نویسنده: عباس سیدین، علی بندری
وقتی جنگ جهانی دوم تمام شد و چشم دنیا باز شد به جنایتهای طرف بازنده جنگ یعنی مثلا آلمان نازی و کشتار سیستماتیک یهودیها یه چیزی هم که بهش توجه شد این بود که اینهایی که اینهمه آدم رو اینطوری مرتب و منظم و با برنامه کشتن کی بودن؟ بالاخره یه نفر دو نفر نبودن که این اردوگاههای کار اجباری رو راه انداختن ادمها رو توش شکنجه کردن و کشتن. یه ماشین اداری بزرگ و کلی آدم عادی آدم غیر نظامی هم تو اینها بودن که شبیه آدمهای شیطان صفت قصهها نبودن. پدری مهربان، همسری فداکار، کارمندی موجه همه اینها و بسیاری دیکه دست به دست هم داده بودن و جنایت کرده بودن. چرا؟ چطوری؟
سال ۱۹۶۱ آدولف آیشمن رو داشتن محاکمه میکردن در دادگاه ما یه گزارشی از این دادگاه رو تو بی پلاس تعریف کردیم این دادگاه از تلویزیون هم خیلی جاها پخش شد و اونجا هم یه سوال برای آدمهایی که میدیدن این بود که چی میشه آدمی چنین جنایتی میکنه؟ آیشمن میگفت من فقط از دستورات اطاعت میکردم. کارمندی بیش نبودم و اینها. معنی این حرف چیه؟ ما اینهمه کارمند وظیفه شناس داریم دارن از دستورات اطاعت میکنن اگر روزی اینها دستور بگیرن جنایت کنن چه خواهند کرد؟ این سوال مهمی شد و از جمله کسانی که تلاش کرد جوابی براش پیدا کنه آقای استنلی میلگرام روانشناس بود.
آزمایش میلگرام چی بود؟
در واقع میلگرام میخواست بفهمه و به ما نشون بده که چرا آیشمن، یک مرد ظاهراً ساده و معمولی چنان جنایتهایی مرتکب شد. آزمایشی طراحی کرد و داوطلب آورد و شروع کرد به کار. آزمایشی که از همون موقع تا حالا یکی از معروفترین ازمایشهای تاریخه و بارها و بارها اسمش رو شنیدیم و ازش حرف زدیم. آزمایش میلگرم.
چی بود آزمایش؟
یه سری داوطلب شرکت میکردن تو ازمایش. یک نفر داوطلب وارد اتاق میشد و دو نفر دیگه اونجا بودن. یک محقق با روپوش، و یک داوطلب دیگه. به اولی میگفتند که این یک آزمایش برای بررسی نقش تنبیه در یادگیریه. شما معلم هستی و این آقا که اینجاست داوطلب دیگریه در نقش شاگرد. بعد لیستی از چند جفت کلمه میدادند که معلم برای شاگرد بخونه. «جعبه- آبی» «وحشی – اردک» «تمیز – هوا» «دیکشنری- قرمز». بعد از خوندن این جفت کلمات، شاگرد به اتاق دیگهای میرفت و معلم پشت دستگاهی مینشست. محقق توضیح میداد که از روی این لیست از شاگرد سوال بپرس. مثلاً «از بین اینها کدام کلمهها با هم هستن؟ جعبه، اردک، قرمز، وحشی» و اگر شاگرد نتونست جواب بده بهش یک شوک الکتریکی بده. جلوی معلم هم دستگاهی بود برای شوک دادن که از ۱۵ تا ۴۵۰ ولت قرار بود به شاگرد شوک بده و مثلاً جلوی ۱۵ ولت نوشته بود شوک ملایم، همینطور عدد و توضیح تا ۴۵۰ ولت که نوشته بود خیلی خطرناک.
معلم سوال میپرسید و با هر جواب اشتباه باید میزان شوک الکتریکی رو بالاتر میبرد. اگر هم جایی میگفت نه شوک نمیدم مثلا واسه اینکه میترسم اذیت شه یا بلایی سرش بیاد اینا جوابهای از قبل اماده داشتن که بهش بدن. دفعه اول بگه «لطفاً ادامه بده» دفعهی دوم «برای آزمایش لازمه که ادامه بدید» «کاملاً ضروریه که ادامه بدید» «هیچ انتخابی ندارید، باید ادامه بدید» و بعد از چهار بار امتناع آزمایش تمام میشد.
پس اینها که دارن شرکت میکنن فکر میکنن آزمایش برای اینه که نقش تنبیه رو در یادگیری ببینن. اما این خالی بندی بود. آزمایشه اصلا این نبود. آزمایش در واقع برای این بود که ببینن آدمها چقدر فرمانپذیرن. اصلا اونی که نقش دانشجو رو داشت داوطلب نبود بازیگر بود. آگهی داده بودن روزنامه بازیگر آورده بودن. شوکی هم در واقع در کار نبود. اینکه شوک رو زیاد میکرد اون از اون ور ناله و فریاد میکرد این یکی هم که روپوش داشت و مثلا دکتر قضیه بود میگفت نه شما ادامه بده شوک بده. میخواستن ببینن در واقع آدمها چقدر از دستورات اطاعت میکنن.
نتایج شوکه کننده آزمایش میلگرام
نتیجهای هم که از آزمایش منتشر کرد آقای میلگرام برگ ریز بود برای خیلیها. حتی بهتزده شدن خیلیها. میلگرام نوشت که تا ۶۵ درصد از افراد حاضر شدن تا حداکثر میزان ولتاژ بالا برن. نتیجه؟ «آدمهای زیادی- خیلی زیادی- حاضرند دستورها رو اطاعت کنن، حتی وقتی کاملاً حق انتخاب دارن.»
خود استنلی میلگرام نتیجهی آزمایشش رو توضیح میده درمصاحبهای و میگه: «اگر امروز بخوایم در هر کدوم از شهرهای با اندازهی متوسط آمریکا اردوگاه مرگ درست کنیم، به اندازهی کافی آدم برای ادارهی اردوگاه در آن شهرها پیدا میکنیم.» این خیلی ترسناکه.
میلگرام میگفت این توضیح میده که چطور جنایتهایی مثل کاری که نازیها کردن اتفاق میافته. دفاع آیشمن هم یادمونه این بود که فقط از دستورات پیروی میکردم. آیشمن هم نوشته بود که «لازم است خطی بکشیم بین مسئولیت کسی که رهبری را برعهده دارد و کسی مثل من که مجبور است به عنوان ابزار دست آن رهبری عمل کند.»
آزمایش میلگرام میگفت ما آدمها سویهی تاریکی در طبیعتمان داریم و این ایده رو تثبیت میکرد که آدمهای عادی میتونن به هیولا تبدیل بشن. خیلی تحت تاثیر این ایده بود و فکر میکرد که این رو ثابت کرده که علیرغم فشار وجدان، بیشتر آدمها تا آخر خط میرن و به یک غریبه شوک الکتریکی دادن که میدونن خیلی خطرناکه.
این آزمایش و یافتههاش چندین دهه مرجع بودن. بهشون استناد میشد. پایه فهم خیلی از ماها رو از موضوع اطاعت شکل دادن و تو خیلی از کتابها دیدیم ازشون حرف زده شده. اما حالا بعد از سالها کسانی اومدن دقیقتر نگاه کردن به آزمایش و شرایطش و میگن که اون نتیجهای که گزارش کرده میلگرام همه ما چرا نیست.
نتایج میلگرام زیر سوال رفت
میلگرم میگفت بیشتر آدمها از دستور اطاعت میکنن حتی به قیمت آزار دادن دیگری. اما داستان انگار چیز دیگریه.
این رو تو اپیزود ۱۷۸ پادکست کریمینال خیلی جالب توضیح داده و پیشنهاد میکنم اگر براتون جالبه اونجا بشنوینش. خلاصه حرفش اینه که اولا آزمایش میلگرام یکی نبود و چند تا بود و این ۶۵ درصدی که ما شنیدیم ۶۵ درصد ادمها از دستور اطاعت کردن فقط مال یکی از شرایطه. یعنی واقعیت کمی منحرف شده تو گزارشها. بعد هم این آزمایش یه سری مشکلات اجرایی اخلاقی داشته که زیر سوال میبردش. در واقع درسته ما خیلی مشتاقیم و نیازمند که بفهمیم ریشههای رفتاری خودمون رو ولی ساده کردنش و دنبال توضیحهای یک خطی براش گشتن هم کم خطر نیست.
یکی یکی ببینیم داستان مشکلات چیه و چی میشه ازش یاد گرفت و اگه راهش این نیست راهش چیه؟
مشکل اینه که وقتی میری گزارش جلسهها رو مییینی صداهای ضبط شده رو گوش میدی کاری که من نکردم ولی اونهایی که کردن اینطوری تعریف میکنن میبینی که جلسهها دقیقا اونی نیست که میلگرم تعریف میکرده. فرقهایی داره فرقهای مهمی هم داره.
مثلا نکتهی اول اینکه آن عدد ۶۵ درصد که میلگرام گفت و خیلی معروف شد و مدام تکرار میشود مال فقط یکی از آزمایشها است. آزمایشی که فقط ۴۰ نفر شرکت کننده داشته. یعنی چیزی که به عنوان حقیقت ماجرا مشهور شده در واقع فقط نتیجهی آزمایش روی گروه خیلی خیلی کوچکه. میلگرام این آزمایش رو در ۲۴ نسخه و شرایط مختلف تکرار کرد. در یک نسخه معلمها همه زن بودند. ۶۵ درصد رفتن تا بالاترین ولتاژ. در یکی دیگه آدمهای دیگری در اتاق بودن که معلم رو تشویق میکردن تا کار رو ادامه بده نرخ اطاعت باز رفت بالاتر. در یک نسخه محقق در کنار معلم حاضر نبود، نرخ اطاعت تا ۲۰ درصد سقوط کرد. در نسخهی دیگری از داوطلبها خواستن که دوست یا فامیلی همراهشون بیارن. یکی معلم میشد و دیگری شاگرد. بعد یواشکی به شاگرد ماجرا رو میگفتند و آزمایش رو اجرا میکردن. اطاعت آمد پایین تا ۱۵ درصد و یک نفر که قرار بود به پسرش شوک بده سر ۱۶۰ ولت کنار کشید و گفت ادامه نمیدم، پولتون رو هم پس میدم.
یا مثلا اینکه در پروتکل آزمایش آمده بود که تا چهار مرتبه اگر معلم از شوک دادن امتناع کرد آزمایش تمام بشه. و مشخص شده بود که محقق هر بار چه حرفی باید به معلم بزنه. اما اونایی که اسناد آرشیوی رو بررسی کردن و صداهای ضبط شده از جلسات رو شنیدن میگن اوضاع اصلاً اینطور نیست. میشنویم که محقق، داوطلب رو شدیداً تحت فشار میگذاره، گاهی تا بیست مرتبه مجبورش میکنه تا ادامه بده. از طرف دیگر معلمها هم هی چانه میزنن که کار رو متوقف کنن. این چیزی نیست که تو پروتکل ازمایش باشه و چیزی هم نیست که موقع گزارش دادن گفته باشن.
هم آزمایشش اشکالات اجرایی داره و هم اینکه یه سری نتایجی بوده که میلگرام منتشر نکرده. مثلا او این را ثبت کرده و دیده بود که گروهی از افراد شک داشتند که آیا آزمایش واقعیه یا نه. و حتی دادهها رو تحلیل کرده بود و میدونست که وقتی فرد به واقعی بودن شوک الکتریکی شک کرده، بیشتر احتمال داشته تا آخرین حد بالا بره. اما این تحلیلش رو منتشر نکرده بود.
انگار میلگرام، و همینطور کسان دیگری مثل زیمباردو که آزمایش زندان استنفورد رو اجرا کردن -و اتفاقا همزمان با میلگرم در دانشگاه ییل بوده و به اون کار هم الان سوالهای جدی هست- در جواب دادن به سوالهای مهم زمانه خودشون و نشون دادن اینکه فکر و ایدهشون درسته از استانداردهای تحقیق علمی دور شدن.
آزمایش زندان استنفورد
اون آزمایش زندان استنفورد اینطوری بود که یه سری ادم رو دو گروه کرده بودن یه سری گفته بودن شما زندانی هستین یه سری زندانبان و بعد دیده بودن بعد از یه مدت این زندانبانها اینقدری خشن شدن نسبت به زندانیها و بدرفتاری کردن که مجبور شدن ازمایش رو متوقف کنن. نتیجه زیمباردو از ازمایش این بود که شرایط شرارت بار آدمها رو شرور میکنه. حتی ادمهایی که تا دیروز عین هم بودن و از تو خیابون یا بین داوطلبها رندوم بردیشون.
اما اینجا هم مطالعهها و مصاحیههایی که تو سالهای اخیر انجام شده نشون میده بعضی از شرکت کنندهها میگن اینجوری نبود که ما هر کار خودمون بخوایم بکنیم. ما کاری رو میکردیم که بهمون میگفتن یا ازمون میخواستن یا میدونستیم میخوان بکنیم.
این جالبه چون به قول خانم Gins Perry که تو این پادکست باهاش صحبت میشه و کتاب نوشته درباره پشت پرده این آزمایش ما عادت داریم وقتی موضوع این آزمایشها میشه ببینیم محقق چی میگه. اما گاهی که سوژههای آزمایش انسانها هستن میشه از اونها هم پرسید و تجربه و دریافت اونها رو هم ثبت کرد و ازش یه مقدار دقیق تر فهمید و دقیقتر نتایج رو دید.
پشت پرده آزمایش میلگرام
به جز اینها آزمایش میلگرام یه سری علامت سوال اخلاقی هم داره که مساله دارش میکنه.
واسه همین هم این آزمایش تاثیر متناقضی روی شهرت خود میلگرام هم داشت. همان موقعی که نتایج آزمایش میلگرام منتشر شد خیلیها انتقاد کردند که این آزمایش شرایط اخلاقی رو رعایت نکرده. استرس و فشار زیادی به افراد وارد کرده بدون اینکه متوجه باشن چرا در چنین وضعیتی قرار گرفتهان.
خود میلگرام گفته که در روش تحقیق اینطور آمده بود که بعد از جلسه برای فرد توضیح بدن که قضیه از چه قرار بوده تا بدونن که اتفاق بدی نیفتاده و کار بدی نکرده طرف. اما یکی از داوطلبهای آزمایش میلگرام میگه تا چندین روز بعد از آزمایش مدام صفحهی آگهیهای ترحیم روزنامهها رو نگاه میکردم که ببینم شاگردی که در آزمایش دیدم مرده یا نه. بعضیها گفتهان که ما خیلی سردرگم بودیم که باید چهکار میکردیم. و بعد از آزمایش هم هیچ صحبتی با ما نشد. و موارد دیگه که البته همون موقع و بعد از انتشار نتایج هم دربارهاش حرفهایی زده شده بود.
پیچیدگی رفتارهای انسان
حرف این پادکست این بود که ما وقتی میخوایم انسان رو و رفتارهاش رو بشناسیم باید بیشتر فکر کنیم به اینکه انسان پیچیدهاس. ما آدمها ترکیب و ملغمهای هستیم از تواناییها و گرایشهای متنوع و متفاوت و مخصوصاً متضاد. میل و گرایش خیلی عمیقی در ما برای همدلی و همدردی هست. از طرف دیگه توان این رو داریم که کسان دیگری رو که خارج از گروه اجتماعی ما هستن حتی از دایرهی انسانیت خارج ببینیم و بعد هر کاری که خواستیم باهاشون بکنیم.
برای ما خیلی سخته که به عهد و قول و قرارهامون وفادار نباشیم. میخوایم آدمهای دور و بر رو راضی نگه داریم اما همزمان میل داریم که از افرادی که در جایگاه قدرت هستن اطاعت کنیم. خلاصه اینکه ما موجودات پیچیدهای هستم و جوابهای یک خطی و توصیفهای ساده و مستقیم معمولاً فقط تا یک حدی جواب میدن. در بررسی وضعیت انسانیمون و برای شناختن طبیعتمون و روشی که جامعهی انسانی کار میکنه همیشه باید به دنبال پیچیدگیهای بیشتر و بیشتر باشیم.
ما چند بار تو پادکست و تو کتابهای مختلف هم به آزمایش میلگرم هم زندان استنفورد اشاره کرده بودیم. برای همین این اپیزود پادکست خوب کریمینال رو هم اینجا پیشنهاد میدیم برای کسانی که میخوان بیشتر در این باره کنجکاوی کنن.
سلام بی شرف
تو قرار بود دیگه کار نکنی
چرا دوباره کار کردی
پول پرست بدبخت
تو حتی مرد هم نیستی که پای وعده ای که کردی بمونی
یا بیا و بگو که غلط کردم یا کار تو ادامه نده یا بدبخت و بی شرف مردگی کن
سلام احمق
خماری؟ واقعا چطور پدر و مادری امثال تو رو متولد و بزرگ کردن؟ شرم بهشون
با سلام
امیدوارم مانند گذشته به تولید پادکست های با ارزش تون ادامه بدین