نویسنده: علی بندری
جیمی کارتر چه جور رئیس جمهوری بود؟
کارتر به عنوان Outsider یا خارج از حلقهی مردان سیاست رییس جمهور شد. از یک خانواده کشاورز مسیحی در جورجیا. مسیحی نه فقط به این عنوان که یکشنبه کلیسا برن، بیشتر از این حد. یه مسیر شغلی رو شروع کرد در نیروی دریایی با طراحی زیردریایی اتمی ولی باباش مرد و برگشت به اداره مزرعه و کار خانوادگی. بعد سناتور شد و فرماندار شد یه بار باخت بعد برد و فرماندار شد. نیکسون که استعفا داد بعد از رسوایی واترگیت کارتر اعلام آمادگی کرد واسه ریاست جمهوری با این صدای بلند که من آدم اخلاقی هستم، دروغ نمیگم بهتون و تونست فورد رو که به جای نیکسون آمده بود شکست بده و بشه رئیس جمهور آمریکا.
outsider بودن کارتر یعنی چی؟ بعضی از رئیس جمهورهای آمریکا از بدنهی اهل سیاست هستن. مثل بایدن، نیکسون، جانسون. سالها تو سیاست بودن تو کنگره بودن، سناتور و فرماندار بودن. بعضیها نه. اگر هم مثلا فرماندار بودن مثل کارتر یا تو حلقههای قدرت بودن مثل ترامپ با پرچم و صدای بلند تغییر میآن که میخوایم واشنگتن رو عوض کنیم. واشنگتن فاسده، دولت ناکارآمده و ما که آلوده نیستیم میخوایم بیایم درستش کنیم. ما از خارج از فضای سیاست میخوایم بیایم. به این معنی outsider بود کارتر. اسمش جیمز بود همه جیمی صداش میکردن. حتی سوگند ریاست جمهوری رو به نام جیمی کارتر خورد. یه حال مردمی و افتاده داشت. بچهاش رو مدرسه دولتی فرستاد. یه وقتهایی میذاشت تلفنهای مردم رو جواب میداد. تماسهای مردمی رو. دو سوم پرسنل کاخ سفید رو مرخص کرد. ریخت و پاشها رو به قول ما جمع کرد. گفت مقامات دولتی با پرواز و بلیط عادی برن بیان.
برخورد جامعه آمریکا هم جالب بود. به نظر میرسه اول پسندیدن این حرکتها رو ولی بعد احساس کردن نه یه چیزی کمه. رئیس جمهور امریکا یک شکوه و جلوه شاهانهای هم لازمه داشته باشه که خبری ازش نیست تو تشکیلات کارتر. به قول یکی ریاست جمهوری بی مزه بود. سریال اگه بود همون اول کنسل میشد. کسی نمیدیدش. بی هیجان بود. شخصیت خودش هم همینطور بود. از اینهایی نبود که وقتی بیان تو سالن یهو جو عوض شه. حتی مثل رهبر با مردم حرف نمیزد. رییس جمهورهای حتی دموکرات مثل روزولت، کندی، جانسون اینها رهبری میکردن یا حداقل نشون میدادن که رهبری میکنن. کارتر انگار مدیریت امور ریاست جمهوری رو بر عهده داشت.
از حزب دموکرات بود ولی خیلی خودش رو قاطی اونها نمیکرد زمان انتخابات. میگفت مفتخرم که تا حالا حتی یک رییس جمهور دموکرات رو هم از نزدیک ندیدم. آدم مذهبیای هم بود. اهل کار خیر. از قبل از ریاست جمهوری تا حتی همین امروز که قدیمیترین رئیس جمهور زنده امریکاست.
آمریکا زمان کارتر چه وضعیتی داشت؟
کارتر نگاهش به امریکا و نقشش در جهان این بود که این نقش در حال افوله. دوران اوج قدرت آمریکا داره تمام میشه. کار سخت خودش رو این میدونست که این حقیقت رو، که برای آمریکاییها تلخه، باهاشون در میون بگذاره و براشون عادی کنه. فکر هم میکردن کارتر و تیمش که میریم واشنگتن و با روحیه تازه و نیت خوب و دل پاک درست میکنیم کارها رو.
در ظاهر خیلی آدم سادهای به نظر میرسید و البته که در واقع اگر اونقدر که به نظر میرسید ساده بود احتمالا به اونجا نمیرسید. ولی حداقل چیزی که دیده میشد این بود که بیشتر درگیر این بود که کار درست رو انجام بده. سمت درست تاریخ باشه. بیشتر از اینکه به این مشغول باشه که چطوری اون پوزیشن رو میشه تبدیل کرد به خروجی. در حالی که کار سیاسی اگر بیشتر این دومی نباشه حداقل بخش بزرگیش اینه. کمی ساده لوحانه به نظر میرسه، ولی هستن سیاستمدارهای اینطوری و گویا کارتر هم از اینها بود که سیاست رو بازی گناه آلودی میدید و میگن مشاورهاش که بدش میاومد اگه میگفتی فلان کار از نظر سیاسی درسته. فکرش این بود که اگه یه کاری رو که در راستای منافع ملیه بخواد انجام بده کنگره هم بالاخره طرفدار منافع ملیه دیگه و میفهمن و جمایت میکنن. این طرز فکر و عقیده رو تو خاطرات خودش هم میشه دید.
سیاست داخلی کارتر
یه کوتاه نگاه کنیم به سیاستهای کارتر. سیاستهای داخلی و بعد هم سیاستهای خارجی با یه مقدار تاکید بیشتر روی رابطهاش با ایران. چند تا مورد رو کلی بگم تا بعد برسم به مهمترین چیزی که احتمالا ازش مونده مسئله بحران انرژی و صفهای طولانی بنزین در دوره کارتر.
کارتر یه عفو عمومی داد برای کسانی که تو زندان بودن به جرم فرار از خدمت، فرار از جنگ ویتنام. سه تا وزیر زن داشت شش تا سفیر زن. همسر خودش اولین بانوی اول آمریکا بود که جدی وارد کارها شد. اینطوری بود که تو جلسات کابینه شرکت میکرد. به عنوان نماینده رییس جمهور میرفت یه سری مذاکراتی شرکت میکرد. هم وزیر سیاه پوست داشت هم شش تا سفیر سیاه داشت. نماینده آمریکا در سازمان ملل زمان ریاست جمهوری کارتر یکی از نزدیکان مارتین لوتر کینگ بود اصلا. در زمینه حفاظت از محیط زیست هم کارهای مهمی کرده.
ولی هیچ کدام اینها چیزهایی نیست که امروز ریاست جمهوری کارتر باهاشون شناخته بشه. وقتی یاد دوره کارتر میافتیم بیشتر یاد نرخ بیکاری بالا، تورم بالا، نرخ بهره بالا و مشکلات داخلی اینطوری میافتیم. اون هم در حالی که رییس جمهور خیلی از وقت و انرژیش در سیاست خارجی صرف میشد. از آفریقا تا خاورمیانه. موقع کمپین خیلی درباره بیکاری حرف زده بود ولی وقتی برنده شد دید مشکل اصلی در واقع تورم بالاست و همین باعث اتخاذ سیاستهایی شد که کارتر رو گذاشت جلوی لیبرالهای هم حزبش، دموکراتها. سیاستهاش به جمهوری خواهها نزدیکتر بود از این نظر. میگفتن ما گاهی خیال میکنیم انتخابات رو جمهوری خواهها بردن. حتی مقرراتزدایی از سیستم بانکی که شروعش معمولا به پای ریگان نوشته میشه تو این کتاب منبع ما میگفت در واقع از قبل از ریگان و زمان کارتر شروع شد. کارترِ دموکرات بود که گفت کار دولت نیست که بیاد مساله فقر رو حل کنه، تورم رو کم کنه، شهرها رو نجات بده، بی سوادی رو درست کنه، انرژی تامین کنه. این کارها از دولت نمیاد.
بحران انرژی و اعتماد
گفتیم انرژی این هم یکی از کلمات کلیدیه که از دوره کارتر یادمون میاد. تصویر صفهای طولانی بنزین و بحران انرژی در امریکا که البته میراث دوره قبلی بود برای کارتر ولی خورد به نامش بالاخره. بنزین گرون شد. مردم هم مصرف رو کم که نکردن هیچ دو برابر کردن. کارتر اومد وسط که ما خیلی سوخت هدر میدیم و باید فرهنگمون رو درست کنیم ولی گوش جامعه آمریکا بدهکار نبود. بعد هم در تابستان ۷۹، همون سال انقلاب ایران، دیگه مسئله انرژی بحرانی شد. صفهای بنزین چند ساعته شد. بحرانی که کارتر نه نقشی در به وجود آمدنش داشت نه توانی در جمع کردنش. اومد با مردم حرف بزنه هر چی بیشتر حرف زد وضع بدتر شد. نرخ محبوبیتش هم میآمد پایین با هر سخنرانی، و اعتماد مردم رو هم از دست میداد.
حتی یه گنگرهای گذاشت ۱۵۰ نفر از مقامات، متفکرین، دانشگاهیها، رهبران مذهبی رو جمع کرد کمپ دیوید برای همفکری که چی بگیم به ملت چه کنیم؟ آخرش بعد از خیلی فکر و مشورت و رفت و برگشت رسید به اینکه جامعه آمریکا بیمار شده از بس بحران دیده تو این ۱۵ سال گذشته. از ترور کندی، شورشهای نژادی، ویتنام و واترگیت حالش بده، باید خوب بشه. باید میزون بشه. بحران اعتماد داره. این حرفی بود که زد. خیلی جدی و مستقیم با مردم حرف زد که مشکل جامعه ما عمیقتر از مسئله انرژیه عمیقتر از تورمه. گفت من رفتم با نخبهها حرف زدم با مردم حرف زدم و فکر کردم و تصمیم گرفتم درباره ریشه مشکل با شما حرف بزنم. ما مشکل داریم. مشکل اعتماد یا اعتماد به نفسه. Trust نه Confidence. اون اعتمادی که باهاش این کشور رو ساختیم و آینده مون رو باید باهاش بسازیم. ما از جامعه سخت کوش و خانواده دوست و خداپرست و مومن و اینا تبدیل شدیم به این جامعه پر مصرف و ریخت و پاشی. ارزش آدمها رو با داراییشون میسنجیم به جای کارشون. احترام مردم به کلیسا به مدرسه به دولت به بنگاههای خبری به همه نهادها کم شده.
کار عجیبی بود یه مقدار و به نظر من خیلی خوب نشون میده که کارتر چطور آدمی بود و چطور رییس جمهوری. پیامش پیام شادی و اطمینان خاطر نبود واقعا. میگفت من دارم حقیقت تلخ رو بهتون هشدار میدم که روح آمریکایی ما در این یک نسل گذشته از دست رفته. یک دهه تورم، وابستگی به نفت خارج، ترور کندیها و مارتین لوتر کینگ اینها زخمهای عمیقی گذاشته روی ما که درست کردنش هم کار واشنگتن نیست. تو حکومت نمیشه توافق کرد سر هیچی اینقدر که پای پول وسطه و سیاستمدارها تا اخرین نفس واسه چیزی که میخوان میجنگن و حاضر به همکاری نیستن. کفت اشک ریختن بسه وقتشه عرق بریزیم. حرف زدن بسه پاشیم راه بیفتم.
خلاصه یه همچین پیامی داره میگه راه جدیدی لازمه و قدم اولش هم اینه وضع انرژیمون رو درست کنیم. ما وابسته شدیم به نفت به خاطر اینکه مصرفمون بیرویه شده. بعد هم یه فهرستی میگه از کارهایی که میخواد بکنه در زمینه انرژی تا وابستگی به نفت کمتر بشه. کمیتههای دولتی و کنگرهای جدید، بودجه زیاد برای توسعه منابع جایگزین انرژی. سخنرانیای که قضاوت تاریخی دربارهاش اینه که فاجعه بود ولی اون موقع رتبه رئیس جمهور رو برد بالا. بعدش کارتر اومد به کابینه گفت استعفا بدن همه. پنج تاشون رو عوض کرد و اینطوری در شرایطی که شاید خیلی به هم پیمان نیاز داشت خودش رو در واشنگتن تنهاتر هم کرد. قطب نمای اخلاقی ملت میخواست باشه.
سیاست خارجی کارتر
در خارج از آمریکا هم میخواست اون تصویر طاغوتی امریکا رو مثلا در آمریکای لاتین از بین ببره. کانال پاناما بره دست پاناما. و از اون مهمتر کارهاش در خاورمیانه. کمپ دیوید که به خاطرش رئیس جمهورهای مصر و نخست وزیر اسرائیل جایزه صلح نوبل گرفتن از اقدامات کارتر بود. سادات و بگین رو دعوت کرد امریکا و نهایتا کاری کرد که این دشمنان قسم خورده بعد از سی سال تخاصم و دشمنی به توافق صلح رسیدن. مصر و اسرائیل.
خود آمریکا هم البته یادمونه اون موقع در جنگ سرده با شوری. اون رو هم کارتر میخواست آتیشش رو کمتر کنه شاید ولی حمله شوروی به افغانستان در ۱۹۷۹ کمتر از یک سال بعد از انقلاب ایران همه چی رو به هم ریخت. بعد از اون بود که کارتر یه سری تحریم گذاشت علیه روسیه، المپیک ۱۹۸۰ مسکو رو بایکوت کرد امریکا، تحریم گندم و تحریم فناوری. کلا پاسخش به اشغال افغانستان شدید بود ولی با همه اینها بزرگترین فاجعه سیاست خارجی دوران کارتر اون نبود. بزرگترین بحرانش که نقش خود کارتر رو هم در ایجاد و تقویت و رسیدنش به اون نقطه نمیشه دست کم گرفت انقلاب ایران بود.
کارتر و ایران
از اینجاش رو من بیشتر از یک مقالهای میگم که تازه خوندم. خیلی جورهای مختلف میشه دید این رو و تحلیل کرد و طبیعتا برای ما موضوع خیلی مهمی هم هست. این یک دیدگاهه و به نظرم خوبه که شنیده بشه. ولی تاکید میکنم که تنها روایت و دیدگاه نیست.
قصه کارتر و شاه رو بخوایم بگیم باید یه مقدار بریم عقبتر. چون وقتی کارتر به قدرت میرسه، شاه دیگه سیاستمدار مجربی شده و با انواع رئیس جمهورهای آمریکا کار کرده و جایگاهش رو هم در سطح جهانی پیدا کرده. شاه جوان و کم تجربه سی سال پیش نیست.
این رو باید بدونیم که شاه دل خوشی از دموکراتها نداشت. از کندی هم نداشت چون میگفت میخواد وضع جهان رو مخصوصا کشورهای توسعه نیافته رو عوض کنه. ببینه ارزشهای اصیل هر ملتی چیه و اونها رو چه گروهی نمایندگی میکنه. از اون ور اونها هم میگفتن شاه یکی از دیکتاتورهای راستگرای دنیای توسعه نیافتهاس، اینها به اسم مبارزه با کمونیسم از آمریکا اسلحه میگیرن ولی عملا دارن جامعه رو میبندن.
شاه تو ذهنش، شاید به درستی، این بود که میگفت اینها اصلا منو قبول ندارن میخوان یه نخست وزیر قوی بیارن همسو با خودشون.
آمریکا هم به دو دلیل ایران براش مهم بود که ثبات داشته باشه. شوروی و نفت. و این ثبات یه بخشیش هم اینه که مطمئن باشن شاه حمایت مردمی داره. این شد که امریکاییها رفتن و علی امینی رو برای این کار آوردن بالا ولی شاه و علم راه ندادن و مانورهایی دادن و خلاصه در رفتن. اون نقشه نگرفت. ولی این سابقه شاه با دموکراتها بود.
شاه کمی با این زمینه ذهنی کارتر رو میدید. مخصوصا که کمپینش هم حقوق بشری بود و کلا هم به عنوان قطب نمای اخلاقی جامعه و اینها داشت میومد جلو این تصویر رو تقویت میکرد. بعدم که انتخاب شد شاه براش پیام تبریک فرستاد که اون جواب نداد. تا ۲۷ روز و در ایرانی که هر چیزی معنیهای پیدا و پنهان داره این خیلی تفسیر داشت. شاه نگران، مخالفان شاه امیدوار.
دکترین کارتر چی بود؟
حقوق بشر. میگفت ما قبلا از ترس کمونیسم هر کی رو که میگفت ضدکمونیسمم هرچقدر هم دیکتاتور بود میگفتیم بیا آغوش بازه. ولی الان دیگه نه. فقط هم درباره ایران نه دیگه کلا جهان سوم رو سیاست امریکا دربارهاش اشتباه بوده و این اصلا باعث خراب شدن وضع اقتصادی در جهان شده. این دنیای قطبی خوب نیست. خیلی مخالف سیاستها و سیاستمداری کیسینجری نیکسونی بود کارتر و اینکه اصلاحات لازمه و در برابر کشورهای جهان سوم سیاستهای اخلاقیتری لازمه. باید اعتماد کرد و اعتماد سازی.
درباره ایران هم دید دولت کارتر این بود که فساد در حکومت زیاده، ساواک خیلی خشنه و شاه هم واقعا به مردم ایران علاقهای نداره یا به قول فریدون جم متنفره ازشون.
تو تیم سیاست خارجی هم کسانی هستن مثل سفیر سابق آمریکا در ایران ویلیام میلر William Miller که سخت منتقد شاه هستن. دیکتاتور میدوننش و مدرنیزیشن هم به نظرشون شکست خورده و سطحیه و فقط فشار به مردم میاره بینتیجه. و شروع هم کردن به برقراری ارتباط، تماس دارن بعضیاشون با ایرانیهایی که ناراضیان از شاه و از حمایت امریکا از شاه. آدمهایی سطح بالا در کابینه مخصوصا معاونکارتر Mondale و Aaron.
این نگاه در دو سیاست بازتاب داشت. کنترل روی فروش سلاح به شاه و فشار برای رعایت حقوق بشر. این کجا خودش رو نشون داد وقتی ایران رفت F16 بخره بهش نفروختن. گفتن البته که این ربطی به اون درخواستهای حقوق بشری و اینا نداره. ولی به نظر میرسه داشت. کلا قصه این بود نشون بدن که کارتر نیکسون نیست و سیاست عوض شده. البته همچنان سلاح میفروختن در حجم بالا به ایران ولی اون اف ۱۶ نمادین شاید رد شده بود.
بعد این وسط یه مدتی هم سفیر نداشت امریکا پنج ماهی بی سفیر بود تا سالیوان اومد سال ۷۷. در می. با این دید که شاه یه برنامههای بلندپروازانهای داره ولی از مسیر غلطی داره میره براش و ایران یک قدرت صنعتی نمیشه.
در سیستم قدرت هستن کسانی که شاه رو مشکل میدونن و معتقدند باید یه انتقال قدرتی صورت بگیره با میگن ناگزیره. چون میگن ما فشار میاریم برای حقوق بشر و درسته دنبال رفتن شاه نیستیم ولی شاه نمیتونه اون رو اجرا کنه چون تو وقتی همه عمرت فرانکو بودی نمیتونی یهو خوان کارلوس بشی.
چی بود این خواستههای حقوق بشری که شاه بهش تن نمیداد؟
آزاد کردن زندانیهای سیاسی، انتخابات آزاد، محاکمه یه سری مقامات برای فساد و تبعید اشرف. اینها همه در حالیه که در تهران و ایران جو همچنان خشنه به گفته این مقاله.
کلا این موضوع، موضوع پرمناقشهایه و حتما هستن کسانی که این برداشت رو قبول ندارن. من فکر میکنم یه راه فهمیدن اینه که منابع متفاوت معتبر رو بخونیم و البته مهمه که من بگم این که دارم میگم از کجاست. برای همین لینکها رو پیشنهاد میکنم ببینین.
این مقاله میگه اینطوری بود که مامورهای ساواک میریختند کلی آدم رو میگرفتن بعد با رشوه خیلیهاشون آزاد میشدن منتها این شده بود راه پول دراوردن واسه مامورهای ساواک.
نوامبر اون سال شاه رفت امریکا و تو اون سفر صحنههای عجیبی درست شد که فکر نمیکنم از یاد کسی رفته باشه. شاه اومد کاخ سفید و در واشنگتن تظاهراتی شد که به خشونت کشیده شد و صحنههایی درست شد که از زمان اعتراضات جوانان به جنگ ویتنام کسی شبیهش رو در آمریکا ندیده بود. تو اون سفر میگن کارتر کشید شاه رو کنار گفت باید بازکنی فضای کشور رو. میگه مقاله خودش استرسی بود کارتر که من چطوری به رهبر یه کشور دیگه اینو بگم ولی گفت. اینجاها دیگه گروهی در بدنه دولت امریکا داشتن عادت میکردن یه این فکر که شاه دیگه منفور مردم شده و باید بره. کی؟ نوامبر ۷۷. میشه پاییز ۵۶. حالا شاه باید بره بعدش چی میشه؟
بریم به جشن سال نوی میلادی اول سال ۷۸ زمستان ۵۶ کارتر میاد تهران و شاه هم زندانیهای سیاسی رو آزاد می کنه. تو اون سفر دیگه کارتر فشار بیشتری به شاه نمیاره چون به نظر میرسه هم فشارها جواب داده و دیگه موقعیت شاه طوریه که خطرناکه تضعیف بیشتر از این. و جالب اینه که تو این شرایط شناخت امریکایی ها هم انگار از سران مخالفین و مثلا مذهبیها آخوندها خیلی کمه. حساب زیادی هم شاید روشون باز نمیکردن بیشتر روی تحصیلکردهها و جبهه ملیها و مصدقیهای میانهروتری مثل اللهیار صالح و بختیار و سنجابی حساب باز میکردن. آدمهایی که سناشون البته بالاست به نسبت، بالاخره سیاستمدارهای دوره مصدق بودن تقریبا. از اون مهمتر اما اینه که کلا این شبکه زیرزمینی مساجد و مذهبیها رو کلا تسلط خاصی روش نداشتن آمریکاییها. بعد هم هی سیگنالهایی می آمد که نشون میداد فشار کارتر رو شاه زیاده. مثلا برکناری نصیری از ریاست ساواک.
همزمان آمریکاییها شروع میکنن ارتباط گرفتن با گروههایی که فکر میکنن شانس بیشتری دارن برای ایران بعد از شاه. حالا البته این ویدئو ویدئوی شاه نیست و شرایط ایشون رو در اون سالها نمیخوایم بررسی کنیم که چرا و چطور بود که دیگه میگن به نظر میرسید خودش هم وا داده در پاییز ۵۷.
اینکه شاه از سرکوب شدید استفاده نکرد هم به خاطر فشار یا حداقل ترس از فشار و واکنش آمریکا و کارتر بود. خلاصه که عملکرد دولت کارتر با هر معیاری که در نظرش بگیریم در حمایت از یک متحد مهم ضعیفه و خیلی سخت بشه ازش دفاع کرد.
هر چی که بود نمیشه گفت که این از دست دادن ایران منحصرا تقصیر دولت کارتره. حداقلش اینه که میگه این مقاله که پولدارهای ایرانی از ۱۹۷۴ داشتن خارج از ایران ملک میخریدن. آدمهای با نفوذ و رده بالا از تابستون ۵۶ دنبال اینن که ببینن چطوری میشه زد بیرون. دنبال ویزا هم نیستن. گرین کارت و اقامت. وزیر و وکیل میپرسن از دیپلماتهای آمریکایی که اقا سرمایه گذاری چطوریه و اینا. حتی خانواده سلطنتی. اینها حداقلش نشانههایی بود که اگر جدی گرفته میشد شاید از دست نمیرفت ایران برای آمریکاییها.
حرف مقاله اینه که امریکاییها توطئهای برای برداشتن شاه نکردن اما دستور کارهای حقوق بشری کارتر کار شاه رو ساخت. و البته یاداوری میکنه مقاله که یادمون باشه شاه سابقه این رو داشت که وقتی شرایط خوب نبود رفته بود از کشور و این یه مقدار نشون میداد به آمریکاییها که شاید خیلی نشه حتی روی خود شاه هم حساب کرد، اگر کار گره کوری بخوره.
ولی به هر حال انقلاب ایران میدونیم اتفاق افتاد و شاه یک سال بعد از اینکه کارتر در تهران بهش گفت که در این خاورمیانه ناآرام جزیره ثبات درست کردی و تحسینش کرد از ایران رفت. بعد هم معلوم شد بیماره شاه خواست برای درمان بره امریکا و اینجا کارتر موافق نبود. وضعیت اینطوریه که اره شاه متحد امریکا بوده ولی خب مخالفانش الان قدرت رو گرفتن در ایران و بعضی امریکاییها میگن که نه ما نباید سرنوشت خودمون رو در ایران گره بزنیم به سرنوشت شاهی که قدرتش رو از دست داده. کارتر هم مقاومت میکنه نمیخواد به شاه اجازه ورود به آمریکا بده اول از اون ور امثال کیسینجر اصرار میکنن که نه این دوست آمریکاست باید پشتش باشیم.
نهایتا کارتر قبول میکنه و شاه پذیرش میشه در بیمارستانی در امریکا. در ایران گروههایی از مردم عصبانی میشن، سفارت آمریکا اشغال میشه، کارمندانش گروگان گرفته میشن، چشم بند میخورن ملت عصبانی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر کارتر مرگ بر شاه و بحران دیگه خیلی بالا میگیره. این داستان هم اینجا توش نمیریم الان، باشه برای بعد. ولی خلاصه دیگه روابط با ایران که قطع میشه هیچ، واردات نفت که قطع میشه هیچ، ۸ میلیارد دلار پول ایران که بلوکه میشه هیچ، کارتر وارد یک بحران بسیار بزرگ تازه میشه.
جامعه آمریکا معمولا در بحران جمع میشه پشت رییس جمهور. اینجا هم امتیاز کلی میزان محبوبیت کارتر بعد از این قصه از ۳۱ درصد میپره به ۶۰ حتی روزولت هم بعد از پرل هاربر همچین پرش سریعی نداشت به گفته این کتاب منبع ما. کارتر میشه چهره ملت امریکا و با پشتیبانی ملت حالا باید این بحران رو حل کنه و امریکاییها رو نجات بده. و البته که کارتر موفق نمیشه. تلاشهای دیپلماتیک موفق نمیشه. عملیات نجات از طبس میشه یه فاجعه دیگهای خودش و این ناتوانی در نجات امریکاییها میشه بزرگترین مشکل کارتر در آستانه انتخابات ریاست جمهوری.
مواجههی کارتر با ریگان
کارتر خیلی با شانس کمی وارد شد به انتخابات و امیدش بیشتر از اینکه به پیروزی خودش باشه به شکست رقیبش بود. نه تونسته بود گروگانها رو آزاد کنه نه تونسته بود وضع اقتصاد رو بهتر کنه و حالا همه چیزهایی که روزی براش امتیاز بود الان اعتبارش رو کم میکرد. همون لیدر نیودن، رهبر نبودن، اونم تو شرایطی که تورم دو ساله دو رقمیه و قدرت خرید مردم کم شده و Approval rating کارتر یا رتبهاش توی نظرسنجیها همباز پایین اومده و رکورد زده از بس پایینه. حتی از رتبهی نیکسون شبی که استعفا داد و دیگه کف کف بود هم رفته پایینتر. و تو این شرایط رفت به رقابت با ریگان، بازیگر سابق هالیوود و مردی هرچند مسن ولی در مناظره، در بازیگری و جلوی دوربین بودن خیلی مسلط.
تو کمپینهای اون انتخابات دو تا صحنه هست که خیلی سخت آدم یادش بره یکی یه جا که ریگان گفت «ملت تو فشار اقتصادی هستن کارتر رفته تو دیکشنری میگه این Recession نیست، رکود نیست. اگه میخوای بریم سراغ دیکشنری بذار من بهت بگم Recession رکود وقتیه که همسایهات بیکار میشه Depression وقتیه که خودت بیکار میشی و recovery بازیابی وقتیه که جیمی کارتر بیکار میشه.»
یکی دو تا دیگه هم تو مناظرهها مثل اونجا که گفت یه سوال از خودتون بپرسین مردم الان که میرین رای میدین وضعتون بهتر از ۴ سال پیشه یا بدتر. قدرت خریدتون بیشتره یا کمتر. و نهایتا هم میدونیم که انتخابات رو باخت کارتر. شب انتخابات سالگرد اشغال سفارت بود و مدام به جامعه یادآوری میشد که اینها هنوز اسیرن و کارتر نتونسته بیاردشون بیرون. بیشتر از اینکه ریگان پیروز بشه کارتر بود که باخت به افتضاح اقتصادی و بحران گروگانگیری و البته مشکلات دیگه.
پایان ریاست جمهوری کارتر
کارتر رییس جمهوری بود باهوش، آدمی بود مطلع و آگاه، مرد خوب از خیلی نظرها اما جامعه یاد گرفت اینها صفتهای کافی نیست برای رئیس جمهور خوبی شدن در سیستم آمریکا. کارتر میگن غرق بود در مدیریت جزئیات، در اینکه هر جزئیاتی رو میخواست خودش اداره کنه. یه مورخی نوشته که از مهندس رییس جمهور بهتر از کارتر در نمیاد. شاید حرف درستی باشه.
ولی به رییس جمهورهای بعد از کارتر که نگاه کنیم میبینیم بعدا هم رئیس جمهورهای دموکرات ازش فاصله گرفتن خودشون رو قاطی نکردن باهاش و البته کارتر هم بعد از ریاست جمهوری از سیاست دور شد. رفت به کارهای خیریه. عام المنفعه. خیلی هم موثر بود. هم در گسترش صلح و مذاکرات صلح و نظارت بر انتخابات در جاهای مختلف دنیا از موزامبیک تا کره شمالی تا سودان و اوگاندا و سومالی و نیکاراگوئه که نهایتا سال ۲۰۰۲ براش نوبل صلح رو هم گرفت و هم در خانه سازی برای فقرا.
یک نتیجه ریاست جمهوری کارتر این بود که آدمها به فکر افتادن نکنه تک دورهای شده دیگه ریاست جمهوری در آمریکا. بعد از کندی و جانسون و نیکسون و فورد و کارتر. فکر کنیم به این زنجیره. یکی ترور شد یکی دور دوم انتخابات نامزد نشد، یکی استعفا داد، دو تا بعدی هم تو انتخابات بعد از دوره اول شکست خوردن. نکنه جایگاه ریاست جمهوری آمریکا دیگه هیچوقت اونی نشه که قبلا بوده؟ نکنه دیگه رهبری در اون جایگاه نبینیم؟ و شاید همین تمایل جامعه به چنین شخصیتی نهایتا این جایگاه رو ساخت و نقش رو نوشت و وقتی نوشته شد دیگه کسی بهتر از ریگان پیدا نمیشد که همین نقش نوشته رو بازی کنه و دوباره مسیر عوض بشه. حالا به ریگان جاهای دیگه میپردازیم. این کوتاه و مختصر یه نگاهی بود به جیمی کارتر سی و نهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردم
- https://www.amazon.de/American-President-Teddy-Roosevelt-Clinton/dp/0195176162
- Carter and Iran: From Idealism to Disaster,Richard Sale
خدا را شکر که بی پلاس برگشت، برای ارتقاء خودمون و جامعه
دمتون گرم
سلام، خوب بود به خاطرات ژیسکار دستن رییس جمهور وقت فرانسه، مذاکرات گوادلوپ، خاطرات سالیوان و اقدامات ژنرال هایزر درایران از دی ماه تا بهمن ماه ۵۷ هم اشاره می کردین، اینها منابع مهمی هستند برای شناخت روابط آمریکا و محمدرضا شاه پهلوی و سقوط اون از قدرت.
بر کناری شاه دسیسه کشورهایی بود که تو گوادلوپ شرکت داشتن.فرانسه موافق بر کناری شاه بود چون میدونست اگه شاه بر کنار شه میتونه بدهی به ایران رو نده.پشت انقلاب ایران آمریکا فرانسه آلمان انگلیس بود نقشه از این کشورها و مردم ایران الت دست این ۴کشور شدن و این ۴کشور رو به خواستشون رسوندن اون ۴کشور به هدفشون اگاهانه رسیدن اما ملت ایران نا آگاهانه انقلاب کردن.ملت ایران وارد انقلاب یا بهتر بگم بازی شدن که ازش بی خبر بودن.بعد ۴۴سال از برخی افرادی که در انقلاب شرکت داشتن سوال میکنم برای چی انقلاب کردن نمیتونن یه دلیل برای انقلابی که کردن بیارن.
Hi, this video is awesome👌🏻, Please make a video about the Russian and French Revolutions and their results.🙏🏻🙏🏻🙏🏻
یه نکته جالب اینکه سران اون ۴کشوری که در گوادلوپ شرکت داشتتن منکر این نیستن که گوادلوپ یه دسیسه علیه شاه بود.بلکه همدیگرو متهم میکنن به سرنگونی شاه میکنن.مثلا فرانسه نقشش و در سرنگونی شاه منکر میشه و میگه آمریکا پیشنهاد سرنگونی شاه رو داد و ما از این پیشنهاد آمریکا حیرت زده شدیم چون همین آمریکا حامی ایران بود و آمریکا هم فرانسه رو متهم به سرنگونی شاه میکنه.این وسط هیچ کدوم از این ۴کشور منکر دسیسه علیه شاه نیستن فقط هر کی خودش پاک و معصوم نشون میده و دیگری رو متهم به سرنگونی شاه میکنه.
شاه با دخالت مستقیم سران گوادلوپ برکنار شد اما سوال اینجاست آیا جمهوری اسلامی هم با حمایت و نقشه همین سران گوادلوپ ظاهر شد در کامنت های قبلی هم به طور غیر مستقیم اشاره کردم که آری.و سوال دیگه اینکه که آیا جمهوری اسلامی هم همون سرنوشتی که پهلوی داشت در انتظار جمهوری اسلامی هم هست پاسخ باز هم آری هست.سوال مهمتر اینکه جایگزین جمهوری اسلامی چه فرد یا حکومتی خواهد بود که پاسخ به اون بسیار بسیار سخت هست اما با اتفاقاتی که رخ داد و شاهزاده رضا پهلوی بر خلاف دهه های قبل حضور نسبتاً گسترده ای در رسانه ها و فضای مجازی و نشستها داره و حمایت چهرههای مشهور هم از ایشون میشه بخت بسیار بالایی برای جانشینی جمهوری اسلامی داره اما شاید این بار این حضور شاید در نقش یک پادشاه نباشه.
دوست عزیز کلا تاریخ هارو یه بار دیگه مرور بفرمایین , ضمن اینکه شما با این صحبتت شاه رو دست نشانده و گوش به فرمان غرب معرفی میکنین,
خیر, گوادلوپ دی ماه ۵۷ اتفاق افتاد زمانی که دیگه کار از کار گذشته بود, توی افغانستان جنگ داخلی بود که شوروی از چپها توش حمایت میکرد بنابراین چون انقلاب رو اجتناب ناپذیر میدیدن به این نتیجه رسیدن که لااقل به آخوندا چراغ سبز بدن(مثل سال ۳۲ که به کاشانی و اخوندا پول دادن) که رقیب اصلی چپهان و از ترس اینکه ایران نره تو دامان شرق رفتن توی دامان اخوندا!
ضمنا شاه تقریبا تصمیمش رو گرفته بود مستقلا, که بیشتر ازین نمیتونه مردم خودشو به رگبار ببنده و زندانی کنه تصمیم گرفت صلح و اشتی ملی برقرار کنه از شاپور بختیار یار قدیمی بازرگان کمک بگیره چون فکر میکرد تؤورسین اصلی انقلاب اونان!