نویسنده: مریم مهری، علی بندری
قرن نوزده در ایران قرن قاجاریه است که همه این قرن و کمی قبل و بعدش بر ایران حکومت کردن. قرنی که در تاریخ دنیا بسیار قرن مهم و نقطه عطفی شد. تغییراتی که در اندیشه و بعدا کشورهای غربی به وجود امده بود از روشنگری و انقلاب علمی و انقلاب صنعتی نتیجه داده بود. غربیها دنیا رو گرفته بودن و پیشرفت میکردن و جامعههای خودشون رو بهتر و امنتر و سالمتر و پررونقتر از قبل میکردن و بقیه دنیا حتی جاهایی که تمدنهای کهن و بادوامی داشتن عقب موندن و دوران تحقیر آمیزی رو هم تجربه کردن. از چین و ژاپن تا هند و ایران.
داستان اروپا رفتن شاهان قاجار از کی شروع شد؟
یه سوال جالب واسه من اینه که مواجهه ایرانیها با غرب چطوری بود. بدنه جامعه که احتمالا دسترسی خاصی نداشته خبر زیادی هم نداشته به جز اندکی. اما حاکمان چی؟ خود پادشاهان قاجار. از زبون این و اون هم نه. به چشم خودشون. معروفه که اینها زیاد میرفتن خارج ولی تو ویدیوی شاهان قاجار در فرنگ دیدیم داستان سفرهای اینها چی بود. این متن مربوط به همون ویدیوئه.
شاهان قاجار که میگیم یعنی کی ها؟ آقا محمد خان، فتحعلیشاه، محمد شاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، احمد شاه.
از اینها سه تای اول خارج نرفتن. یعنی در واقع تا قبل از پادشاهان قاجار، شاههای ایرانی اگه پاشون رو از مرزهای ایران بیرون گذاشته بودن، برای جنگ و فتوحات و کشورگشایی بود. خیلی هم دور نرفته بودن. مثلا شاه عباس صفوی تا عثمانی و گرجستان رفته بود و نادرشاه افشار تا هند. در دوران صلح ولی شاهی نرفته بود خارج. در دوران سه تا پادشاه اول قاجار هم داستان همین بود. صدراعظم ممکن بود بره شازدهها ممکن بود برن اما شاه نه. تا رسیدیم به ناصرالدین شاه. ناصرالدین شاه اولین پادشاهی بود که اول یه سفر به قصد زیارت و بعدش که روش باز شد دو بار (سه بار سالهای ۱۸۷۳- ۱۸۷۸-۱۸۸۹) هم به قصد تماشا و تفریح رفت خارج، اولین پادشاهی بود که رفت اروپا و اولین پادشاهی بود که سفر کرد به یه کشور غیر مسلمون.
سفرش به کربلا و نجف در ۱۸۷۱ بود در اوج قحطی گسترده در ایران. تو برگشت از سفر هم انگار وضع مردم بیچاره رو در قم میبینه و دستور می ده انبار گندم رو باز کنن به فقرا برسن. سفرهای استانی. اگر شاه نمیدید به چشم خودش شاید نمیکردن.
داستان سفر شاهان قاجار به اروپا رو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوران اصلاحات در قاجار و دیپلماسی
سفر اروپا هم دو سال بعدش بود. در ۱۸۷۳ قحطی دیگه رد شده تقریبا وسط دوره پادشاهی ناصر الدین شاه هم هستیم. ۲۵ ساله که الان شاهه. راه میافته به تشویق و اصرار صدراعظمش میرزا حسینخان سپهسالار به سمت اروپا. ایشون آدم مهمیه با اینکه فقط دوسال صدراعظم بود، معروف هم هست به عنوان یکی از نخست وزیرهای اصلاحگر در ایران قاجاریه. آدم باهوشی هم بوده انگار. سفیر بود در عثمانی در دوره تنظیمات. دورهی اصلاحات مهمی که عثمانی داشت در قرن نوزده. قبلش هم در بمبئی و تفلیس تو سفارتخونه ایران کار کرده بود. به نسبت دنیا دیده حساب میشد در دولتمردان قاجار. خیلی هم تحت تاثیر قدرت و پیشرفتهای بریتانیا و بقیه اروپاییها بود و دلش میخواست که ناصرالدین شاه هم از نزدیک و با چشم خودش این پیشرفتها رو ببینه و در ایران هم اعمال کنه. ایشون حواسمون باشه دیگه نسل سوم این اصلاح گران دولتی قاجاره. عباس میرزای ولیعهد و میرزای بزرگ و قائم مقام و اینها مثلا نسل اول،امیرکبیر نسل دوم، این نسل بعد از امیرکبیره. چیزی که برای ما اینجا مهمه اینه که ایشون بود که فکر رفتن به اروپا رو انداخت تو سر ناصرالدینشاه. و انگار توی همون سفر کربلا و نجف هم هی زیر گوش شاه خوند تا اثر کرد.
سفر ناصرالدینشاه توجیهات مملکتی هم داشت. میخواست بره اروپا تا با قدرتهای بزرگی مثل انگلیس و روسیه ارتباط بیشتری برقرار کنه و از در دوستی وارد بشه تا فشار بیشتری به ایران وارد نکنن و یه جورایی توازن قوا حفظ بشه و به خیال خودش احساس برابری کنه با اونها. ایران بعد از جنگهایی که با روسیه داشت یه بخشهایی از مملکت از جمله قفقاز رو از دست داده بود و همچنان نگران بود که روسیه بخواد چیزهای بیشتری رو از چنگش دربیاره. خلاصه ناصرالدین شاه میخواست راه دیپلماسی رو در پیش بگیره.
استخاره ناصرالدین شاه بد اومد اما چه طور راضی شد؟
یه نگاه بازتری هم بکنیم ناصرالدین شاه وقتی عزم سفر میکنه که این مدل سفرهای مقامات بلندپایهی سیاسی شرق به غرب رایج شده بود کم و بیش. چند سال قبلش با هدفهای شبیه به ناصرالدین شاه، سلطان عثمانی هم رفته بود فرنگ، قبل از اون هم برادر امپراطور ژاپن رفته بود. نیت ناصرالدین شاه رو هم میشه از صحبتهای قبل سفرش فهمید، توی مراسم سلام عام گفت میخوام برم چیزهایی که بدون مشاهده نمیشه درک کرد و فهمید رو متوجه بشم و اسباب و وسائل ترقی و رونق صنعت و تجارت و زراعت رو با خودم میارم.
«بعضی امور که بدون مشاهدهی حسیه معلوم و محقق نمیتوان نمود ملاحظه نموده… و آنچه مایه ترقی دولت و ملت و رونق صنعت و تجارت و زراعت و غیره باشد با خود خواهیم آورد»
رفتن شاه قاجار به اروپا خیلی آسون نبود. خودش استخاره کرده بود و بد اومده بود. به صدراعظمش گفته بود صلاح نیست برم، دوبار هم استخاره کردم و یه بار مایل به بد و یه بار بسیار بد اومده. دیگه اصرار نکن و قرارمدار با غربیها رو هم به هم بزن و دیگه مذاکرهای باهاشون نکن. ناصرالدینشاه نگران هم بود من برم چی سر مملکت میاد. سفر یه روز و دو روز که نیست. خیلی از آدمهای اطرافش و از جمله روحانیان هم با این سفر موافق نبودن و میگفتن شاه تحت تاثیر غرب قرار میگیره و غربزده میشه. ولی اصرار صدراعظم تمومی نداشت و به شاه گفت این سفر برای خودت نیست، برای کل مملکته، اگه میخوای ایران در زمرهی کشورهای متمدن قرار بگیره باید این سفر رو بری و اصلا راه نجات مملکت در این سفره.
برای اینکه شاه رو راضی کنه بهش گفت فواید این سفر برای مملکت از فواید سفر نادر به هند هم بیشتره. مملکت هم وضع چندان خوبی نداشت. یک قحطی گسترده و مهلک تازه تموم شده بود صدها هزار نفر رو کشته پشت بندش هم وبا اومده اون هم جون کلی آدم رو گرفته خلاصه یه همچین وضعی. البته واقعا در طول دوره قاجار قرن نوزده کم تو ایران اتفاق نیفتاد از این قحطیها و همهگیریها. بگذریم.
تا اینکه بالاخره ناصرالدینشاه راضی شد. و در واقع راضی شد مشیرالدوله آرزوی از دوران بچگیش رو براش فراهم کنه و ببردش اروپا.
شروع سفر فرنگ ناصرالدین شاه همراه با سوگلی دربار و همراهان بسیار
وقتی که شاه راضی شد، انیسالدوله همسرش هم گفت منم میام. و بعد از کلی اصرار، شاه هم قبول کرد. سال ۱۸۷۳ یعنی روزهای آخر فروردین ۱۲۵۲ سفر ناصرالدینشاه به اروپا شروع شد. سفر هم سفری بود واقعا. هواپیمایی که در کار نیست. کل سفر رو باید زمینی و دریایی طی میکردن.بعد خب طول هم میکشه دیگه. چهار هفته طول کشید تا از راههای صعب العبور و گردنههای پر ارتفاع رشتهکوه البرز به ساحل دریای خزر برسن که بتونن برن روسیه. تعداد آدمایی که تو بندر انزلی با شاه سوار کشتی شدند حدود صد نفر بود که بیشترشون اولینبار بود که پاشون رو از ایران بیرون میذاشتن. شاه حقیقتا قشونکشی کرده بود و انیسالدوله سوگلی دربارش و سه ندیمه، صدراعظم و دوازده وزیر، یه ژنرال و نیروی نظامی، پزشک و مترجم و حتی یه قهوهچی با خودش برده بود که قلیونش رو چاق کنه. مملکت رو ۴ ماه تمام از مقامات خالی کرده بودن و عجیب نبود که یه نیروی خارجی بیاد و نظام رو عوض کنه ولی اوضاع جهان طوری بود که هر کشوری درگیر امورات خودش بود و انگار اون اطراف هم کسی دل و دماغ کشورگشایی نداشت. یه دلیل دیگهش هم شاید این باشه که پادشاه و صدراعظم و وزرا خیلی سیطرهای روی تمام شهرها نداشتن و حکام محلی امورات شهرها رو میگردوندن و به نوعی تاحدی نیمه مستقل بودن.
میزبانی روسیه و بازگشت انیسالدوله
شاه و همراهانش با کشتی از دریای خزر به بندر آستاراخان (روسیه) رفتن بعد با یه قایق بزرگ از طریق رودخونهی الگا به سمت روسیه پیشروی کردن و وسط راه هم سوار قطار شدن. این اولینباری بود که ناصرالدینشاه و همراهانش قطار و ریل راهآهن میدیدن و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتن. احتمالا اونجا چشمای سپهسالار با دیدن هیجان شاه، برق زده بود. قطار تا مسکو رفت و اونا چند روزی رو تو مسکو موندن. از مسکو هم با یه قطار دیگه رفتن سنپترزبورگ و تزار روس و اعضای خانوادهی سلطنتی ازشون استقبال کردن. براشون برنامههای مختلفی تدارک دیدن که حسابی به وجدشون آورد: مراسم رژهی نظامی، مجالس رقص، تماشای تئاتر و بازدید از اماکن دیدنی. شاه هر روز از چیزهایی که دیده بود میگفت تا منشیش بنویسه.
انیس الدوله تا اینجای سفر رو همراه شاه بود. خیلی هم خوشش اومده بود اینطور که عباس امانت میگه. ولی توی یه مهمونی که تزار به بهانه حضور ناصرالدین شاه ترتیب داده بود زن تزار به تزار گفت و تزار به شاه گفت که خانم لطفا بی روبنده بیان توی این مراسم. همین هم باعث آشفتگی هیئت همراه شاه شد. چون میدونستن اگه این کار رو بکنن خبر به ایران می رسه و ماجرا میشه. این میشه که عقلاشون رو میذارن روی هم و میگن اصلا انیس الدوه برگرده ایران و نباشه این مهمونی رو. انیس الدوله هم که دلش با این برگشت نبود با ناراحتی بر میگرده و بعضیها اصلا میگن همین شد که وقتی بر میگرده, میره پیش آخوندا و از خطرات این سفرها میگه و تا شاه برگرده از سفر دیگه جو آماده بود برای یه کودتا و خلع میرزا حسین خان.
البته ناصرالدین شاه بعد از برگشتن انیس الدوله سفرش رو ادامه داد.
ناصرالدین شاه در سفر فرنگ کجاها رفت و چه نظری داشت؟
ناصرالدینشاه تو این سفر از بریتانیا، بلژیک، فرانسه، سوئیس، اتریش، ایتالیا و عثمانی هم دیدن کرد. تو لندن از زیادی جمعیت، خطوط راهآهن و ماشین چمنزنی و کالسکهی بچهها و چراغهای گازی که خیابونها رو روشن میکرد غافلگیر شد و متعاقبا هیبت او و سنگهای قیمتی روی لباسش مردم لندن رو شوکه کرده بود. ملکهی ویکتوریا تو مراسم خداحافظی ناصرالدینشاه حضور داشت و تو یادداشتهای روزانهش نوشته بود که شاه موقع خداحافظی غمگین به نظر میرسید و دست من رو بوسید.
سفر ناصرالدینشاه چهار ماه تمام طول میکشه. تو این سفر ناصرالدین شاه قیصر ویلهلم یکم اولین امپراطور المان رو دید. آلمان اون موقع تازه کشور شده. به ابتکار بیسمارک. با بیسمارک دیدار کرد و لئوپولد دوم پادشاه بلژیک رو دید.
دستاورد سفر ناصرالدین شاه چی بود؟
اما دستاورد سفر چی؟ با اینهمه سختی و ریسک و هزینه، این سفر اون تاثیری رو که مورد نظر سپهسالار بود روی شاه میذاره؟ تاریخنگارها و از جمله عباس امانت میگن که شاه تحت تاثیر یه سری ظواهر قرار میگیره. مثلا قاشق چنگال، لباس، نقاشی و معماری، آپارتمان، اسلحه و کالسکه، ماشین دودی و داروخونه. از زیرساختها ناصرالدینشاه فقط به راهآهن علاقهمند میشه. اون هم فقط علاقهمند میشه و اقدامی براش نمیکنه. یادمون باشه این الان ناصرالدین شاهیه که امیرکبیر رو دیده. یعنی دوره اصلاحات کوتاه و نافرجامی رو از سر گذرونده. آقا خان نوری هم داشته و حالا دوباره هوس اصلاح کرده. شاه با تجربهای هم هست. بعد از اینکه از فرنگ برمیگرده کارهایی که میکنه مثل اینکه زیر نظر روسها یه نیروی نظامی منظم درست میکنه. به نام چی؟ به نام قزاقها. کازاکها. بریگاد قزاق اون موقع درست میشه و تا مدتها همین بریگاد کوچک تحت نظارت و وفادار روسیه موثرترین نیروی نظامی در شمال ایران هست حداقل. اسم دو تا از فرماندهان و افسرانشون هم بعدا در تاریخ ایران خیلی مهم میشه. یکی لیاخوف و یکی هم که رضاشاه. افسرها و درجهدارهاش هم خیلیها روس بودن تا زمان کودتا. بگذریم این خلاصه یه چیزی بود که از نتایج اون سفر بود. شاه در روسیه دید اینها رو و خوشش اومد و از روسها خواست که بیان در ایران هم راه بندازن.
نتیجههای مستقیم و غیر مستقیم دیگهای که این سفر داشت این بود که شاه داد یه باغ وحش درست کردن در تهران در دوشان تپه به نام مجمع الوحوش ناصری دیده بود در اروپا و پسندیده بود و اینطوری ایران باغ وحش دار شد. تغییر در نظام آموزشی و اضافه کردن زبانهای روسی و فرانسوی به آموزش مدارس و دانشگاهها و دارالفنون، تبدیل عطاریها به داروخونه، دستور ساخت اولین آپارتمان تو ایران که همون شمسالعماره باشه و حمایت از هنر بخصوص هنر تئاتر. اینها دستاوردهای سفر ناصرالدین شاه بود به فرنگ. میرفت طبقه پنجم شمسالعماره و مردم و طلوع و غروب خورشید رو تماشا میکرد. از اون به بعد هم تصمیم میگیره به جای دست، غذاش رو با قاشق بخوره. عباس امانت تو کتاب قبلهی عالم میگه که از بین اون همه ابداعات فرنگی حتی یکی هم برای نمونه به عرصه استعمال عمومی راه پیدا نکرد.
«چراغ گازی کالسکه و سایر این قبیل تسهیلات، اسباببازیهای گرانقیمت ملوکانه باقی ماند.»
این اولین سفر ناصرالدین شاه بود. دستاوردهای مهمتر این سفرها البته احتمالا از نظر PR بود. یادمون باشه قرن نوزدهه و اروپا همچنان درحال استعمار و شاه ایران شاه پرشیا اون طوری که اون موقع میگفتن درسته کشورش ضعیفه، درسته نه نشانی از شکوه گذشته باستانی پرشیا داره نه هم وزن قدرتهای اون روزه ولی پادشاه کشور مستقلیه که مستعمره نیست و خودش رو بالاخره تا پاریس و لندن و برلین رسونده. عباس امانت می گه توجهی که این سفر گرفت از توجهی که سفر سلطان عثمانی و خدیو مصر دور و بر همون زمان گرفت بیشتر بود. از جمله به خاطر تصویر و جایگاه پرشیا در ذهن نخبگان اروپایی.
سفر دوم ناصرالدین شاه به اروپا
توی سفر دوم ناصرالدین شاه به فرنگ، وقتی آلمان هستن ماجرای ترور ناموفق ویلهلم اول هم پیش میاد که ناصرالدین شاه مینویسه «ديگر معلوم است چه حالتی دست میدهد به ما، در برلن وقوع همچه حادثه بزرگ در وقتی كه من حضور دارم، خيلی خيلی به من بد گذشت … گويا سی و چهار، چهارپاره به گردن و سر و بدن فرو رفته است، سه چهار عدد را درآورده بودند، اگر طاس كلاه سرش نبود فورا میمرد، جميع كلاهش سوراخ شده است، كل رخت، شانه و نزديك گردن دريده شده است…»
یه چیز جالب دیگه اینه که میره موزه لوور رو میبینه و خیلی هم خوشش میاد که یه سری از آثار حفاریهای باستانی ایران رو بردن اونجا. ناراحته که کم بردن. برج ایفل رو هم میبینه ولی چون نمیخواد سوار آسانسور بشه نمیره از بالا ببینه. فقط توصیفش رو میشنوه.
تو این سفر آدمهای مهمی رو هم دید شاه ایران. لوئی پاستور رو میبینه توی این سفر. توی خاطراتش مینویسه: «امشب پاستور معروف را که برای آدم سگ هار گاز گرفته، معالجه و علاج پیدا کرده است دیدم، شرح احوال او را در روزنامجات خوانده بودم، حالا هم او را دیدم و با او خیلی صحبت کردم، میگفت معالجه این کار را خیلی خوب پیدا کردهام، امّا باید آدم سگ هار گرفته را زود بیاورند که معالجه شود، اگر طول بکشد و دیر بیاورند، خیلی معالجهاش مشکل است، مثلا اگر تهران یکی را سگ هار بگیرد بیاورند اینجا، خیلی معالجهاش مشکل است، بخصوص اگر دندان سگ هار به عصب گرفته و به خون رسیده باشد، که او را باید حتما بعد از دو روز سه روز بیاورند که معالجه شود و الا مشکل است. مقصود این است که باید زود شروع به معالجه شود و طول نکشد. حالا پاستور در اینجا مدرسه دارد و درس می گوید و مردم مشغول تحصیل این کار هستند. حقیقت این پاستور خیلی خدمت به انسانیت کرده است.»
دولسپس رو دید Ferdinand de Lesseps که ادم مهمی بود. ایشون کسیه که ا زجمله به خاطر نقشش در ساختن کانال سوئز خیلی معروفه اون موقع هم داشت نقشهی راهآهن سراسری اروپا و آسیا رو میکشید، آلفرد کروپ Alfred Krupp رو دید که صاحب کارخونههای تسلیحات نظامی آلمان بود و یکی از برادران Rothschild راث چایلد رو. خانواده یهودی ثروتمند اصالتا آلمانی. توی خاطراتش ناصرالدین شاه میگه روچیلد استدعای آسایش یهودیهارو داشته از شاه و بهش جواب داده که شنیدم شما برادرا هزار کرور پول دارین بهتره پنجاه کرور به یه دولتی بدین برین مملکتش رو بخرین یهودیهای تمام دنیارو اونجا جمع کنین و خودتون هم رئیس بشین اینجوری متفرق و پریشون نباشین. بعد هم میگه خیلی خندیدم به این پیشنهادی که دادم ولی اون جوابی نداد.
که خب جالبه وقتی امروز بر میگردیم و به این پیشنهاد فکر می کنیم.
مظفرالدین شاه و آرزوی سفر به فرنگ
اما با این سفرهای ناصرالدین شاه دیگه راه باز شده بود برای پادشاه که بره فرنگ سیاحت. واسه همین هم سفر به فرنگ محدود به ناصرالدینشاه نموند و پسرش مظفرالدینشاه هم این داستان رو ادامه داد و خیلی غلیظتر هم ادامه داد. مظفرالدین شاه خیلی طولانی ولیعهد بود و در دوران ولیعهدی از تبریز بیرون نرفته بود فکر کنم. شاه که شد حالا میتونست به سفر هم فکر کنه. اولین سفر به اروپا چهار سال بعد از شاه شدنش بود. خزانهش خالی نبود اگه چه بسا زودتر هم میرفت. تو منابع مختلف میگن که اصلا صدراعظمهاش رو به هوای اینکه هزینهی سفرش به فرنگ رو تامین کنن منصوب میکرد. تا اینکه امینالسلطان یکی از صدراعظمهاش از روسیه وامی گرفت و در ازاش عایدات گمرک رو وثیقه گذاشت. این شد که مظفرالدینشاه خوشحال و شاد و خندان با همراهان زیاد راهی اروپا شد. توجیه سفر پرهزینه یه مقدار هم درمانی بود. نقرس و درد مفاصل و روماتیسم شاه و اب گرم چشمههای آلپ معجزه میکنه و این حرفها.
چند وقت؟ هفت ماه. هفت ماه نه پادشاه در کشور بود نه صدراعظم نه خیلی از وزرا. رفته بودن اروپا. رفت روسیه، اتریش، سوییس، آلمان، بلژیک، فرانسه و عثمانی. میخواست انگلیس هم بره که چون ملکه ویکتوریا درگذشته بود و دربار انگلیس برنامههای سوگواری داشت، سفرش به اونجا لغو شد. تو پاریس هم میخواستن ترورش کنن اما موفقیتآمیز نبود. برنامهی کل سفر هم خوشگذرونی بود و بس. بعد از این سفر بود که قرارداد دارسی رو بست. بعضیها میگن اصلا بست که پولش رو بگیره بتونه باز بره سفر. داستان دارسی رو هم که تو ویدیوی قصه نفت مفصل گفتیم دیگه.
خاطرات روزانهی سفر مظفرالدین شاه به اروپا
سفرنامه نوشته مظفرالدین شاه. یعنی دیکته کرده هر شب نوشتن و چاپ شده و میشه مشاهدات دست اول نفر اول مملکت رو خوند. طبعا حیرت کرده از دیدن نظم و آبادی و آبادانی از روسیه تا پاریس. تا یهجایی که اینحیرت رو میبینی توش میگه
«مایه بسی تعجبات است که این انسان، همان نوع انسان است که در آن نقاط زمین به آن مقامات عالیه و درجات ترقی و عظمت رسیده و در این نقاط زمین، با قرب جوار، هنوز در درجه طفولیت مانده و تازه میخواهد جانی بگیرد.»
یه چیز جالبی که از این سفرها هست همین سفرنامه هاست. همین که نثرش ساده است همینطوری میگه مثلا «صبح ساعت هشت از خواب برخاستیم نمازمان قضا شده بود نماز خواندیم قرآن خواندیم و آمدیم پائین. جناب اشرف اتابک اعظم آمدند رفتیم اتاق بیلیارد بازی میکردیم. دو تفنگ دولوله هم که بتوسط دکتر آدکاک از لندن خواسته بودیم آورده بودند یکیرا به یکصد لیره خریدیم ده لیره هم فشنگش را خریدیم. خیلی تفنگ اعلای خوبی است. رفتیم کنار دریا چند تا لیموی ترش آوردند نشانه گذاشتیم اغلب را زدیم.[۳]»
این رو مثلا مقایسه کنید به گزارش روزنامه از سفر شاه که مینوشت: «مجاهدت نفس نفيس همايون و مشاهدات نظر مبارك در جلوگاه نتايج و آثار علوم و فنون و بدايع و صنايع ملل و دول متمدنه.» تفاوت معلوم میشه و اهمیت این ساده نویسی شاه هم همین طور در ادبیات فارسی کم نیست.
تو همین سفر مدرسه دخترانه میبینه پارلمان میبینه و خیلی هم البته خرید و تفریح میکنه و بعد بر میگرده. بر میگرده ولی دو سال بعد دوباره میره اروپا. بعد هم دوسال بعدش برای بار سوم. این بار صد روزه. باز هم با وام گرفتن از یه بانک این بار انگلیسی.
خوش گذرونی و دستاورد سفرهای مظفرالدین شاه
این بار هم به بهانهی مداوا و آشنایی با پیشرفتهای کشورهای اروپایی. یه سری امتیاز تو شمال ایران به روسها داد و پولش رو گرفت و عازم سفر شد. این سفر هم شیش ماه طول کشید و مظفرالدینشاه اتریش رفت و آلمان و بلژیک و فرانسه و انگلستان و ایتالیا. این هم سفر پر هزینهای بود و بارش روی خزانهی خالی ایران سنگین بود. از این سفر هم شاید چیزهای مهمی که سوغات اورد شاه چند تا تلفن باشه و دوربین و ضبط صوت و بستنی ساز و اینا. سفرها هم اینطوری بوده که انگار که روسیه و آلمان و انگلیس اگه میرفتن کار و جلسه دیپلماتیک و بازدید کارخونه ارتش و اینها بوده ولی اتریش و فرانسه با باله و اپرا و اتیش بازی و پارتی براش جذاب تر بوده طبعا. یه چیز جالب هم که تو این مقاله من خوندم اینه که از بعضی از این سفرهای شاه ایران عملا هیچ گزارش رسمی ما نداریم. گزارش های رسمی میزبان هست که چه کردن کجا رفتن و اینها. یادداشتهای شخصی شاه هم بعضی وقتها هست گاهی نیست. اما بالاخره نفر اول مملکت با این همه هزینه رفته یه سفری یه گزارشی در دستگاه دولتی ایران ازش نیست انگار. اما تو سندهایی که در وین و بوداپست هست شما از برنامه موزیکی که جلوی مظفرالدین شاه اجرا کردن تا اینکه موقع سان دیدن سربازها کجا آرایش گرفته بودن یا سر میز شام کی کجا نشسته بود رو میتونین همین الان ببینین.
نارضایتی مردم و فشار به تاجرها
وقتی مظفرالدین شاه رفته بود سفر تو ایران نارضایتی مردم ازش بالا گرفته بود و بعد از اینکه برگشت مجبور شد صدراعظم رو عوض کنه و یه هیات شامل پنج وزیر رو معین کنه برای ادارهی امور مملکت. خودش یا مریض بود یا دنبال تفریح. خرج سفر سومش رو باید صدراعظم جدید تامین میکرد که از قضا داماد خودش بود. ولی این داماد هرجا میرفت به در بسته میخورد و روسها و انگلیسیها حاضر به دادن وام نبودن و این شد که مجبور شدن هزینهی گمرک رو بیشتر کنن و به تجار فشار بیارن. دیگه نه تنها مردم عادی، که ملاکها و تاجرها هم ازش ناراضی شده بودن.
یک سال بعد از برگشتن از سفر سوم درحالیکه خیلی مریض بود فرمان مشروطیت رو صادر کرد که میگن همین که راضی شد این فرمان رو امضا کنه یه بخشیش به خاطر فضای باز سیاسیای بود که در اروپا دیده بود. واقعا هم یک کم به نظرم بعیده که بگی هیچ تاثیری نذاشت اون سفرها و مشاهدات در اینکه شاه زیر بار مشروطیت بره.
مظفرالدین شاه میدونیم بعد از امضای فرمان مشروطیت زیاد زنده نموند و حکومت رسید به محمد علی شاه بعدش که این هم اصلا دو سال بیشتر شاه نبود و دیگه به خارج رفتن نرسید. بعد از دوسال هم از سلطنت خلع شد و تبعیدش کردن و پسر نوجوانش احمدشاه به سلطنت رسید. دوازده سالگی پادشاه شد یازده سال بعد در تابستون ۱۹۱۹ تونست بره اروپا.
۱۹۱۹ اروپا دو ساله که جنگ بزرگ تموم شده. ایران یه بار اشغال شده بود و از اشغال دراومده ولی هنوز زیر فشاره. مخصوصا بعد از انقلاب اکتبر که روسها رفتن از طرف انگلیسیها. داستان معروف وثوق الدوله و ۱۹۱۹ و سفری که طبعا تحت تاثیر فضا بود. وثوقالدوله دوست داشت که احمدشاه تو این سفر پایههای قرارداد رو محکم کنه. در شرایطی هم رفت این سفر رو که مخالفتهای داخلی و خارجی با قرارداد ادامه داشت. شاه از انزلی رفت ترکیه و از استانبول راهی ایتالیا شد و بعد از سوییس و فرانسه و انگلیس هم بازدید کرد.
احمدشاه هم مثل ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه سه بار رفت اروپا. وقتی که کشور درگیر بحرانهای زیاد بود و قدرت رضاخان داشت بیشتر و بیشتر میشد. سال ۱۳۰۲ دوباره رفت اروپا و وقتی که برگشت کابینهی مشیرالدوله صدراعظمش سقوط کرد و مجبور شد که به رغم خواستهش، رضاخان رو که وزیر جنگش بود نخستوزیر کنه. تو همون اوضاع دوباره رفت اروپا و این بار فرانسه. وقتی اونجا بود رضاخان رو از صدراعظمی عزل کرد ولی مجلس قبول نکرد و مجبور شد دوباره رضاخان رو نخستوزیر کنه. وسط همون سال شورشهایی هم در جنوب کشور اتفاق افتاد ولی احمدشاه خیال برگشتن نداشت و دوسال موند فرانسه تا اینکه آبان ۱۳۰۴ با رای مجلس شورای ملی احمدشاه از پادشاهی خلع و سلسلهی قاجاریه منقرض اعلام شد.
یعنی دیگه سفر اخرش سفری شد دیگه ازش برنگشت.
تاثیر سفر فرنگ روی هنر و ادبیات
عایدی این سفرها برای ایران چی بود؟ میشه گفت این هم یکی از مسیرهایی بود که از توش یه چیزهایی از تمدن غرب داشت میآمد سمت ایران. در اثر این سفرها نه راهآهنی درست شد و نه در اوضاع مردم پیشرفتی به وجود اومد. پیشرفتی اگه بود، در خرید وسایل شخصی و آشنایی با فنون و تکنولوژیهایی بود که اونها هم حداقل اولش از دایرهی تنگ دربار قاجار بیرون نرفتن. ولی خب میشه هم این رو طور دیگه دید. حتی عباس امانت میگه که نگاه صنعتی نداشت مثلا ناصر الدین شاه اصلا تصور هم نمیکرد که ایران بخواد صنعتی بشه برای همین با اینکه ادم کنجکاوی بود خیلی چیز میخوند خودش از سفرنامه و جغرافی و اینها این مشاهدات رو هم کرده بود در خارج ولی بعد از همه اینها وقتی دورهاش تمام شد از هیچ کدوم چیزی برای مردم در نیومد. اون چراغ گاز و کالسکه و وسایلی هم که اورده بود اسباب بازیهای پادشاه باقی موندن. کتابهای تاریخ و جغرافی هم که سفارش داد اوردن هیچ وقت نیامدن در دسترس عموم مردم. از این سفر و بازدید و شگفتی و شیفتگیها کارخانه و صنعتی برای ایران درست نشد که نشد. یا فریدون آدمیت میگه که این سفرها اخلاق سیاسی این شاهان قاجار رو هم عوض نکرد. افق جدیدی بهشون نداد که به درد پیشرفت مملکت بخوره. و اینها حرفهای درستیه. کاملا.
من یه مقایسه هم اینها رو می کنم با قبل و بعدشون. کلا که فکر میکنم دیدن دنیا مهمه. مخصوصا برای کشورهایی مثل ایران که دور بودن از مرکز تحولات دنیا. اینکه آدمهای اثرگذار و تصمیم گیر جامعه جاهای دیگه رو از نزدیک شخصی با چشم خودشون دیده باشن مهمه. چه بهتر که قبل از کارهای شدن ببینن و از نزدیکتر اما در هر حال دیدنش تصویرشون رو هم از وضع جامعهای که دارن بهش حکومت میکنن و هم از دنیایی که دارن توش اداره میکنن کشور رو واقعیتر میکنه کمی. به نظرم بدیهی هم هست این نکته ولی اگر نگاه کنیم در طول تاریخ خب تا یه زمانی که اصلا امکانش نبود برای شاهان ایران. از وقتی امکانپذیر شد قاجارها رفتن رضاشاه هم یک بار ترکیه رفت تا رسید به محمدرضا شاه که خب اصلا سوییس مدرسه رفت و سفر هم زیاد رفت و کلا با دنیا خوب اشنا بود به نسبت به حاکمان قبل و بعد از خودش.
من اینطوری میبینیم که این رو به رو شدن جامعه ایران با غرب پیشرفته یک تجربهی اجتماعی تاریخی طولانیه. طولانی و پیچیده. رابطه ایران قاجار و مدرنیته هم همینطور و این سفرهای اروپایی شاهان قاجار به نظرم یک تکهی مهمی از این پازله. همهی قصه نیست ولی بخش مهمی از قصه است و بهتره از تصویر کاریکاتوری درش بیاریم که اره رفتن پارتی کردن برگشتن و کمی دقیقتر نگاه کنیم که هم همه هزینههاش رو و هم همه اورده هاش رو ببینیم. درسته که هم ناصر الدین شاه هم مطفرالدین شاه وقتی میرفتن سفر خیلی میرفتن تئاتر و اپرا و رقص و اینها میدیدن. اما همینها باعث شد اولین دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری بیاد ایران. همینها شاید نقش داشت در وارد شدن تئاتر به ایران. در درست شدن تکیه دولت و بعدها سالن تئاتری در سنگلج تهران یا حتی ترجمه نمایشنامههای اروپایی به فارسی. خود ناصرالدین شاه می دونیم چدر دوست داشت عکس بگیره. هتل، باغ وحش اینها درسته دستاوردهای مهمی نیست در مقابل اتفاقهایی که لازم بود بیفته اما هیچی هم نیست. اینها هم نتایج سفر ناصر الدین شاهه.
همین سفرها میشه کفت زمینه ساز یا حتی تسهیلگر انقلاب مشروطه شد و مسیر تجدد در ایران. ناصرالدین شاه از سفر فرنگ که برگشت گفت بیاین قانون بنویسین برای ایران. حالا کسی جرات نداشت بگه قانون بنویسیم اول کسی که مشکل پیدا میکنه خودتی. ولی همین تغییر ذهنیتها به نظرم بخشیش در اثر دیدن اروپا و دیدن اثار پیشرفت در اروپا بود.
—-
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردم:
- کتاب قبله عالم, عباس امانت
- کتاب اندیشه ترقی، فریدون آدمیت
- کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه
- کتاب تاریخ ایران مدرن, عباس امانت
- https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D8%A7%D9%87_%D8%A8%D9%87_%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7
- https://jhs.modares.ac.ir/article-25-55368-fa.pdf
- https://en.wikipedia.org/wiki/Diary_of_H.M._the_Shah_of_Persia_during_his_tour_through_Europe_in_A.D._1873#References
- https://www.mehrnews.com/news/5470164/%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B7%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3
- https://www.irna.ir/news/83754314/%D8%B4%DA%AF%D9%81%D8%AA%DB%8C-%D9%88-%D8%AD%D8%B3%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AD%D8%B5%D9%84-%D9%81%D8%B1%D9%86%DA%AF-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
I do not even understand how I ended up here, but I assumed this publish used to be great
ممنون بابت مطلب و معرفی کتابها