کلیدر را مثل کار عمیق نخوانیم

یک اثر داستانی یا یک شعر و نمایشنامه را چطور باید خواند؟

کلیدر را مثل کار عمیق نخوانید

هدف نویسندگان کتاب های کاربردی و کتاب های داستانی و شعر با هم متفاوت است. اما لازم است ما هم روش و رویکرد متفاوتی در خواندن این کتاب‌ها داشته باشیم؟ این تفاوت‌ها چیست؟ 

نویسنده: عباس سیدین

کتاب‌های کاربردی و خیالی

در اپیزود «چطور کتاب بخوانیم» فقط درباره‌ی کتاب‌های غیرداستانی حرف زدیم، اما همانجا هم گفتیم و به تجربه‌هم می‌دانیم که بخش مهمی از مطالعه‌ی ما کتاب‌هایی است که به نوعی با خیال مربوط است؛ شعر، داستان کوتاه و رمان. اسم اینها را به صورت کلی کتاب‌های خیالی می‌گذاریم. منظور از این اسم‌گذاری این نیست که این کتاب‌ها همه تخیلی هستند و یک داستان واقع‌گرایانه یا رئالیستی جزء این گروه قرار نمی‌گیرد بلکه چون در نوشتن آنها «خیال» و البته تخیل دخیل است. 

در مقایسه‌ی کتاب‌های غیرداستانی، و کتاب‌های خیالی باید به این توجه کنیم که هدف نویسندگان این دو نوع کتاب‌ها کاملاً با هم متفاوت است. همین تفاوت در هدف باعث می‌شود روش ما هم در خواندن این دو نوع کتاب متفاوت باشد. 

  • هدف نویسنده در کتاب‌های کاربردی

اولین و شاید مهمترین تفاوت در خواندن کتاب خیالی و کتاب‌های غیرداستانی و کاربردی هدف نویسنده‌ است. نویسنده‌ی یک کتاب غیرداستانی و کاربردی یا می‌خواهد به سوال مشخصی جواب بدهد و موضوعی تئوریک را حل کند (مثل کتاب ایده‌ی خطرناک داروین، یا کتاب اسلحه، میکروب فولاد) یا اینکه می‌خواهد نکته و روشی عملی را برای حل مساله‌ای به ما یاد بدهد (مثل کتاب اصل‌گرایی، یا کار عمیق).

البته تفکیک کردن این دو نوع هم به این راحتی نیست و همه‌جا هم نمی‌توان آنها را از هم تفکیک کرد. مثلاً کتاب‌های کار عمیق و اصل‌گرایی علاوه بر اینکه روش‌ها و راه‌حل‌هایی را برای مشکلات به ما نشان می‌دهند، هردو در مرحله‌ی اول سعی می‌کنند مفاهیم و مسائل تازه‌ای را به ما نشان بدهند، یا دست‌کم مسائل را با مفاهیم جدیدی توصیف کنند. خود عنوان‌های «اصل‌گرایی» و «کار عمیق» هم هردو مفاهیمی هستند که نویسنده‌ها ساخته‌اند تا منظورشان را برسانند.

اینکه در اپیزود «چطور کتاب بخوانیم» نقل کردیم که باید با نویسنده هم‌زبان شد درست همینجا معنی پیدا می‌کند. کلمه‌ی اصل‌گرایی را هزار نوع مختلف می‌توان تعریف کرد، اما موقع خواندن کتاب ما باید به دنبال فهمیدن منظور نویسنده از این عبارت باشیم.

مساله‌ی بعدی این بود که در کتاب‌های غیرداستانی و کاربردی ما باید به دنبال استدلال‌های اصلی و مرکزی نویسنده بگردیم. چیزی که نویسنده ممکن است به تدریج و تکه تکه و همراه با شواهد و قرائن تکمیلی در کتاب عرضه کرده باشد.

  • هدف نویسنده در کتاب‌های خیالی

هردو اینها -یعنی مفهوم مرکزی و استدلال مرکزی- در کتاب‌های خیالی شکل دیگری پیدا می‌کند. درباره‌ی یک اثر خیالی از نوع خوبش، خیلی وقت‌ها اصلاً نمی‌توانیم بگوییم کل اثر درباره‌ی چه است. مثلاً یک غزل حافظ «درباره‌ی» چیست؟ هر چقدر بخواهیم توصیفش کنیم باز انگار چیزهای مهمی را از قلم انداخته‌ایم. این درباره‌ی آثار خوب و درخشان ادبیات صدق می‌کند. مثلاً رمان «کلیدر» درباره‌ی چیست؟ آیا فقط درباره‌ی زندگی یک قبیله از عشایر کرد خراسان است؟ درباره‌ی نزاع طبقاتی بین عشایر و شهری‌ها است؟ آیا درباره‌ی تحولات سیاسی-اجتماعی دوره‌ی پهلوی و رشد گرایش‌های سیاسی چپ است؟ آیا درباره‌ی روان و روح انسان‌ها است؟ همه‌ی اینها هست و راستش را بخواهید، اگر همه‌ی اینها را هم حساب کنیم باز انگار حق مطلب را ادا نکرده‌ایم. 

نتیجه‌ی این مقایسه به زبان نویسندگان کتاب «چطور کتاب بخوانیم» این است که برخلاف کتاب‌های کاربردی، در کتاب‌های خیالی نباید به دنبال یک استدلال مرکزی، یک حرف مرکزی، یک جمله و عبارتی بگردیم که گویای کل حرف و منظور نویسنده باشد. همین هم باعث یک تفاوت دیگر می‌شود. ما می‌توانیم در اغلب موارد یک فصل از یک کتاب غیرداستانی را به صورت مستقل بخوانیم، اما این درباره‌ی آثار خیالی صدق نمی‌کند. وقتی یک بیت را از یک غزل جدا می‌کنیم، دیگر آن معنا و اثر خودش را ندارد (یا دست کم معنا و اثرش عوض می‌شود؛ شبیه به کاری که عباس کیارستمی با غزل‌های حافظ و بعدتر با سعدی و مولانا کرد). اجزای مثلاً یک داستان شخصیت‌های آن و حرف‌هایشان و اتفاق‌های داستان است. نویسنده با کار کردن روی این اجزا است که حرفش را می‌زند. باید کل اثر را به عنوان یک کل یک‌پارچه درنظر بگیریم و به دنبال اصطلاحات و گزاره‌ها و استدلال‌های مرکزی نگردیم.

 


خلاصه چطور کتاب بخوانیم را بشنوید

 

انتقال تجربه در مقابل اطلاعات

یک کتاب کاربردی و غیرداستانی می‌خواهد اطلاعاتی را به ما منتقل کند و در مقابل، یک کتاب خیالی از نوع خوبش می‌خواهد یک تجربه را به ما بدهد. اگر هنگام خواندن یک کتاب کاربردی و غیرداستانی باید حواسمان را به استدلال نویسنده می‌دادیم و سعی می‌کردیم نقدش کنیم و جواب سوال‌هایمان را از دل استدلال‌ها و شواهدی پیدا کنیم که نویسنده در کتاب ارائه کرده, در یک کتاب خیالی اتفاقاً‌ باید اجازه بدهیم تا آن تیری که نویسنده به سمت قلب و روح ما رها کرده بر جان ما بنشیند و اثر کند. باید اجازه بدهیم تا کتاب بر دل و جان ما اثر کند و بعد ببینیم چه اثر گذاشته و به کجاهای روح و روان ما نفوذ کرده. وقتی یک فیلم را می‌بینیم هدف فقط این نیست که بدانیم درباره‌ی چیست. ما همچنین می‌خواهیم بدانیم که چطور درباره‌ی آن موضوع است.

 

خلسه‌ی حقیقت

نکته‌ی مهم بعدی در برخورد با یک اثر خیالی -و در حالت کلی یک اثر هنری- این است که آن را باید با استانداردهای خودش سنجید، نه با معیار واقعیت داشتن و نداشتن. برای اینکه یک اتفاق در یک داستان قابل قبول باشد فقط کافی است که در جهان آن داستان محتمل باشد. مثلاً اینکه یک سیستم اداری عریض و طویل و بی سروتهی مثل داستان محاکمه‌ی کافکا واقعیت ندارد، مهم نیست. مهم این است که در جهان آن داستان، چنین دستگاه عظیمی واقعیت دارد. و درنهایت این مهم است که داستان محاکمه و جهان آن در درون ما چه اثری می‌گذارد. به قول یکی از فیلم‌سازهای محبوبم «واقعیت مال حسابدارها است. سینما به دنبال حقیقت است».

 

نقد اثر خیالی

نویسندگان کتاب «چرا کتاب می‌خوانیم» گفتند که وقتی می‌توانیم یک کتاب غیرداستانی و کاربردی را نقد کنیم که آن را فهمیده باشیم و تازه نقد اثر هم شرایطی دارد و باید نشان بدهیم که اگر حرف نویسنده را نمی‌پذیریم، دلیلش چیست؟ آیا در استدلالش مغالطه دارد؟ آیا استدلالش جامع نیست؟ یا اینکه شواهدش ناقص است و استدلال را درست نشان نمی‌دهد.

درباره‌ی اثر خیالی هم وقتی می‌توانیم اثر را نقد کنیم که بتوانیم بفهمیم نویسنده چه تجربه‌ای را می‌خواسته برای ما ایجاد کند. در یک اثر خیالی ما جهان نویسنده را می‌پذیریم و نقدمان باید در چارچوب همان جهانی باشد که او ساخته. نمی‌توانیم بگوییم که چرا مثلاً ایتالو کالوینو داستان «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری…» را در جهان واقع‌گرایانه ننوشته. بعد از همه‌ی اینهاست که می‌توانیم بگوییم اولاً‌ یک اثر خیالی، مثلاً یک داستان را دوست داشته‌ایم یا نه، و دوم اینکه چرا. 

با در نظر گرفتن و تلاش برای فهمیدن آن تجربه‌ای که نویسنده می‌خواسته به ما منتقل کند می‌توانیم سعی کنیم تا بگوییم چرا تجربه‌ی خواندن «یکی مثل همه» از فیلیپ راث، علی‌رغم داستان ظاهراً ساده‌اش انقدر عمیق است.


  • تصویر این یادداشت پوستری است که برایان ون برای هفته‌ی کتاب کودک سال 2016 طراحی کرده بود
بیشتر کنجکاوی کنیم
چطور کتاب بخوانیم که فراموش نکنیم scaled
چگونه کتاب بخوانیم که فراموش نکنیم؟

برای من خیلی پیش آمده وقتی سراغ کتاب‌هایی که قبلاً خوانده‌ام می‌روم یا به بهانه‌ای یادشان می‌افتم می‌بینم تقریبا هیچ بیشتر بخوانید

چطور خلاصه کتاب بنویسیم
چطور خلاصه کتاب بنویسیم؟ (بخش اول)

علی بندری در یکی از لایوهای اینستاگرام بی‌پلاس کمی درباره‌ی موضوع خلاصه کردن کتاب صحبت کرد اما موضوع خلاصه کردن بیشتر بخوانید

مغالطه‌ها چطور ما را فریب می‌دهند
مغالطه‌های پرکاربرد فریبمان می‌دهند

آخر اپیزود ۳۹ بی‌پلاس یعنی چطور کتاب بخونیم، کتابی رو معرفی کردیم به اسم راهنمای تفکر نقادانه. اگه اون اپیزود بیشتر بخوانید

یک نظر برای “کلیدر را مثل کار عمیق نخوانیم

  1. سلام، در زمینه ی راهنمایی خواندن کتاب های داستانی هم، کتابی هست به نام How to Read Literature نوشته ی تری ایگلتون Terry Eagleton که نشر هرمس اون رو با عنوان “آثار ادبی را چگونه باید خواند” به فارسی منتشر کرده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *