حمل آیفون با کشتی زیر یک دلار

کانتینری‌شدن حمل و نقل دریایی، دنیا رو کوچک‌تر کرد. مفهوم جهانی‌شدن به این معنی که آیپد یک جای دنیا ارزون‌تر تولید شده و بعد می‌ره باقی جاهای دنیا فقط با همین انقلاب در حمل و نقل امکان عملی‌شدن پیدا کرد.

حمل آیفون با کشتی

نویسنده: عباس سیدین، علی بندری

چقدر از بارهایی که تو دنیا جابه‌جا می‌شه رو فکر می‌کنید با کشتی جابه‌جا می‌کنن؟ بیشتر از پنجاه درصد؟ بیشتر از هشتاد درصد؟ ۹۵% جنسی که تو دنیا تولید می‌شه با کشتی‌های کانتینربر جا به جا می‌شه. ۹۵٪. 

 این موبایلی که دست منه رو من اینطوری خریدم که رفتم تو سایتش سفارش دادم چند روز بعد هم اومده پشت در خونه یا رفتم مغازه خریدم. این تلفنیه که یه تیکه‌اش احتمالا ژاپن ساخته شده یه تیکه‌اش کره جنوبی یه تیکه‌اش تایوان یه قطعه‌اش ویتنام یه قطعه‌اش هند یه سیستمش فیلیپین یه چیزش آلمان یه چیزش آمریکا. چطوری این قطعه‌ها بین این نقطه‌ها دور و نزدیک جابه‌جا شدن؟ از راه دریا. فقط هم قطعات موبایل نیست.  همین دور و برتون رو نگاه کنین احتمالا کلی چیز می‌بینین که از آب گذشته باشه. از قهوه و میوه و خیلی از خوردنی‌ها تا ابزار کار و وسایل خونه و زندگی و ماشین و هرچی.اینا در زندگی‌شون مدت زیادی رو وقتی داشتن جابه‌جا می‌شدن رو آب بودن. کلا ۹۰٪ کالایی که تو دنیا جابه‌جا می‌شه از راه دریاست. نه جاده، نه حمل‌ونقل هوایی، نه ریلی هیچکدوم در مقایسه با دریایی اصلا عدد قابل عرضی نیستن. این یعنی چی؟ 

یعنی این جهانی شدن که می‌گن این تجارت جهانی این همه فرایند تودرتو بین آدم‌ها و شرکت‌ها در اطراف دنیا این روی یک شبکه‌ایه که بخش بزرگیش حمل و نقل دریاییه

رو نقشه‌هایی شبیه این که می‌شه دید مسیر کشتی‌ها رو، ببینید در هر لحظه چه خبره تو دریا مخصوصا تو یه سری گذرگاه‌های آبی مهم و خیلی شلوغ. 

ویدیوی حمل آیفون با کشتی کمتر از یک دلار رو توی کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین


حمل بار با کشتی، جدید اما همیشگی

این یه بخشی از تغییریه که دنیا تو همین چند دهه اخیر تجربه کرده. با کشتی بار بردن البته تازه نیست. قرن‌هاست که آدما دارن با کشتی و قایق کالا و آدم جابه‌جا می‌کنن. هم به نسبت ارزون بوده، هم امن بوده هم اصلا یه وقتایی عملا تنها راه ممکن بوده. دنیای قبل از ماشین و راه و قبل از راه‌آهن رو تصور کنین. باری بخوای این ور اون ور ببری خیلی وقتا راهی جز رودخونه و دریا نداری اصلا. 

انقلاب مالکوم مک‌لین

ولی تو این چند دهه گذشته یه انقلابی شده اصلا در این صنعت. و انقلابیه که شروعش خیلی کوچیکه و شروع کننده‌اش هم نسبتا ناشناسه. از مهمترین آدماییه که اسمشون رو هم احتمالا نشنیدین. نزدیک هفتاد سال پیش یک راننده کامیونی یه ابتکاری زد ایده‌ای آورد که کلا عوض کرد نه تنها دنیای حمل‌ونقل بار رو بلکه اصلا هم بار رو هم حمل‌ونقل رو و هم نهایتا خود دنیا رو. 

یه طوری که نمی‌شه داستان تجارت جهانی رو بگی اسم مالکوم مک‌لین Malcom McLean رو نگی. ملکوم مک لین شنیده بودین اسمشو؟ احتمالا نه. من نشنیده بودم اسمشو. 

یه آمریکایی که نه بانکدار بود، نه سیاستمدار که تو خبرها یا سخنرانی‌ها اسمش رو شنیده باشیم. نه از اون اقتصاددان‌های معروف که نظریه‌های مفصلی می‌دن که دنیا چطور کار می‌کنه. اما آدمیه که ایده‌اش واقعا دنیا رو عوض کرد. طوری که ما ۷۰ سال بعد درباره‌ش کنجکاویم  و درباره‌ش کتاب می‌خونیم و حرف می‌زنیم.

چون همه‌ی ما امروز داریم تو دنیایی زندگی می‌کنیم که مالکوم مک‌لین ساخت یا یکی از آجرهای مهمش رو گذاشت. با یک ابداع. اختراع یه چیز ساده ولی بسیار عجیب و مهمی به نام کانتینر. کاری کرد که هر کی بخواد درباره چهره عملی و واقعی گلوبالیزیشن حرف بزنه و فکر کنه باید اول به containerization فکر کنه. درباره globalization حرف زد و به این موضوع بی‌توجه بود.

 

مالکوم مک‌لین چه کسی بود؟

آقای مک‌لین یه کاسبی باربری کوچکی داشت در  دهه‌ی ۱۹۳۰ در آمریکا شروع کرد. خودش اول راننده ماشین سنگین بود، بعد چند تا راننده دیگه رو هم آورده بود و ماشین هم آورده بود. الان دیگه یه شرکتی داشت که برای کارخونه‌ها و کارگاه‌ها بار جابه‌جا می‌کرد. مغز بی زینسی خوبی داشت. هنرش هم این بود که چطور راه‌هایی پیدا کنه که هزینه‌ها رو کاهش بده و از رقبا جلو بزنه. کارش رو رشد داد و تبدیل شد به شرکتی که در سرتاسر کشور فعالیت می‌کرد. دقیقاً مصداق رویای آمریکایی بود. یه آدمی که از جای خیلی ساده‌ای شروع می‌کنه و با تلاش و پایداری رشد می‌کنه. 

اگه داستان جناب مک‌لین همینجا تموم میشد هیچ وقت تقریباً هیچ کس اسمش رو نمی‌شنید اما آقای مک‌لین حالا که شرکت باربریش حسابی رشد کرده بود تصمیم گرفت وارد صنعت باربری دریایی هم بشه و شانسش رو امتحان کنه. بالاخره کارش از اول حمل‌ونقل بود و اینجا فقط قرار بود زمینه‌ش عوض بشه.

 

قصه کانتینر از کجا شروع شد؟

منتها یه چیزی بود که از همون روزگاری که خودش راننده کامیون بود خیلی اذیتش می کرد. این علافی دم اسکله واسه بار زدن و خالی کردن رو اعصابش بود. چون کامیون می‌اومد بندر. باری رو که می‌خواست خالی کنه با بسته‌بندی‌های متفاوت بود. یه باری رو اصلا بالک، فله می‌آوردن بارانداز، بالک بار بزنن. یا یه سری چیزای دیگه رو باید بریزن تو بشکه، بشکه قل بدن ببرن بالا. یه سری چیزا رو باید تو گونی سرشو بگیرن ببرن بالا. میذاشتن رو پالت با کرین یا بالابر می‌بردن بالا و می‌ذاشتن رو کشتی. هر باری یه طوری و همه هم دستی. قسمت اصلی و عمده‌ی کار هم با نیروی فیزیکی کارگرها انجام می‌شد. کارگرها بارها رو از ماشین یا هرچی که تا دم بندر اومده بود خالی می‌کردن، می‌کشیدن، هل می‌دادن، قل می‌دادن، روی دوش و چرخ می‌ذاشتن می‌بردن تا دم کشتی. اونجا بار می‌زدن می‌رفت بالا. بعد روی عرشه‌ی کشتی هم کلی کارگر بود که بارها رو جابه‌جا می‌کرد. بشکه، گونی، جعبه، بسته‌های بزرگ، کوچیک. 

یه لشکر عظیمی کارگر تو باراندازها کار سخت و کار بدنی سنگین می‌کردن. روزها ممکن بود کشتی مشغول تخلیه و بارگیری باشه که خب هزینه داشت یه طوری که  بخش اصلی هزینه‌ی حمل و نقل بین‌المللی کالا مال همین توقف‌های طولانی‌مدت بود. کشتی همین‌طور بی‌کار می‌موند تو بندر. 

واسه همین تجارت از یه حدی دیگه نمی‌تونست بیشتر رشد کنه. تولیدم از یه حدی بیشتر نمی‌تونست رشد کنه چون کسی نمی‌تونست جابه‌جاش کنه. چرا؟ چون ظرفیت بندرها برای اینکه بار بفرستن یا تحویل بگیرن تکمیل بود. دیگه چقدر می‌شه بندر رو هی بزرگ کرد چقدر می‌شه کارگر کار کنه. دیگه کشتی ها طوری شده بود گاهی بیشتر از اینکه رو آب باشن، تو مسیر باشن، تو اسکله بودن. یعنی تو زمانی که می‌تونست که چهار راه بره و بیاد الان فقط به یه راه می‌رسید یه دونه کرایه می‌گرفت. یه کرایه می‌گرفت ولی باید ۴ ماه حقوق می‌داد به کارگرا. در نتیجه کرایه بار می‌رفت بالا.  وقتی هم که کرایه بار زیاد باشه نهایتا خودش رو روی قیمت تمام شده نشون می‌ده دیگه. 

 

ایده‌ی حل مشکل  

دردی که دوا کرد همین بود. ایده‌اش این بود که بارها به جای اینکه تو بسته‌های مختلف باشن بعد یه بار دونه دونه، پالت پالت، گونی گونی، بشکه بشکه تخلیه شن از کامیون بعد دوباره بارگیری شن تو کشتی دوباره ببرن از کامیون بالا، تو یه جعبه‌ مانندی باشن پشت کامیون بعد هم همون جعبه رو همون‌طوری برداریم بذاریم تو کشتی. دونه دونه بار جابه‌جا نکنیم، جعبه‌ها رو جابه‌جا کنیم. یه استاندارد کردن این‌طوری. ایده‌های شبیه این تو صنایع دیگه قبلاً چندبار امتحان شده بود اما هیچ وقت پا نگرفته بود. صنعت حمل‌ونقل دریایی هم محافظه‌کار بود و در برابر تغییر مقاومت کرده بود. هم اینکه ایده‌ها به قدر کافی جذاب نبودن و درنتیجه تلاش‌ها هم نصفه نیمه بود.  اما مالکوم مک‌لین چیزی رو درست کرد که ما به اسم the shipping container می‌شناسیم. یک جعبه‌ی ساده فقط در یک اندازه.

چیزی رو ساخت در واقع ایشون که دقیقا مشکلی رو که خودش تجربه کرده بود حل می‌کرد. می‌خواست اون فرایند زمان‌بر و در نتیجه هزینه‌بر بار زدن و تخلیه کردن رو کوتاه کنه. به جای اینکه دویست هزار تا بار رو بذارن پایین از کامیون و قطار بعد یکی یکی بذارن تو کشتی بارها رو از مبدا بچینن تو کانتینر اون وقت در اسکله فط همین کانتینرها رو بذارن پایین و بالا. 

بعد هم افتاد دنبال اینکه نشون بده که این کار شدنیه و در عمل هم نه تنها جواب می‌ده بلکه هزینه‌ها رو خیلی می‌آره پایین. رفت دو تا تانکر دریایی قدیمی مال جنگ جهانی دوم رو خرید. بعد داد یه خرده دست‌کاریش کردن که بتونن روی عرشه‌ کانتینر بچینن. رو هم رو هم. منتها چون تانکر بودن در اصل اگر هم کارش نمی‌گرفت بالاخره نفت جابه‌جا می‌کرد ضرر نمی‌کرد. خلاصه ایده رو اجرا کرد و اولین بار ۵۸ تا کانتینر بار زدن از نیوجرسی رفتن به هیوستون تگزاس.

بارگیری عالی پیش رفت. هر کانتینر ۳۰ تنی رو زیر ۷ دقیقه بار زدن. کل بارگیری شد ۸ ساعت. هزینه حمل از تنی نزدیک ۶ دلار افتاد به ۱۶ سنت. و این‌طوری شد که همین سفر با ۵۸ تا کانتینر شروع یه انقلاب عظیمی بود. انقلابی که چهره‌ی دنیا رو عوض کرد. بیگ بنگی بود در حمل‎ونقل.

 

صنعت حمل‌ونقل بار از نو تعریف شد

سال ۱۹۵۶ کلا صنعت حمل‌ونقل بار از نو تعریف شد. تو صنعت لختی مثل دریایی که کلا گرونه، کلا طول می‌کشه منابع مالی جمع بشه واسه ساخت یا خرید کشتی،  این آقا رفت ۶ تا کشتی باری خرید و داد که تغییرشون بدن. طوری که بتونن نه فقط روی عرشه بلکه توی خود بدنه هم کانتینر بار بزنن.

و حالا ابداعات دیگه هم داره میاد و کمک می‌کنه دیگه این بهتر بشه. یه گایدریل درست کردن که دیگه کانتینرها رو کشتی جای مشخص داشته باشن. گوشه‌های کانتینر رو طوری دیزاین کردن که قفل بشه تو همدیگه. این‌طوری حالا  هر کشتیش ۲۲۶ کانتینر جابه‌جا می‌کرد.

 

با ارتش آمریکا کار کرد

دو تا داستان جالب داشت یکی اینکه با ارتش آمریکا کار کرد. وقتی یه کارفرمای مهمی این‌طوری براشون پیدا می‌شه، عوض می‌شن یا خیلی فراگیر می‌شن.

ارتش امریکا اولش تو آلمان بود کلی پروژه باربری داشت که باید می‌داد شرکت‌های خصوصی. چند باری کار گرفت بعد هم دیگه این‌قدر قیمتش بهتر از بقیه بود که عملا همه کارهای ارتش به خودش می‌رسید. 

همین‌جا رسید به یه مشکل دوم که بار برای ارتش که می‌برد آلمان باید خالی برمی‌گشت. می‌خواست ببینه این خالی برگشتنه رو چطوری می‌تونه حلش کنه. چطوری بار بزنه که سود خالص داشته باشه چون دیگه حالا هزینه رفتن و برگشتنش رو که قبلا گرفته بود و نتونسته بود به اندازه کافی مشتریای دیگه رو راضی کنه که این‌طوری با کانتینر بار بفرستن. یهو خورد به یه مشتری‌ای که اونا هم خیلی وقت بود با یه مشکلی دست و پنجه نرم می‌کردن که راه‌حلش دست این بود.  

ویسکی زدن کارگرها

اسکاتلندی‌ها ویسکی صادر می‌کردن منتها خب پرتیش خیلی زیاد بود. کلیش تا برسه مقصد باطل می‌شد. کارگرها موقع بار زدن و حمل کردن و جابه‌جایی و تخلیه هرجا دستشان می‌رسید دمی به خمره می‌زدن. سرکارگرها اصلاً به صورت غیررسمی سهمیه داشتن. خلاصه کلیش می‌رفت.  کلا وقتی داشتی کالایی رو جابه‌جا می‌کردی که خواهان زیاد داشت باید آماده می‌بودی که یه مقداریش هاپولی بشه اون وسط. اینها ۶۰٪ پرتی داشتن تو حمل. 

ایده کانتینر رو که شنیدن خیلی حال کردن. ارزونیش به کنار همین که می‌توانست جلوی این پرتی رو بگیره کلی بود. این یکی از داستانای مهمیه که نشون می‌ده که چطور یه مشکلی یه جایی در یه صنعتی وجود داشت، یکی از یه جای دیگه اومد و حلش کرد و از نقاط مهم داستان توسعه کانتینره.

 

کانتینر در جنگ ویتنام

یه جای دیگری که خیلی به درد خورد کارش باز تو موضوعات نظامی بود. تو جنگ ویتنام. زمانی که آمریکا حمله کرده بود به ویتنام و با ویتنام تو جنگ بود، ارتش آمریکا نیاز داشت به باز دوباره پیمانکارهایی که بیان بار، تجهیزات، مهمات و اینا رو ببرن. منتها یه مسأله‌شون این بود که بندرهای ویتنام هنوز سنتی و قدیمی بودند. زیرساخت کافی نبود دیگه اونجا. اسکله‌هایی نداشتن که انقدری عمق داشته باشن این کشتی‌های بزرگی که آمریکایی‎ها می‌برن اونجا بتونن برن پهلو بگیرن. برای همین کشتی‌ها باید می‌رفتن دور از ساحل وایمیستادن و اونجا یه کشتی‌های کوچیکتری می‌اومدن با کارگر یکی یکی از اونجا بار بزنن رو کشتی‌های کوچیک، دوباره این طرف می‌رسیدن باز دوباره دونه دونه با کارگر با اون حجم باری که ارتش آمریکا می‌خواست ببره تخلیه می‌کردن. خلاصه این خیلی گرفتاری بود. و این باز دوباره یه جایی بود که خیلی مشهود بود که این سیستمی که این داره چقدر می‌تونه هزینه رو بیاره پایین. چقدر می‌تونه سیستم رو کارآمدتر کنه. نتیجه کارشم دیدن. دیدن که حجم باری که می‌تونه ببره ده برابر بقیه‌ست در همون زمان ثابت. شروع کردن بیشتر و بیشتر بهش کار دادن. بعد باز دوباره اینجا تو مسیر برگشت به خاطر تغییرات دنیا یه باری بهش می‌خورد که خیلی مناسبش بود.

 

دوران محصولات الکترونیکی

چون دورانی هست اون موقع که محصولات الکترونیکی کالاهای ظریف و آسیب‌پذیر سالم رسیدن‌شون خیلی مهمه می‌خواد از شرق آسیا بیاد آمریکا. از ژاپن مثلا می‌خواد بیاد آمریکا این باز دوباره یه جاییه که کانتینتر خیلی به دردش می‌خوره مثل همون ویسکی. تو این مسیر استانداردسازی هم کردن. چون اولش هر شرکتی یه سازی برای خودش می‌زد یا هر شرکتی سایزهای متفاوتی می‌زد. مقاومتم داشتن یه مقدار در برابرش. نمی‌خواستن استاندارد بکنن چون هر کی می‌خواست مناسب بار خودش بزنه.یکی مناسب لیفتراک می‌زد، یکی مناسب جرثقیل می‌زد، یکی واسه بار کوچیک‌تر می‌زد و یکی واسه بار بزرگ. ولی خلاصه آمریکایی‌ها اومدن و یه استانداردی خودشون گذاشتن.

 

استاندارد کردن کانتینر

استاندارد کردن کانتینر فقط هم اثرش رو خود دنیای کانتینر نبود دیگه. رو تجهیزات کشتی‌ها و اسکله‌ها و قطارها و کامیون‌ها و رو خیلی چیزای دیگه هم اثر گذاشت. خیلیا درگیریش بودن. همون کانتینری که می‌خوان بچینن تو کشتی همین رو بعدا می‌خوان ببرنش پشت اسب تریلی. همون تو بزرگراه هم باید بره. باید گیر نکنه زیر پل. واسه همین اصلا یه باری اومدن ارتفاع مجاز کانتینر رو از هشت و نیم فوت کردن هشت فوت که از ارتفاع مجاز باری که از زیر پل داره تو بعضی از بزرگراه‌های ایالت‌های شرقی آمریکا رد می‌شه بیشتر نشه. استاندارد کانتینر در آمریکا تدوین شد بعد کم کم به جاهای دیگه دنیا هم رفت. 

سرمایه‌گذاری بزرگ در اسکله‌های باربری

بعد تغییرش از اینم بزرگ‌تر بود به خاطر اینکه کانتینرها اگه بخوان جا بیفتن یعنی همه اسکله‌ها باید بتونن کانتینر بارگیری کنن. یه سرمایه‌گذاری بزرگی لازم داره مناسب کردن زیرساخت اینها. اسکله‌های باربری مجموعه‌های غولی هستن واقعا. صحبت پول خیلی زیادیه وقتی باید تغییر اساسی بکنن. ولی کم کم اونا هم همه تغییر کردن. 

 

حجم بار زیاد و زیادتر شد

روش مک‌لین این بود که بارها را مثل دانه‌های لگو می‌چید روی هم از کشتی به قطار به کامیون و کار انقدر نرم و روان بود که واقعاً نمی‌شد در برابرش مقاومت کرد و در نتیجه تغییرات بعدی هر چقدر بزرگ بود، اتفاق می‌افتاد. حالا هی شرکت‌های بیشتر و بیشتری می‌رفتن سراغ حمل با کانتینر. حجم باری که می‌آوردن انقدر زیاد شد که اسکله‌های آمریکا هم دیگر توان هندل کردن این حجم بار را نداشتند. دیگه اینجاها بود که وابستگی بندرها و کشتی‌ها به حمل با کانتینر از نقطه بی‌بازگشت رد شده بود دیگه. و این برای اسکله‌ها فقط هزینه مالی و ساخت و ساز اینا نبود. 

اصلا از قبلش هم به جز مشکل فنی شاید حتی بزرگتر از اون، مشکل اجتماعی بود. با ذی‌نفعان مختلف از جمله با آدما و کارگرها هم درگیرشون می‌کرد.  لشکر عظیمی از کارگرها تو باراندازها کار می‌کردن اینا اتحادیه‌های کارگری داشتند و درسته که کانتینر کار اینها رو ایمن‌تر می‌کرد اما خب اینها می ترسیدن کارشون رو کلا ازشون بگیره. یه جاهایی این اتحادیه‌ها خیلی سفت مخالف بودن که تجهیزات جدید نصب بشه. می‌گفتن ماشینهای جدید میان ما از کار بیکار می‌شیم. در نتیجه حتی اگر سرمایه‌اش رو داشتن همه نمی‌تونستن همون وقتی که می‌خوان خودشون رو به روز کنن.

 

چه کسانی عقب موندن؟ 

اون اسکله‌هایی که تونستن سریع‌تر خودشون رو با سیستم جدید تطبیق بدن، سریع رشد کردن و اونایی که عقب موندن دیگه هیچ وقت به رونق سابق نرسیدن چون مسیرها و برنامه‌ها دیگه حول اون بندرهای موفق‌تر شکل گرفته بود. 

مثلاً تو آمریکا بندر سانفرانسیسکو تقریباً تمام ترافیکش رو از دست داد. چرا؟ چون اتحادیه‌ی کارگرانش مانع این شدن که سیستم باربری جدید راه بیفته. در مقابل بندر اوکلند جاش رو گرفت.

در نیویورک هم بندرهای بروکلین و منهتن نتونستن اون تغییر رو سریع انجام بدن و بندر نیوجرسی جای آنها را گرفت و بدجوری هم گرفت. 

رئیس اتحادیه‌ی کارگری بندرهای نیویورک گفت این کانتینرها ۳۰ درصد از نیروی کار رو بیکار می‌کنن. درست هم پیش‌بینی کرده بود که بیکاری می‌یاد ولی تخمینش خطا داشت. خیلی دست پایین گرفته بود. بین ۱۹۶۳ و ۱۹۷۶ مقدار نفرساعت کار در بندرهای نیویورک یه چهارم شد در حالی‌که حجم بار خیلی زیاد شده بود

 

در بریتانیا چه اتفاقی افتاد؟ 

در بریتانیا هم مخالفت‌ها با سیستم جدید مک‌لین خیلی جدی بود. اتحادیه‌های کارگرهای بندر شدیداً مخالف تغییر روش‌های کار بودند. مک‌لین رفت سراغ بندر فیلیکس‌تو Felixtowe  که چند سال پیشتر اسکله‌هاش تو طوفان تخریب شده بود. دیگر اصلاً کاری اونجا برای کارگرهای اسکله نبود که اتحادیه‌ی کارگری بخواد حرفی بزنه و اگه بندر می‌خواست دوباره رونق بگیره یه گزینه این بود که بیان و این سیستم جدید مک‌لین را اقتباس کنن و تجهیزاتی رو که برای بار زدن و تخلیه‌ی کانتینرها لازم بود نصب کنند. بندر فلیکستو امروز یه بندر بزرگیه تو بریتانیا که حجم بزرگی از بار رو هندل می‌کنه. 

 

حمل‌ونقل دریایی روال شد

از اینجا و طی دهه‌ی بعد یک رقابت سنگینی بین شرکت‌های کشتی‌رانی شکل گرفت. کشتی‌های باربری هرچه بزرگتر و بزرگتر باعث شد حجم بار قابل جابه‌جا کردن و کلاً تجارت دریایی مدام رونق بیشتری بگیرد و این هزینه‌ی حمل‌ونقل دریایی مدام کمتر و کمتر می‌شه. و کلا اصلا این سیستم یه گلوگاه مهمی ازش ورداشته شده که ظرفیتش رو محدود نگه می‌داشت در نتیجه یه گلوگاه و محدودیتی از تجارت بین‌الملل ورداشته شده. اگه کانتینر یا چیزی شبیهش نبود تجارت بین‌المللی نمی‌تونست از یه حدی بزرگتر بشه. این ایده این گلوگاهه رو باز کرد.

 

جهانی شدن با کانتینر

بعضیا این‌طوری میگن این مفهوم جهانی شدن به این معنی که این جنس اون جای دنیا که ارزون‌تر می‎تونه درست بشه درست بشه بعد از اون جا بره بقیه جاهای دنیا خریه بشه و مصرف بشه این ایده‌ایه که فقط با همین کانتینرا می‎تونست عملی بشه. این‌قدر هزینه حمل کم شد که تقریبا دیگه دیده نمی‌شه تو قیمت واسه خیلی از چیزها. یه آیپدی که از شانگهای میاد هامبورگ مثلا فکر می‎کنین هزینه حملش چه قدره؟ آیپد هزار دلاری هزینه حملش می‌افته ۵ سنت. چرا؟ چون توی یه کانتینر ۲۰ فوتی ده هزارتا آیپد می‌چینن واسه همینم واسه خیلی از کالاها هزینه حمل‌ونقل عملا قابل چشم‌پوشیه. برای همینم یه چیزایی در چین، تایوان، ویتنام، اندونزی، هند یا هر جای دیگه دنیا ساخته می‎شه و شما هر جای دیگه دنیا می‌تونین پیداش بکنین. اگه ساختن یک جارو ۵ دلار هزینه دارد، حمل کردنش از آن طرف دنیا فقط چند سنت ممکن است به قیمت آن اضافه کند.

 

سیستم تحویل به موقع

با این سیستمه که پدیده‌ای مثل تحویل به موقع just in time delivery می‌تونه کار کنه. یعنی شما دیگه لازم نیست همه قطعات رو خودت بسازی که هیچ ممکنه حتی اگر برنامه‌ریزیت خیلی دقیق و درست باشه نیازت به انبارداری هم خیلی کم بشه. چون قطعه رو سر وقتی که لازمش داری می‌گیری. نه دیرتر نه زودتر. 

در دو دهه آخر قرن بیستم هزینه‌های انبارداری تو آمریکا چیزی در حدود یک تریلیون دلار کم شد. یعنی سرمایه‌ای که صرف انبار می‌شده و حالا آزاد شده بود و باهاش می‎شد یه کارای دیگه کرد. 

 

خلاقیت در استفاده از کانتینر

یه نکته جالبش اینه که اون ایده اولیه چون کار کرد بعد راه باز شد که همه ابداعات بعدی هم بتونن بیان و موثر باشن حالا چه از ابداعای مهندسی که توش بود و چه بعدا تو فرایندایی که اومد و چه بعدا تو مسائل حقوقیش و مسائل مالیش و مسائل سیاسیش و بعد اصلا این ساختاری که توش یه همچین سیستمایی می‌تونه کار بکنه، این بندر اسکله‌های عجیبی که امروز هست، تو چین یه اسکله‌هایی هست همش اتوماتیکه. تمام جرثقیلا خودکارن. کل اسکله تقریبا به صورت خودکار کار می‎کنه. کانتینرشیپ‌هایی امروز روی دریا هستن تا ۲۴ هزار کانتینر روشه. ۲۴ هزار کانتینر رو اگه بذاری روی قطار، سر قطار میدون آزادی باشه تهش قمه. تازه خط صاف اگه بره. همه این کانتینرا رو می‌ذارن رو یه کشتی و می‌برن و تازه به نظرم نمی‌رسه محدودیتی که الان رو اندازه کشتی هست خیلی از کشتی‌سازها بیاد. اینا می‌تونن کشتی‌های بزرگ ‌تر بسازن. الان محدودیت انگار بیشتر از اسکله‎ها و کانال‎ها و از آبراهه‌هایی که کشتیا باید از توشون رد بشن می‌یاد. اون کشتیه که پارسال پیارسال گیر کرده بود تو کانال سوئز یادمونه دیگه. واسه همین هم کانال‎ها رو دارن سعی می‌کنن پهن‌تر کنن. یه کشتی با این عظمت می‎یاد بیست سی نفر خدمه هم بیشتر نداره. انقدر هم الان دیگه سریع بارگیری می‌کنن ۲۴ ساعته یا نهایتا ۴۸ ساعته کارشون تو بندر تمومه و باید راه بیفتن. 

این‌طوری قیمت خیلی از کالاها یا هزینه حمل در قیمت کالاها در جاهای مختلف دنیا بسیار اومد پایین. یه چیزهایی که عمرا نمی‌تونست یه جاهایی برسه، داره می‎رسه. حتی چیزهایی مثل انواع میوه. گل تازه. انواع کالا و قطعه. 

رونق اقتصادی و البته مصرف‌گرایی

در نتیجه یه جاهایی که نمی‌شد کارخونه‌ای تولیدی باشه درست شد و به چقدر آدم کمک کرد که از فقر بیان بیرون و البته چقدر نقش داشت در بی‎حساب خرید کردن و مصرف کردن ما که اون هم نهایتا دودش به چشم خودمون و آیندگان‌مون و اقلیم و محیط زندگی‎مون رفته و می‌ره. 

با رشد کانتینرشیپینگ شهرهایی مثل شانگهای، روتردام و سنگاپور رونق بیشتری گرفتن. اگه مقایسه کنیم مثلا با هامبورگ که داستانش رو قبلا گفتیم نتونست اون‌طوری پا به پای تغییر نیازها اسکله رو بزرگ کنه وسط شهر اون‎طوری که شانگهای و سنگاپور کردن. (تاریخ سنگاپور رو اینجا ببینین و تاریخ سنگاپور رو اینجا بخونین) از شهرهای بندری دیگه که نتونستن پابه پای نیازهای کشتی‌های کانتینری بزرگ‎تر توسعه پیدا کنه، ناپله که روزگاری شاید مهم‎ترین بندر کنار مدیترانه بود ولی الان اصلا اون رونق رو نداره. درباره ناپل هم ویدیو داریم تو کانال. یا لیورپول یا نیویورک و سن فرانسیسکو که اشاره کردیم و البته خب رونقشون رو بعدا از جای دیگه گرفتن. 


سرنوشت خالق کانتینر چی شد؟

ایشون مدت زیادی در بیزنس موند و خرید و توسعه داد و ریسک کرد. تنها آدمی شد که سه تا شرکتی که بنا کرد رفتن تو بورس نیویورک دو تا تو نزدک.  ۱۹۸۲ رفت تو لیست ۴۰۰ نفر ثروتمند آمریکا. منتها یه جایی اشتباه هم کرد و سر پیش‌بینی اشتباه قیمت نفت باخت سنگینی کرد و ورشکست هم شد. تا ۲۰۰۱ هم زنده بود. آدمی که در صنعت دریایی انقلابی ایجاد کرد. قبل از اختراع کانتینر بار زدن کشتی کمابیش به همون روشی بود که ۳۰۰۰ سال قبلش فینیقیه‎ای ها کشتی بار می‌زدن. پیشرفت معنی‌داری نکرده بود از این نظر تکنولوژیش. پرخطر بود. ایمنیش پایین بود. کار کردن در اسکله از کارکردن تو کارخونه و ساختمون‌سازی و اینا خیلی خطرناک‎تر بود. تو دهه ۵۰ تو نیویورک روزی چند تا حادثه داشتن تو بارانداز. سانحه جدی. و تازه اینجا احتمالا از ایمن‎ها بوده که سیستم داشتن اصلا و اینقدری مهم بوده که ثبت می‌کردن. آمار داشتن ازش. و کاری بود وقت‌گیر و پرهزینه تا اینکه پدر کانتینرها اومد و شد یکی از کم تعداد کسانی به قول forbes که دنیا رو عوض کردن. 

وقتی که مک‌لین در سال ۲۰۰۱ مرد در روز تدفینش تمام کشتی‌های باربری در تمام دنیا به احترام مک‌لین بوق‌هاشون رو به صدا در آوردن. آدمی که دنیا رو کوچیک کرد و به بسیاری از آدما در سرتاسر دنیا انتخاب‌های بیشتر داد و کیفیت زندگی خیلی‌ها رو بهتر کرد. 

 

 


برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:

بیشتر کنجکاوی کنیم
داستان راه آهن
راه آهن دنیا رو عوض کرد

نویسنده: عباس سیدین، علی بندری راه آهن شکل دنیا رو عوض کرد. یعنی دنیا شکل دیگه‌ای بود. بعد راه اهن بیشتر بخوانید

لیگ هانزا مونوپولی تجاری
لیگ هانزا، قدرت شهرها با مونوپولی تجاری

نویسنده: علی بندری تاریخ فقط قصه شاهان و جنگ‌ها نیست. بعضی وقت‌ها از اون هم جالب تره. اینجا درباره‌ی یکی بیشتر بخوانید

داستان گل لاله از عثمانی تا هلند
داستان گل لاله هلند و اولین حباب اقتصادی

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری ویدئویی که درباره هلند و حل مسئله به روش هلندی ساختیم توش از گل لاله بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *