بزرگترین امپراتوری عربی تاریخ؛ امویان

 ده نکته درباره‌ی یکی از ده امپراطوری بزرگ دنیا

امویان امپراتوری اسلامی

نویسنده: زهره سروش‌فر، علی بندری

فهرست ده تا امپراطوری بزرگ تاریخ رو نگاه کنیم یه دونه حتما هست که غافل‌گیرمون می‌کنه. اسمش برامون آشناس اما عمرا فکر نمی‌کنیم تو این لیست باشه. این ویدئو درباره‌ی امپراطوری امویانه. 

امویان؛ بزرگ‌ترین امپراتوری عربی تاریخ رو در کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین


بزرگترین امپراطوری عربی تاریخ. بزرگتر از بزرگترین امپراطوری روم. مرکزش در دمشق ولی حکومت می‌کرد بر سرزمینی از پاکستان امروز تا اسپانیا و پرتغال. حکومتی که ما احتمالا باهاش بیشتر از راه کتاب دینی مدرسه و روضه‌خون مسجد آشناییم تا کتاب‌های تاریخی و الان شاید وقت مناسبی باشه که ببینیم اینها از نظر تاریخی کی بودن، کجا بودن و دقیقا چکار کردن.

این بار باید با زوم اوت شروع کنیم اصلا. از اول باید تصویر بزرگ رو ببینیم، کجای تاریخ هستیم. چون بر خلاف بیشتر مواقع که ما جزئیات رو نمی‌دونیم و حتی اسم شاها و شهرها و اتفاقات برامون غریبه هستن، این بار ما از قضا برعکس خیلی تو جزئیات قصه بودیم، چیزی که من هیچوقت نداشتیم این تصویر بزرگه‌اس. بالاخره عاشورا و کربلا و اینها داستان درگیری امامان شیعه است با یزید که خلیفه‌ی همین امپراتوری امویانه. قیام گروهی از مسلمین علیه یزید که جای پدرش شده بود خلیفه. امپراطور امپراطوری اموی. ما جزئیاتش رو زیاد شنیدیم. اما خب این اصلا کجای تاریخه؟ تو چه دنیایی داریم حرف می‌زنیم؟ این رو من تصویر درستی ازش نداشتم. مخصوصا این که این سال و قرن و اینها رو هم همیشه به قمری شنیدیم، اسم‌ها هم عربیه اصلا انگار وصل نیست به تاریخ دنیا. انگار این یه داستان دیگه‌ایه یه جای دیگه اتفاق افتاده و تاریخ دنیا که به شکل تاریخی بهش نگاه می‌کنیم جای دیگه‌ای اتفاق افتاده. در حالیکه اینطور نیست، این هم بخشی از تاریحه. می‌خوایم یک کم تلاش کنیم وصلش کنیم. دور و برش رو ببینیم. زمانی و مکانی. چون هم همیشه موضوع مذهبی و دینی و فرهنگی و اینها بوده باید تلاش کنیم که طوری نباشه کسی احساس کنه داره به اعتقاداتش بی‌احترامی میشه. خلاصه کار سخت و مهمیه که امیدوارم خوب از پسش بر بیایم. 

منابع تاریخی دست اول از قرن یک اسلام

بعد هم داریم درباره دوره‌ای حرف می‌زنیم که اساسا من نمی‌دونم چقدر اون چیزی که ازش داریم تاریخه. چون منابع تاریخی معاصر و دست اول از قرن اول تاریخ اسلام نداریم، یعنی برای بیشتر اتفاقات اون دوره منبع دست اولی از این منطقه وجود نداره. تاریخش که الان پذیرفته شده هست عموما در قرن‌های بعدی نوشته شده و در نتیجه علامت سوال دور و بر جزئیاتش و کلیاتش بسیار زیاده. ما ولی تکیه داریم می‌کنیم اینجا به همون روایت‌های اصلی موجود. سراغ روایت‌های جدید وروایت‌های بازنگری تاریخی نمی‌ریم. می‌خوایم ببینیم این داستان کجای تاریخه، امپراتوری اموی چیه؟ این‌ها چه اهمیتی در تاریخ دارن؟ در منطقه دارن؟ 

 

نکته‌ی اول: پلتفرم سیاسی اسلام

ایران و روم در اثر جنگ‌های طولانی همدیگه‌رو ضعیف کردن. فرصت پیدا شد برای عرب‌ها که امپراتوری جدیدی اونجا برپا کنن. 

بریم به قرن هفتم. ظهور اسلام اول قرن هفتم میلادیه. از ۶۳۲ بعد از از دنیا رفتن پیامبر اسلام اولین خلافت اسلامی شروع می‌شه. حکومت‌هایی میان که ادعای جانشینی پیامبر اسلام دارن. از همون قرن هفت تا امروز نمونه‌هایی از این حکومت‌ها آمدن و رفتن. به پادشاهشون می‌گن خلیفه. خلافت‌های مختلفی داشتیم از همون موقع تا الان. می‌گن مسلمون‌ها یک جامعه هستن که این جامعه  یه پادشاه داره که جانشین پیغمبره. اینطوری اسلام برای عرب‌ها بک پلتفرم سیاسی درست می‌کنه برای حکومت درست کردن. اینطوری اولین حکومتی که از عرب‌ها درست می‌شه حکومت اسلامیه و کمی بعد هم راه می‌افته که بره دنیا رو بگیره.

 

قدرت‌های دیگه در دنیا

دنیا چه شکلیه اون موقع. با دنیای دور کار نداریم فعلا. دنیای همین منطقه اینطوریه که دو تا امپراطوری خیلی قدرتمند داریم در این منطقه امپراتوری بیزانس، روم شرقی و امپراطوری ساسانیان. گسترده، نیرومند با ریشه و در هر دو هم دین چیز مهمیه. ساسانیان زرتشتی هستن. پادشاه‌شون هم مشروعیتش الهی دارن. به خدا وصلن. رومی‌ها مسیحی هستن. یعنی مسیحی شدن. مرکزش هم استانبوله. قسطنطنیه. که اون موقع یک شهر یونانیه. 

اینها دو قدرت اصلی دنیای اون روز هستن، ایران و روم. روم هم که می‌گیم منظورمون روم شرقیه. بیزانس. اون روم که امپراتوری روم بود بیش از دو قرنه دیگه جمع شده. شرق اروپا دست بیزانسه غرب اروپا پادشاهی‌های منطقه‌ای و مردمان قبایل جرمانیک و اینها هستن. خیلی خبری از قدرت مرکزی نیست. شرق اروپا هم که میگیم به شرق اروپای امروز نگاه نکنیم. تا وسط ایتالیا شرق اروپاس. ناپل و سیسیلی، شمال افریقا تا جنوب اسپانیا همه جزو بیزانسه.

سوره روم

این اون رومیه که اسمش در قرآن هم آمده. در قرآن سوره‌ایه به اسم سوره روم که درباره جنگ ایران و رومه اولش.  

 

جنگ‌های روم و ایران و ظهور پادشاهی اسلام

روم در شکل‌های مختلف با ایران در جنگ بود. با حکومتهای مختلف. اول جمهوری روم با اشکانیان در جنگ بود، بعد امپراتوری روم با ساسانیان، بعد هم بیزانس با ساسانیان سرشاخ بودن هفتصد سال. اینقدری با هم درگیر بودن و این درگیری به هردوشون فشار آورد و خسته و لهشون کرد که از وسط شبه جزیره عربستان یک گروه جدیدی میان عرب‌های حجاز و بعد هم میان بالا به سمت شامات و یک منبع قدرت جدیدی در منطقه درست میکنن. عرب‌ها برای اولین بار یک پادشاهی بزرگ درست می‌کنن دیگه بیرون از شبه جزیره. بعد از پیامبر اسلام چهار تا خلیفه میان خلفای راشدین. زمان‌ اینها، مخصوصا اولی و دومی، این حکومت هی بزرگ و بزرگتر می‌شه با فتوحات و با پیوستن مردمان این سرزمین‌های اطراف هم بیزانس و هم ایران بهشون. جامعه پشتیبانی نمی‌کنه مثلا ارتش ساسانی از پادشاهی ساسانی پشتیبانی نمی‌کنه و  خلاصه پادشاهی سقوط می‌کنه و این‌ها میان و کم کم ایران ساسانی رو می‌گیرن. از روم بیزانس هم کلی سرزمینشون رو می‌گیرن. در دوره‌ی خلفای راشدین. چهار خلیفه جانشین پیغمبر که در مجموع  ۳۰ سال حکومت می‌کنن. 

ترور سه خلیفه و جنگ داخلی

بیشتر از این هم که حکومت گسترده و امپراطوری درست کنن، دارن جامعه‌ی اسلامی عربی اون روز رو مدیریت می‌کنن. اولش که اصلا تو همون حجاز هم هستن. مرکز حکومت از شبه جزیره بیرون نمی‌اد. حاکمانشون هم، که بهشون می‌گیم خلیفه، شباهتی به حاکم ایران و امپراتور ایران و امپراتور روم ندارن. شکل حکومتشون مال جامعه‌ی خودشونه بیشتر. نکته‌ی دیگه درباره‌ی چهار خلیفه‌ی اول اینه که نگاه که می‌کنی به نظر میاد یک ناآرامی‌هایی در جامعه هست. از اون چهارتا اولی به مرگ طبیعی می‌میره بقیه هر سه تای بعدی کشته می‌شن. سه تا از چهار تا ترور می‌شن. بعد هم سر ادامه‌ی کار اختلاف بینشون بالا می‌گیره. جنگ داخلی می‌شه و نهایتا از دل سال‌های آشوب و جنگ و اینها یک سیستم جدیدی متولد می‌شه که این شبیه‌تره به امپراطوری‌های ایران و روم. حالا می‌بینیم هم شباهات‌هاش رو و هم قصه‌ای که الان تند تند گفتم رو بهش بر می‌گردیم. هم می‌بینیم این سیستم جدید امپراطوری اموی چطور تاثیر گرفت از امپراتوری ساسانی و امپراتوری بیزانس، روم شرقی.

معاویه

 یه آدم کلیدی اینجا هست که این تغییر رو امکان پذیر می‌کنه. اون هم معاویه‌اس. معاویه کسیه که بعد از حضرت علی، خلیفه چهارم از خلفای راشدین، ادعای خلافت می‌کنه. از قبلش ادعا داره اما بعدش دیگه بدون منازع خلافت بهش می‌رسه. اینطوری از ۶۶۱ حکومت امویان یا بنی امیه شروع می‌شه. 

حکومتی که از همون اول یه ویژگی‌های جالبی داره. جانشین پیغمبرن ولی خانواده‌ای هستن که نه تنها نسبتی با پیغمبر ندارن، اصلا خیلی هم دیر بهش پیوستن. و نه فقط دیر پیوستن که تا تونستن جلوش وایسادن و مخالفت و مقاومت کردن. نکته‌ی دیگه که اون هم جالبه اینکه اصلا مرکز حکومتشون در حجاز نیست. در مکه و مدینه که مرکز اسلام بوده، نیست. اومدن بالا. البته از زمان خلیفه چهارم از زمان علی آمدن بالا مسلمان‌ها، اون هم در کوفه مستقر بود. ولی دیگه معاویه اومده قشنگ در دمشق، مرکز حکومت اسلامی در دمشقه و با حجاز کار اونطوری نداره. همون طور که می‌بینیم جلوتر حجاز مدتی دست اینا نیست. مکه و مدینه از دست میره. یکی دیگه اونجا رو میگیره دستش در صورتی که امپراتوری اسلامی اینا هستن.

 

بنیانگذار هفتمین امپراتوری بزرگ تاریخ

 ولی معاویه میاد و حکومت رو می‌گیره امپراطوری‌ای رو شروع می‌کنه که نود سال دوام می‌آره. هفتمین امپراطوری وسیع تاریخ می‌شه. یعنی پنجاه سال بعد از پیامبر یک پادشاهی اسلامی عربی با ادعای جانشینی پیغمبر شروع می‌شه ولی نه مرکزش در حجازه نه بنیانگذارش نسبتی با پیغمبر داره. به بنیانگذارش بر می‌گردیم ولی الان شام. چرا شام؟ و اصلا اینها کی هستن و چطوری رسیدن اینجا؟ 

 

چرا در شامات؟

اینکه خانواده اموی اصلا از قبل به شام وصل بودن یا اینکه اساسا مال همین جا بودن این خودش یه سوالیه که مهم هم هست در نگاه‌های جدیدتر تاریخی. ولی حالا ما روایت جاافتاده‌تر رو می‌گیم اینجا. اینها کی هستن؟ اینها از قبیله قریش هستن. این خانواده بنی امیه اینها هم مثل بقیه کسانی که خلیفه شدن و مثل پیامبر و خانواده‌اش همه از قبیله‌ی قریش هستن. حجاز اون موقع قبیله‌ای بود جامعه‌اش. همونطور که تا قرن بیستم همچنان همونطور بود. یه قبیله‌ی بزرگ و مهم هم قریش بود. منتها خب رقابت و درگیری توی همین قبیله هم بود از جمله مثلا می‌گن بین اینکه مهمانداری کعبه دست کی باشه، اب دادن به زائرین کعبه دست کی باشه. زائرین کعبه قبل از اسلام. چون مکه قبل از اسلام هم می‌رفتن حالا یا برای زیارت یا کار دیگه. ولی مسافر داشت کعبه و می‌گن رقابت و حسادت بود بین قبیله قریش سرش. نکته مهم اینه که سر این اختلاف‌ها بین امیه و هاشم اینها انگار اومدن امیه رو از مکه تبعیدش کردن به شام. این یک توضیحه برای اینکه اینها چرا اونجا پایگاه پیدا کردن. معاویه نبیره همین امیه است. معاویه پسر ابوسفیان پسر حرب پسر امیه. 

توضیحات دیگری هم البته هست. مثل اینکه وقتی در زمان خلیفه دوم و سوم مسلمان‌ها داشتن شام رو فتح می‌کردن، معاویه و برادرش از فرماندهان سپاه بودن و این شد که بعد از پیروزی هم شام دست همین خانواده موند و معاویه شد استاندار شام. در زمان عمر. بعد هم موند همونجا تا زمان عثمان. بعد از عثمان دیگه از یه جایی شروع کرد کم‌کم زمزمه کردن که من اینجا دیگه از طرف خلیفه حاکم شام نیستم، من خودم خلیفه جدیدم که به جای اینکه مثل ابوبکر و عمر در مدینه باشم یا مثل علی در کوفه باشم از دمشق، از سوریه، می‌خوام حکومت کنم بر سرزمین‌های اسلامی. این نقطه‌ی شروع حکومت یا خلافت و بعدتر امپراطوری امویانه. جایی که معاویه خلیفه شد در این پادشاهی عربی اسلامی جانشین پیغمبر. بعد هم خلافت رو از علی به خودش و بعدا از خودش به خانواده خودش منتقل کرد.

 

 شیعه در مقابل معاویه بود

اینجا وصل می‌شیم به نکته‌ی سوم درباره‌ی امپراتوری اموی. که شیعه از اول در مقابل بنی‌امیه و در مقابل معاویه بود. این هم واضحه دلیلش چون هنوز علی خلیفه بود که معاویه ادعای خلافت کرد. یک بهانه‌اش هم این بود که خلیفه سوم کشته شده. خلیفه جدید باید اولین کارش این باشه که بره ببینه این رو کی کشته مجازاتش کنه. ولی چون قاتلین عثمان طرفداران علی هستن اون این کار رو نمی‌کنه. پس ما که فامیل عثمان هستیم به خونخواهی خلیفه مظلوم مقتول بلند می‌شیم و کار رو می‌گیریم دست خودمون. 

سرمایه‌اش چی بود در این کار؟ کی پشتش بود؟ پشتش همون خاندانش بودن که یه سرمایه سیاسی هم جمع کرده بودن. معاویه و کلا خاندان ابوسفیان اینها هرچند دیر مسلمون شده بودن ولی وقتی اومدن خیلی فعال بودن. ابوسفیان از بعد از پیغمبر خیلی فعال شده بود و زمان خلفا می‌اومد تو جنگها و فتوحات شرکت می‌کرد و پسرهاش رو هم آورد تو کار. زمان ابوبکر و عمر بود عثمان هم که فامیلشون بودن اصلا بیشتر هم شد. بعد هم که شدن خونخواهان عثمان. 

این شرکت در فتوحات هم براشون سرمایه سیاسی داشت، هم اینکه گفتیم معاویه و برادرش شام رو فتح کرده بودن، در سپاهی بودن که شام رو گرفته بودن. پایگاهی داشتن در شامات. همینها هم بعدا شدن ارتش شام. یعنی خودشون گرفتن شام رو و بعد هم خودشون اونجا شروع کردن حکومت کردن. بعد هم معاویه‌شون شد استاندار اولش از طرف خلیفه و بعد هم گفت که خب اصلا مرکز حکومت بیاد اینجا خودمون بشیم خلیفه و بعدترش هم اینکه دیگه یه کاری کنیم این خلافت از تو خودمون بیرون نره. ابوسفیان گفت این گوی خلافت رو بین خودتون دست به دست بچرخونین.

 

این پشتیبانی خانوادگی رو داشتن حالا با ادعای خونخواهی، حمایت گروهی از طرفداران عثمان رو هم داشتن. در شام هم که معاویه مدتی استاندارشون بود، طرفداران معاویه بودن.

بعد هم چو انداخته بودن که اصلا تقدیر اینها حکومت بوده و قیصر روم به معاویه گفته  بود مسلمون‌ها عثمان رو میکشن و بعدش نوبت پادشاهی توئه. این حرف‌ها هم که باز کمک کرد به تحکیم قدرتشون.

این دوگانگی علی و معاویه ولی معنی و نتیجه‌اش این بود که طرفداران علی از اول با معاویه مشکل داشتن. به خاطر اینکه حکومت و خلافت رو حق علی می‌دونستن نه تازه فقط به عنوان خلیفه چهارم، بلکه بعد از پیغمبر. و معاویه رو کسی می‌دونستن که در زمان خلافت علی شروع کرد این حق رو ازش گرفتن و بعد هم که دیگه برد در خانواده‌اش.

 

 معاویه موسس امپراتوری امویان 

ما داستان تاریخ اسلام نمی‌خوایم بگیم داستان امویان رو می‌خوایم بگیم. برای همین مهمه که از همین زمان پیروزی‌های اول حواسمون باشه که بنیان‌گذار این پادشاهی چه شخصیت عجیب و توانمندیه. در واقع هم معاویه و هم نفر دوم حکومتش عمرو عاص. درباره‌ی این دو نفر و چند تا دیگه از شخصیت‌های مهم پادشاهی یک قرنی امویان صحبت کنیم یک کم.

برای ما که با فرهنگ شیعه بزرگ شدیم، تصویر غلطی نیست ولی تصویر منفی‌ایه.  سیاستمدار زیرک منتها به معنی بدش، به معنی فریب کاریش و اصول نداشتن و اینها. چون هم در برابر علی مدعی خلافت شد و موفق شد نه تنها خلافت رو از او بلکه از فرزندانش هم بگیره طبعا شخصیت منفی‌ای حساب می‌شه به خاطر نتیجه کار برای شیعیان. از خیلی نظرها همه اون چیزی بود که علی نبود. از نظام ارزشی تا شکل حکومت کردن عملگرایانه. 

 

خلافت برای علی است

بین اهل سنت هم تا جایی که من فهمیدم برای بیشترشون اینطوریه که در دعوای خلافت با علی عموما معتقدن که حق با معاویه نبود. اولی به حق نبود. یه خرده بازی با کلماته دیگه. نمیگن فریبکار بود میگن حسن تدبیر داشت. چیزی رو که حقش نبود گرفت. خیلی وقتها بهش میگن اهل سنت اول الملوک. اولین شاه. که یعنی خلیفه نبود. و البته صلح و امنیت رو تونست برقرار کنه که قبلش نبود. و اشرافیت و حالفت موروثی رو باب کرد که اون هم قبلش نبود. 

جالبه برای من اینه که فارغ از بسته بندی و ارزشگذاری که میشه، درباره اینکه چه کرد و چطوری این کار رو کرد خیلی اختلافی نیست. ترجیح می‌داد دشمن رو بخره به جای اینکه بره باهاش بجنگه.در اون روزگار که حرکت عادی‌تر جنگیدن بود مخصوصا برا عرب اون زمان می‌گن معاویه می گفت نریم اول سراغ شمشیر ببینیم میشه با پول حلش کرد؟ اکر نه می‌شه با زبون با حرف زدن کار رو در اورد؟ نشد با شلاق میشه بگیریم چیزی رو که میخوایم؟ اگر اینها نشد برو سراغ شمشیر.  این یه جلوه خیلی سیاستمدارانه است. یا اینکه میگن حلم داشت. آدم صبوری بود و این صبوریش هم جزئی از همون ویژگی سیاسی بودنشه. صبوری یا زیرکی هر چی بوده این جالبه که سعی می‌کرده بخره ادمها رو. میگن میگفته مردم گرفتارن. آدمها گرفتارن، نیازمندن، خیلی ها تسلیمن اصلا. حالا یه حرفی ممکنه بزنن ولی اخرش دنبالت میان. 

 

دعوای خلافت با علی

با همین ویژگی‌ها هم بود که معاویه یه طوری کارها رو پیش برد که بعد از کشته شدن حضرت علی تقریبا بدون دردسر خاصی خلیفه شد. ادعای خلافت رو از زمان علی شروع کرد. کار به جنگ هم کشید. جنگ صفین. مقابل خلیفه هم ایستاد. که درست من نفهمیدم راستش که چقدر جنگ بوده. آرایش نظامی انگار داشتن طولانی مدت و دو سپاه از مسلمونها سپاه علی خلیفه و معاویه مدعی خلافت روبه‌روی هم بودن چند ماه ولی اینکه چقدر واقعا جنگیدن رو نفهمیدم. ولی تو همون جنگ هم یه جایی سپاه معاویه معروفه که قران رو میذارن رو نیزه هاشون که آقا ما که هر دو مسلمونیم چرا باید با هم بجنگیم و اینها بیاین صلح آمیز با ریش سفیدی و اینها اختلاف رو حل کنیم. می‌گن وقتی این کار رو کردن که در آستانه‌ی شکست بودن و خروجی این قصه هم می‌شه تثبیت شدن بیشتر قدرت معاویه.

اینها یه مقدار زیادی داستان‌های اعتقادی توش هست دیگه. چون یه جوری قصه تاریخ سیاسیه. داریم داستان جنگ داخلی رو میگیم که توش معاویه که از زمان عمر فرماندار سوریه و شام بوده علیه خلیفه خلیفه بلند شده و می‌خواد قدرت رو خودش بگیره. اما این قصه هم هست که علی فقط خلیفه چهارم نیست. از نظر شیعیان ایشون اصلا از همون اول بعد از پیغمبر امام بوده و تا همین حالا هم باید خلیفه می‌بوده ولی نذاشتن و الان هم معاویه داره فتنه می‌کنه و علیه حکم خدا و پیامبر وا می‌سته. منتها ما اینجا سعی میکنیم روایت تاریخی سیاسیش رو بهش بپردازیم که چیزی هم هست که کمتر شنیدیم. یعنی ما حداقل اینطوری کمتر دیدیم این داستان رو. 

این حالا معاویه است. بعد کنار دست خودش معاویه به عنوان وزیر و مشاور انگار یه آدم خیلی جالب دیگه هم داره. عمروعاص. 

 

عمروعاص، حیله‌گر و امیر مصر

معروف به اینکه اونم خیلی حیله‌گر و اینها بوده. اون هم از خانواده‌ای از دشمنان پیغمبر بود. رفته بود تا حبشه که مسلمون‌هایی که فرار کرده بودن، رفته بودن اونجارو برگردونه. بعد اما مسلمون میشه خودش. به خلفای اول و دوم نزدیک میشه توی فتح شام از فرماندهان سپاه بود. عمر مدتی والی فلسطینش کرد و بعد هم مصر رو فتح کرد. مصر هم به خاطر گندم مهم بود هم اینکه راه پیشروی به غرب رو باز می‌کرد. هم نقطه مهم تجاری داشت در ساحل مدیترانه. اسکندریه عمروعاص هم شد یکی از فاتحانی که اسکندریه رو گرفتن اسکندر و ژولیوس سزار و بعدها ناپلئون. همه افتخار می‌کردن به فتح اسکندریه. 

 مدتی هم حاکم مصر بود تا اینکه خلیفه سوم، عثمان، برش داشت. بعدا معاویه گفت بیا با من گفت میام به شرطی که وقتی بردیم مصر رو بدی به من این هم گفت باشه. عمروعاص رفت پیش معاویه و اتفاقا کمک اساسی‌ هم کرد بهش که از وضعیتی که در آستانه شکست بودن در بیان و به بازی برگردن و بعد هم ببرن بازی رو در صفین. خلاصه اینطوری معاویه رو خلیفه کرد مصر رو هم گرفت و رفت و ۵ سالی هم تا زمان مرگش بهش حکومت کرد. و اینطوری این آدمها امپراطوری امویان رو شروع کردن. 

تفاوت‌های حکومت اموی با اسلام

حکومتی که تفاوت‌هاش با اون چیزی که خیلی از مردم به اسم اسلام شنیده بودن و شناخته بودن زیاد بود. خبری از برابری و اینها نبود توش. خلفای قبل دربار نداشتن اما خلفای اموی دربارش یه ترکیبی شده بود از دربار قیصر روم و شاه ایران. این‌ها چیزهای تازه‌ای بود که جامعه‌ی مسلمون‌ها به نظر میاد باهاش راحت نبود.  

امویان یک ضعف‌هایی داشتن از همون اول که تا آخر هم باهاشون موند و نهایتا هم باعث شد که با اینکه خیلی بزرگ شدن دوامشون زیاد نباشه. ۹۰ سال برای یک حکومت بزرگ عربی زیاد و بی سابقه بود ولی برای یک امپراطوری کوتاهه و امویان زود برافتادن. یک ضعف بزرگشون از اول مشروعیت بود. کلا خیلی از مسلمون‌ها امویان رو از نظر دینی چندان قبول نداشتن.

تو اسلام، مخصوصا بین مسلمون‌های اون موقع، اینکه کی زودتر مسلمون شده خیلی مهم بود. سبقه می‌گفتن بهش. اینها با اینکه از قریش و هم قبیله پیغمبر بودن تا قبل از اینکه مسلمون‌ها مکه رو بگیرن در مقابلشون بودن. ابوسفیان، پدر معاویه، در مقابل اسلام جنگیده بود. واسه همین واسه خیلی از مسلمون‌ها مشروعیت دینی نداشت حکومت اینها. چون حکومت معنیش جانشینی پیامبر بودن و خب میگفتن شما که اینقدر دیر اومدین این وری نمی‌شه که حالا ادعای وراثت کنین. بعد هم اینها با خلیفه چهارم جنگیده بودن، بعدا با نوه پیغمبر هم چنگیده بودن و بعد با امام شیعه هم درگیر شده بودن و کشته بودنشون. طبعا برای خیلی از مسلمون‌ها مشروعیتشون بیشتر هم زیر سوال رفت. 

بعد هم بالاخره از اون حکومت‌های ساده خلفای راشدین تا دربار پر زرق و برق امویان فاصله زیاد بود این رو هم باز گروه‌هایی از جامعه اسلامی نمی‌پسندیدن. 

اینها باعث می‌شد اختلاف تو جامعه اسلامی زیاد بشه قیام و شورش و ناآرامی و مدعی خلافت و خب جواب اینها هم سرکوب و جنگ بود. این هم پایه مشروعیت رو ضعیف‌تر می‌کرد. کربلا یکی از این داستان‌هاست که اصلا هویت شیعه بعدها خیلی دور روایتش شکل گرفت. در مکه هم یکی ادعای خلافت کرد و سکه هم ضرب کرد. مختار ثقفی قیام کرد در عراق حکومت خودش رو درست کرد. بعد یکی اومد اون رو انداخت خودش شد حاکم عراق که اونم باز زیر پرچم امویها نمی‌رفت. بعد رفتن اون رو سرکوب کنن یکی دیگه در سوریه شورش کرد. بعد قیام زید هم هست. خوارج هم هستن که اصلا می‌گفتن این کاخ و شهرنشینی و رهبر مسلمونها فقط باید از قریش باشه و اینها چیه. ما اصلا این‌هار قبول نداریم. قیام‌های دیگه هم بود خلاصه از ایران و عراق تا حجاز و تا شمال افریقا در طول دوران امویان خیزش‌هایی بود که حکومت اینها رو می‌برد زیر سوال. البته سرکوب شد همه‌اش ولی خب نشان نارضایتی بود و اینکه مشروعیت سیاسی اینها مشکل‌دار بود. بعد سرکوب اینها خودش مشکلات دیگه درست می‌کرد. برای اینکه ایران و عراق رو اروم کنه یکی رو فرماندار کرد در کوفه و بصره به نام حجاج‌بن یوسف. مشهور به بی‌رحمی و خشونت که به شدت خوارج و شیعیان رو سرکوب می‌کرد. حجاج می گفت خلیفه از پیامبر بالاتره و هیچ نوع مخالفتی با خلیفه رو تحمل نمی‌کرد و در دورانش کلا هیچ کس جونش در امان نبود. طبعا این جور حکومت کردن دوباره خودش نارضایتی رو بیشتر هم می‌کرد. 

 

نابرابری در حکومت امویان

نارضایتی‌ها از امویان فقط به خاطر مشروعیت نبود. اینها حکومت عربی اسلامی بودن. پس عرب بودن و اسلامی بودن براشون مهم بود. بعد هم پیوندهای خانوادگی و قبیله‌ای براشون مهم بود و امتیاز می‌دادن بر اساسش. بعد همیشه تقویت یک گروه امتیاز دادن بهشون، خوشحال نگه داشتنشون، اگر متعادل نباشه خودش باعث نارضایتی بقیه می‌شه. اینجا هم خودی غیرخودی که درست کردن اموی‌ها خودش دوباره مشکل ساز شد. همه‌اش رو هم اموی‌ها درست نکرده بودن، چند مدل خودی غیر خودی بود که مشکل‌ساز می‌شد. یه خودی غیرخودی بین مسلمون‌ها و غیرمسلمون‌ها بود. امویان امپراطوری عرب اسلامی بودن. اما در حکومت اینها نه همه عرب بودن نه مسلمون. و حکومت هم برای اینهایی که دیگری بودن سیاست‌های حدایی داشت. مثلا در عراق و ایران خیلی‌ها مسلمون نبودن. یهودی‌ها بودن مسیحی‌ها بودن در ایران تا چند قرن بعد از اسلام زرتشتی‌ زیادی بود. بعد اینها به عنوان حاکم اسلامی از غیر مسلمون‌ها مالیات اضافه می‌گرفتن. می‌گفتن حکومت باید از شما بیشتر مواظبت کنه که تعرض و آزار نشه بهتون آزادی میخواد بهتون بده و این رو هزینه‌اش رو باید بدین. اسمش هم هست جزیه. 

 

مالیات بیشتر از غیر مسلمان‌ها

جزیه یه  جور مالیات بوده که از کسانی که اهل کتاب بودن و می‌خواستن توی سرزمین‌های اسلامی زندگی کنن توسط حکومت اسلامی به طور سالانه گرفته می‌شد. این سنتی بود که البته قبل از امویان هم بود اینها ادامه دادن منتها در سرزمین‌هایی خیلی بزرگتر. غیر مسلمان‌هایی که می‌خواستن از حمایت حکومت اسلامی استفاده کنن، باید شرایط قرارداد ذمه رو می‌پذیرفتن که پرداخت جزیه هم جزو همین شرایط بود. شرایط ذمه متعددن برای مثال اینکه تسلیم حکومت اسلامی باشن و باهاش جنگ نکنن و به منکراتی مثل شراب خوری، خوردن گوشت خوک، زنا و مواردی از این قبیل تظاهر نکنن. یعنی شما می‌تونستی مسلمون نباشی در اون حکومت اسلامی به شرطی که یه سری کارها رو نکنی پولش هم بدی.

ماجرای جزیه در دوران حکومت اموی نوسان زیادی داشت. در واقع هر خلیفه‌ای هر طوری که دوست داشت جزیه رو می گرفت. یکی کلا تصمیم می‌گرفت بخش‌های زیادی از اهل ذمه رو از جزیه معاف کنه و یکی دیگه تصمیم می‌گرفت میزان جزیه رو خیلی زیاد کنه. زیاد کردن جزیه توسط بعضی از خلفا باعث عصبانیت اهل ذمه می‌شد. این نارضایتی‌های تلنبار شده از بنی امیه در سقوطشون بی تاثیر نبود.  

 

عرب بر غیر عرب برتری داشت

این مال غیر مسلمونها بود. یه گرفتاری دیگه با غیر عرب‌ها بود. اینطور نبود که هرکی مسلمون بشه شهروند درجه یک باشه و مشکلی نداشته باشه. برای امویان عرب بر غیر عرب برتری‌ داشت. خیلی هم این برتری مهم بود. برای همین غیر عرب‌هایی که مسلمون می‌شدن رو بهش می‌گفتن موالی.  یه جور تحقیر به حساب می اومد. یعنی برده. بی‌شباهت به برده‌داری در امپراتوری روم نیست.

این داستان موالی این جوری شروع شد که عرب‌ها می‌رفتن جوامع غیرعربی و غیرمسلمون رو میگرفتن.حالا ساکنان اون سرزمین‌ها مسلمون می‌شدن. پس نمی‌شد باهاشون به عنوان اهل ذمه برخورد کرد چون نامسلمون نبودن، اهل کتاب نبودن. ولی نمی‌تونستن این‌هارو قاطی عرب‌های مسلمون‌ دیگه بکنن چون می‌گفتن اون‌ها عرب هستن و این‌ها غیر عرب باید تفکیک مشخص باشه. گفتن خب هر فرد غیرعرب باید یکی از عرب‌ها رو به عنوان مولای خودش قبول کنه. معمولا این جوری بود که غیرعرب ها توسط هر عربی که مسلمون می‌شدن اونو به عنوان مولای خودشون انتخاب می‌کردن و می‌شدن موالی یا بنده‌های اون.

اما قصه‌ای که موالی باهاش مواجه بودن این بود که خیلی تحقیر می‌شدن به خاطر عرب نبودن. بهشون شغل های خوب نمی‌دادن، موقع غذا خوردن موالی رو جدا می‌نشوندن، برای کشتن یکی از موالی فرد عرب رو قصاص نمی‌کردن و مواردی از این قبیل. عرب‌ها می‌گفتن موالی هم سطح برده‌هان چون هم تو جنگ شکست خوردن و برخلاف اعراب جنگجو شغلشون کشاورزی و دامپروری بوده. در ضمن چون هر کسی در جنگ اسیر عرب‌ها می‌شد، تبدیل به برده می‌شد، خیلی از موالی برده عرب‌ها بودن که وضعیت زندگیشون بد بود. البته این سیستم برده‌داری که اینجا بود یا در روم بود متفاوته با اون سیستمی که مثلا در قرن ۱۶ و ۱۷ این طرف دنیا می‌بینیم. ولی میگن یکی از علل سقوط بنی امیه همین رفتارهاشون با موالی و نارضایتی موالی بود که جمعیت بزرگی رو تشکیل می‌دادن. همه اینها باعث نارضایتی در جمعیت غیر عرب شد و نهایتا کم شدن اعتبار حکومت مخصوصا در منطقه های دور از شام و سوریه. آخرش هم می‌دونیم قیامی انقلابی که از ایران و از خراسان شروع شد آمد و بساط امپراطوری اموی رو جمع کرد. 

 

 مشکل جانشینی در امویان  

جانشینی از اول در امویان مسئله بود. تا قبل از معاویه خلیفه مسلمونها انتخابی بود. شورایی درست می‌شد و انتخاب می‌کردن یا جامعه مسلمین انتخاب می‌کردن. معاویه گفت نه بیاریم نگه داریم تو خودمون. شبیه تر به مدلی که تو امپراطوری‌های دیگه بود. یعنی معاویه که حاکم شد گفت این رو باید نگه داریم تو خودمون. گوی رو بین خودمون بچرخونیم. یعنی پسرم یزید بشینه جای من. این تازه بود. این سیستم موروثی رو نداشتن. اون هم موروثی به یزیدی که خیلی عجیب بود که به عنوان جانشین پیامبر بیاد معرفی بشه. رفتار و اخلاقش هیچ نمی‌خورد به مسایل اسلامی حتی بعضی از خود امویان هم از این مسأله راضی نبودن می‌گفتن فاسده اینها. 

معاویه خیلی تلاش و هزینه کرد که جا بندازه یزید رو بیعت بگیره اصطلاحا از همه یعنی بیان بگن بله اقا ما پذیرفتیم رییس تویی. هیچ مخالفت و چون و چرای شوخی جدی هم نمی‌پذیرفت در این زمینه معاویه. فشار زیادی آورد و موفق هم بود به این معنی که بیشتر رجال رو تقریبا تونست بیاره پشت یزید. در مرکز و شام مخصوصا. ولی نه همه رو. 

امام حسین بیعت نکرد

چند نفری هم نپذیرفتن از شخصیت‌های مهم از جمله امام حسین از معدود کسانی بود که بیعت نکرد. و دیگرانی که گفتیم در جاهای دورتر از مرکز دمشق در عراق و ایران و حجاز و شمال آفریقا حرکت‌های اعتراضی شروع کردن. 

یزید جانشین مساله‌سازی بود

ولی مساله جانشینی فقط جا انداختنش نیست باید جواب هم بده یعنی ثبات و کیفیت حکومت رو‌ بهتر‌کنه. معاویه موفق شد این جانشینی یزید رو تثبیت کنه ولی خب یه گرفتاری هم داشت دیگه. گرفتاری‌ای که همیشه هست تو پادشاهی‌های وراثتی. چون مثل تاس انداختنه به قول دن کارلین. هیچ معلوم نیست نتیجه چی از اب در بیاد. مخصوصا اگر محدودش کنی به پسرهای شاه و پسر بزرگه و اینها که دیگه شانس خوب در اومدنش کمتر هم می‌شه. ممکنه یک امپراطور خیلی خوب و تیز و با سیاستی داشته باشی بعد جانشینش بیاد هر چی اون ساخته رو بر باد بده. امویان هم از این خیلی ضربه خوردن. معاویه سیاستمدار خیلی قدری بود ولی بعدش چی؟

از همون یزید می‌دونیم که به مشکل خورد. مساله مشروعیت که سر معاویه هم بود الان بدتر شد. اینکه یکی مثل یزید جانشین پیغمبر باشه برای خیلی از مسلمون‌ها سنگین بود. فقط هم این دوره نبود. تمام ۹۰ سال امویان مشکل جانشینی داشتن. یه مدت سیستم رو چند ولیعهدی کردن ولی اون هم بیشتر درگیری درست کرد. بعد اینها دو تا شاخه هم داشتن. همه خلیفه‌هاشون پسر و پدر همدیگه نیستن. سفیانی دارن مروانی دارن. چون یه خلیفه‌ای اومد پسر یزید که اون هم اتفاقا هم اسم پدربزرگش بود معاویه بود اون اومد سر کار و چند ماهی بود و بعد بدون تعیین جانشین مرد. حالا بعضی‌ها میگن که در اختلافات داخلی کشتنش بعضی‌ها میگن عذاب وجدان داشت که حسین رو چرا کشتیم و حکومت مال ما نیست و نباید می‌گرفتیم و اینها که مثل بسیاری دیگه از وقایع اون دوره واقعا فهمیدن اینکه چی فکت تاریخیه چی داستانه کار سختیه. خلاصه ولی کوتاه حکومت کرد و بی‌جانشین مرد و بعدش یه مقدار دوباره درگیری شد. تهش مروان که اون هم از خانواده امیه بود اومد رو کار و از اینجا حکومت رفت تو یه شاخه جدیدی البته همچنان از همون خانواده امویان. 

 

دومین خلیفه‌ی مهم امویان و ضرب سکه

در این شاخه‌ی مروان یه خلیفه هست که دومین خلیفه‌ی مهم امویانه. امویان تا زمان پنجمین امپراتورشون سکه ضرب نکردن. نکته مهمیه که بعدا هم خیلی مساله ساز شده و الان باعث شده تاریخ قرن اول بعد از اسلام از نظر بعضی از مورخ‌ها کم اعتبار بشه اینکه این حاکمان مسلمان تا مدتها سکه ضرب نکرده بودن. 

از پیغمبر و چهار خلیفه راشدین و بعد هم معاویه و یزید و معاویه و مروان یعنی جامعه اسلامی حکومت اسلامی ۹ تا حاکم داشت بدون اینکه سکه‌ای به نام خودشون بزنن. همون سکه‌های ایران ساسانی و بیزانس بود و استفاده می‌کردن. تا حکومت رسید به عبدالملک مروان.

کارهای مهم عبدالملک مروان

عبدالملک مروان پنجمین امپراطور اموی دوران خلافتش کارهایی کرد که باعث شد اونو بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه مروانی بدونن. مثلا سکه ضرب کرد. ایشون امد سکه طلایی ضرب کرد اول با نقش خودش خلیفه ایستاده بدون تاج با شمشیر و با نقش لا اله الا الله بعدا هم نقش خودش رو حذف کرد فقط چیزهای قرآنی. سکه‌اش الان در موزه دانشگاه اکسفورد هست و درهم از اونجا وارد شد. 

زبان دیوان عربی شد

زمان همین عبدالمالک هم هست که زبان دیوان عربی میشه. تا اون موقع دیوان هر ملتی، مصر، شام، ایران، زبان دیوانشون زبان خودشون بود. زمان ایشون ولی تغییر می‌کنه و عربی میشه.

امروز وقتی تاریخ‌دان‌ها می‌خوان تاریخ صدر اسلام رو بررسی کنن، نهاد سیاسی دینی که درست شده رو بررسی کنن، نقش عبدالملک مروان خیلی براشون برجسته‌اس. هم واحد پول درست کرد برای امویان هم مکه رو دوباره گرفت براشون. اونجا شورش شده بود قیام شده بود در مکه. فرستاد حجاج رو با منجنیق ویران کردن کعبه رو اون عبدالله زبیر رو در همون مسجد الحرام انگار گردن زد. مسجد الحرام رو آتیش زد و اینطوری کنترل مکه رو گرفت دستش دوباره. واقعا بعد از معاویه مهم‌ترین خلیفه امویانه. نقشش در تاریخ اسلام هم از اونی که فکر می‌کنیم احتمالا بیشتره. حالا شاید بعدا بهش برگردیم. 

پایه گذاری معماری اسلامی

اتفاق مهم دیگه‌ی زمان ایشون معماریه، معماری اسلامی. این هم زمان عبدالملک مروان اتفاق‌های مهمش افتاد. امویان پایه‌گذار معماری اسلامی بودن. به عنوان اولین امپراطوری عربی اسلامی یه چیزهایی رو پایه گذاری کردن که بعدها موند تو این فرهنگ. مثلا در معماری. متاثر از فرهنگ‌های معماری ایرانی و بیزانسی و رومی یه معماری تازه‌ای درست شد که بعضیاش امروز هم هست و معروف هم هست. مهمترینش شاید قبه الصخره در بیت المقدس در اورشلیم  که زمان عبدالملک مروان درست شد. قبه الصخره گنبدی طلایی بالای صخره‌ای سفید مایل به کرم رنگ. 

درست هم معلوم نیست چرا اونجا ساخت اینو. داستانش اینه که شب معراج پیغمبر اسلام از همین سنگ به آسمانها رفت و اینها. منتها خب نکته اینه که اینجا مسجد نبود. یه مسجدالاقصی بود و خیلی‌ها با مسجد الاقصی اشتباه می‌گیرنش، ولی این اون نیست.  اساسا وقتی این گنبد رو ساختنش مسجدی نبود. بعضی‌ها میگن عبدالملک برای اینکه در مقابل دو شهر مقدس مکه و مدینه شهر سومی رو علم کنه و اعتبار و حرمت اون دو شهر رو  برای مسلمان‌ها به اورشلیم منتقل کنه، این بنا رو ساخت. مسجد الاقصی، مسجد دور البته قبلش ساخته شده بود. بعدا یه مسجد کوچکی هم اینجا ساختن به نام مسجد الصخره. ولی خلاصه این بنا موند و هنوز هم هست. در اورشلیم، بیت‌المقدس که شهر مهمیه، قبلا برای یهودی‌ها و مسیحی‌ها شهر مهمی بود، اصلا بعضی‌ها می‌گن عبدالملک می‌خواست مسلمون‌ها هم در این شهر یک مکان مقدسی داشته باشن. بالاخره باعث رونق بیشتر شهر میشه و سود و منفعت بیشتری هم خواهد داشت. و خلاصه اونجا این رو می‌سازن و مسجدالاقصی رو هم گسترش می‌دن.  

یک نمونه معروف دیگر معماری اموی که یا زمان عبدالملک یا پسرش شروع می‌شه مسجد امویه مسجد بزرگ دمشق. در گذشته، جای این مسجد یه معبد بوده و بعدش رومی ها به جاش یه کلیسا ساختن. برای ساختن این مسجد مالیات دو سال شام رو طی ده سال هزینه کردن. بناهای معماری که اون موقع می‌ساختن و تا الان مونده، این‌ها هزینه سنگینی برای حکومت داشته ولی ابزار پروپاگاندای حکومت بوده. چند سال باید مالیات مصر و شام و جاهای پر درآمد رو می‌دادن که همچین بناهایی رو بسازن و خب ساختن و این مسجد اموی یکی از آثار هنری درخشان دوره امویانه. 

جز این مساجد کاخ‌های مهمی هم ساختن. از کاخ سبزی که با منبر سبز معاویه در دمشق ساخت کاخ الخضرا، تا کاخ‌هایی که در پالمیرا ساختن. با سبک بیزانسی در جاهای دیگه در همین شامات، در عراق کاخ‌هایی ساختن تا توی اندلس یا اسپانیای امروز هم مسجدها و بناهایی ساختن که هرچند بعدا کلیسا شد ولی اثرش به عنوان یادگاری اون امپراطوری همچنان اونجا موند. یا در تونس همین امروز هم دروازه‌ای هست که زمان عبدالملک مروان ساختن. 

 

عمر بن عبدالعزیز، اهل مدارا

یه خلیفه‌ای داشتن امویان که یه خرده فرق داشت با بقیه. گفتیم خیلی فرق بود بین مسلمونهای عرب و غیر عرب. عمر کسی بود که در زمانش وضع برای این موالی مسلمونهای غیر عرب و مثلا ایرانیها بهتر شد. جزیه رو مثلا اومد گفت دیگه نمیخواد همه غیر عربها بدن. اگه نماز میخونن دیگه نمیخواد مالیات اضافه بدن.  این خب مثلا برای ایرانیها مهم بود. یه مقدار مدارایی بود.  جلوی دشنام به علی رو گرفتن. مثلا فدک رو به علویان برگردوند. جلوی فحش دادن به علی رو گرفت. اموال بنی امیه رو که فکر می‌کرد به ناحق جمع شده، به بیت المال برگردوند. با خوارج به جای جنگ شروع به حرف زدن کرد و گفت تا شمشیر برنداشتن، باهاشون مدارا می‌کنم. مجموعا عبدالعزیز سعی کرد یه مقدار با بخش های مختلف مردم مسلمون ارتباط مثبت ایجاد کنه. از اون ور فتیله جنگ و لشکرکشی رو کشید پایین از این ور هم بیشتر رفت سمت باثبات کردن وضع داخلی با سیاستهای عادلانه‌تر اقتصادی و اجتماعی. از نظر معنوی و اینها هم یه بازگشتی به اصل اسلام و اینها داشت. خلیفه عابد و زاهد معروف بود. ازش نامه‌ها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه نقل می‌کردند در حدی که برخی سیره و مناقب عبدالعزیز رو نوشتن. بالاخره برای یه خلیفه اموی این نوع رفتار و زندگی چیز عجیبیه.

 

سرزمین‌های اسلامی پهناور شد

جنگ‌های مسلمون‌ها و بیرون آمدنشون از شبه جزیره البته از زمان خلفای راشدین شروع شد و بعد امویان ادامه‌اش دادن.

هم داستان گسترش اسلام بود هم بالاخره دنبال منابع جدید بودن مثل بسیاری امپراطوری‌های دیگه. هم پیشروی به سمت شرق داشتن یعنی شرق ایران. در زمان همون عبدالملک مروان به سرداری کسی که حاکم فارس شده بود از طرف خلیفه رفتن و پاکستان امروز رو گرفتن. سرزمین سند رو.  به اون طرف و هم به سمت غرب به سمت سرزمینهای بیزانس و با هدف رسیدن به اروپا. فرستاده‌های معاویه به خراسان تونستن سمرقند و بخارا و اونجاها رو بگیرن و از خراسان به سمت هند برن. از این ور هم هدف بزرگ اول از همون زمان معاویه گرفتن جایزه اصلی یعنی استانبول بود. قسطنطنیه مرکز امپراطوری روم. هم اهمیت نمادین داشت، مرکز قدرت مسیحی بود. هم اهمیت ایدئولوژیک داشت حدیث می‌گفتن از پیغمبر که اره مسلمونها باید بگیرن قطنطنیه. هم از نظر استراتژیک مهم بود. تنگه بسفر. تجارت در مدیترانه. خود قسطنطنیه هاب تجاری بود. بعد کنترل تجارت در مدیترانه رو می‌گرفتن و دریایی از ثروت جدید بود براشون. از همه اینها گذشته یادمون باشه مسلمونها امپراطوری ساسانی رو شکست داده بودن. اگر بیزانس رو هم کامل شکست می‌دادن عملا بخش بزرگی از دنیا رو گرفته بودن دیگه و سرنوشت دنیا خیلی ممکن بود متفاوت باشه.  اصلا یه اهمیت امویان همینه. هم در کارهایی که کردن هم کارهایی که می‌خواستن بکنن و نشد. اثرهای خیلی ماندگاری داشت در دنیا. استانبول رو دو بار خیز برداشتن بگیرن. یه بار زمان معاویه یه بار هم چند سال بعدش. هر بار هم چند سال طول کشید ولی نتونستن بگیرن شهر رو. آرزوی مسلمونها برای گرفتن قسطنطنیه موند تا ۷۰۰ سال بعدش عثمانی‌ها برآورده‌اش کنن. 

قسطنطیه رو نتونستن بگیرن، ولی بالاخره بیزانس ضعیف شده بود و جاهای دیگه که قدرت داشت و حکومت باثباتی داشت روش  رو رفتن از فرصت استفاده کردن و گرفتن امویان. و از اونجا پیشروی کردن به سمت اروپا. این کاری بود که کردن امویان. رفتن به مصر از اونجا به شمال افریقا تا مغرب، مراکش امروز و از اونجا به اسپانیا و پرتغال و فرانسه. البته یه ضرب نگرفتن. زمان معاویه مصر رو گرفتن، زمان یزید نتونستن خیلی پیش‌روی کنن، یه جاهایی از مغرب رو که گرفته بودن از دستشون دراومد. درگیری ادامه داشت نهایتا  بعد از ۷۰ سال زمان ولید تونستن بقیه نقاط مغرب رو بگیرن و راه رو پیدا کننن به سمت اندلس، اسپانیا از سمت کوه‌های پیرنه رفتن بالا به سمت بقیه اروپا. تونستن یه بخش‌هایی از فرانسه رو هم بگیرن ولی دوران قدرت امویان به سر اومده بود و کلی مشکلات داخلی و خلفای ضعیف باعث شدن که پیشروی شون متوقف بشه و بعضی از جاهایی که گرفته بودن از دست شون دربیاد.  

حکومت امویان در اسپانیا بعد از سقوط

بعد از سقوط به دست عباسیان حکومت امویان در اندلس ادامه داشت. یکی از مهمترین تنگه های استراتژیک دنیا اینجاست. تنگه جبل الطارق. بین مدیترانیه و اقیانوس اطلس که رو نقشه ببینی میگی لابد تو اسپانست دیگه ولی نیست جزو خاک انگلیسه و البته سرش دعواست. حالا چرا انگلیس باید بمونه واسه یه جای دیگه ما اینجا با اسمش کار داریم که همون طارق وصلش می‌کنه به داستان امویان. طارق ابن زیاد که به احتمال زیاد عرب هم نبوده یا همدانی بوده یا افریقایی بوده یعنی از موالی بوده در ۷۱۱ می‌ره و از اونجا وارد اندلس می‌شه و اونجا رو برای امویان می‌گیره. اینطوری می‌شه که در نیمه اول قرن ۸ اسپانیا از دمشق اداره می‌شه. بعد که بنی امیه حکومتش تمام می‌شه به دست عباسیان یه تعدادیشون به فرماندهی عبدالرحمان پا می‌شن می‌رن اسپانیا و حکومت اموی اندلس رو راه میندازن. مستقل از عباسیان. تا قرن یازده هم هستن اونجا و حکومت می‌کنن و دوران خیلی مهم و جالبی هم هست که باید جدا بهش بپردازیم 

 

امویان در ایران

امپراطوری ساسانی البته قبل از اینکه امویان به قدرت برسن بر افتاده بود. اما این به این معنی نیست که حکومت مرکزی مقتدر اسلامی عربی داشت بر تمام ایرانشهر که همه‌شون مسلمون شده بودن حکومت می‌کرد. اینطور نبود. اولا که یه بخش‌هایی از ایران مخصوصا خراسان تا زمان امویان دست مسلمونها نیفتاده بود. خراسان هم که می‌گیم خراسان امروز نه. خراسان بزرگ اون روز. حتی بزرگتر از خراسان و افغانستان امروز خراسانی که از هند و سیستان و بلخ و جیحون و ماوراءالنهر و ترکستان و اینها توش بوده. 

بخشهایی از این خراسان رو امویان بودن که آمدن و برای مسلمانان گرفتن. بعد اعراب مسلمون به تعداد زیاد اومدن ساکن شدن توی خراسان. تو دوره اموی انقدر میزان مهاجرت بالا رفت که تو خراسان و مناطق شرقی ایران هیچ شهر و روستایی نبود که توش اعراب نباشن. این شد که عرب و عجم همه جا آمیختگی پیدا کردن.  

 ولی ایرانی‌ها اصلا از حضور عرب‌ها راضی نبودن به خاطر همون ماجرای برتری عرب بر عجم و اینکه ایرانی‌ها جزو موالی بودن. بعدم چون خراسان از سرزمین‌های عرب دور بود حاکمش معمولا برای گرفتن خراج از خراسانی‌ها خیلی خشونت به خرج می‌داد. خراسانی‌ها هم به دلیل اینکه از امویان شاکی بودن دائم شورش می کردن و امویان هم دائم سرکوبشون می کردن. داستان این ناراحتی‌ها انقدر پیش رفت تا بالاخره سر و کله ابومسلم خراسانی پیدا شد و نهضتی راه انداخت که آخرش رسید به پیروزی عباسیان و کار امویان رو ساخت.

سرزمین خیلی ثروتمندی هم بود خراسان اون روز چون انواع منابع طبیعی رو داشت. میشد تو خراسان کشاورزی و دامداری کنی یا به تجارت برسی. اونجا توی شهرهای مختلف انواع کالاها تولید میشد. خلاصه وضعیت اقتصادی این ناحیه خوب بود. این شرایط باعث شده بود خیلی از اون عرب‌هایی که اومده بودن ساکن خراسان شده بودن، دیگه دست از جنگ بردارن و شغلشون رو عوض کنن و بشن کشاورز و دامدار. یه ماجرای دیگه این بود که خراج رو اشراف ایرانی جمع میکردن. در نتیجه یه همدستی بین اشراف ایرانی و حاکمان عرب به وجود اومد و با همدیگه یه طرف خط قرار گرفتن و عرب‌هایی که ساکن ایران بودن و باید خراج می‌دادن هم با ایرانی‌هایی که موالی بودن یه طرف دیگه خط. این شد که به داستان اختلاف عرب و عجم، نارضایتی  طبقاتی هم اضافه شد. که حتی عرب‌های ساکن ایران دچارش شده بودن، این دردسر رو برای بنی امیه دو چندان کرده بود.

 در مورد اوضاعی که بعد از اومدن امویان به ایران پیش اومد، بحث و نظر زیاده. اغلب منابع به برخورد بد عربها با ایرانی‌ها به عنوان غیرعرب و پست‌تر از اعراب نوشتن و اینکه چقدر سر همین موضوع ایرانیها از اعراب متنفر شدن و بعدا هم به محض اینکه تونستن علیه بنی‌امیه شوریدن. اما خوب داستان به همینجا هم ختم نمیشه. 

اول اینکه وضع ایران یه مقدار با بیزانس فرق می‌کرد. امویان داشتن از هر دو اینها سرزمین می‌گرفتن اما تغییر حکومت توی ایران خیلی بغرنجتر بود تا توی دنیای مسیحی؛ چرا؟ چون توی ایران جدایی و تفکیک دین و دولت وجود نداشت. درحالیکه توی دنیای مسیحی این دو تا نهادهای جدا بودن. پس مسیحی‌ها خیلی نگرانی از دست دادن دینشون رو با تغییر حکومت نداشتن. اونا میتونستن مسیحی باشن حتی اگه حکومتشون عرب و مسلمون بود ولی توی ایران ساسانیان اصلا از مقام مذهبی به مقام سیاسی رسیده بودن. الان هم در واقع اونی که شاه بود فره ایزدی داشت و دین رو هم نمایندگی میکرد. توی حکومت ساسانیان دین و دولت کاملا تفکیک شده نبود. در نتیجه یه خرده تبعات فتوحات امویان برای اونهایی که در ایران بودن فرق می‌کرد با اونهایی که در امپراطوری روم بیزانس بودن.

شما فکر کنین یه جمعیت عظیمی یه دفعه به یه جامعه وارد بشن و اونجا ساکن بشن. میزان تغییراتی که رخ میده بر اثر این اتفاق اصلا شوخی نیست. همه چیز تحت تأثیر قرار می گیره. بالاخره بعد از مدتی این جمعیت‌ها چه خوششون بیاد و چه نیاد با هم یه روابطی پیدا میکنن. مخصوصا که اینجا عربها دارن حکومتداری‌ای رو شروع میکنن که سنتش رو ندارن و باید بسازن و یه بخشی از این ساختن بر پایه فرهنگ ایرانی می‌شه. اینطوری فرهنگ ایرانی یک بخش‌هاییش نابود نمی‌شه که هیچ زنده موند و ادامه پیدا کرد و فرهنگ عربی رو هم تغییر داد. جشنهای ایرانی مثل نوروز، جشن سده و مهرگان اینها می‌ره تو دستگاه خلافت حاکم هم خوشش میاد بالاخره به این مناسبت میان بهش هدیه و اینها هم میدن بعد توی جامعه هم نفوذ می‌کنه و موندگار هم می‌شه. نشانه موندگاری این جشن ها رو میشه توی برگزار شدن شون توی دوره خلافت عباسی دید. 

به جز این آیین‌ها و جشن‌ها این هم هست که این‌ها از نظر اجتماعی با هم قاطی میشن. ازدواج می کنن با هم. بچه دار میشن. تجارت می‌کنن. خلاصه اون فاصله کم کم یک مقدار از بین می‌ره. برای همین هم رد دیوان‌سالاران ایرانی رو در دستگاه اموی می‌بینیم، در سکه ضرب کردنشون می‌بینیم در این سیستم برید می‌بینیم، در آرایش نظامیشون هم می‌بینیم. این برید چیز جالبی بود. البته از زمان هخامنشیان بوده سیستمش و سنتش در حکومت ایرانی انگار یک سیستم ارتباطی که بتونن تو امپراطوری به اون عظمت اطلاعات جا به جا کنن. هم اطلاعات هم دستورها و فرامین از ولایات به مرکز. یه شبکه‌ای که معلومه چقدر مهم و لازمه برای اداره کردن امپراطوری بزرگ. این رو از ایرانیها گرفتن. البته امویان از دیوان سالاری مصر و شام هم استفاده می کردن ولی بخش شرقی حکومتشون دست ایرانی‌ها بود. مهارت ایرانی‌ها توی دبیری (کتابت)، سرپرستی بخش‌های دیوانی و مالی این‌ها در دستگاه اموی موند. دیوان سالاران دستگاه اموی خیلی‌هاشون اسم‌های ایرانی داشتن و به فارسی تسلط داشتن، امویان حالا این رو می‌خواستن یا نمی‌خواستن اما خیلی کاری نمی‌تونستن بکنن. برای همین هم عبدالملک در اومد زبان دیوان سالاری رو عربی کرد که کم کم بقیه رو از نظام دیوان سالاری شون بیرون کنه ولی دست کم در مورد ایرانی ها طبق منابع تاریخی خیلی موفق نبود.

 

امویان زمینه‌ساز عصر طلایی تمدن اسلامی شدن

تمدن اسلامی یه دوره درخشان شکوفایی علم و دانش و فرهنگ و هنر داره که بهش میگن عصر طلایی. این دوره از قرن هشتم میلادی تا قرن شونزدهم بوده که در واقع توی دوران عباسیان اتفاق افتاده. تو این دوره زبان علم و دانش و فرهنگ عربی بود. تو این دوره کسانی ظهور کردن که بهشون حکیم یا علامه میگفتن چون نه توی یه رشته که توی چندین و چند رشته از  فلسفه، پزشکی، نجوم، ریاضیات، الهیات و … عالم بودن. این اتفاق زمان امویان نیفتاد اما زمینه‌سازیش از دوره امویان بوده. 

چون اون امپراتوری بزرگ اسلامی عربی که بعدا درخشش فرهنگ اسلامی توش اتفاق افتاد رو امویان شکل دادن. زمان این‌ها بود که اعراب راهشون به سرزمینهای مختلف باز شد. سرزمین‌هایی با تنوع زیادی از فرهنگ، علم و دانش و هنر. عرب‌ها از هر کسی یه چیزی یاد گرفتن. با یه دنیایی از دانش و فرهنگ روبرو شدن. چون تونسته بودن بر دنیا مسلط بشن، کم کم زبان خودشونو هم کردن زبان مسلط بر علم و فرهنگ و هنر. تا حد زیادی بان علم و فرهنگ در این منطقه یکی شد و همین زمینه چینی‌ها بود که کمک کرد عباسیان وقتی یه حکومت قوی ساختن بتونن شرایط رو برای رشد علم و فرهنگ فراهم کنن. میگن علم و هنر و فرهنگ زمانی شکوفا میشن که آرامش از هر لحاظ بر سرزمین حکمفرما باشه یعنی دچار آشوب و ضعف اقتصادی و سیاسی نباشه و امویان علیرغم ضعفها و اشتباهاتشون، دوره پرآشوب رو از سر گذروندن و در عوض زمینه رو برای دوران عباسیان فراهم کردن تا امکان رشد در عرصه‌های مختلف در این دوران ایجاد بشه. در همین دورانه که در حالیکه اروپا توی دوره قرون وسطی است و با دگماتیزم و سرکوب علم و فرهنگ به بهانه دین دست و پنجه نرم میکنه، مسلمونها هر روز بیشتر شکوفا میشن و در واقع وظیفه پیشبرد دانش رو انجام میدن تا بعدتر که این پیشرفت‌ها پل‌هایی میشه برای صعود اروپا به پیشرفت‌های مختلف در همه زمینه‌ها تا امروز. 

 

سقوط امپراتوری امویان

سقوط امویان با همین ضعف‌هایی اتفاق میفته که از اول گفتیم. مسئله‌ی جانشینی، مشروعیتی که نداشتن، تبعیض‌هایی که توی سیستمشون داشتن، سرکوب و کشتن خوارج و شیعیان و گروه‌های دیگه که باعث شده بد گروه‌های ناراضی ازشون زیاد باشن. درگیری‌ بین خودشون هم زیاد بود و بعد از خراسان در ایران هم شورشی شد. نهضت ابومسلم و مخالفان امویان در ایران و عراق هم بهشون پیوستن. روایت‌هایی هست که یه شبکه مخفی برای دعوت علیه امویان توی کوفه شکل گرفته بود. حالا این‌ها داستان‌هاییه که بعدا باید بهش برگردیم و ببینیم. کانون قصه یا خراسان بود یا خراسان شد. این‌ها از خراسان شروع کردن اول مرو رو گرفت و بعد به تدریج چندین شهر دیگه ایران رو. کم کم عباسیان هم وارد صحنه شدن. آخرین خلیفه اموی رو شکست دادن و فرار کرد و در نهایت هم کشته شد. خلاصه این طوری بود که حکومت افتاد دست عباسیان و دوران امویان این طرف دنیا تمام شد. حکومتی از امویان در اسپانیا البته ادامه داشت که اون هم داستان شنیدنی داره.


برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:

  • دایره المعارف بزرگ اسلامی/ مقاله بنی امیه به آدرس:
  • https://www.cgie.org.ir/fa/article/229034/%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87
  • دایره المعارف بزرگ اسلامی/ مقاله خراسان در دوران اسلامی به آدرس:
  • https://www.cgie.org.ir/fa/news/129912/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
  • کتاب تحول مبانی مشروعیت خلافت (از آغاز تا فروپاشی عباسیان)/ نوشته: حاتم قادری/ نشر کتاب پارسه
  • کتاب ایران در روزگار اموی/ نوشته: عبدالله مهدی الخطیب/ ترجمه: محمدرضا افتخارزاده
  • مقاله پیامدهای اجتماعی مهاجرت قبایل عرب به خراسان در قرون نخستین اسلامی/ نوشته: حسین مفتخری، محمود نیکو و مسعود بهرامیان/ فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ اسلام/ ۱۳۹۳
  • مقاله پیامدهای اجتماعی مهاجرت قبایل عرب به ایران/ نوشته: زهره دهقانپور و علی بیات/ تاریخ و تمدن اسلامی/ ۱۳۹۰
  • مقاله بررسی جایگاه موالی در جامعه عصر اموی/ نوشته: سید اصغر محمودآبادی، محمدعلی چلونگر و علی اکبر عباسی/ فصلنامه علمی ـ پژوهشی تاریخ/ ۱۳۸۷
  • حضور دیوانسالاران ایرانی در تشکیلات اداری امویان/ نوشته: طاهر بابائی/ تاریخ و فرهنگ/ ۱۳۹۸
  • بررسی جایگاه اداری اهل ذمه در عصر اموی؛ مطالعه موردی: اهل ذمه عراق و شام/ نوشته: شهرام یوسفی‌فر، حسین علیبیگی و عثمان یوسفی/ پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی/ ۱۳۹۸
  • The First Dynasty of Islam (The Ummayad Caliphate AD 661-750)/ G.R.Hawting/ Routledge/ 2002
  • Britannica Encyclopedia/ Ummayad Dynasty
  • World History Encyclopedia/ Ummayad Dynasty
  • https://open.spotify.com/show/7Cvsbcjhtur7nplC148TWy
  • https://chartable.com/podcasts/the-rest-is-history-1537788786/episodes/152344847-baghdad-the-forging-of-islam
بیشتر کنجکاوی کنیم
اهمیت مدیترانه
ماجراها و قصه‌های دریای مدیترانه

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری دور دریای مدیترانه ۲۱ کشور هست. ۱۲ تا کشور اروپایی ۵ تا آسیایی ۵ تا بیشتر بخوانید

هابسبورگ ازدواجی‌ترین امپراتوری
امپراتوری هابسبورگ، ازدواجی‌های تاریخ اروپا

این خانواده سلطنتی ششصد سال در مرکز تحولات سیاسی اروپا بودن. شهرت‌شون  هم بیشتر ازاینکه از شمشیرزنی و جنگاوری و بیشتر بخوانید

تاریخ فرانسه در پادکست بی پلاس
تاریخ فرانسه از اول

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری داستان فرانسه رو می‌خوایم بگیم. از اول اول. یعنی می‌خوایم بریم عقب تا قبل از بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *