صحبت از جنایاتی که ژاپن در جریان جنگ جهانی دوم در کشور چین و بخصوص در شهر نانکینگ مرتکب شد برای دههها مسکوت مونده بود تا اینکه زن جوانی به اسم آیریس چانگ با انتشار کتابی در سال ۱۹۹۷ به شنیده شدنش کمک کرد. اسم کتاب رو تجاوز به نانکینگ گذاشت که در همون سال انتشار پرفروش شد اما نویسنده هفت سال بعد سرنوشتی تلخ پیدا کرد. ما خلاصهی این کتاب رو در اپیزود ۵۲ پادکست بیپلاس تعریف کردیم.
نویسنده: مریم مهری
آیریس چانگ چطور سر از کشتار نانکینگ درآورد
والدین آیریس چانگ چینیالاصلهایی بودن که به تایوان مهاجرت کرده بودن و از تایوان هم برای زندگی به امریکا رفتن و آیریس چانگ در ایالت نیوجرسی امریکا به دنیا اومد. والدینش وقتی کوچیک بود براش از کشتار نانکینگ گفته بودن که مادربزرگ و پدربزرگش رو آواره کرده بود، معدود بازماندگانی که تونسته بودن از جنایت جون سالم به در ببرن. جنایتی که در اون، تو کمتر از دو ماه بیشتر از ۳۰۰ هزار زن غیرنظامی به قتل رسیدن و به بیشتر از ۸۰ هزار زن تجاوز شد.
آیریس چانگ اینطوری دربارهی ماجرا کنجکاو شد وقتی میخواست تو کتابخونهی عمومی کتابی دربارهی این کشتار پیدا کنه، متوجه شد اصلا کتابی دراینباره وجود نداره. بعد که بزرگتر شد اول رشته علوم کامپیوتر خوند اما به روزنامهنگاری علاقهی بیشتری داشت و در نتیجه تغییر رشته داد. بعد از فارغالتحصیلی برای نشریات مهمی از جمله نیویورکتایمز، آسوشیتدپرس و شیکاگو تریبیون نوشت. با یک مهندس طراحی ازدواج کرد و پسری به اسم کریستوفر به دنیا آورد. در این مدت هم سه کتاب دربارهی چین نوشت که تجربهی چینیها و چینیهای امریکایی رو در تاریخ مستند میکرد.
یکی از این سه کتاب تجاوز به نانکینگ بود که در شصتمین سالگرد این واقعه منتشر شد و برای ده هفته جزو پروفروشهای نیویورکتایمز بود. برای تحقیق به چین سفر کرد و پای خاطرات آدمهای زیادی نشست. کتاب داستان فرار مادربزرگ و پدربزرگش از نانکینگ رو تعریف میکرد و مصاحبههایی هم با قربانیان و بازماندگان داشت و به دلیل افشای جزئیات این قساوت و انتقاد به ادعاهایی که کل جنایت رو خیالی میدونستن، مورد ستایش و استقبال زیادی قرار گرفت. بعد از انتشار، چانگ از دولت ژاپن خواست که نسبت به رفتار نیروهاش در زمان جنگ عذرخواهی کنه و غرامت بپردازه و براش کمپینی رو هم شروع کرد. همین تلاشها چانگ رو تبدیل به چهرهای عمومی کرد. برای سخنرانی و مصاحبه دربارهی جنایت نانکینگ دعوتش میکردن و در یک مصاحبهی تلویزیونی روبروی سفیر ژاپن در امریکا نشست و بهش گفت ابراز تاسف کافی نیست و چینیها رو خشمگینتر میکنه. ژاپن باید مسئولیت بپذیره و غرامت بده.
انتشار کتاب باعث خشم خیلی از ناسیونالیستهای ژاپنی شده بود. مدام بهش ایمیلهای تنفرآمیز میزدن و روی شیشهی ماشینش یادداشتهای تهدیدآمیز میذاشتن. کتاب منتقدانی هم داشت که میگفتن نگاه نویسنده منصفانه نبوده و خشمش جای تحلیل درست رو گرفته.
در اوج شکوفایی به یادم بیاورید
چانگ داشت برای چهارمین کتابش تحقیق میکرد. کتاب دربارهی سربازهای آمریکایی قبل از جنگ جهانی دوم بود که در واحدهای تانکی در یه شبه جزیره خدمت میکردن و ژاپنیها خیلیهاشون رو دستگیر و زندانی کرده بودن. چانگ در جریان این تحقیقات دچار فروپاشی عصبی شد. میگفتن هم کمبود مداوم خواب داشته و هم مدام مکملهای گیاهی میخورده و داروهای سنگین اعصاب و روان مصرف میکرده. توی یکی از سفرهای تحقیقیش انقدر افسردگیش زیاد شد که حتی نتونست از اتاق خودش تو هتل دربیاد. یکی که برای تحقیقات همراهش بود کمک کرد بره بیمارستان روانپزشکی. سه روز موند و مرخص شد. بعد از مرخصی از بیمارستان همچنان افسرده بود و دارو مصرف میکرد. میگفتن موضوعاتی که روشون تحقیق میکرد هم به افسردگی و آشفتگیش اضافه کرده بود. تا اینکه ۹ نوامبر سال ۲۰۰۴ وقتی ۳۶ ساله بود از طریق شلیک به دهانش خودکشی کرد. توی یه ماشین در یه جادهی روستایی پیداش کرده بودن.
آیریس چانگ سه یادداشت خودکشی از خودش به جا گذاشت. تو یادداشت اول قول داده بود که هر روز صبح بلند بشه و از خونه بیرون بیاد و دستورات پزشک رو تو مصرف داروها انجام بده. قول داده بود به خودش آسیبی نرسونه و نره سراغ وبسایتهایی که دربارهی خودکشی صحبت میکنند. تو یادداشت دوم گفته بود که من رو همونطور که هستم به یاد بیارید، در اوج شکوفایی به عنوان نویسندهای پرفروش. گفته بود که دیگه نفس کشیدن هم براش دشوار شده و امیدواره که کسانی که دوستش دارن ببخشندش. یادداشت سومش دربارهی احساس عدم امنیته. اینکه احساس میکنه تو خیابون تعقیبش میکنن، با حمله به صندوق نامههاش و با ونی که جلوی خونهش پارکه تهدید میشه و زندگیش مورد تجسس قرار گرفته و نمیدونه پشت همهی این قضایا سازمان CIA قرار گرفته یا نهاد دیگهای. وقتی که از دنیا رفت پسرش کریستوفر دوساله بود.
خودکشی آیریس چانگ اینطور که گزارشها میگن ضربهی بدی به جامعهی بازماندگان جنایت نانکینگ زد. یادبودهایی به یادش برپا کردن، کتابهایی دربارهش نوشته شد و مستندهایی از تحقیقاتش ساختن. سال ۲۰۱۷ تالار یادبودی به اسمش در چین بنا گذاشتند و سال ۲۰۱۹ پارکی در منطقهای از سیلیکون ولی امریکا به یادش افتتاح کردن.
نیویورکتایمز دربارهش نوشت که آیریس چانگ به شکسته شدن شیش دهه سکوت بینالمللی دربارهی کشتار نانکینگ کمک کرد. خودش گفته بود: «من کتاب رو از روی خشم نوشتم. برام مهم نبود که حتی یک سنت ازش گیرم بیاد. مهم بود که دنیا بدونه در سال ۱۹۳۷ در نانکینگ چه اتفاقی افتاده.»
چه سرنوشت تلخی داشت این خانم نویسنده. طفلی بچش صلا چرا همچین آدمایی بچه دار میشن وقتی میخوان تمام زندگیشون رو بذارن واسه اهداف شخصی سیاسی و اجتماعیشون. خیلی خودخواهیه دیگه بچه دار شدنشون
خداوکیلی تابلو کشتنش😔
زاپن هم کارمای اعمال بد و جنایت کارانه خودش رو با جنگ هیروشیما پرداخت ، اما بعد از اون یه ژاپن دیگه شد که همه دوستش دارن و مردمش رو به بالاترین فرهنگ عمومی رسانیده
جسارت و شجاعت بعضی انسانها به آدم تلنگر میزنه و واقعاً الهامبخشه.
به عنوان مثال همین خانم آیریس چانگ که جرئت کرده از واقعیتهایی صحبت کنه که دههها ازش خبری نبوده و خیلیها هم ازش اطلاعی نداشتهان، کار خیلی بزرگیه. قطعا آدمهای دیگهای هم بودهان که از این ماجرا مطلع و آگاه بودهاند، اما جسارت این رو نداشتند که درموردش صحبت کنند یا کتاب بنویسند.
مسئول مرگ آیریس چانگ هم نه فقط خود ایشون، که همهی نظامیان و سیاستمدران ژاپنی هستند که خشونت و شهوت قدرت، فرماندار وجودشان هست.