از سختیهای انجام کارها و پروژههای طولانی این است که نمیتوانیم به راحتی روحیه و انرژیمان را در یک مسیر طولانی بالا نگه داریم. اما یک ویژگی روانی و ذهنی میتواند در این مسیر کمک کند؛ ویژگیای که باعث میشود آدمها در ۲۹ سالگی بیشتر از هر سن دیگر در مسابقههای ماراتن شرکت کنند.
اهمیت خط پایان، یا راهنمای اجرای برنامههای بلندمدت
تا حالا گزارش مسابقههای ماراتن را دیدهاید؟ تصویر شلوغ و درهم صدها دونده که ظاهراً بینظم و با سرعتی کنترلشده شروع به دویدن میکنند. آن همهمه و شلوغی و بینظمی یک نکتهی ظریف را در خودش پنهان کرده. ما میدانیم که تقریباً در هر مسابقهی ماراتن نیمی از شرکتکنندهها دفعهی اول است که در چنین مسابقهای شرکت میکنند. اما نکتهی عجیبتر این است که از میان این تازهکارها احتمال اینکه فرد ۲۹ ساله، ۳۹ ساله یا ۴۹ ساله باشد بهطور غیرعادی بالاتر از سنهای دیگر است. انگار پایان یک دهه از زندگی چیزی را در آدمها تکان داده و مجبورشان کرده تا سعی کنند آن مسافت ۴۲ کیلومتر و ۱۹۵ متر را بدوند.
قصهی زندگی و سالهای تقویم
احتمالاً شرایط جسمی و حتی محیطی ما وقتی ۲۸ ساله هستیم با یک سال قبل و بعدش تفاوت زیادی ندارد؛ اما در ذهن ما اینطور نیست. ۲۹ سالگی (و همینطور ۳۹ و ۴۹ و ۵۹ و هر سن دیگری که به ۹ ختم میشود) برایمان اهمیت زیادی دارد. ما زندگیمان را مثل یک خط یکنواخت و پیوسته نمیبینیم، بلکه آن را مثل فصلهای یک کتاب، به صورت تکهتکه و بخشبخش تصور میکنیم. برای همین هم هست که میتوانیم در ذهنمان یک قصهی زندگی داشته باشیم. و البته مثل هر قصه و فیلم و سریال و موسیقی دیگری، آخر هر بخش نقطهی مهمی است. نقطهای است که به کل داستان ما ساختار و سروشکل میدهد.
نقطههای پایان از هر نوعی که باشند برای ما مهمند. یکی از کارهایی که نقاط پایان میکنند این است که باعث میشوند تلاش بیشتری کنیم و سعی کنیم تا رسیدن به آن نقطهی پایان پروندهای را ببندیم، طوری که بتوانیم به قصه و روایتمان از کاری که داریم میکنیم یا به کلیت زندگیمان سروشکل بدهیم.
دنیل پینک یک فصل از کتاب کی؛ ترفندهایی برای زمانسنجی عالی را به اهمیت خط پایان اختصاص داده. خلاصه کتاب کی را در اپیزود ۳۷ پادکست بیپلاس بشنوید.
بهرهبرداری از نقاط پایان
ما میتوانیم این ویژگی نقاط پایان و اثری را که روی ما میگذارند بهکار بگیریم و چه در شکل طبیعیش و چه به صورت مصنوعی از آن استفاده کنیم تا کارها و برنامهها و زندگیمان را بهتر پیش ببریم.
در شکل طبیعیش میتوانیم به این نقاط پایان و مرزها توجه کنیم. حواسمان را جمع کنیم که نقطهی پایان امسال، این ماه، این هفته قرار است خط پایان را برای کدام کارهامان رد میکنیم. توجه به اینها میتواند انرژی بیشتری به ما بدهد تا برنامهها و کارهایمان را به موقع و با کیفیت بهتری تمام کنیم.
اما شاید نکتهی مهمتر وقتی است که سعی کنیم و به صورت مصنوعی این خطوط پایان را به کار بگیریم. احتمالاً اغلب ما شنیدهایم که برای انجام یک کار بزرگ و رسیدن به یک هدف مهم یکی از راههای موثر این است که آن هدف و پروژه را به هدفها و برنامههای کوتاهتر خرد کنیم. اینجا جایی است که نقاط پایان به کار میآیند.
مثلا قرار است من تا یک سال دیگر برای کنکور یا یک امتحان مهم دیگر آماده شوم. خیلی سخت است که انگیزه و انرژیم را یک سال تمام به صورت پیوسته بالا نگه دارم. اما میتوانم این فاصلهی یک سال را به دو نیم سال، یا بازههای فصلی تقسیم کنم که بخشهای کوچکتری هستند. مثلا یک سوم حجمی که باید مطالعه کنم را میگذارم برای هر پایان فصل. با این کار در پایان فصل سوم کل چیزی که باید میخواندم برای امتحان تمام شده. در فصل آخر پایان هر ماه مرور یکی از بخشهای سه قسمتی را تمام میکنم. همین برنامه در سطح جزئیتر خط پایان هر هفتهام را هم مشخص میکند. با این روش هر بخش از کار نقطهی پایان مخصوص و مشخصی دارد و نزدیک شدن به هر نقطهی پایان میتواند انرژی بیشتری به من بدهد تا آن قسمت از کار و برنامهام را به موقع و خوب تمام کنم.
نقطه پایان و نقطه عطف اثر روانی مهمی بر ما دارند و اینکه بدانیم چطور روی رفتار و فکر ما تاثیر میگذارند باعث میشود بتوانیم ابزار تازهای برای پیش بردن کار و زندگیمان در اختیار داشته باشیم.
من این روشی که برای درس خوندن گفتین متوجه نشدم!