نویسنده: علی بندری
جایی که به اسم ایتالیا میشناسیم در گذشته بخشی از امپراتوری روم و روم باستان بوده. شهر رم هم که الان پایتخت ایتالیاست چند هزاره است که مرکز یک قدرتی بوده. زمانی مرکز جمهوری ایتالیا، پادشاهی ایتالیا و زمانی هم روم باستان. ایتالیا کشور مهمیه. مخصوصا برای فهمیدن رابطه اروپا، مذهب و کلیسا. برای همین خوبه یکبار وقت بگذاریم خیلی کلی ببینیم چه خبر بوده نزدیک سه هزار سال گذشته در شبه جزیره ایتالیا.
روم باستان Antiquity
چیزی که به اسم روم باستان میشناسیم حیاتش سیزده قرن دوام داشته. از قرن ۸ قبل از میلاد مسیح تا قرن پنجم میلادی و تو این سیزده قرن سه دوره بزرگ حکمرانی داریم:
- پادشاهی روم (Roman Kingdom) حدود ۳۰۰ سال
- جمهوری روم (Roman Republic) حدود ۵۰۰ سال
- امپراتوری روم(Empire romain) حدود ۵۰۰ سال
از حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد، پادشاهی روم شروع میشه که سیصد سال هم طول میکشه. بعدش میشه جمهوری روم. اونها هم پانصد سال هستن و قلمروشون گسترده میشه تا تقریبا دور و بر میلاد مسیح، یعنی سال یک و بعدش میشه امپراتوری روم. امپراتوری هم پانصد سال پابرجاست تا اینکه پنج قرن بعد از میلاد مسیح بخش غربیش فرو میپاشه و بخش شرقی با اسم امپراتوری روم شرقی یا بیزانس ادامه حیات میده.
حواسمون هم باشه این داستان ابتدا داستان شهر رمه. شهری کنار رودخانه تایبر. تمدن روم از کنار رودخانه شروع میشه، ابتدا هم فقط محدود به همون شهره بعد کم کم بزرگ میشه. در تمام این مدت هم پایتخت کجا بوده؟ جایی که امروز هم پایتخت ایتالیاست. شهر رم.
ویدیوی تاریخ ایتالیا رو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دورهی اول روم باستان: پادشاهی روم
کشوری که ما امروز بهش میگیم ایتالیا و مرکزش رمه سرزمین مردمان ایتالیاییه (Italic people). این سرزمین قرنهای زیادی از بزرگترین قدرتهای دنیا بوده اگر بزرگترین نبوده و همه چیز هم در واقع از ده کوچکی شروع شده در کنار رودخانه تیبر (Tiber). دهی به نام رم. که بعدا شهر شد و کم کم شهرهای کنارش رو هم گرفت. بزرگ و بزرگتر شد، تمام شبه جزیره ایتالیا رو گرفت و بعد هم تمام مناطق پیرامون مدیترانه رو. روزگاری مرزهاش از عراق امروزی تا بریتانیا میرفت. از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس شمالی. اگر بخوایم برای تمدن غرب پایتختی پیدا کنیم احتمالا این عنوان برازنده رمه. چون این تمدن در بستر امپراتوری روم شکل گرفت و رشد کرد.
دورهی دوم روم باستان: جمهوری روم
دوره جمهوری روم دوران جالبیه. به عنوان گزینهای مقابل پادشاهی، پانصد سال قبل از مسیح سیستمی بنا شد که با کمکش رومیها قدرت گرفتن و مسلط شدن بر بخشهای زیادی از دنیای اطرافشون. در بازهی زمانی بین دو مدل دوران پادشاهی در روم، یک دوره پانصد ساله هست که پادشاهی نیست. چیز جدیدی هم بود. میخواستن ببینن بدون حضور یک نفر در راس میشه جامعه رو ساخت و جلو برد؟ با کمک نهادها مثلا. برای همین قدرت رو بین گروهها تقسیم کردن. آدمهایی که راس هرم قدرت بودن عوض میشدن، دوره زمانی داشت حضورشون، مجلس سنا داشتن و درسته که همه مردم جمهور قدرت نداشتن ولیگروهی از مردم اریستوکراتها در قدرت سهیم بودن.
حواسمون باشه صحبت دو هزار سال پیشه. همزمان با ساسانیان در ایران. سیستمی بود که البته خیلی با دموکراسیهای امروز تفاوت داشت ولی خب پادشاهی هم نبود و اونقدری که من از تاریخ میفهمم حداقل در دورههایی پشتیبانی خوبی هم مردم میکردن ازش برای همین هم مثلا مغلوب هانیبال و کارتاژها نشد. حتی جنگهایی رو گویا مردم میخوان که انجام بشه و نهایتا سنا هم میپذیره بهشون تن بده. مثلا جنگ با کارتاژها که تونسیهای امروز هستن.
خلاصه خیلی قدرت بزرگی شد این جمهوری روم، در طول پنج قرن عملا تمام شبه جزیره ایتالیا شهروند روم شدن؛ رومی که اول شهروندهاش فقط کسانی بودن که توی اون روستا زندگی میکردن کنار رودخانه تیبر، کم کم شهروندهاش شدند همه کسانی که در این شبه جزیره زندگی میکردند. از ده هزار نفر رسید به نزدیک پنج میلیون نفر. و به مرور از روم و بعد از ایتالیای امروز ارتش خیلی موفق و بزرگی برای جنگها درست کردند. خلاصه اینقدر بزرگ و قوی شد جمهوری روم که از محدودهی جغرافیایی شبه جزیره زد بیرون و شد حاکم بر کل دریای مدیترانه و تقریبا هرچی که اطرافش بود.
با همین گسترش قلمرو اون طبقهای از آریستوکراتها که قدرت داشتن به مرور زمان قدرتشون بیشتر شد و کم کم نهادها و ستونهای سیستم جمهوری ضعیف شد، نارضایتی مردم هم بیشتر میشد. بین نظامیها هم قدرت ژنرالها زیاد شده بود و سربازها ناراضی بودن. نارضایتی سربازها اهمیت زیادی داشت چون سربازها قدرت پیش برنده جمهوری بودن. این سربازها برای گسترش قلمرو از ایتالیا خارج میشدن کیلومترها دورتر درگیر گسترش مرزها میشدن و وقتی جنگ تموم میشد شغل و سرمایهای نداشتن که بر گردن و به اون مشغول بشن، معمولا میموندن تا نبرد بعدی. این دلایل البته در کنار خیلی چیزهای دیگه شدن بحرانهای دوران پایانی جمهوری روم.
پایان جمهوری هم اینطوریه که دو تا ژنرال و فرماندهی اصلی هستن پومپه و ژولیوس سزار. قدرت توزیع شده بین این دو تا ژنرال عملا و در ردهی بعد بقیه سناتورها قراردارن. ارتش هم خیلی بزرگ و پرتعداد شده، ارتشی که در فرماندهی ژولیوس سزاره میره سرزمینهای دور میجنگه و بر نمیگرده به خانه تا در فعالیتهای سیاسی شرکت کنه مثلا رای نمیدن. به همین دلیل سیستم جمهوری درست کار نمیکنه یه گروهی از شهروندان نیستن توش و بعضی ژنرالها هم مثل پومپه و ژولیوس سزار اینقدر قدرتمند شدن که از سیستم زدند بیرون و شبیه شاه شدن عملا. منتها دو شاه در یک کشور. پمپئی میره شرق جمهوری رو جمع کنه، که البته جمع هم میکنه و سزار هم ارتشش رو بی میداره میبره به سمت غرب، به سرزمین گلها که میشه مثلا جنوب فرانسه امروز. سزار توی نبردهاش همه فرانسه و بلژیک امروز رو میگیره، هشت سال اونجا میمونه و قدرتمندتر میشه.
درباره ژولیوس سزار که تقریبا همزمان با مسیح بوده دورانش و اسم ماه جولای از اسم ایشون گرفته شده بعدا بیشتر حرف میزنیم. الان همین بس که وقتی بر میگرده به روم جنگ داخلی میشه در جمهوری روم و ایشون با کمک سربازها و نیروی نظامی که داشته همه رو میزنه کنار و میشه دیکتاتور روم. دیکتاتور هم اونموقع حرف بدی نبوده به کسی که در شرایط بحرانی موقتا شش ماه قدرت رو یه نفری میگرفته دستش میگفتن. منتها سزار خودش رو میکنه دیکتاتور مادام العمر.
حکومتش البته طولانی نمیشه سزار خیلی زود ترور میشه و برادرزادهاش آگوستوس که ماه آگوست رو ازش داریم میشه اولین امپراتور رسمی امپراتوری روم. کلا یه چیزهای آشنایی از اون موقع داریم ما شبیه به همین ماه جولای و آگوست که از نام این اشخاص گرفته شده یا تزار و قیصر که قبل از ژولیوس سزار از تزار و قیصر استفاده نمیشد.
الان رسیدیم به ژولیوس سزار پایان جمهوری روم و آغاز امپراتوری روم همزمان با مسیح تقریبا. مسیح البته اونجا نبوده ولی خب معاصر بودن و داستانهای معروفی هست در این باره.
دوره سوم: امپراتوری روم
بعد از سقوط جمهوری روم امپراتوری روم رو داریم که حدود پانصد سال برقرار بود. از حدود زمان مسیح تا پانصد سال بعدش. با امپراتورهایی متفاوت. از اکتاوین Octavian که اولین امپراتور بود و دورانش دوران صلح بود تا نرون Nero که از قرار بیرحم ترینشان بوده. با همین امپراتورهای مختلف ولی روم رشد کرد. آهسته و پیوسته. امپراتوری روم قلمرو جغرافیاییش رو گسترش داد، مصر، یونان و کارتاژ یا تونس رو تصاحب کرد و با گرفتن این سرزمینها و جذبشون در امپراتوری همینطوری بر قدرت و غنای امپراتوری روم افزوده شد. قدرت نظامی زیاد شد، در مهندسی هم خودشون خیلی خوب بودن، فرهنگ و هنر رو هم از یونانیها و فرهنگهای دیگهای که سرزمینشون رو فتح میکردن گرفتن. روم اینطوری بزرگتر، قویتر و غنیتر شد از هر نظر.
شبکه جادهای درست کردن برای اینکه بتونن سپاه منتقل کنن در این امپراتوری عظیم. همین شد شبکه انتقال آدمها و وقتی آدمها میتونن جابهجا بشن ایدهها رو با خودشون میبرن.
زبان لاتین رو رومیها از لاتیوم (Latium) گرفتن که همسایهشون بود، به عنوان زبان رسمی خودشون انتخاب کردن و بعدها این همه زبانهای اروپایی ازش در اومد. از اتروسکها (Etruscan) مذهب و الفباشون رو گرفتن و از همه بیشتر و مهمتر چیزی بود که از یونانیها گرفتن. رومیها خیلی اهل فرهنگ و هنر نبودن و حرفی برای گفتن نداشتن اما همسایهشون یونان مهد هنر و معماری بود و همون هم شد چیزی که ما امروز از هنر و معماری روم میشناسیم. از سبک ستونها، ساختمانها تا مجسمهها.
اوج قدرت امپراتوری روم قرن دوم میلادی بود که گسترهی قلمروشون از بریتانیا تا یونان از شمال آفریقا تا قفقاز و ساحل دریای خزر امپراتوری روم بود. اما بعد از سیصد سال اوج گرفتن و بالا بودن امپراتوری روم افتاد تو سرپایینی.
فرآیند سقوط امپراتوری روم که صد تا دویست سال طول کشیده و ارتباط این افول با رشد مسیحیت موضوعات مهمیه که قفسهها کتاب دربارهاش نوشته شده و موضوع تحقیق بوده و هست.
مسیحیت چطور در اروپا گسترش یافت؟
حواسمون باشه امپراتور روم حتی قبل از اینکه مسیحیت بشه دین و به رسمیت بشناسنش ماموریت الهی برای خودش قائل بود در پاگانیسم. و وقتی مشکلاتی پیش میآمد و امپراتور در اداره شرایط ناتوان میشد یه حمله هم بهش این بود که نکنه اون نظر لطف الههی مورد نظر رو از دست دادین دیگه. اون هم در شرایطی که مسیحیت داره رشد میکنه. مسیحیتی که اون موقع داشت میآمد و بقیه باورها و ارزشهای معنوی رو میزد کنار. یعنی وقتی کسی مسیحی میشد بقیه خدایان باید کنار میرفتن.
مسیحیت در خاورمیانه شروع شد و تا مدتی در روم ممنوع بود. منتها زمانی که کنستانتین اول از امپراتورهای قدرتمند و خیلی مهم روم خودش مسیحی شد، روم رو هم مسیحی کرد و شروع کرد به نشر این دین در سرتاسر اروپا.
خیلی هم بحث هست دربارهی این دورهی ممنوعیت مثلا درباره اینکه این مسیحیهایی که در این دوره قانون میرفت دنبالشون و محکوم میشدن، به خاطر مسیحی بودن محکوم میشدن یا مسیحیانی بودن که دزدی و جرم دیگری کرده بودن. اینها موضوع بحثهای جنجالی تاریخیه از قرنها پیش. یه مقدارش رو تو پادکستی که در منابع هست میتونین بشنوین. ما هم بعدا یه جا درباره اینها حرف میزنیم.
ولی خلاصه مسیحیت در روم رشد کرد و بعد هم دیگه روم بود که مسیجیت رو رشد داد. رشد مسیحیت در روم یعنی چی؟ یعنی کلی کلیسای جدید ساخته میشد. یا با نظارت و هدایت کلیسا یتیم خانه درست میشد یا جایی که مادرها بعد از بچه به دنیا آوردن چند روز استراحت کنن مثل شفاخانه، بیمارستان که ایده تازهای بود و البته مسیحی هم بود. یا رشد ارزشهای فرهنگی و معماری و نهادهایی که دینی یا فرهنگی مسیحی هستن رشد اینها رو در قرنهای پایانی امپراتوری روم میبینیم در مقابل مثلا آمفی تئاترهایی که قبلا ساخته میشد.
اصلا اینکه اون چیزی رو که در دو قرن اخر امپراتوری یعنی از قرن چهار اتفاق افتاد افول بهش بگیم یا تغییر این هم روش توافق نیست. بعضی از مورخین معاصرتر حرف از افول Decline نمیزنن و بیشتر تحول و ترنسفورمیشن میبینن. منتها با تحول یا افول یا هرچی امپراتوری رومی که قرن دوم بسیار قدرتمند بود قرن ششم خیلی ضعیف شده بود.
قرن ششم هم میشه کی؟ میشه زمان ظهور اسلام. نه زمان امپراتوری اسلامی بزرگی مثل امویان که قرن هفتم اومدن. زمان پیامبر اسلام. این زمانیه که روم دیگه خیلی ضعیف شده بود و پایان برنامههاش بود. هم از نظر اقتصادی و از نظر سیاسی نظامی که مدام دیگه درگیره با بربرها. بربرها هم میشن هر کسی غیر از رومیها. آلمانهای امروز، چکهای امروز، در کل هر کسی رومی نیست میشد بربر. حجوم این بربرها فشار نظامی سنگینی بود برای امپراتوری. و این بربرها، همون گروههایی بودن که رومیها اجیر میکردن تا براشون بجنگن حالا همین گروه میخوان با روم بجنگن. بربرهایی که از سمت دانوب و راین اومدن به سمت جنوب. مثلا مردمان ژرمن. این ژرمنها هم مثل ایتالیاییها کشور نداشتن ولی مردمان ژرمن داشتیم و اینا بودن در تاریخ.
یه نکته هم که باید یادآوری کنیم به خودمون اینه که ما داریم درباره امپراتوری روم غربی حرفی میزنیم. امپراتوری روم شرقی نه تنها قرن ۵ نیفتاد بلکه هزار سال دیگه هم رفت تا ۱۴۵۳ که عثمانیهای مسلمان قسطنطنیه رو فتح کردن. اینها که اینجا داریم میگیم همه درباره روم غربیه که معروفه به امپراتوری روم. جالب هم هست این دو قرنی که امپراتوری غربی داره سرازیری میره امپراتوری شرقی پرچمش بالاست شهرهاش آبادتر میشن و هرچند گسترش قلمرو نداره ولی وضع اجتماعی اقتصادیش بهتر و بهتر میشه. آموزش و علم در اسکندریه و در بیروت و استانبول یعنی شرق و غرب مدیترانه اوضاع کاملا متفاوتی دارن هر چند هر دو امپراتوری روم هستن یکی غربی که بهش میگیم امپراتوری روم یکی شرقی که بهش الان میگیم بیزانس.
خلاصه ولی یه جایی دور رو بر پانصد سال بعد از میلاد امپراتوری روم سقوط کرد و دیگه رفت که رفت.
از سقوط امپراتوری روم تا تولد ایتالیا
بعد از سقوط، امپراتوری روم تجزیه شد به دولت شهرهای مختلف. مردمان ایتالیایی که توشون آدم های خیلی معروفی هستن از داوینچی تا ماکیاولی تا دانته تا گالیله اینها همه از مردمان ایتالیایی بودن وقتی کشوری به نام ایتالیا نبود. بین اینها مثلا اسم ونیز رو به عنوان یک قدرت تجاری و دریایی شاید شنیده باشیم یا جنوا رو. اینها رو دقت کنیم شمال ایتالیا هستن. حتی در اون دورهای که اینها ثروتمند و قدرتمند بودن مرکز ایتالیا در کنترل پاپ بود papal state بود قرنها و جنوب هم فيودال بود و در کنترل بیزانس یا عربها. تا همین امروز هم برین ایتالیا یا با ایتالیاییها حرف بزنین متوجه میشین جنوب ایتالیا انگار قشنگ چند قدم فیلی از شمال عقبه. پایین تر از رم اصلا انگار یه سرزمین دیگه است از نظر توسعه. قرنها این چند پاره بودن ایتالیا ادامه داشت. عملا از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم تا اتحاد دوباره ایتالیا در قرن ۱۹ چهارده قرن فاصلهاس و این خیلی جالبه.
برای درک طولانی بودن این دوره وقتی امپراتوری روم به پایان میرسه در ایران پادشاهی ساسانی داریم وقتی ایتالیا دوباره متحد و یکپارچه میشه قاجار داریم. یا اینطوری در نظر بگیرین از اول تاریخ اسلام از زمان پیامبر اسلام تا زمان ناصرالدین شاه. درباره یه همچین بازه بزرگی داریم صحبت میکنیم.
در قرن نوزده دوباره چیزی درست شد به نام پادشاهی ایتالیا خیلی سریع هم مدرن شد و قدرتمند و استعماری هم شد و رفت افریقا کشورهایی رو گرفت به عنوان مستعمره در حالی که جنوب ایتالیا همچنان توسعه نیافته است و فقیر و اصلا همین میشه یکی از عوامل مهم مهاجرت بزرگ ایتالیاییها مخصوصا از جنوب به جاهای دیگه از جمله مهمتر از همه شاید امریکا. که رفتن و امریکا رو ساختن به یک معنایی.
این ایتالیای جدید یه ویژگیش هم این بود که سکولار بود. و یک مقدار در تقابل به واتیکان. توی میدون Campo de Fiori مجسمه برونو هست که رو به واتیکان هم ایستاده اون انگار یکی از نمادهای این سرکشی در برابر واتیکان و فرهنگ مذهبیه.
ایتالیا پس در قرن نوزده یکپارچه شد. داستانش شباهتهایی هم به تاریخ آلمان داره. در اروپای بعد از ناپلئون قدرتهای محلی به فکر این افتاده بودن که این قدرتی رو که در سایه ناپلئون داشتن حالا برای خودشون حفظ کنن. کار راحتی هم نبود. چون خاندان هابسبورگ اتریش هم ادعا داشت، قدرت بزرگی هم بود و در شمال ایتالیای امروز بر خیلی از ایتالیایی زبانها هم حکومت میکرد. در کنگره وین که بعد از ناپلئون تشکیل شده بود تا مرزهای اروپا رو بکشن، نماینده هابسبورگ گفت اصلا ایتالیا یعنی چی؟ ایتالیا یه اصطلاح حغرافیاییه، کشور نیست که.
هم اتریش مخالف بود هم Holy See (هولی سی هر وقت شنیدیم یعنی واتیکان، تقریبا یعنی آخوند کاتولیک یعنی پاپ). بعضی از کشیشها میگفتن اتحاد کنیم ولی پاپ بشه شاه کل قضیه. بعضیها میگفتن جمهوری.
اما بین مردم و در نخبگان این ایده ایتالیای متحد مردمان ایتالیایی زیر یک پرچم داشت جون میگرفت و احساسات ملی گرایی توشون تقویت میشد کم کم. کی؟ نیمه قرن نوزدهم. ما میدونیم البته که ایتالیاییها در این تجربه اون موقع تنها نیستن. آلمان هم تو همون دوره است که داره پوست اندازی میکنه با رشد احساسات ملی گرایانه همه آلمانی زبانها زیر یک پرچم و متحد. اصلا سال ۱۸۴۸ سالیه که در اروپا سال انقلابهاست. هم در ایتالیا هم در آلمان و هم کشورهای دیگه.
یک چهره مهم این دوره در ایتالیا هم گاریبالدیه که شاید اسمش رو شنیده باشیم. من نمیدونم چرا و به چه مناسبت ولی وقتی دبیرستان بودم یک کتابش رو یا کتابی دربارهاش خوندم. هیچ کانتکست هم نداشتم متاسفانه و چیزی هم فکر نکنم فهمیدم ازش. ولی به هر حال الان میدونم که از چهره های مهم انقلاب ۱۸۴۸ بود اهل نیس در پادشاهی ساردینیا. نیس امروز در فرانسه است ولی خب اون قسمت فرانسه و ایتالیا خیلی نزدیک و شبیه هستن. گاریبالدی رهبر محبوب جنوب ایتالیاییها بود. در شمال هم پادشاهی دیگری بود که قدرت گرفته بود لومباردی و ونیز رو از اتریش هابسبورگ جدا کرده بود. و این تفاوت جنوب و شمال اتحاد رو سخت می کرد.
شمالیها میگفتن مردمان جنوب یعنی جنوب ناپل تنبل هستن کار نمیکنن برای همین توسعه نیافته جنوب. از اون طرف شبکه حمل و نقل در جنوب ضعیف بود، خاکش مشکل داشت و بیکاری و جرم و جنایت هم بالا بود. از همون قرن ۱۹. یه مدت گفتن این مشکل به خاطر حاکمانشونه ما از شمال بریم اونجا رو اداره کنیم درست میشه. این منجر شد به جنگ داخلی ده ساله. همین هم کلیها رو از اون منطقه مجبور به مهاجرت کرد. یا به آمریکا یا آمریکای جنوبی یا شمال ایتالیا تورین و میلان و جنوا. ولی نهایتا متحد شدن از ۱۸۶۱ و کل شبه جزیره اومد توی یه پادشاهی به نام پادشاهی ایتالیا و همینطوری بود تا ۱۹۲۲ که موسولینی شد نخست وزیر ایتالیای فاشیستی و در قدرت بود تا اینکه در پایان جنگ جهانی دوم گرفتنش و در ۱۹۴۵ اعدام شد. البته ایتالیا آخرهای جنگ تغییر کرد و اصلا جبههاش عوض شد ولی ما الان کاری به اونها نداریم. داریم تصویر خیلی کلی رو میبینیم. بعد از جنگ هم از ۱۹۴۵ دیگه ما جمهوری ایتالیا داریم. پادشاهی که عملا با فاشیستها کنار اومده بود و پذیرفته بودنشون دیگه از چشم مردم افتاد و حواسمون هم باشه که کشور داغونه بعد از جنگ مثل آلمان، مثل ژاپن و مثل آلمان و ژاپن، ایتالیا هم بعد از جنگ جهانی دوم وارد دوره بازسازی میشه دو دهه درخشان داره در دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی و البته یک مشکلی هم که همیشه تقریبا در دوران مدرن در سیاست ایتالیا بوده مساله مافیاست. یه دورهای در دهه نود اصلا دوران ترور و وحشت داشتن. حالا وارد اون تاریخ دوران معاصر ترش نمیخوایم بشیم اینجا.
فکر میکنم برای جواب دادن به کنجکاوی اولیه همینقدر فعلا کافیه. همین یادمون بمونه که ایتالیا تقریبا همزمان با آلمان کشور شده. در قرن نوزدهم. قبلش مثل آلمان، ایتالیا هم مجموعهای بوده از دولتشهرهای منطقهای برای قرنهای طولانی. از قرن پنجم تا همین قرن نوزده. تا قرن پنجم چه خبر بود؟ امپراتوری روم. امپراتوری رومی که پدر و مادر فرهنگ غربیه میشه گفت. یک قدرت نظامی خیلی بزرگ و موتورخانه تولید فکر و هنر که فرهنگ غرب رو قرنها تغذیه کرده. پنج قرن تقریبا این امپراتوری روم بوده از سال صفر میلادی تقریبا تا پونصد و قبلش هم پانصد سال جمهوری روم بوده از پانصد سال قبل از میلاد تا میلاد.
من درباره امپراتوری روم تقریبا هیچی نمیدونم. مثل همیشه این نتیجه یک کنجکاوی اولیه است و امیدوارم شروع یک کنجکاوی دنبالهدار هم باشه. تلاش هم کردم چیز اشتباهی نباشه اینجا اگر شما بیشتر میدونین متخصصین مطالعه دارین اشتباهی دیدین حتما کامنت بگذارید که یاد بگیریم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردم
- دیکتاتور رومی
- پادکستهای روم باستان In Our Time
- پادکست سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم
- ویدیوی تاریخ روم در یوتیوب
- ویدیوی انیمیشن تاریخ روم در یوتیوب
- جنگهای گالی
- نبرد Abas
- Caucasian campaign of Pompey
- آگوستوس
- سقوط امپراتوری روم غربی
- سریر مقدس
- پادشاهی ایتالیا
- روم باستان
- پادشاهی روم
- جمهوری روم
- امپراتوری روم
سلام
وقتتون بخیر
من دانشجو هستم در شهر رم و دوست دارم راجع به ایتالیا و رم بیشتر بدونم چون رشتمم هم مربوط میشه
ممنون میشم منابع معرفی بفرمایین کتاب باشه
اگر کتاب فارسی هست که معتبر باشه از نظر شما
و بتونم آنلاین بخونم عالی میشه