جاناتان هایت به بخش خودآگاه و استدلالگر ذهن ما میگه فیلسوار و به تمام احساسها و هیجانات ما هم میگه فیل. حرف اصلیش هم در این تشبیه اینه که رفتارهای ما و انتخابهامون بیش از اینکه به خواست و ارادهی فیلسوار باشه تحت تاثیر فیله. با این نگاه جاناتان هایت هم توی کتاب فرضیه خوشبختی آشنا شدیم و هم توی کتاب ذهن درستکار یکی از پایهای و کلیدیترین مفهومهایی که جاناتان هایت میگه همین تشبیهه. مهم نیست که ما در وادی نظر چقدر درست و غلط رو بتونیم مستدل تشخیص بدیم. مهم اینه که وقتی پای عمل میاد وسط و روی هیجانات و احساسات به صورت شهودی عکسالعمل نشون میدیم فیلمون کدوم مسیر رو در پیش میگیره.
نویسنده: بهجت بندری
میشه فیل رو تربیت کرد؟
حالا سوال اینه که اگر اینجوری باشه که جهت حرکت ما رو فیل درونمون تعیین کنه و بخش استدلالگرمون نتونه اثری روش بذاره پس چطور میشه جناب فیل رو تربیت کرد؟ چطور میشه زبون فیل رو یاد گرفت؟ اصلا راهی هست براش یا باید رها کنیم و ببینیم که هرجایی میخواد مارو بکشونه؟
جاناتان هایت توی کتاب فرضیه خوشبختی مفصل به این پرسش جواب میده و میگه تربیت فیل ناممکن نیست اما راه و روش خودش رو داره. با یه مثل از خود آقای هایت توضیح میدم ماجرای تربیت فیل رو.
رابطهی اخلاق و تجارت
رابطهی کسب و کار و تجارت با اخلاقیات خیلی رابطهی حسنهای نبوده در طول تاریخ اندیشه. چه اصول اخلاقی که منبعش چارچوبهای مذهبی باشه و چه اصول اخلاقی که از فلسفه بیرون کشیده شده باشه بیشتر در تقبیح مالاندوزی حرف زدن تا در مدحش. جاناتان هایت دو تا نمونهاش رو هم نشون میده یکی توی کتاب مقدس که میگه شتر از سوراخ سوزن راحتتر رد میشه تا تاجر جماعت از دروازهی بهشت. یکی هم از آموزههای سقراط که میگه هرچقدر بیشتر زمان بذاری برای مالاندوزی و پول درآوردن فضیلت بیشتری از دست میدی.
اما هر چقدر جلوتر اومدیم در دنیای مدرن این دو تا حوزه یعنی اخلاقیات و کسب و کار بهم نزدیکتر شدن. ماجراهایی مثل رسوایی انرونEnron scandal و بحران اقتصادی ۲۰۰۸ نشون داد که لازمه اخلاقیات بیاد توی کسب و کار تا مدیران و تصمیمگیران اقتصادی حواسشون به پیامدهای اخلاقی رفتارشون هم باشه. بحران اقتصادی ۲۰۰۸ رو که احتمالا باهاش آشنایین نسیم طالب هم زیاد دربارش صحبت کرده. ماجرای رسوایی شرکت انرون هم ماجرای پر سروصدایی شده بود سال ۲۰۰۱. خیلی خلاصه حسابدارهای این شرکت تونسته بودن در شرایطی شرکت رو پرسود نشون بدن که عملا ورشکسته بود. و بعد از فروش پرسود سهام انرون اعلام ورشکستگی کردن. این اتفاق به دلیل حجم سرمایه و بزرگی شرکت انرون تاثیر زیادی گذاشت روی بازار سرمایهی امریکا. همین مدل ماجراها باعث شد رابطهی اخلاقیات و تجارت دوباره مطرح بشه. سوال این بود که میشه به آدمهای کسب و کار و تجارت اصول اخلاقی رو یاد داد؟ میشه انتظار داشت که به این اصول پایبند بمونن و سر بزنگاهها به جای اینکه جانب صرفهی اقتصادی و سودشون رو بگیرن مسیر اخلاقیات رو انتخاب کنن؟
بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ موسسهی ASPN یه نظرسنجی انجام داد بین دانشجوهای رشتهی مدیریت کسب و کار. نتیجه پژوهش نشون میداد که دانشجوها دیگه مثل قبل فک نمیکنن وظیفهی اصلی یه شرکت به حداکثر رسوندن سود سهامداران باشه. مسائل اخلاقی و تعهد اجتماعی هم مهم بود از نظر دانشجوها.
دربارهی این باور آقای ینسی استریکلر هم تو کتاب آیندهی ممکن توضیحی داده بود.خلاصه کتاب آینده ممکن رو میتونین تو اپیزود ۵۰ پادکست بیپلاس بشنوید.
همین شد که دانشگاههای کسب و کار واحدهای اخلاق در کسب و کار و اصول اخلاقی رو به واحدهای درسی دانشجوها اضافه کردن، چون باورشون این بود که این دانشجوها پس فردا مدیران شرکتها و بانکها میشن و اگر انتظار داریم اخلاقی رفتار کنن باید اصول اخلاقی رو بهشون یاد بدیم.
کلاس اخلاق برای مدیران کسب و کار کافیه؟
جاناتان هایت میگه مدرکی نیست که نشون بده و بتونه ثابت بکنه گذروندن این دورهها و اضافه کردن این واحدهای درسی باعث شده مدیران اخلاقیتری از دانشگاهها بیرون بیان و وارد جامعه بشن.
ماجرا انقدر ساده و خط مستقیم نیست که اگر میخوایم مدیر اخلاقیتری داشته باشیم براش واحد اخلاق توی دانشگاه بذاریم. چون ما تصمیمگیری و رفتارمون پیچیدهتر از این حرفهاست. برگردیم به فیل و فیلسوار. با این واحدهای درسی فقط فیل سوار یه چیزهایی یاد میگیره یعنی بر اساس منطق و استدلال ما میتونیم تشخیص بدیم مسیر درست چیه اما فیل روی همون تربیت قبلیش عمل میکنه. برای همین اگر جامعهی دانشگاهی میخواد مدیران اخلاقیتری داشته باشه بهتره این پیچیدگی رو درست درک کنه و بفهمه.
حرف هایت اینه که اگه میخوایم رفتار فیل درست بشه باید مدام این رفتار درست و اخلاقی رو ببینه. دانشجوها بیشتر از اینکه تحت تاثیر واحدهای دانشگاه رفتارشون تغییر بکنه، تحت تاثیر دانشجوها و همگروهیهاشون رفتارشون شکل میگیره. درست همونطور که بچهها بیشتر از اینکه تحت تاثیر والدین باشن، تحت تاثیر گروه دوستاشونن. چون میخوان از اونها تائید بگیرین و توی گروه دوستاشون پذیرفته باشن. ما وقتی توی شرایط واقعی قرار میگیریم، وقتی میخوایم یه عمل و رفتاری بکنیم بر اساس همچین منافعی و خیلی جاها هم شهودی رفتار میکنیم نه با فکر و منطق و استدلال. برای همین هم میگه فیلمون جهت رو تعیین میکنه و نه فیلسوارمون.
پیشنهاد هایت اینه که توی همچین شرایطی دانشگاه بیاد و به صورت عملی ارزش و اعتبار قائل بشه برای رفتارهای اخلاقی. مثلا نظام دانشگاهی حمایت و پشتیبانی بکنه از کار گروهی به جای ارزش قائل شدن برای فعالیتهای رقابتی. به جای اینکه اساتید برای فعالیت کلاسی و حضور در بحثهای کلاسی امتیاز قائل بشن برای فرهنگ همکاری توی تیمهای کوچیک ارزش قائل بشن. توی حالت اول دانشجوهایی که برونگراترن و روحیهی رقابتی دارن میان بالا اما توی حالت دوم دانشجوهایی با روحیهی همکاری امتیاز بیشتری میگیرن و تشویق میشن. این روحیهی همکاری چیزیه که جامعه در آینده وقتی اینها مدیر شدن بهش نیاز داره. چون توش توجه به دیگری مطرحه و اهمیتش بیشتر از رقابت فردی و نفع شخصیه.
محیط؛ فاکتور تعیین کننده
اما همین تمرینها هم کافی نیست. این شیوهی تربیت دانشگاهی یه قدم بزرگه و دیگه از بحث نظری و تئوری هم بیرون اومده. بر اثر تکرار، این رفتار کم کم به یه عادت هم تبدیل شده. دیگه توی محیط دانشگاه وقتی سر دو راهی کار گروهی و نفع جمعی در مقابل پیشرفت فردی قرار بگیرن دانشجوها فیلشون بی فکر و استدلال ممکنه مسیر نفع جمعی رو در پیش بگیره. چون در عمل هم ازش انتظار میره نفع جمعی رو ببینه و بابت این همکاری در گروه هم جایزه بهش رسیده. اما تا وقتی توی این محیطن. یعنی محیط دانشگاهی. جاناتان هایت میگه نباید تاثیر شرایط اجتماعی رو دست کم بگیریم.
آزمایش میلگرام یادتون هست؟ آزمایشی که از آدمها خواسته میشد تا یه گناهکار و خاطی فرضی رو تنبیه کنن. این آزمایش نشون داد که درصد قابل توجهی از ما فرمانبرداریمون از قدرت انقدری زیاده که حاضریم در بسیاری از مواقع زجر کشیدن قربانی رو ببینیم اما به اجرای فرمانی که بهمون داده شده ادامه بدیم.
هایت میگه بسیاری از شرکتها شرایط آزمایش میلگرام رو دارن. وقتی دانشجوهای امروز و مدیران فردا وارد همچین محیطهای کاری بشن دیگه فیلشون با همکاری و اولویت قائل شدن برای جمع جایزهای نمیگیره. فیل تمام واحدهای اخلاقی دانشگاه رو یاد گرفته و با نمرهی خوبی هم قبول شده اما توی محیط کار وقتی میبینیم همکارامون با فروش سهام شرکتهای ورشکسته به بازنشستگان دارن سود خوبی به جیب میزنن دیگه نمیشه فیل رو با استدلال آگاهانه کنترل کرد که وارد این رقابت نشه. محیط اینجا تغییر کرده.
خلاصه حرف آقای جاناتان هایت اینه اگر میخوایم فیلمون رفتار اخلاقی داشته باشه و سر بزنگاه مسیر اخلاقی رو بره باید توی محیطی بمونه که برای اون رفتار اخلاقی پاداش بگیره. یعنی راه اینه که بخش فیلسوارمون از همون اول مسیر فیل رو یه جوری تنظیم بکنه که تا حد ممکن توی موقعیتهای انتخابی دوگانه قرار نگیره. نه که انتظار داشته باشیم تا ابد سر این دوراهیها فیل از فیلسوار تبعیت کنه و مسیری رو بریم که فیلسوارمون میگه، هرکاری هم بکنیم و هرقدر هم که فیلسوارمون به منطق و استدلال مجهز باشه باز تعیین کننده مسیر جناب فیله و محیط روی فیل تاثیر میذاره.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع:
میشود به تاجران اخلاقیات را یاد داد؟
سلام و خدا قوت
ممنون ازینکه وقت ارزشمندتون رو میذارید برای خلق این محتواهای به شدت جالب و مفید.
یه انتقاد کوچولو میخوام بکنم و در همون راستا یه تشکر!
من به شخصه این نکته رو که متن هارو به شکل کمی عامیانه و خودمونی مینویسید، خیلی دوست دارم.
اما این قضیه یه سری جاها توی خوندن یه کم اذیتم میکرد.
مثلا جا به جایی اجزای جمله به این شکل:
“رابطهی کسب و کار و تجارت با اخلاقیات خیلی رابطهی حسنهای نبوده در طول تاریخ اندیشه.”
یا
“این اتفاق به دلیل حجم سرمایه و بزرگی شرکت انرون تاثیر زیادی گذاشت روی بازار سرمایهی امریکا.”
شاید خیلی کوچیک یا بی اهمیت باشه ولی با خودم گفتم خوبه که نظرمو به عنوان خواننده ی پروپاقرصتون انتقال بدم.
موفق و پیروز باشید.