمایه‌گذارهای خارجی کار این مرکز این بود که خدمات و سرویسی که سرمایه‌گذارهای خارجی می‌خواستن رو در اختیارشون بذاره.  گفتیم بریتانیا پایگاه نظامیش رو توی سنگاپور خالی کرده بود، سنگاپور اون پایگاه رو تبدیلش کرد به کشتی سازی و کمتر از ده سال بعدش یعنی ۱۹۷۰ شد یکی از کشورهای برتر کشتی سازی.

 

سنگاپور در مسیر توسعه تنها نبود

با همین برنامه‌های توسعه‌ی اقتصادی لی کوان یو توی ۲۵ سال سنگاپور رو از یه کشور عقب افتاده رسوند به یه کشوری که به عنوان قدرت اقتصادی و کشور پیشرفته و صنعتی مطرح شد. البته توی این مسیر تنها نبود. منطقه‌های دیگه‌ای هم در همین جنوب شرقی آسیا پیشرفت اقتصادی چشم‌گیری رو تجربه کردن توی این سال‌ها با سیاست‌هایی کم و بیش مشابه. تایوان، هنگ کنگ و کره جنوبی. به اینا می‌گن چهار ببر آسیا. جای دیگه شاید درباره تفاوت‌ها و شباهت‌های سیاست این کشورها گفتیم. اینها کشورهایی بودن که تو نیمه دوم قرن بیستم وقتی دنیا دنیای جهانی شدن و رونق تجارت بین المللی بود از اون فرصت استفاده کردن و سیاست‌های توسعه‌ای داشتن که تبدیلشون کرد به یکی از غول‌های اقتصادی. 

 

ستون‌های توسعه سنگاپور چی بود؟

مسیر پیشرفت و توسعه‌ای که سنگاپور بعد از استقلال طی کرده مسیر همواری نبوده قاعدتا، بحران داشتن هم داخل مرزهای کشورشون و هم از بحران‌های جهانی تاثیر پذیرفتن. اتفاقا تاثیر بحران‌های جهانی روشون خیلی هم زیاد بوده چون پایه و اساس کشورشون رو روی مبادلات تجاری چیدن و در این شرایط هر بازار بین‌المللی که با بحران مواجه می‌شه سنگاپور هم اثرش رو خیلی ملموس و مستقیم احساس می‌کنه. می‌تونیم بریم ببینیم از پس هرکدوم از این بحران‌ها چطوری بر اومدن. اما وقتی خیلی کلان نگاه می‌کنیم یه الگوی تکرار شونده رو می‌شه تشخیص داد. که همین الگو هم تا حد زیادی سنگاپور رو تا اینجا سرپا نگه داشته. مقاله‌ها و کتاب و پژوهش‌های خیلی زیادی انجام شده در دوره‌ی مختلف روی سنگاپور که چطوری خودش رو رسونده یه اینجا و معمولا نگاه که می‌کنیم می‌بینیم یه سری موارد توشون مشترکه یه مروری بکنیم که اینا چیه. چون فکر می‌کنم کمک می‌کنه تا پیشرفت سنگاپور رو به عنوان یه پدیده‌‌ای در شکل کلیش درک کنیم. 

 

Pragmatism عمل‌گرایی

عملگرایی یه جوری هویت برندی کشور سنگاپوره انگار. سنگاپوری‌ها خیلی دنبال ریشه‌های فلسفی و فکری عمل‌گرایی نیستن نمیان گفته‌های جان دیویی  John Dewey. و ویلیام جیمز  William Jamesرو مثلا بالای نامه‌های اداری بنویسن یا شعارش کنن روی در و دیوار. اما به معنی واقعی کلمه توی بیشتر سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌هاشون عمل‌گران. و به این معنا در بیشتر مواقع هیچ ایدئولوژی فکری و سیاسی مانعی سر راهشون نمیشه. اگر تصمیمی بگیرن و در اجرا با مشکل مواجه بشن یا به نتیجه مورد انتظار نرسن تقریبا راحت تصمیم رو تغییر می‌دن چون هیچ اصل بالاتری نیست که مانعشون بشه و نتونن ازش تخطی کنن. این واسه من حالبه.  نمونه‌اش سیاست آموزش اخلاقیات در مدارس. این‌ها گفتیم که زبان انگلیسی رو کردن زبان اول در دوره‌ای اما بعد دیدن که جامعه داره زیادی غربی می‌شه و از فرهنگ شرقی فاصله می‌گیره، گفتن راه حل اینه که بیایم آیین کنفسیوسی رو یاد بدیم به بچه‌ها توی مدارس. بین مکاتب فکری شرق هم آیین کنفسیوسی رو انتخاب کردن چون هم توش مدح سخت کوشی بود و هم تسلیم شدن در برابر حاکمیت بعضی قسمت‌های نامطلوبش رو هم حذف کردن مثلا موقعیت پایین‌تر زنان نسبت به مردان رو. حدود ده سال بعدش یه گزارشی تهیه کردن که ببین اوضاع چطور شده. گزارش نشون می‌داد که این درس داره اختلافات مذهبی رو وخیم‌تر می‌کنه و احتمالا باعث جنبش‌‌هایی میشه در آینده، دولت هم حذفش کرد. اصراری نداشت ادامه بده انگار چون خودش رو وامدار یه ایدئولوژی بالاتر نمی دونست. چی مهمه؟ پیشرفت. این کار به پیشرفت کمک می کنه؟ انگار نه. پس خدافظ. 

یه جلوه دیگه این رو اینجا می بینیم که با اینکه یه حزب و حتی یه نفر سی سال در راس بود ولی تغییرات مشهوده. در موضعگیریها و سیاستها. اوایل ایده ها سوسیالیستیه. بعد کم کم که بازار ازاد و تجارت و اینها می کنن و جواب هم میگیرن و وضع مردم هم بهتر میشه میرن به سمت یه شکلی از کاپیتالیسم. هومنجا که سرمایه های خارجی که میاد تو سناپور و به قول این ویدئو خون تو رگهای سنگاپوره در دوره توسعه این پوله از چین کمونیستی و شوروی سوسیالیستی نیومد که. از امریکایی اومد که چند سال پیشش بهش میگفتن امپریالیست کثیف. 

 

Meritocracy شایسته سالاری

قبلا گفتیم که بعد از استقلال سنگاپور از نگاه آقای لی هیچ چیزی نداشت جز مردمش. با همین نگاه هم ایشون شایسته‌سالاری رو گذاشت به عنوان یکی از اصول پایه‌ای توی حکمرانی سنگاپور. این شایسته‌سالاری هم به تمام نژادها قرار بود فرصت برابر برای پیشرفت  بده و هم به کشور این امکان رو بده که بهترین‌ها در هر زمینه‌ای روی کار باشن و مدیریت رو بگیرن دستشون. بهترین‌ها هم یعنی با استعدادترین آدم، با هوش‌ترین آدم و توانمندترین. چطوری این نخبه‌ها کشف می‌شدن؟ از طریق آزمون‌ها مختلف و بسیار سفت و سخت بعد دولت بورسیه می‌کرد اینارو که برن توی بهترین دانشگاه‌های دنیا درس بخونن و برگردن بیان سر مقام‌های دولتی مشغول کار بشن. در دانشگاههای بسیار خوب دنیا معمول بود و شاید هنوز هم هست که دانشجوهای سنگاپوری زیادی باشن که امدن درس بخونن و برگردن کار کنن در کشورشون. نگه داتشن این همه مغز توی دولت و البته انگیزه‌های مالی برای اینکه اینها در دولت کار کنن اینها خیلی جالبه.  تو مقامهای دولتی سنگاپور کسانی که تو بهترین دانشگههای دنیا درس خوندن زاد می‌بینی. ضمن اینکه خود سنگاپور هم دانشگاههی درجه یک داره الان.  

کیفیت تصمیم گیری بالاست در دولت سنگاپور. حکمرانی موفق حکمرانی موثر effective governence اینها چیزهایی که زیاد می‌شنویم ادمها بگن درباره سنگاپور. بحث شر این نیست که دوبت باید بزرگ باشه کوچک باشه چپ باشه راست باشه باید بتونه کار کنه. و می‌کنه . ذهنیت ذهنیت حل مساله است. آدمها ادمهای قابلی هستن عموما. باهوش. تحصیل کرده و عموما انگار واقعا از بهترینهایی که میتونن اون کار روب کنن. برای همین می‌إینی خیلی چیزهاش مقل سیستم خدمات درمانیش یا قوانینی که برای رانندگی و ترافیک می ذارن با مشوقها یا بازدارنده های مالی اینها رو هم لیبرالها تحسین می کنن هم محافظه کار ها. 

Multiracialism چند نژاد گرایی

اصل سومی که آقای لی برپایه‌اش بنا کرد سنگاپور مدرن رو چند نژادی بود. گفتیم که اصلا دلیل اخراج سنگاپور از مالزی اختلاف‌ها و درگیر‌های قومی بود، همین هم شد که از همون سخنرانی اول لی گفت ما چند نژادی هستیم و توی تمام سیاست‌ها هم سعی کرد توازن نژادی رو رعایت بکنه از همون سیاست مسکن که تلاش شد تا توی همه‌ی بلوک‌ها نسبتی از هر نژاد باشه تا توی مسئله‌ی انتخاب زبان رسمی. 

یه مصاحبه‌ای آقای کیشور محبوبانی داره. ایشون دیپلمات سنگاپوریه و دوره‌ای هم رئیس شورای امنیت سازمان ملل بوده وقتی می‌خواد راز موفقیت سنگاپور رو بگه می‌گه MPH شایسته سالاری، عملگرایی و H رو هم ایشون برای Honesty میگه و مبارزه با فساد. همه‌ی این‌ها در رسیدن سنگاپور به جایی که امروز هست موثر بوده و میشه گفت که لی کوان یو روی این پایه‌ها سنگاپور رو بنا کرد.

 

هزینه‌های سیاست‌ همه چیز در خدمت توسعه

البته که هر کدوم از این پایه‌ها در کنار مزایایی که برای سنگاپور داشت، معایبی رو هم ایجاد کرد. مثلا همین سیستم نخبه‌گرایی یه جاهایی و در یه سیاست‌هایی دیگه داشت تنه به تنه به‌نژادی می‌زد و دولت مجبور شد تغییراتی بده، یا باعث شده که امروز سنگاپور از نظر شاخص نابرابری بین ۱۵۷ کشور ۱۴۹ باشه رتبه‌اش. یا در کنار این‌ها وضعیتش از نظر آزادی مطبوعات و آزادی‌های سیاسی دیگه. این‌ها مسئله‌هاییه که سنگاپور احتمالا در آینده بیشتر باهاشون درگیر می‌شه و باید دنبال راه حلی باشه براش. یه نگاهی به اینها هم بکنیم چون تصویرمون از سنگاپور و این سفر سریع و عجیبش کامل نخواهد بود اگه اینها رو نگیم.

این حزب PAP که از ۱۹۵۹ زمان استقلال در قدرت بود هنوز هم هست. انتخابات دارن البته. حزب محالفی هم هست انگار اما اینها می برن. همیشه. ۶۰٪ که می برن میگن ضعیف بودیم. ۷۰٪ میبرن میگن خوب بودیم. عجیبه دیگه تو دموکراسیها ما عادت نداریم همچین رایی ببینیم برای یه حزبی. معمولا خیلی کمتر از اینه. این درصدهای زیادی بالا نشونه دموکراسی سالم نیست معمولا. 

نشونه‌های دیگه هم هست. سنگاپور احزاب دست چپی داشت که از همین PAP منشعب شده بودن. همه رو سرکوب کردن. سنگاپور صحنه رسانه‌ای زنده و فعالی داشت. روزنامه‌ها رو همه رو بستن در دهه ۱۹۷۰. مدیرهاش رو گرفتن. قانون‌های محدود کننده گذاشتن تو پارلمانی که عملا دست خودشون بود. این هم از هزینه‌های اون سیاست همه چیز فدای پیشرفت بود. میگفت اقای لی که ازادی بیان و ازادی مطبوعات باید در خدمت اون پیشرفت باشه. سیستم اموزشی هم همینطور. همه چیز در خدمت پیشرفت اقتصادی و هماهنگی احتماعیه. همه چیز. از رسانه تا اموزش تا سیستم قضایی. 

از یه نظرهایی شبیه مدلیه که چینی‌ها بعد از مائو پیاده کردن برای رشد اقتصادیشون. دن شیائو پنگ که بعد از مائو رهبر چین شد و شروع کننده تغییر چین بود به سمت این قدرت بزرگ اقتصادی که الان هست و حرکتش به یک نظام ترکیبی سرمایه‌داری چینی تک حزبی آمد سنگاپور اتفاقا و حتما صحبت کرد و ایده گرفت از سنگاپور. مخصوصا در نواحی ساحلی چین شباهت مدل رشد با سنگاپور بیشتره از نظر جذب سرمایه و صنایع صادراتی و مدل حکمرانی و سیستم ضد فسادی که دارن. 

سرنوشت آقای لی، دیکتاتور خوب

آقای لی سال ۲۰۱۵ فوت کرد. بعد از اینکه از نخست وزیری رفت کنار مدتی مشاور نخست وزیر بود مدتی هم رهبر معنوی حزب. خیلی جاها ایشون رو به عنوان دیکتاتور خوب معرفی می‌کنن. وقتی ایشون نخست وزیر سنگاپور مستقل شد درآمد سرانه سنگاپور حدود ۵۰۰ دلار بود. اما وقتی مرد درآمد سرانه سنگاپور بیش از ۷۵۰۰۰ هزار دلار شده بود.  لی توی یه سخنرانیش میگه اگه ما در همه امور شخصی مردم دخالت نمی‌کردیم اینکه همسایه شما کیه؟ چطوری زندگیت رو می‌گذرونی؟ به چه زبونی حرف می‌زنی؟، کجا آب دهنت رو بندازی؟ و… به این نقطه نمی‌رسیدیم و پیشرفت نمی‌کردیم. مصاحبه‌هاش رو به نظرم ببینین یکی دو تا جالبه. هم خودش رو هم اون اقای Mahbubani رو. هم ببینیم چطوری سیاستهای توسعه رو خودشون توصیح می دن هم اینکه چطوری دفاع می کنن از اعدام کسانی که بیشتر از یه مقداری مواد دارن. سیاست‌هایی که برای بسیاری از مردم دنیا غیر قابل قبوله اما به نظر می‌رسه مردم سنگاپور پشتش هستن. شاید از جمله به خاطر اون سابقه تاریخی جنگ‌های تریاک و بلایی که استعمار انگلیس سر چینی‌ها آورد. 

مردم سنگاپور: دموکراسی می‌خوام واسه چی؟

این ویدئو که خیلی جمع و جور و تمیز تعریف می‌کنه داستان سنگاپور رو، و منبع ما هم بود، میگه انگار اینطوریه که مردم میگن وقتی یه حکومت استبدادی بهم کار می‌ده، خونه میده، آموزش می‌ده، امنیت می‌ده، دموکراسی رو واسه چی میخوام؟ ممکنه برای سنگاپور هم مثل بعضی کشورهای دیگه این یه دوره موقت باشه. بودن کشورهایی که وقتی به رفاه و توسعه رسیدن شروع کردن دموکراسی خواستن و دموکراسی داشتن. شاید داستان سنگاپور هم همین شد در آینده. این چیزیه که باید دید.

فرهنگ و همراهی مردم 

یکی از چیزهایی که درباره قرن بیست و یک میگن اینه که نمونه های مثل سنگاپور نمونه‌هایی مثل استونی نمونه هایی از کشورها یا دولت شهرهایی که مثل یه استارتاپ اداره می‌شن. به زور و با تهدید مردم رو وادار نکرد سیاست‌هایی رو دنبال کنن. من ندیدم بگن که دولت سنگاپور با خشونت یا شستشوی مغزی مردم رو همراه کرد. چیزی که بهش معروفه اقای لی اینه که کار رو تحویل داده. نتیجه گرفته. خیلی این جالبه. و خود ایشون رو و هم سنگاپور موضوع بسیار جالب و مهمی می‌کنه برای بررسی.

مدل توسعه سنگاپور قابل کپی کردنه؟

خیلی هم حرف بوده همیشه که این مدل اصلا قابل کپی کردن هست یا نه. بعضی‌ها می گن یه ویژگی فرهنگی نادری هست یه جاهایی خودشو رو نشون داده و ميده. در اسکاتلند زمان انقلاب صنعتی، در امریکا در زمان استقلال و در سنگاپور. اینکه یک نگاه مثبتی داشته باشی به فعالیت اقتصادی به عنوان ماشین تولید ثروت و بهتر کردن زندگی. این یادداشت کوتاه مثلا میگفت این ویژگی فرهنگی باعث شد واکنش سنگاپور به حکمرانی بریتانیایی‌ها درگیری فکری یا مقاومت نظامی در مقابل استعمار نباشه. حتی قبل از این دوره‌ی توسعه. همین ویژگی‌ها باعث شد خیلی پذیرا باشن برای تجارت و جذب شدن در جامعه جهانی. 

آدامس در سنگاپور ممنوعه

من خیلی کم می‌دونستم تا قبل از این درباره سنگاپور. می دونستم مثلا کشوریه که ادامس توش ممنوعه و جریمه سنگین داره. این از اولین چیزهایی بود که درباره‌اش شنیده بودم. منتها کنجکاوی داشتم که این چه جور جاییه که اینقدر داستان توسعه‌اش بر سر هر بازاری هست و این ویدئو جوابی بود برای اون کنجکاوی‌ها.  امیدوارم یه مقدار از کنجکاوی‌های شما رو هم این ویدئو تونسته باشه جواب بده.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:

بیشتر کنجکاوی کنیم
چین قبل از مائو یوتیوب بی پلاس
قدرت گرفتن مائو و تولد جمهوری خلق چین

نویسنده: علی شیخ، علی بندری داستان جنگ‌های تریاک رو در چین گفتیم که چینی که بسته بود و نیازی به بیشتر بخوانید

درهای بسته تجارت با چین
درهای بسته‌‌ تجارت با چین و راه دراز تا دنیای نو

در آغاز قرن نوزدهم چین از قافله‌ پیشرفت، مخصوصاً پیشرفت صنعتی و کشاورزی، حسابی عقب مانده بود. اما نمی‌توانست این بیشتر بخوانید

جنگهای تریاک بین بریتانیا و چین
جنگ تریاک؛ نبرد چین و بریتانیا و تولد هنگ کنگ جدید

هنگ کنگ مثل یک کشور مستقل پرچم و پاسپورت و واحد پول خودش رو داره و با این که جزئی بیشتر بخوانید

2 نظر برای “تاریخ سنگاپور

  1. سلام اقایان بندری
    خوب هستید
    خیلی ممنون بسیار آموزنده بود. امید که ما هم یا شاید فرزندان یا نوادگان ما توسعه و تغییر را شروع کنیم.
    از زحمات شما در تهیه مطالب وبلاگ بسیار سپاسگزاریم و از بی پلاس عزیز پشتیبانی میکنیم.
    فقط یه سوال
    جسارتا چرا دیگه پادکست منتشر نمیکنید دلیل خاصی داره؟

  2. آقای بندری عزیز
    سلام
    به نظرم ایده بسیاری از طرفداران پر و پا قرص دیگر شما هم مثل بنده همین باشه که هیچ چیز جای اون پادکست های ناب گذشته رو نمیگیره!
    اون چنل بی عالی که مثل قصه های عصر جمعه با اشتیاق منتظر میشدیم تا اپیزد جدید بیاد و متاسفانه کلا گذاشتید کنار! در حالی که شما با این پادکست الهام بخش بسیاری بودین برای ورود به این حوزه.
    و اون کار فوق العاده چکیده کتاب ها با اون مطالب فوق العاده که وقعا بعد سالها از یک چیزی عمیقا لذت میبردیم….و متاسفانه با این ویدیو های یوتیوب جایگزین کردین که باید عرض کنم علی رغم جالب بودن به هیچ وجه انگشت کوچیکه اون بی پلاس قبلی هم نمیشه.
    اون صدای پادکست کجا و این تصویر یوتیوب کجا!!
    جناب بندری عزیز
    کاش همان مسیر را ادامه دهید…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *