چطوری کسب درآمد عبادت شد؟

عقلانی شدن سرمایه داری. ژان کالوین گفت کار یعنی عبادت. و به عقیده ماکس وبر این ریشه سرمایه داری بود. چطور؟

کالونیسم و کاپیتالیسم کسب درآمد عبادت شد
توضیحات اپیزود باز کردن

 

 

 

 

 

 

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری

چرا وضع کشورها فرق می‌کنه با هم؟ گاهی این سوال مربوط به امروزه. گاهی می‌ریم عقب تو تاریخ چرا توسعه صنعتی اول در غرب اتفاق افتاد؟ چرا سرمایه‌داری اول در غرب شکل گرفت؟ این سوال‌ها بعضی وقت‌ها جواب‌های مشابه دارن. یک تعدادی از بهترین ذهن‌ها و متفکرین بشر هم در طول تاریخ فکر و اندیشه درباره این موضوع فکر کردن و حرف زدن. از اون موضوعاییه که ماها هم درباره‌اش ممکنه حرف بزنیم و فکر کنیم و بحث کنیم گاهی. من دوست دارم نظر ادمهای مهم رو در این باره بدونم. قبلا هم شبیه این کار رو کردیم. این بار هم می‌خوایم نظر یکی از مهمترین متفکرین علوم اجتماعی رو بدونیم درباره اینکه یه سری از ویژگی‌های جامعه غربی. یه چیزهایی دینی فرهنگی و مذهبی و اینکه چه ارتباطی می‌تونن داشته باشن با به وجود آمدن سرمایه داری.

 

ویدیوی چطوری کسب درآمد عبادت شد؟ رو توی کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینید


سرمایه‌داری از کجا آمد؟

یا جوری که خیلی‌ها سوال رو می‌پرسن اینطوریه که چی شد که ملت‌های پروتستان شدن پیشرو در سرمایه داری. ربطی داشتن اینها به هم؟ چی شد که توسعه صنعتی اول و بیشتر در ملت‌های پروتستان به وجود امد؟

این رو تو نقشه‌های امروز دنیا هم یه مقداری ردش رو می‌شه دید هنوز. اما اگر صد سال، دویست سال، سیصد سال بریم عقب‌تر این همزمانی مشهودتر هم می‌شه. 

اینکار رو یه جامعه‌شناسی کرده. نه امروز البته اوایل قرن ۲۰. آقای ماکس وبر Max Weber. ایشون یکی از کسانیه که فکرهاش درباره اینکه جامعه چطوریه و چطوری کار می‌کنه و اینها پایه درک و سواد جامعه‌شناسی امروز بوده. از مهمترین متفکران اخر قرن نوزده و اول بیست بوده.

ماکس وبر در مورد ظهور سرمایه‌داری

وبر یه سوالی داشت که چرا سرمایه‌درای در غرب درست شد؟ گسترشش نه‌ها. شکل گیریش. بین این همه تمدن و فرهنگی که از اول تاریخ بشر بودن چرا غرب شد خاستگاه و منشاء سرمایه‌داری یا کاپیتالیسم. چرا جاهای دیگه نشد. بالاخره تجارت و داد و ستد و اینها رو از تمدن‌های باستان می‌بینیم خیلی جاها. چرا ولی مثلا این سرمایه‌داری مدرن از دل تمدن چین باستان نیومد بیرون؟  

 چرا اون تجارت و داد و ستد‌ها باعث نشد نظام اقتصادی سرمایه‌داری شکل بگیره و نه فقط اقتصاد که وبر توضیح می‌ده حتی هنر موسیقی مثلا چطوری در غرب فقط منطقی شد، بله در تمدن‌های کهن هم استفاده می‌کردن از آلات موسیقی منتهی تو فرهنگ غربی بود که سیستم پیدا کرد، نیم‌فاصله، نیم پرده توش تعریف شد زبان نوشتاری پیدا کرد. نکته‌ی ظریفیه که باید حواسمون باشه بهش، حرف رو اشتباه متوجه نشیم. نمی‌گه که بیرون از تمدن غرب سرمایه‌داری نبوده، می‌گه این سرمایه‌داری عقلانی نشده بوده، معماری، هنر و… این‌ها بیرون از تمدن غرب عقلانی نشدن. وجود داشتن اما نظام‌مند نبودن. نه اینکه آدم‌ها دنبال سود بیشتر نبودن، بودن ولی نه‌به عنوان یک وظیفه اخلاقی، پول جمع می‌کردن که قدرتشون زیاد شه مثلا یا منزلت و جایگاه اجتماعیشون. نه پول برای پول بسشتر. این چیز تازه ای بود و مال این دوره. اینکه این اخلاقی شده. عمل اخلاقی شده بود، این پول جمع کردن این رو میگفت‌ جدیده. و بعد اومد گشت دنبال جواب اومد نگاه کرد دید یک ویژگی‌هایی انگار در آموزه‌های مذهبی پروتستان هست که انگار کمک کرده به شکل گرفتن سرمایه‌داری. 

مفاهیم پایه‌ای عقلانی‌‌شدن سرمایه‌داری

برای این که حرفش رو روشن و مشخص بگه هم اومد اجزاء ایده‌اش رو اون مفاهیم پایه‌ایش رو تعریف کرد. خوبه ما هم همین مسیر رو بریم که حرفش رو بهتر بفهمیم. یکی اینکه گفت سرمایه‌داری مدرن یعنی جریان عقلانی شدن و استمرار سرمایه‌داری و داره درباره‌ی روند شکل‌گیری و منشاء حرف می‌زنه و همون طور که گفتیم نه تجارت و داد و ستد که وجود داشته از قبل هم. 

یه نکته‌ی دیگه هم اینه که اون چیزی که به عنوان سرمایه‌داری می‌گه با چیزی که ما امروز از سرمایه‌داری می‌شناسیم فرق داره. و حتی با چیزی که وبر در زمان حیات خودش می‌دید از سرمایه‌داری. میگه به چیزی که الان هست کار نداشته باشیم برگردیم به سرمایه‌داری اولیه. به منشا پیدایشش به ریشه‌هاش اونجارو نگاه کنیم. 

و وقتی این‌هارو بذاریم کنار هم می‌بینیم یه سری ویژگی‌هایی در پروتستان و زیرشاخه‌هاش بوده که کمک کرده و فضا رو آماده کرده برای پیدایش سرمایه‌داری مدرن. بیایم ببینیم اینا چه ویژگی‌هاییه و چطوری به همچین چیزی منجر شده.

 

 مذهب در اروپای قرن پونزدهم

توی ویدیوی تاریخ مذهب در اروپا گفتیم که مذهب کاتولیک خیلی حضور پررنگی داشت در زندگی مسیحیان در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶. در تولد و مرگ و ازدواج و همه چی. اما این حضور دست کلیسا بود. یعنی یک گروه خاصی که روحانیون کلیسای کاتولیک بودن، آخوندهای کلیسای کاتولیک بودن اینا اختیار نهاد کلیسا دستشون بود. که نهاد بسیار قدرتمند و پولداری هم شده بود. این نهاد واسطه‌ی بین دنیای مادی و دنیای معنوی مسیحیان هم بود. انگار که دو جهان بود و کلید جهان اصلی، که این جهان نبود، در دست کلیسا بود. در نتیجه زندگی مسیحیان دو پاره می‌شد، یک قسمت زندگی این‌جهانی معمول و روزمره‌شون بود و یه قسمت هم زندگی آن‌جهانی و معنوی. توی زندگی این جهانی مرتکب گناه می‌شدن، پشیمون می‌شدن بعد می‌رفتن کلیسا پیش کشیش اعتراف می‌کردن و توبه می‌کردن. کشیش هم به نمایندگی از خدا یا مسیح یا واسطه‌ی فیض یا هرچی این اختیار رو داشت که بگه شما بخشیده شدی و خیال شمارو به عنوان یه مومن مسیحی تا حدی راحت بکنه و بعد برگردی بچسبی به زندگی این جهانیت. حالا این چرخه‌ی گناه، پشیمانی، توبه، بخشش مدام تکرار می‌شد و پذیرفته شده هم بود تکرارش. اصلا یکی از کارکردهای نهاد کلیسا این شده بود که بار گناه شما رو سبک بکنه و این به مرور منبع درآمدی هم شد برای کلیسا. چطوری؟ با همون مغفرت فروشی. یه پولی بده امرزش بخر برای درگذشتگانت که گناه کرده بودن الان تو برزخ گیرد کردن. پول رو از مردم می‌گرفتن اینطوری.

مارتین لوتر چه نقدی داشت؟

ماریتن لوتر که الان میگیم بنیانگذار پروتستانتیسمه یه مشکلش با همین بود. با فساد کلیسا و با قدرت زیاد پاپ. می‌گفت نمیشه اینطور که کشیش‌ها خودشون رو واسطه‌ی بین خدا و مومنین بدونن و بگن کتاب مقدس رو فقط ما می‌فهمیم و برای همین هم ماییم که به مومنان می‌گیم ماجراش چیه و انتظار خدا از شما به عنوان مومن مسیحی چیه. این بود که کتاب مقدس رو ترجمه کرد و تحول بزرگی هم درست شد به واسطه‌ی همین ترجمه و چاپ و توزیعش مخصوصا که با رسیدن صنعت به چاپ به اروپا همزمان شده بود با این حرکت شروع کرد به گسترده شدن. 

 

 جان کالوین و آموزه‌های کالوینیسم

 تقریبا از همین جا هم جریان‌های اصلاح دینی یا پروتستان راه افتادن و چهره‌های دیگه‌ای به این گروه اصلاح طلبان مذهبی اضافه شدن. یکیشون هم آقایی بود به نام جان کالون. ایشون هم داشت در اون روزگارها ایده‌هایی پرورش می‌داد درباره رابطه انسان و خدا و ایشون هم شد یکی از رهبران فکری اصلاحات مذهبی در اروپا. کالون فرانسه زندگی می‌کرد و همون جا هم با ایده‌های لوتر و خواست گروهی از مومنان مسیحی برای اصلاح و بازنگری در آموزه‌های کلیسای کاتولیک آشنا شد. چه زمانی؟ حدود ۱۵ سال بعد از اینکه لوتر اون بیانیه اعتراضیش رو زد به در کلیسا. کالون البته کاملا شبیه به لوتر فکر نمی‌کرد و اصلاحاتی که مورد نظرش بود هم مطابقت کامل با اصلاحات لوتری نداشت، اما بالاخره داشت روایت جدیدی از مسیحیت ارایه می‌کرد. 

که هم تو الهیاتشون تفاوت‌هایی داشتن با پروتستان‌های دیگه هم در یه سری آموزه‌های رفتاری و اصلا نگاه به دنیا. اصل صحبت ما هم درباره‌ی ایشونه و این کالونیسم امروز. چون در مدل فکری و رفتاری اینها بود که بعضی‌ها اومدن میگن ببین محیط مناسب برای سرمایه داری رو اینها ساختن و ابزارش رو فراهم کردن. این باورها و عملکرد کالونیست ها. چرا. یه خرده عجیب شاید ولی دل بدین جالبه. یکی اومده در فضای ازادی که با اومدن لوتر به وجود اومده و حالا میشه کمی خارج از جهارچوب فکر کرد میگه من فکر می کنم الان برای جامعه ما چنین چیزی خوبه لازمه واسه این که این کار رو بکنیم باید این باورها و کارهامون رو یه خرده تغییر بدیم پیشرو ترش کنیم. این روایت جدید من از مسیحیت برامون بهتره من فکر می کنم. و یه عده ا یهم نهایتا پذیرفتن و همونطور که میبینیم بسیار هم موثر شدن انگار در ساختن دنیای ما اینطوری که هست. 

 جبرگرایی و کار و تلاش برای رستگاری

یه پایه‌ی مهمش جبرگرایی بود. اینکه سرنوشت همه ما از قبل از تولد معلوم شده و عوض هم نمی‌شه. از قبل از اینکه به دنیا بیایم معلومه که می‌ره بهشت کی می‌ره جهنم. Predestination. حالا این چطوری تشویق می‌کنه ادمها رو به کار کردن؟ با یه چرخش عجیبی. می‌گه که ادم اینطوری فکر خب نگران میشه. دائم نگرانه که من رستگارم بالاخره یا نه. Salvation Anxiety تشویش رستگاری پیش میاره. کالون گفت چاره‌ی این اینه که شما وظیفه داری که فرض بگیری در گروه سعادت‌مندان هستی، وظیفه‌ی اخلاقیته که خودت رو برگزیده و منتخب بدونی و لحظه‌ای در این ماجرا شک نکنی که تو برگزیده شدی و در گروه سعادت‌مندانی و همین رو هم باید به بقیه نشون بدی. بعد برای اینکه این رو بتونی نشون بدی باید سخت‌کوش باشی، بسیار کار کنی و پرتلاش باشی تا به موفقیت برسی و این موفقیت تو نشونه‌‌ایه که می‌تونه تشویشت رو از بین ببره، خیالت رو راحت کنه که به سعادتمندی رسیدی. موفقیت که میگه دقیقا منظورش موفقیت این جهانیه یعنی موفقیت در کسب و کار و کسب درآمد و شغل و حرفه. یعنی اگر شما سخت کوشش و تلاش بکنی و به موفقیت برسی معنیش اینه که در گروه سعادت‌مندان بودی و این اون سرنوشتیه که خدا برات از اول هم  رقم زده بود. اما اگه دیدی شلی و پرتلاش نیستی یا به موفقیت نرسیدی بدون که خدا برات شقاوت و بدبختی گذاشته بود. رای خدا و سرنوشت شما تغییری نمی‌کنه فقط عملت نشون می‌ده که سرنوشتت چی بوده.

  ما باور داریم که انتخاب شدیم

یعنی یکی از راه‌های مقابله با تشویش رستگاری از نظر کالون اینه که شما وظیفه داری به عنوان یه باورمند و معتقد، ایمان داشته باشی که شما انتخاب شدی به عنوان گروه سعادتمند. منتهی اگر این وظیفه رو درست انجام ندی یعنی شک کنی به انتخاب شدنت به برتر بودنت به این که یک ویژگی و خصیصه‌ی ممتازی داری  مسیر شیطان رو داری می‌ری دیگه. این رو بعدا ردش رو در روحیه‌ی آمریکایی هم می‌بینیم. باور به اینکه ما مردمان برگزیده شده‌ایم و انتخاب شدیم. حالا بر می‌گردیم بهش، ریشه‌اش اما اینجاس این ایده‌ی منتخب بودن توسط خدا که  از مفاهیم کلیدی در اندیشه‌های کالون بود و توی بیشتر شاخه‌های پروتستان هست. چرا اینها انتخاب شدن؟ نه چون بهتر از بقیه بودن یا تفاوتهای ذاتی داشتن. اینها رو خدا بهشون محبت کرده انتخابشون کرده. 

جهان در چشم کاتولیک‌ها

دقیق‌تر و البته ساده‌تر که نگاه کنیم انگار ساز و کار جهان در باور کاتولیک‌ها اینطوریه که شما به عنوان انسان ممکنه گناه بکنی و برای اینکه بخشیده بشی کافیه بری یه اعترافی بکنی و مشغول عبادت بشی. یه چرخه‌ای هست. شما گناه می‌کنی، پشیمون می‌شی می‌ری اعتراف می‌کنی بخشیده می‌شی و بعد تا گناه بعدی پاکی و سعادتمند. در واقع تا اعتراف بعدی. 

جهان در چشم کالونیسم

اما در کالونیسم، بخشش و سعادت و نیک‌روزی شما فقط دست خداس، با رفتن پیش کشیش و اعتراف کردن و این‌ها هم بخشیده نمی‌شی. قبل از اینکه متولد بشی حتی مشخص شده که قرار حیات ابدی داشته باشی یا نفرین ابدی. اما می‌تونی بفهمی که تقدیرت چیه. برای فهمیدنش هم باید نگاهی بکنی به جایگاهت در جامعه و وضعیتت، اگر آدم موفقی هستی این نشون می‌ده که جزو اون سعادت‌مندانی ولی اگر موفق نیستی یعنی سعادتمند نبودی، قرار بوده نباشی، برگزیده نیستی. حالا برای اینکه نشون بدی که برگزیده‌ای چی کار می‌کنی؟ هی کار می‌کنی و تلاش و کوشش که بتونی به موفقیت برسی و اگر پرتلاش و سخت کوش باشی و کار کنی و تولید ثروت کنی و ولخرجی هم نکنی به موفقیت می‌رسی و معنیش اینه که شما از اول هم برات همین سعادت رو خدا رقم زده بود.. 

مقایسه کالوینیسم با آیین هندو و کاتولیک و کنفوسیوس

وبر می‌گه این نگاه رو مقایسه کنین با آموزه‌های آئین هندو که بخش بزرگیش در تقابل با زندگی مادیه. یعنی پشت کردن به این دنیا و تجربیات این جهانیه. یه جهان دیگری رو برای پیروانش ترسیم می‌کنه که انگار اصل اونه و برای رسیدن بهش باید به این جهان پشت کرد. زندگی مرتاضانه تمجید می‌شه و زندگی مادی نکوهیده‌اس. یا آموزه‌های کنفسیوسی هم باز وبر می‌گه که در نکوهش زندگی مادی و متعلقاتشه. دعوت می‌کنن این ادیان پیروانشون رو به روی گردانی از مادیات، تمجید می‌شه توشون بی‌توجهی به امور مادی. یا مقایسه‌اش بکنیم با باور گروهی از کاتولیک‌ها که خدمت به خدا رو در راز و نیاز و دعا خوندن و رفتن به صومعه می‌دیدن. توی این مدل نگاه Asceticism زهد، جدا شدن از دنیای مادی و رفتن پی تجربه‌های معنوی به معنی نزدیکی به خدا، خدمت به خدا و در مسیر سعادت بود. یعنی شما وقتی عبادت می‌کردی داشتی فرمان خدارو اطاعت می‌کردی. عبادت هم ذکر گفتن و گوشه نشینی و کتاب مقدس خوندن بود. حالا جهان معنوی کالون‌ها خیلی گسترده‌تر بود، دین و مذهب یه چیزی نبود که یکشنبه به یکشنبه بری سراغش توی کلیسا. کل زندگیت، در تمام جنبه‌ها و تمام لحظه‌ها معنوی بودن، یعنی دین توشون بود و نقش مهمی هم داشت. دیگه دو تا جهان جدا از هم نبود جهان مادی و جهان معنوی.  می‌گفتن عبادت یعنی خدمت به خدا و این خدمت هم با موفقیت در حرفه و شغل قابل سنجشه.

اونی که سختکوش تره به خدا نزدیک تره. فرمان خدا همینه که بچسب به کار و کاسبی و تا می‌تونی پول در بیار. این کار رو بکنی و موفق باشی توش یعنی سعادتمندی. رابطه مومن رو با دنیا اینطوری تعریف کرده بودن. با یه چیزی به نام  اسم Worldly asceticism  زهد دنیوی.

 کسب درآمد عبادت است

این نگاه به شغل و حرفه رو کالون از کتاب مقدس درآورده بود. یعنی نمی‌گفت که تفسیر من اینه یا من اینطور می‌فهمم. اصلا پروتستان‌ها گفتیم یکی از تلاش‌هاشون این بود که انحصار تفسیر کتاب مقدس رو بشکنن. می‌خواستن بساط تفسیر رو جمع کنن، برای همین هم ترجمه کرده بود لوتر کتاب مقدس رو به آلمانی و توی همین ترجمه برای اولین بار از کلمه‌ی Beruf/Calling  استفاده کرد که تا قبلش توی آلمانی نبود. Beruf پیشه و شغل میشه الان. اون موقع بیشتر کارخدایی فهمیده می‌شد، کاری که خدا خواسته، اراده و خواست خداس و اینطوری بود که پیشه‌ی پروتستان‌ها نقش داشت در سعادت‌مندی معنویشون و این حرفی بودی که با ترجمه لوتر پیدا شده بود. اینکه اصلا انتظار خدا از انسان همین چسبیدن به شغله و اینطوری باید عظمت خدارو نشون داد. Calling ندای الهی فکر کن. وقتی میگیم ندا یعنی یکی داره Call می کنه دیگه داره صدا می‌کنه. شغل رو وصل کردن به ندای الهی ابتکار مفیدی بود.

با پولت هر کاری نمی‌تونی بکنی

کار، کار، کار و کسب درآمد و انباشت ثروت. به شرطی که هرچیزی باهاش نخری. و این قسمت دوم جاییه که سرمایه‌داری مدرن در آغاز پیدایشش از چیزی که ما شاید امروز بیشتر به عنوان سرمایه‌داری می‌شناسیم کاملا جدا میشه. امروز دیگه سرمایه‌داری که می‌شنویم در کنارش داریم مصرف بیشتر رو هم می‌شنویم ولی وبر اینطور که من می‌فهمم می‌گه اون چیزی که باعث شد نظام اقتصادی سرمایه‌داری شکل بگیره مصرف نبود، انباشت ثروت بود. درست همون‌طور که اخلاق کالون دعوت می‌کرد به اینکه پول در بیار و درامد اضافه ات رو نبر طلا و جواهر بخر بریز دوباره تو کار. سرمایه‌گذاری کن. یعنی اون ثروتی که با سخت کوشی به دست میارن رو قرار نبود که مصرف کنن و هزینه‌ی تجملات بشه. توی ویدیوی گل لاله هلند / ماجرای گل لاله اولین حباب اقتصادی هم اشاره کردیم که کالونیست‌های هلند از تجارت پول در می‌اوردن منتها مذهبشون می گفت اینو نبری باهاش خونه بخری لباس بخری طلا بخری. می‌تونی جنس بخری ولی کالای طبیعی. چیزی که دست ساز بشر نباشه، مثلا صدف مثل گل. همین هم رونق داد به بازار گل لاله‌ی اون دوره‌ی هلند و جنون لاله.

چرخش بزرگ

یعنی پول نه تنها کثیف نیست. پول در اوردن نه تنها شما رو آلوده نمی کنه بلکه اصلا وظیفه اته. باید پول در بیار یکه بتونی باهاش بیشتر پول در بیاری که نشون بدی به خودت و بقیه که برگزیده‌ی خداوندی. خیلی چرخش بزرگی در نگاه به کار و شغل. تا قبلش کار معنیش آلودگی به امور مادی بود و آدم قرون وسطایی اگر می‌رفت سراغ کار برای برآورده کردن نیازهای اولیه بود. این یه مقدار فهمش برای ما شاید سخت باشه. شاید هم نباشه نمی‌دونم. بسته به اینکه تو چه شرایطی هستیم و کجا هستیم. ولی اون طرز فکر مال یه دنیای دیگه است که من فقط اینقدری کار می کنم که واقعا نیاز دارم. فکر کن مثلا با روز دو ساعت کار خیالم از غذا و سرپناه راحته دیگه بیشتر از اون کار نمی‌کنم. هوا می‌کنم. اصلا ایده‌آل این بود که شما دستت رو به کار آلوده نکنی، برای همین هم سلسله مراتب جامعه رو که می‌دیدی اونایی بالا بودن که شغل و حرفه‌ای نداشتن، مثلا کشیش‌هارو می‌بینی یا مالکان زمین که خودشون دستشون به کار آلوده نمی‌شد. نیروی کاری داشتن که براشون کسب ثروت می‌کرد و اینا اون ثروت رو خرج تجملاتشون می‌کردن. الان کالون داشت این نگاه رو تغییر می‌داد. دیگه نانوا و کشاورز و بقال و فروشنده و هرکی که شغلی داشت، سرش بالا بود چون این کاری که داشت می‌کرد به معنی عبادت بود. و کالون دعوتشون می‌کرد که زمان بیشتری رو هم براش بذارن، کار بیشتری بکنن و پول بیشتری در بیارن.

این اگر علاقه بیشتر دارین تو توضیحات براش منابع هست که بتونین ببینین و بخونین مخصوصا درباره دو تا موضوع Economic Traditionalism و در مقابلش Economic rationalism که در قرنهای ۱۶ و ۱۷ پا گرفت در غرب و تا امروز هم یه طورهایی ادامه داره. سعی می‌کنیم بهره‌وری رو ببریم بالا. بیشتر کار کنیم. بهتر کار کنیم. سود رو بیشتر کنیم. این سرمایه‌‌داری. تلاش وبر هم اینه که این تغییر رو توضیح بده. و در جواب این سوال می‌رسه به اصطلاحی به نام احلاق پروتستان. میگه این پرش رو با اخلاق پروتستان انجام داده جامعه غرب. نمونه‌اش رو کجا می‌شه دید؟ تو نوشته‌های بنجامین فرانکلین مثلا. از موثرترین آدم‌ها در شکل گرفتن امریکا.

در اثر این اموزه ها مومن باید چه می‌کرد؟ کار و کار و کار. پرهیز از بطالت. اینقدر کار کنی که نتونی. دسگه هسچ کاری نکنی دو دقیقه نتونی بیکار بشینی واسه خودت اشنا می زنه؟ هیچ ندونی با دو ساعت وقت خالی چه‌کنی مجبوری پرش کنی با نوییتر با نتفلیکس اینستاگرام. نمی‌تونیم‌ با فکزهامون‌تنها باشینیم اصلا. کاولین هم‌ میگفت‌به پیروانش که بیکار نشینین که ایمانتون به فنا میره. کار کنین همه‌اش. و وقتی همه‌اش کار کنی پول در بیاری بعد اموزه‌های دینیت اجازه خرید تجملات و زندگی پر زرق و برق نده بهت چی کار می‌کنی؟ وقتی تشویق می‌شی به پول در اوردن و از اون‌ ور میگن نه پول رو خوابوندن خوبه نه طلا خریدن خوبه پول رو تشویق میشس بیاری تو کار. کار بیشتر برای تولید پول بیشتر. نه چون لازم داری چون وظیفه خودت می‌دونی اینو.

و نه تنها شما به عنوان وظیفه اخلاقی می‌ری کار بیشتر میکنی پول بیتشر در میاری که حتی با این بیشتر کار کردن و بیشتر پول در‌اوردن جایگاه و منزلت اجتماعی هم پیدا می‌کنی. احترام پیدا می‌کنی. نه قدرت. قدرت جاهای دیگه دنیا و‌ قبلا هم با پول می اومد ولی احترام اجتماعی تازه است. این خیلی تغییر گنده‌ایه و فکر کنم تفاوت این دو جور‌نگاه‌کردن‌ به‌ پول و کار و‌پول دراوردن رو ما امروز هم در مقایسه های فرهنگی دم دستی خودمون رگه هاش رو می بینیم.

اثر واقعی این تغییرات در جامعه

این چیزهایی که تا اینجا گفتیم خیلی کلی بودن و با این توضیح تا حدی متوجه شدیم که اخلاق پروتستان چی بود، اما خوبه یه نگاه جزئی‌تری بکنیم که این اخلاقیات در عمل چه تغییراتی به وجود آورد. چی بود که این اخلاقیات رو پیوند زد به روحیه‌ی سرمایه‌داری؟

 ساعت‌سازی در سوییس

 از آموزه‌های کالون سخت‌کوشی بود و اهمیت نظم و ترتیب. یعنی شما برای سخت کوشی باید توجه بیشتری به زمان می‌کردی، باید طبق یک قاعده‌ای سر ساعتی صبح پا می‌شدی و مشغول کار می‌شدی، اینطوری بود که کم کم زمان اهمیت پیدا کرد، یعنی درست‌تر اینه که بگیم اهمیت زمان بیشتر شد، اندازه‌گیریش مهم‌تر شد. تا قبلش زمان در طول روز معمولا سه قسمت بود، صبح، ظهر، شب. ولی کم کم ساعت مهم شد، همه‌گیر شد. هم استفاده ازش و هم ساختش. انقدری که ساخت ساعت به یه صنعتی تبدیل شد  و بعد نگاه که بکنیم می‌بینیم یکی از هسته‌های اصلی صنعت ساعت سازی سوئیسه، سوئیسی که از اون طرف پایگاه پروتستان‌ها بود.

 کالون توی فرانسه فعالیت‌های اعتراضیش رو شروع کرد ولی وقتی بهش فشار آوردن رفت سوئیس. البته قبل از کالون حلقه‌ی اصلاح‌طلبان مذهبی یا همون پروتستان‌ها توی سوئیس شکل گرفته بود. برای همین هم اصلا کالون از فرانسه رفت اونجا. بعد هم سوئیس شد پایگاهی برای پروتستان‌های دیگه‌ای که آزار و اذیت می‌شدن به خصوص در فرانسه که بهشون با تحقیر می‌گفتن هوگونات. به این پروتستان‌ها. 

پس از یک طرف اخلاق پروتستانی که دعوت می‌کرد به سختکوشی و وقت‌شناسی و تلف نکردن زمان  به گسترش صنعت ساعت سازی کمک کرد در سوئیس. اما همه‌ی ماجرا این نبود.

 قبل از اینکه پروتستان‌ها بیان و جمع بشن توی سوئیس، جواهرسازها اونجا بودن. بعد این آموزه‌های کالون استفاده از جواهرات رو نهی می‌کرد. چیزی که سعی می‌کرد ترویج کنه نوعی فروتنی و سادگی و تواضع بود. و مقابله با ولخرجی و هزینه کردن درآمد برای تجملات و اینا. خب این اخلاقیات همین طور که گسترش پیدا می‌کرد می‌تونست این صنعت جواهرات رو از ریشه بزنه، اما چی کار کردن جواهرسازهای سوئیسی؟ اومدن ایده‌ی اهمیت زمان و وقت شناسی رو گره زدن به اون زیورآلاتی که توی ساختش متبحر شده بودن. اینطوری شد که رفتن سمت ساعت سازی. باز می‌بینیم که یکی دیگه از ویژگی‌های اخلاقی پروتستان، یعنی فروتنی و دوری از تجملات  تاثیر گذاشت و زمینه‌ای رو مهیا کرد که جواهرسازهای سوئیسی تغییر مسیر بدن و برن سمت ساعت‌سازی.

باز این دوتا مسیر رو داشته باشین کنار هم تا یه مسیر سومی رو هم ببینیم. یه چیز دیگه‌ای هم که کمک کرد به قدرت گرفتن صنعت ساعت سازی سوئیس مهاجرت پروتستان‌های فرانسه بود. فرانسه تا قبلش در صنعت ساعت سازی پرقدرت بود، تا قبل از چی؟ فرمان نانت. فرمان نانت رو اشاره کردیم توی ویدیوی فرانسه، فرمانی بود که امکان فعالیت آزادانه می‌داد به پروتستان‌ها. وقتی این فرمان لغو شد، پروتستان‌ها شروع کردن به مهاجرت، رفتن جاهایی که آزادی مذهبی نسبی وجود داشت، و جمعیت پروتستانش بیشتر بود. این پروتستان‌های فرانسه بیشرشون تاجر و صنعت‌گر بودن و مهاجرتشون هم لطمه زد به رشد صنعتی فرانسه. تا حدی که این ایده مطرح میشه که فرانسه دیر صنعتی شد چون این گروهی که باید هل می‌دادن چرخ صنعت رو و حلقه‌ی اول بودن، به دلیل فشار مذهبی مهاجرت کرده بودن، یک گروهشون همین ساعت سازها بودن. اگر ساعت باز باشین، یا برندهای لاکچری رو بشناسین احتمالا بریژیت/برگه Breguet به گوشتون خورده. برندی که به اسم صاحبشه آقای Abraham-Louis Breguet.  ایشون از نوادگان هوگونات‌هایی بود که از فرانسه مهاجرت کردن به سوئیس تا بتونین بدون آزار و اذیت کاتولیک‌ها شعائر مذهبیشون رو بجا بیارن، و می‌دونیم دیگه الان که برای پروتستان‌های اون دوره تقریبا تمام زندگی می‌شه شعائر مذهبی. این آقا از پروتستان‌های سفت و سخت هم بود و خیلی هم پایبند بود به آموزه‌های کالون، انقدری که در طراحی‌های ساعتش میشه ارزش‌های کالونی رو دید سادگی simplicity، تواضع Modesty و سخت‌کوشی hard work. نه فقط ایشون البته که تعداد قابل توجهی مهاجرت کردن و باز این هم نتیجه‌اش شد قدرت گرفتن صنعت ساعت سازی در سوئیس.

یه مروری بکنیم که چی شد. از سه جهت نگاه کردیم به گسترش صنعت ساعت سازی در سوئیس. سه جهتی که هر سه تاش متاثر بود از اصلاحات مذهبی پروتستان‌ها و آموزه‌های کالون، در دو لایه‌ی مختلف هم دیدیم که اثر گذاشت. هم در لایه‌ی نظری دو مفهوم اهمیت زمان و دوری از تجملات در آموزه‌های کالون کمک کرد به رشد استفاده از ساعت‌ و کنارگذاشتن استفاده از زیورآلات، که ساعت شد جایگزینی برای اون زیورآلات. در لایه‌ی عملی هم محدودیت فعالیت پروتستان‌ها در فرانسه، جواهرسازها و ساعت‌سازهای فرانسوی رو هدایت کرد که در سوئیس جمع بشن دور هم. و در سوئیس هم جواهرساز‌ها که الان با مصرف کمتر زیورآلات داشتن مواجه می‌شدن یه چرخشی در تولیداتشون دادن و اون زیورآلات رو با گره زدن به ساعت کاربردیش کردن. و اینطوریه که اخلاق پروتستانی که توش وقت‌شناسی مهمه کمک می‌کنه که خلاقیت در صنعت ساعت سازی اتفاق بیفته، و استفاده از ساعت مهم میشه. 

منشا انقلاب صنعتی

حالا ممکنه ما فکر کنیم که صنعت ساعت سازی یک صنعت خاصی بوده که اخلاق کالونی و گسترش شاخه‌های مختلف پروتستان روش اثر گذاشته، اما هستن پژوهشگرا و محققینی که می‌گن اصلا منشاء انقلاب صنعتی در بریتانیا پروتستانتیسم بوده. نه فقط اخلاق پروتستانی که سخت‌کوشی و صرفه‌جویی و وقت‌شناسی رو ترویج می‌کرده، بلکه در کنارش تنگ شدن عرصه برای پیروان این مذهب در کشورهای دیگه که باعث مهاجرتشون به جایی مثل انگلستان و ایرلند شد. و این‌ها هم صنعت‌گران ماهری بودن و هم اعتقاداتشون تشویقشون می‌کرد به کار و کار و کار بیشتر. همین هم کمک کرد و امکانی رو مهیا کرد (البته در کنار عوامل دیگه) که صنعت نساجی اونجا متحول بشه و بعد در ادامه تحول بزرگ‌تری در صنایع اتفاق بیفته و منجر بشه به چیزی که به عنوان انقلاب صنعتی می‌شناسیم. بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ هزار پناهنده‌ی پروتستان وارد انگلستان شدن در سال‌هایی که منتهی شد به شروع انقلاب صنعتی. که بیشتر این‌ها هم اون اخلاقیات پروتستانی رو پذیرفته بودن و درونی کرده بودن، نگاهشون به زندگی و کار و دنیا از دریچه‌ی آموزه‌های کالون شده بود با همون اخلاقیات پروتستانی رفته بودن انگلیس و اونجا مشغول کار و فعالیت شدن. کاری که می‌دونیم براشون نشانه‌ی عبادت بود، زهد دینی بود، به جای اینکه برن یه گوشه‌ی صومعه بشینن و ذکر بگن آستین‌هاشون رو باید می‌زدن بالا و با جدیت و پشتکار مشغول کار می‌شدن تا سعادت‌مند باشن. منظور این نیست که کل انقلاب صنعتی نتیجه‌ی فعالیت پروتستان‌ها بوده یا کالونیسم منجر شد به انقلابی به بزرگی انقلاب صنعتی. حرف اینه که این روحیه و این اخلاقیات از عواملی بودن که اثر گذاشتن و اثرشون هم محسوسه. 

شبکه‌ی فرا ملی پروتستان‌ها

جز اینکه این‌ها خودشون سختکوش بودن و پرکار، یه شبکه‌ای هم درست کرده بودن شبکه‌ی Protestant International فراملی که تمام پروتستان‌هارو به هم وصل می‌کرد، پروتستان‌های دور از وطن رو Diaspora این‌ها با هم مبادله‌ی تجاری می‌کردن، با هم بده بستون داشتن و توی همین شبکه‌ی خودشون رشد می‌کردن در کنار هم و کمک می‌کردن که جامعه‌ی پروتستان‌ها رشد بکنه و موفق باشه. چون باز این  موفقیت کلید رستگاری و سعادت بود، یعنی براون یه کار معنوی بود به اصطلاح. 

مساله‌ی ربا در بانکداری حل شد

باز هم کنار این مهاجرت گروهی یه چیز پایه‌ای دیگه هم تغییر کرده بود در اخلاقیات کالونی که اون هم اثرگذاشت روی انقلاب صنعتی. کالون مسیری برای حل کردن مسئله‌ی سود پول/ربا Usury هم مطرح کرده بود که همین ایده کمک کرد به شکل گرفتن بانک‌های انگلیس. این یکی از جاهاییه که لوتری‌هارو هم از کالون‌ها جدا می‌کنه. یعنی تمام شاخه‌های پروتستان‌ نگاهشون به مجاز دونستن سود پول مثل هم نیست. لوتر دید مثبتی به سود پول/ربا نداشت و نگاهش خیلی نزدیک بود به نگاه قرون وسطی و کاتولیک‌ها. اما کالون متوجه اثر اقتصادیش شده بود گویا و برای همین هم می‌گفت ذاتا پدیده‌ی شری نیست و کسی که پول قرض می‌ده و بعد با بهره پس می‌گیره مرتکب گناه نشده. به نیت قرض گیرنده و وام دهنده بر می‌گرده، با استناد به همین نگاه یه مسیر جدیدی در تجارت و اقتصاد باز شد و دنیای جدیدی شروع شد که توش بانک‌ انگلیس The Bank of England تاسیس شد (این بانک ۴۰ سال بعد از تاسیسش میشه یکی از بانک‌های اصلی که هزینه‌های حنگ هفت ساله فرانسه و انگلیس رو داد و چندتا از پایه‌گذارانش هم پروتستان‌ها مهاجر فرانسوی بودن) موسسینش هم از کالون‌ها بودن. و همین بانگ هم با چاپ اسکناس برای اولین بار با پشتوانه‌ی طلا نقش مهمی داشت توی ثبات مالی بریتانیا و این هم کمک کرد به چرخیدن بهتر چرخ صنعت و تجارت و چیزی که در نگاه کلی‌تر به عنوان انقلاب صنعتی می‌شناسیم.

قصه‌ی تولد آمریکا

یه جای دیگه‌ای رو هم ببینیم برای اثر اخلاق پروتستانی به نظرم که حیفه ازش حرفی نزنیم. و کمک می‌کنه خیلی بهتر و روشن‌تر رد اصلاحات مذهبی مسیحیت رو در تغییر جهان‌بینی غرب ببینیم. 

کالون سال ۱۵۶۴ مرد. هنوز پنجاه سال مونده که اولین انگلیسی‌ها برن امریکا برای ستلمنت. بعد از مرگش ایده‌هاش و طرفدارانش بیشتر شدن و شاخه‌های مختلفی از پروتستان رو ایجاد کردن. یکی از این شاخه‌های پروتستان پادک دینان بودن. این‌ها مبنا و پایه‌ی اعتقاداتشون بیشتر همون اخلاقیات کالونی بود و خب با شاخه‌های دیگه‌ی پروتستان تفاوت‌هایی هم داشتن در الاهیات که سراغ اون اختلاف‌های عقیدتی و الاهیاتی نمی‌ریم. این پیوریتن‌ها که در انگلیس کلیسای جدیدی هم درست کرده بودن خیلی پذیرفته نمی‌شدن در جامعه و اوایل قرن ۱۷ دیدن که شرایطشون داره در انگلیس سخت میشه و آزار و اذیت می‌شن. این همون زمانیه که انگلیسی‌ها راه افتادن برن سمت آمریکا و دارن اونجا کم کم مستقر می‌شن و شروع می‌کنن ایالت‌های مستعمره نشین رو ساختن. یکی از گروه‌هایی که از انگلیس رفتن و مستقر شدن در این مستعمره‌های آمریکایی همین پیوریتن‌ها بودن. اینا در آمریکا ایالت نیوانگلند رو آباد کردن. و بیش از همه جا یعنی متمرکزتر از هر جای دیگ‌های در ماساچوست ساکن شدن. تصورشون هم این بود که ما برگزیده هستیم و انتخاب شدیم یعنی خدا انتخابمون کرده و برای همین هم برتریم نسبت به بقیه، حالا که توی انگلیس نمی‌ذارن ما فعالیت کنیم می‌ریم برای خودمون یه سرزمین جدیدی می‌سازیم و اونجارو آباد می‌کنیم و اونجا دور هم جمع می‌شیم و  مشغول زندگانی که این زندگیمون توام با موفقیت مادیه چون سرنوشتیه که خدا برامون رقم زده. . 

بعد هم که می‌بینیم در انگلیس انقلاب صنعتی گسترش پیدا می‌کنه یکی از گروه‌هایی که توی اون شبکه‌ی تجارت فراملی کمک می‌کردن به حرکت چرخ انقلاب همین پاک‌دینان ساکن نیوانگلند بودن. بنجامین فرانکلین هم از گروه همین پاک‌دینان بود، البته نه از گروه ماساچوستیش. قصه‌اش رو جای دیگه‌ای گفتیم. اتفاقا وبر وقتی داره از روح سرمایه‌داری حرف می‌زنه یه مثال بارزی که براش می‌بینه همین آقای فرانکلینه و نوشته‌هاش درباره‌ی ثروت و مال‌اندوزی. که باز همین نوشته‌ها و همین نگاه به پول هم در روحیه‌ی آمریکایی و اخلاق آمریکایی اثر داشت. 

همین ایالت ماساچوست از صنعتی‌ترین و پیش‌روترین ایالت‌های آمریکا میشه هم در صنعت و هم در ادامه‌اش در تجارت. کارخونه‌های صنعتی اینجا متولد شدن و وقتی مسیر آمریکا از کشاورزی و تجارت مواد خام رفت سمت صنعتی شدن یه معنیش این بود که الگوی نیوانگلندی شده الگوی اصلی چیزی که قراره آمریکای مدرن بهش تبدیل بشه. حتی قبل از این‌ها و در شروع ماجرای استقلال آمریکا هم اختلاف بین مستعمره نشین نیوانگلند با پادشاه بریتانیا سر قوانین تجارت و مبادله یک جایی و نقطه‌ای شد که نشون داد به “آمریکایی‌ها” نمی‌تونن و نمی‌خوان  تحت حکومت دولتی باشن که اون ور اقیانوسه.

البته همه‌ی پاک دینان توی ماساچوست نبودن، مثلا توماس پین یا فرانکلین که اشاره کردیم اینا اونجا نبودن اما باز رد این عقاید کالونی رو در نگاهشون به زندگی و آینده می‌بینیم. مثلا جاهایی که توماس پین مدام حرف از سرنوشت می‌زنه جای دیگه گفتیم رساله‌اش رو وای اینطوری که نگاه می‌کنیم روشن‌تر میشه که چرا مدام میگه سرنوشت ما اینه که اینطرف اقیانوس باشیم و شما (اشاره‌اش به انگلیسه) اون طرف و خدا بین ما فاصله انداخته و باید این فاصله برامون استقلال بیاره. این از همون جبرگرایی کالونی میاد.  

خیلی مفصل‌تر و با جزئیات  بیشتر میشه دید نشونه‌های اخلاق کالونی رو در روحیه‌ی آمریکایی و اینکه چطور این اخلاقیات پایه‌های ارزش های آمریکایی شد ولی ما همین حدش بهمون دید میده و اگر کنجکاوی تازه‌ای شد برامون شاید بعدا بیشتر رفتیم سراغش. اینجا چون فقط  آمریکا برامون یک مثال بود وارد جزئیاتش نمی‌شیم. 

خیلی طولانی‌تر و گسترده‌تر هم میشه دید این دامنه‌ی اثر اخلاق پروتستانی رو در کشورهای غربی مثلا در شکوفایی عصر طلایی هلند، یا در صنایع مختلف مثل بیمه، بانکداری، تجارت. اما همین چند مثال بهمون نشون داد که تغییراتی که اصلاحات مذهبی ایجاد کرد در جامعه‌ی غربی چقدر پردامنه‌تر از تغییر مذهبی صرف بود.

اصلاحات مذهبی چه تغییراتی ساخت؟

یه مروری بکنیم که چی گفتیم. 

تاریخ تولد چیزی که به اسم سرمایه‌داری می‌شناسیم رو معمولا نیمه‌ی قرن ۱۶ و ۱۷ می‌ذارن. مکانش رو هم دنیای غرب یعنی اروپا و آمریکا. اما چرا؟ چه ویژگی یا دقیق‌تر چه مجموعه ویژگی‌ها و اتفاق‌هایی باعث شد سرمایه‌داری در غرب رشد بکنه. غرب چی داشت که شرق در مقابلش نداشت. این پرسش البته که یک جواب نداره و نمیشه روی تنها یک ویژگی دست گذاشت و گفت این تنها عامل بوده، یا اثرگذارترین بوده حتی. اما اینجا یه نگاهی کردیم به یکی از ویژگی‌های فرهنگی غرب که کمک کرد به گسترش سرمایه‌داری. مذهب. اخلاق پروتستانی. و تمام ویژگی‌هایی که اخلاق پروتستانی توی خودش داشت. مثل ثروت‌اندوزی در عین فروتنی و سخت کوشی. و دیدیم که اصلاحات مذهبی در مسیحیت چطور جهان‌بینی دنیای غرب (اروپای غربی و آمریکا) رو تغییر داد و این تغییر چه اثرات پردامنه‌ای داشت در اقتصاد و فرهنگ و سیاست. البته که این نگاه هم مثل هر نگاه دیگه‌ای مخالفینی داره، مخالفینی که می‌گن نه تنها اخلاق کالونی کمکی به روحیه‌ی سرمایه‌داری نکرد که حتی سرمایه‌داری به رغم وجود این اخلاق و قل و زنجیرهاش تونست پا بگیره و گسترش پیدا کنه. اما حتی برای اینکه حرف و استدلال این مخالفین رو هم متوجه بشیم به نظرم خوب بود که قبلش یه دیدی از استدلال موافقین داشته باشیم. دیدی که با این ویدیو سعی کردیم بهش برسیم.

روایت جدید از مسیحیت

اینطوری که بهش نگاه کنیم خیلی جالبه. در قرن شونزده بعد از اینکه لوتر کلیسای کاتولیک رو به چالش کشید و دری رو برای اصلاح یه سری باورها و رویه‌ها باز کرد یک کس دیگری به نام جان کالوین فکر کرد که ما برای اینکه پیشرفت کنیم باید بسازیم باید بیشتر کار کنیم باید کار کردن ارزش بشه چطوری باید ارزش بشه چطوری باید مردم رو تشویق کرد به کار و تولید بیشتر باید اینو اورد تو دین. من بیام حالا که فضا باز شده یه روایت جدیدی از مسیحیت بدم که توش دیگه زهد و تقوا و کناره‌گیری از دنیا ارزش نباشه. مردم برای سعادت اون دنیاشون هم شده که مشغول کار بشن. این کار رو کرد و موفق هم شد. هم اون الهیات و اموزه‌ها رو درست کرد هم ادمهایی این حرفها رو پذیرفتن و مومن شدن بهش و اینقدر اینها ادمهای موثری بودن که وقتی ۳۰۰ سال بعد جامعه‌شناسی مثل مکس وبر برگشت نگاه کنه ببینه چی شد که سرمایه‌داری در دنیای غرب پا گرفت یه توضیحی که براش پیدا کرد د رمقابل تئوری مارکس که ما اینجا توش نرفتیم، حضور این آدمها و باورها و کارهاشون بود. آدمهایی که از بقیه مسیحی‌ها جدا شدن کم کم. تو حاهایی مثل انگلستان و امستردام و اینها پا گرفتن یه مقدار. تو شکل گیری سرمایه‌داری و رونق هلند و انگلیس می‌شه دید نقششون رو  ولی اونجا هم موندگار نشدن و نهایتا راهی دنیای جدید می‌شن. می‌شن از اولین اروپایی‌هایی که می‌رن امریکا شروع می‌کنن جامعه‌ی جدیدی ساختن و این شهر نمادینی که با اخلاقیات جدید خودشون می‌سازن در امریکا و در نیو انگلند شکل می‌گیره. فوق‌العاده برای من جالب و تازه بود این.

یادآوری لازم

دو تا یاداوری تکراری بکنم فقط. یک اینکه اینها برداشت ما بود از نظرات ماکس وبر. طبعا بدیهتا این به معنیش این نیست که هرچی اینجا گفتیم یا هرچی وبر گفته داریم می‌گیم درسته یعنی درست بودنش رو همه پذیرفتن. نه. این جواب وبره به سوالی که مارکس بهش جواب دیگری داده و دیگران قبل و مخصوصا بعد از او جواب‌های دیگری. ما سراغ این رفتیم از جمله چون چند تا از موضوعهامون رو به هم وصل می‌کرد. از تاریخ امریکا و هلند و مسیحیت تا بنجامین فرانکلین و تا سوالهای کلی ای که داریم که چرا بعضی کشورها اون طور بعضی‌ها اینطور. نظرهای دیگه هم طبعا هست و از همین نظرات تفسیرهای دیگه هم. و دو. این حرفها به این معنی نیست که همه اون اموزه‌ها و باورهای کالونیستها که زمینه‌ساز سرمایه‌داری شده همه هم مثبت بودن. ما وارد اون نشدیم ولی خود وبر شده و درباره‌ی قفس اهنینن اون ط وری که معروف بود می گفتن هم حرف زده. در عمل هم دیدیم که همین سیستم چطوری طبقاتی شدن جامعه و افزایش شدید نابرابری رو هم می‌تونه توجیه کنه و برسه به جایی که خب اگه پول داشتن من نشانه رستگاری منه لابد پول نداشتن تو هم نشونه‌ی اینه که خدا دوستت نداشته دیگه که رستگار نیستی دیگه. پس حتما تو که فقیری یه گیر اخلاقی در کارت هست. دامنه‌ی حرف گسترده‌تر از اینه و دقایقش هم بیشتر. اما برای کنجکاوی که من الان داشتم همین قدر به نظرم بسه دیگه. 

 

این ویدئو نتیجه کنجکاوی چند هفته‌ای ما بود درباره‌ی یک موضوعی که برامون تازه بود پلی بسیار جالب. من تا همین چند وقت پیش اینقدر چیزی از این موضوع نمی‌دونستم که تو ویدیوی گل لاله هلند اصلا اسم این اقا رو با جای کالوَن گفتم کالون. بعد از کامنتها متوجه اشتباهم شدم و گفتم ببینیم کی بوده اصلا ایشون و دیدم چقدر ادم مهمی بوده تو تحقیقات وصل هم شد به موضوع پروتستان و از اون طرف پدران بنیان گذار و هلند و اینها و کم کم شد یک قطعه مهمی از پازلی که داریم سعی می‌کنیم درست کنیم. اطلاعات ما ولی درباره‌ی این موضوع مهم زیاد نیست و مثل همیشه احتمال اشتباه هم توش هست. اگر شما متخصص هستید یا مطالعه مفصل‌تری دارین و نکته اشتباه یا تکمیل کننده‌ای می‌بینین توش حتما تو کامنت‌ها بگین ما هم می‌خونیم و یاد می گیریم. دم شما گرم.


برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:

 

بیشتر کنجکاوی کنیم
داستان گل لاله از عثمانی تا هلند
داستان گل لاله هلند و اولین حباب اقتصادی

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری ویدئویی که درباره هلند و حل مسئله به روش هلندی ساختیم توش از گل لاله بیشتر بخوانید

بنجامبن فرانکلین پدر بنیانگذار
بنجامین فرانکلین

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری اینجا درباره سه شخصیت مهم قرن ۱۸ امریکا صحبت می‌کنم. یک مخترع، یک نویسنده و بیشتر بخوانید

داستان مذهب در اروپا
داستان مذهب در اروپا

نویسنده: علی بندری تاریخ اروپا مخصوصا تاریخ اروپای مدرن از تاریخ مسیحیت جدا نیست. سردرآوردن از یکی بدون دونستن اون بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *