دنیا جای پیچیدهای است. معنی عمیقتر این جمله این است که شناختن و پیدا کردن و جدا کردن علتهای هر اتفاق سختتر از چیزی است که فکر میکنیم و قانون ساختن بر اساس نگاه به گذشته میتواند باعث اشتباههای جدی شود.
نویسنده: عباس سیدین
از تجارت تا تکامل: خطای نگاه به گذشته
کتابهایی مثل «از خوب به عالی» یا «چه چیز واقعاً جواب میدهد؟» یا بیشمار کتاب دیگر به این هدف نوشته شدهاند که قوانین موفقیت را پیدا کنند و به ما نشان بدهند. بعضیها دنبال موفقیت در زندگی شخصی هستند و بعضیها قرار است اسرار موفقیت در دنیای کار و تجارت و تولید را به ما نشان بدهند. نویسندهی کتاب «اثر هالهای» میگفت تقریباً همهی این کتابها از چند خطای اساسی رنج میبرند. اما رد پای یکی از خطاها را میتوان در تقریباً همهجا دید. خطایی که باعث میشود تصویر ما نه فقط از دنیای کار و بیزینس کج و معوج شود، بلکه دنیای تحولات اجتماعی یا حتی زیستشناسی را هم درست نفهمیم. خطای «نتیجهگیری با نگاه به گذشته» یا سوگیری پس نگری.
خلاصه کتاب اثر هالهای را در اپیزود ۱۵ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید
علتها کجا هستند؟
یک اتفاق خوب یا بدی در گذشته افتاده و طبیعی است که بخواهیم دلیلش را بدانیم. شرکت بزرگی از گردونهی رقابت خارج شده یا کسبوکار دیگری موفق شده. طبیعتاً میخواهیم دلیلش را پیدا کنیم. میخواهیم بفهمیم کدام خطا پیش آمده که بتوانیم جلوی تکرارش را بگیریم، یا کدام تصمیم و روش کار خوب بوده که تکرارش کنیم. بهجز نگاه کردن به گذشته کجا را میتوانیم نگاه کنیم؟ پس برمیگردیم و عملکرد بخشها و آدمهای مختلفی را که به نظر میرسد در این ماجرا اثر داشتهاند نگاه میکنیم. مثلاً در موفقیت یا شکست یک کسبوکار نگاه میکنیم تا ببینیم عملکرد مدیران و بدنهی کارکنان آن شرکت چطور بوده؟ خیلی هم سعی میکنیم تا همهچیز را بادقت ببینیم و دقیق اندازه بگیریم. این کاری است که نویسندهها در خیلی از کتابهای موفقیت (چه شخصی و چه کسبوکار) انجام میدهند.
بخش مهمی از این نوع بررسیها چیزی است که اصطلاحاً آن را بررسی موردی مینامند. دهها و صدها شرکت را جداگانه بررسی میکنند و برای شکست یا موفقیت هرکدام دلایلی را پیدا میکنند و بعد با جمع زدن این نتایج و پیدا کردن مشترکاتشان سعی میکنند «قوانین موفقیت» را به ما نشان بدهند. این تقریباً و به زبان ساده همان کاری است که نویسندگان کتابهایی مثل «از خوب به عالی» یا «In search of Excellence» انجام دادهاند. درسهایی که از این نوع بررسیها به دست میآید میتواند چیزهای مفیدی به ما یاد بدهد اما برخلاف ادعای نویسندگانشان نتایج این نوع بررسیها «قانونهای موفقیت» نیستند که با دنبال کردنشان بتوانیم از نتیجهی کار مطمئن شویم.
خطا در نگاه به گذشته (سوگیری پسنگر)
میتوانیم ببینیم که این روش میتواند با خطاهای خیلی جدی همراه باشد. یکی از خطاها این است که «رابطهی همراهی را با رابطهی علت و معلولی مخلوط کنیم». دربارهی این خطا در کتاب اثر هالهای خواندیم. مثلاً بررسیهای ما نشان میدهد که وقتی مدیر شرکت عوض شده با عملکرد شرکت افت کرده و نتیجه میگیریم که علت افت عملکرد شرکت تفاوت سبک کاری مدیر در سرمایهگذاری بوده.
این خطای خیلی رایجی است که همهی ما هر روز در موارد ریز و درشت مرتکب آن میشویم. نه فقط در دنیای کسبوکار و تجارت، بلکه در زندگی شخصی. حتی ممکن است مدتها ماشینمان را به کارواش نبریم چون فکر میکنیم اگر ماشین را تمیز کنیم باران میبارد و دوباره ماشین کثیف میشود. این خطا دلیل خیلی خوبی هم دارد. سیستم شناختی ما ساخته شده که بین چیزها ارتباط پیدا کند. هر قدمی که برمیداریم و هر تصمیمی که میگیریم تمام حواس ما معطوف به این است که ببینیم نتیجهای این تصمیم خوب شد یا بد. این سیستم شناختی آنقدر قوی و قدیمی است که در بسیاری از موجودات هم میتوانیم آن را ببینیم. مثال معروفش کبوترهای آقای بی.اف.اسکینر است.
بیاف.اسکینر روانشناس رفتارگرا بود و میتوانست کاری کند که حتی یک کبوتر کارهای خارقالعادهای انجام بدهد؛ همان کبوتری که برای خیلی از ما جزو خنگترین پرندهها باشد. وقتی لحظهی دریافت غذا یا پاداش با مثلاً دو بار بالزدن همراه میشد، کبوتر فکر میکند که «دلیل پیدا شدن غذا دوبار بال زدن است» و از آن به بعد هر دفعه دوتا دوتا بال میزند تا غذا بگیرد و اگر این اتفاق باز تکرار شود باز این رفتارش را تکرار میکند. با همین روش اسکینر کاری میکرد که کبوترهایش (و البته موجودات دیگری مثل موشها) کارهای پیچیدهای را انجام بدهند. ما آدمها هم مثل همان کبوترهای آقای اسکینر عمل میکنیم. چشممان تیز و گوشمان حساس و آماده است که ببینیم کدام کار جواب دلخواه میدهد تا دوباره تکرارش کنیم؛ ولی خیلی وقتها متوجه نیستیم که آیا واقعاً بین رفتار ما مثل نگاه کردن به گربهی سیاه و بدشانسی آوردن واقعاً یک رابطهی علی وجود دارد یا نه. ریشهی خیلی از رفتارهای خرافی هم از اینجا میآید. آیا لازم است موقع تاس انداختن در بازی، تاس را فوت کنیم و حتماً دو بار دستبهدستش کنیم؟ آیا اینکه از قبل بگوییم چه امتیازی برای مرحلهی بعدی یا دست بعدی میخواهیم در کارتهایی که به دستمان میرسد تاثیری دارد؟ آیا تغییر سبک سرمایهگذاری مدیر شرکت باعث افت عملکرد میشود؟
شاید بتوانیم بگوییم که ریشهی سوگیری پس نگری در این تصویر است که «بین علت و معلول یک رابطهی خطی مستقیم برقرار است» یعنی یک یا چند علت مشخص باعث یک اتفاق یا نتیجهی مشخص میشود. در یک مورد آمدند و به جای اینکه مطالعههای موردی را جمع کنند، شرکتهای مختلف را با گروه کنترل بررسی کردند و عوامل مختلف را در این بررسیها ثابت نگه داشتند. بعد دیدند که بله! سبک شخصی یک مدیر در نوع سرمایهگذاریهایش در عملکرد شرکت تاثیر دارد اما چقدر؟ خیلی کم! در حد پنج درصد. این یعنی میتوان فرض کرد که دست کم ۱۹ عامل دیگر هستند که هرکدام پنج درصد و به اندازهی سبک شخصی مدیر در سرمایهگذاریهایش روی عملکرد شرکت تاثیر میگذارند. یعنی «فقط یک عامل مهم و مشخص» نداریم. ترکیبی از تعداد خیلی زیادی از عوامل روی نتیجه تاثیر دارند.
از بیزینس تا تکامل
وقتی در یک اتفاق علتهای پرتعدادی داریم که هرکدام روی نتیجه تاثیر دارند و تازه هرکدام روی همدیگر هم تاثیر دارند یعنی با یک سیستم پیچیده روبرو هستیم. در یک سیستم پیچیده نمیتوان فقط یک علت را از بقیه جدا کرد و جداگانه بررسی کرد و یک قانون کلی را نتیجه گرفت. فیلیپ روزنسوایک نویسنده کتاب اثر هالهای مفصل توضیح میدهد که این مسیر تا چه حد باعث گمراهی ما میشود. تغییرات آبوهوا هم همینطور است. تحولات دنیای زیستشناسی هم همینطور است. جامعه هم همینطور است و البته دنیای تجارت و کسبوکار هم همینطور است.
نسیم طالب در کتاب «پاد شکننده» میگفت جامعه به یک گربه شبیهتر است تا به یک ماشین ظرفشویی. منظورش این بود که ماشین ظرفشویی یک سیستم ساده است. هر دکمهای یک کار مشخص میکند و هر نقصی که پیش بیاید یک دلیل واضح دارد. اما گربه اینطور نیست و جامعه هم اینطور نیست. پیچیده بودن سیستم باعث میشود قدرت ما در پیدا کردن دلیلها کم بشود. چون هم تعداد عاملها زیاد است و هم عاملها روی همدیگر هم اثر میگذارند. درنتیجه قدرت پیشبینی ما هم کم میشود یعنی نمیتوانیم نتیجهی گذشته را به آینده تعمیم بدهیم.
خلاصه کتاب پادشکننده را دراپیزود ۷۴ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید
وقتی به تکامل موجودات نگاه میکنیم مثلاً میخوانیم که بزرگتر شدن مغز باعث شد که گونهی انسان مسیرش را از بقیهی گونههای نزدیکش جدا کند. برای اینکه ما به انسانهای مدرن امروزی تبدیل بشویم به مغز بزرگ و پیچیده نیاز داشتیم. اما چندین عامل باید همزمان و باهم وجود داشته باشند تا این اتفاق بیفتد. از یک طرف وقتی مغز به تدریج بزرگتر میشود، نوزادها زودتر به دنیا میآیند تا مغز بتواند به رشدش ادامه بدهد. از طرف دیگر برای اینکه بتوان از نوزاد ناتوان انسان مراقبت کرد رابطهی خانواده و اقوام باید قویتر باشد تا دست جمعی کارها را انجام بدهند. از طرف دیگر برای مدیریت کردن رابطه با خانواده و اقوام به مغز بزرگ و پیجیده نیاز هست. باز از طرف دیگر اگر رژیم غذایی پرکالری نداشته باشیم نمیتوانیم این مغز بزرگ و فرآیند رشدش را تامین کنیم. باز از طرف دیگر تامین غذای پرکالری به همکاری در شکار یا همکاری در کشت و زرع نیاز دارد. میبینیم که با کلاف سردرگمی روبرو هستیم که معلوم نیست علت کدام است و معلول کدام. هرکدام از این روابط «تا حدی» در فرآیند کلی موثر بوده و نمیتوان یک رابطهی خطی تروتمیز بین علت و معلول معرفی کرد.
اگر حواسمان به این باشد که با یک دنیای پیچیده روبرو هستیم راحتتر میتوانیم بفهمیم چه کسی دارد در معرفی کردن دلیل اتفاقها زیادی سادهانگاری میکند و تا کجا میتوانیم نقش عوامل مختلف را از هم جدا کنیم. اینطوری حواسمان هست که دچار سوگیری پس نگر نشویم و فورا نتیجهگیری نکنیم و در پیشبینی کردن آینده و قانون ساختن از اتفاقهای گذشته هم محتاطتر میشویم.
عالی عالی عالی
ممنون از تیمتون.
متشکرم
بسیار عالی
متشکرم
بسیار عالی
موفق باشید