اگه نگاه کنیم به نقشهی جغرافیایی اختراعات بشر و به ازای هر اختراعی که در یک محدودهی جغرافیایی انجام شده یک گیلاس بذاریم توی اون منطقه، اوراسیا یک درخت پربار و پرمیوه میشه که در مقابلش بقیه قسمتها شبیه درختهای بیآر و بارن. اما چرا ریشهی جغرافیای بیشتر اختراعها توی اوراسیاس؟ چیزی توی ژن آدمهای این منطقه باعث شده تا ادیسون و ارشمیدس و جیمز وات داشته باشن؟ خونشون از بقیه رنگینتر بوده؟
برای اینکه بفهمیم چرا گینهی نو ادیسون نداره باید یک کمی با دید بازتر به موضوع نگاه کنیم ببینیم اصلا چی میشه که یه اختراعی موندگار میشه؟ البته از دید جرد دایموند نویسنده کتاب اسلحه، میکروب و فولاد که خلاصهاش رو در اپیزود ۲۸ پادکست بیپلاس شنیدیم.
نویسنده: بهجت بندری
احتیاج مادر اختراع نیست
آمریکاییها بمب اتم رو در عرض سه سال ساختن چون تحت فشار جنگ جهانی دوم بودن. ضرورت شرایط جنگی باعث این اختراع شد. اما چند اختراع دیگه رو میشناسیم که قبل از به وجود اومدنشون نیازش احساس میشده؟ مثلا گرامافون، یا لامپ روشنایی، هواپیما یا اتومبیل. کدوم یک از اینها اول نیازشون بوده و بعد مخترعی برای جواب به این نیاز آستینهاشو بالازده و رفته سراغ اختراع کردن؟
هیچ کدوم. نه تنها نیازشون نبوده که بعضیها مثل گرامافون کلا برای کارکرد دیگهای اختراع شده بودن.
ادیسون وقتی گرامافون رو اختراع کرد دنبال این بود که باهاش کلام آخر انسانهای محتضر رو ضبط بکنه. و البته ۹ کارکرد دیگه که شنیدن موسیقی جزوشون نبود. نه تنها جزو کارکردهاش نبود که وقتی دید همچین استفادهای ازش میشه احساس کرد اختراعش از دست رفته و از مسیرش منحرف شده.
الان و برای انسان امروزی ضرورت اختراعهایی مثل نگارش، چرخ، ماشین بخار، هواپیما یا روشنایی واضح و روشنه. ما زندگی رو بدون این امکانات تجربه نکردیم. اما قبل از اختراع این فناوریها برای دههها و صدههای زیادی بشر بدون وجودشون و بدون احساس نیاز بهشون داشته زندگی میکرده و اموراتش رو میگذرونده.
چی شد که بشر مخترع شد؟
جواب ساده به قول آقای جرد دایموند میشه فراغ بال. از حدود ۱۳ هزار سال پیش بشر آسایش نسبی پیدا کرد و رفت سراغ اختراع و کشف بیشتر. تا قبل از اون جوامع شکارچی-گردآورنده زندگی کوچ نشینی داشتند. توی این مدل زندگی فرصت و امکان کافی برای کنجکاوی و سرو کله زدن با محیط اطراف و وسایل نبود.
با زندگی یکجا نشینی اما انباشت خوراک اتفاق افتاد. یعنی تولید بیشتر از مصرف بود. مازاد خوراک این امکان رو میداد که گروهی دنبال مایحتاج اولیه برای بقا نباشند. هرچقدر منطقهی محل سکونت جماعت یکجا نشین حاصلخیزتر بود، جماعت بیشتری فرصت داشتند برای نوآوری و اختراع. فرصت داشتند تا با ابزارهایی که هست سر و کله بزنند، به هم وصلشون کنن، از هم جداشون کنن و چیزایی جدیدی بسازن.
اختراعهای ماندگار
فقط اختراع کردن و رسیدن به فناوری جدید مهم نیست. دو تا نکتهی دیگه اینجا پررنگه. اون چیزی که اختراع میشد باید به کار جامعه میومد. یعنی باید استفادهای براش پیدا میشد. مهم نبود که اون استفاده چقدر با نیت مخترع همخوان باشه. اختراعهایی موندگار شدند که جامعه شروع کرد به استفاده ازشون. برای همین هم جرد دایموند در کتاب اسلحه، میکروب و فولاد میگه گسترش یک فناوری مهمتر از اختراع اولیهاس. و چیزی موندگار میشه که استفاده ازش ساده باشه یا دست کم پیچیدگی کمتری داشته باشه.
مثلا لوح دوطرفهی فایستوس اولین سند چاپی جهانه که ۱۷۰۰۰ سال پیش از میلاد ابداع شده بود. با دوجین مهرهی دستی روی گل حروف رو چاپ کردن. اما استفاده از این مهرههادر مقایسه با نوشتن روی لوحهای سنگی سختتر بود. برای همین هم تا زمان اختراع ماشین چاپ استفاده از مهره برای چاپ به تعویق افتاد.
از مهرههای چاپی فایستوس به یه دلیل دیگه هم استقبال نشد. اون زمان تعداد کسایی که دانش و سواد نوشتن داشتن خیلی محدود بود. کاتبهای انگشت شمار هیچ انگیزهای برای استفاده از فناوری با این میزان پیچیدگی رو نداشتن. یعنی استفاده کنندهها ارزش و اعتبار لازم رو به این مهرههای چاپی ندادند.
کنار سادگی و انگیزهی کافی استفاده کنندهها، مزیت اقتصادی هم لازمه تا یه اختراعی موندگار بشه. مثلا اختراع جدید باید وقت اضافه کنه و زمان مصرف کنندههارو آزاد کنه یا سختی و زحمتی رو ازشون کم کنه.
مثلا چرخ به عنوان یه اختراع مهم و سودمند معرفی میشه اما برای همهی تمدنها چرخ این کارکرد رو نداشته. چرخ جایی اختراع جذاب و اثر گذار و سودمندی بود که ساکنین اون جامعه حیوان اهلی داشتند. میتونستند با این چرخها گاو آهن بسازن و زمین رو شخم بزنن. برای همین جایی مثل مکزیک چرخ اصلا اختراع مهمی نبود. چون گرهی از مشکلاتشون باز نمیکرد. حیوان اهلی توی مکزیک نبود که بخوان به کمکش زمین رو شخم بزنن و چرخ به کارشون بیاد. همین شد که وسایل چرخدار رو به عنوان اسباب بازی استفاده میکردن.
حالا اگر اختراعی اتفاق میافتاد که استقبال هم ازش میشد و به کار جامعه میومد تازه وارد فاز گسترش استفاده میشد. یعنی باید فراگیر میشد. برای فراگیر شدن هم باید به موانع جغرافیایی مثل کوهها و صحراها غلبه میکرد و میتونست از یه سرزمینی بره به سرزمین دیگه.
ابر قهرمانی که نیست
مخترعینی مثل ادیسون یک باره و بدون پشتوانهی دانش و تجربه به اختراع فناوری جدید نمیرسیدند. انباشت دانش و اختراعهای ریز و درشت دیگه و راههای نیمه رفته و شکستهای ثبت شده بود که باعث میشد در جایی آدمی مثل ادیسون به فناوری جدید برسه.
نه فقط ادیسون، که هیچ مخترعی ابرانسان نبوده. و هیچ کدوم از فناوریهایی که ازشون استفاده میکنیم هم نتیجهی دانش و هوش و ذکاوت ابرقهرمان نیستن. یک بستر و جامعهی آمادهای وجود داشت که انباشت دانشی درش اتفاق افتاده بود و ادیسون مانندی سوار بر این دانش به اختراعی میرسید. تازه اینجا هم باز جامعه برای اون اختراع کارکردی پیدا میکرد و اون رو به عنوان فناوری جدید میپذیرفت و بعد به اسم ادیسون ثبت میشد.
ادیسونهای گینهی نو
چیزی که باعث شد تا اوراسیا از نظر تعداد اختراع جلوتر از سایر قارهها باشه شعور ویژهی مخترعینش نبود. به قول جرد دایموند در میان مردم گینهی نو ادیسونهای بالقوهای هستند اما نبوغشان را باید متوجه حفظ بقا کنند. برای همین هم به اختراع گرامافون نمیرسن.
با دید باز و نگاه گسترده دیدن مسائل کمک میکنه تا رابطهی علی بین پدیدهها رو بهتر درک کنیم. ذهن ما پشت پدیدهها دنبال رابطهی علت و معلولی میگرده و اگر دلیلی پیدا نکنه، دلیلی میسازه برای وقایع. بهتره خوراک مناسبی بهش بدیم. این خوراک مناسب کمک میکنه تا پشت اتفاقها قهرمان و ابرقهرمان نبینیم.
تصویر اصلی یادداشت را از مجموعهی گینه نو سایت Anywayinaway برداشتم.
شرایط محیطی برای بالفعل در اوردن هر انچه که در ما بالقوه هست، تاثیرگذارترین فاکتور است.
و این حقیقتی است که باتمام تلخی اش اگر نپذیریم نمی توانیم حتی حداقل های خود را به عرصه ای بروز برسانیم.
ما تو ایران توانایی داریم ولی همیشه مرغ همسایه غازه برای ما چه روسیه باشه چه آمریکا!
فاکتور محیط خیلی تاثیر داره ولی باید مردم خودشون ایجاد کنند.
ما و همه کشور های جهان ۳ فقط میخوایم همه چی آماده برسه، درحالی که باید تلاش کرد.
لطفا در ابتدای هر متن بنویسید خوندن اون چقدر زمان میبره.
عالی
۱۷۰۰۰ سال پیش از میلاد ؟! یه صفر اضافست.
بین ۱۶۰۰ تا ۱۸۵۰ سال پیش از میلاد مسیح تخمین زده شده.