تصور سرویسهای تحویل غذا مثل اسنپفود بدون تکنولوژی امروزی سخت است. اما ظاهراً غیرممکن نیست. داباوالاهای هندی روزانه تا ۲۰۰ هزار ظرف غذای خانگی را تحویل میدهند و برمیگردانند. آن هم بدون اینترنت و مکانیاب و بارکد. راز بزرگ داباوالاها در مفهوم هماهنگی گروهی است. نوعی هماهنگی و همزمانی که فقط با تنظیم کردن ساعتها به دست نمیآید.
نویسنده: عباس سیدین
ارتش هماهنگ تحویل غذا
در عصر سرویسها و اپلیکیشنهای خرید و تحویل غذا مثل Uber eats یا اسنپفود سخت است تصور کنیم چنین خدماتی بدون تکنولوژی پیشرفته قابل اجرا باشد. اما در یک روز کاری معمولی در بمبئی، نزدیک به ۲۰۰ هزار جعبهی غذای خانگی به محل کار افراد میرود و برمیگردد. نه خبری از اینترنت هست، نه GPS و بارکد. فقط با دوچرخه و قطار. تازه همهی این عملیات کاری هم با دقتی شگفتانگیز عملی میشود. تخمین میزنند در هر ۱۶ میلیون تحویل غذا تنها ۱ اشتباه پیش میآید. اسم کسانی که این قوطیها و جعبههای غذا را میرسانند «داباوالا» است، یعنی «جعبهرسان» یا اگر دقیقتر به ریشهی کلماتش نگاه کنیم «دبهرسان». انجام چنین برنامهی کاری پیچیده و عظیمی چطور ممکن است؟
غذای خانگی در یک جامعهی رنگووارنگ
در هند گروههای قومی و مذهبی متنوعی باهم و در کنار هم زندگی میکنند که هرکدام عادتها و رسوم و قوانین غذایی مخصوص خودشان را دارند. این موضوع در یک شهر بزرگ و شلوغ مسالهی مهمی را ایجاد کرده بود. خیلی از آدمها ترجیح میدادند که برای ناهار غذای خانگی خودشان را بخورند که طبق عادتها و رسوم و آئینهای خودشان آماده شده باشد. اما چطور میتوان هر روز در محل کار غذای آماده و تازهی خانگی خورد؟
اواخر قرن نوزدهم، آقای ماهادئو هواجی متوجه شد میتواند این مساله را به یک فرصت کاری تبدیل کند و سرویس تحویل غذای «داباوالا» با حدود ۱۰۰ نفر نیروی انسانی متولد شد. هر روز یک نفر از کارکنان به در خانهی مشتری میرود و غذای خانگی را که خانوادهی مشتری آماده کرده بین ساعت ۹ و ۱۰ تحویل میگیرد. ظرف غذا را تا ظهر بین ساعتهای ۱۲ تا ۱۳ به محل کار مشتری میرساند و عصر همان روز دوباره ظرف خالی را تحویل میگیرد و به خانهی آن فرد برمیگرداند. این برنامه شش روز در هفته و در کل سال انجام میشود.
یک سازمان بزرگ ولی ساده
تقریباً همهی کسانی که در این مجموعه کار میکنند، یعنی همان داباوالاها، از روستای کوچکی در نزدیکی منطقهی پون میآیند و همه پیرو آئین وارکاری (بخشی از دین بزرگ هندو) هستند. یعنی تقریباً همه به نوعی با هم نسبت فامیلی دارند. معمولاً تحصیلات خاصی ندارند و حتی خیلیهایشان بیسوادند. لباس فرم ساده و مشخص سفیدرنگی دارند با کلاه مخصوص از مدلی که به «کلاه گاندی» معروف است.
داباوالاها جعبههای فلزی غذا را با علامتها و عددهای رنگی مشخص میکنند که مبدا و مقصد و همینطور ایستگاههای مربوطهی قطار را مشخص کرده و با همین چند ویژگی ساده کل برنامه با دقتی عجیب انجام میشود. آنقدر عجیب که کنجکاوی پژوهشگران اقتصاد و دنیای تجارت را برانگیخت و دانشگاه هارواد تحقیق مفصلی روی روشهای کار و سازماندهی آنها انجام داد.
بخشی از ماجرا به نظر روشن میرسد. مثلاً سیستم خیلی سادهی کدگذاری ظرفهای غذا اجازه میدهد تا این افراد بدون نیاز به تحصیلات و آموزش چندانی بتوانند کارشان را انجام بدهند. یا اینکه موسس این سازمان از روز اول هدفش را دقت و خوشقولی گذاشته و نه هیچ چیز دیگر و این هدف تا امروز همچنان هیچ تغییری نکرده و اولویت اول سازمان کاری داباوالاها است. اما ماجرا جنبههای دیگری هم دارد.
روشهای هماهنگی و همزمانی
دنیل پینک نویسندهی کتاب «کی؛ ترفندهای علمی برای زمانسنجی عالی» میگوید نکتهی کلیدی مهم در برنامهی کاری داباوالاها موضوع هماهنگی است. هماهنگی و همزمانی به شکلها و روشهای مختلف؛ تقریباً به هر شکل ممکن.
خلاصه کتاب کی؛ ترفندهای علمی برای زمانسجی عالی را در اپیزود ۳۷ پادکست خلاصه کتاب بیپلاس بشنوید.
ما در خیلی از فعالیتهایمان خودمان را با دیگران هماهنگ میکنیم. اصلاً مفهوم انتزاعی زمان برای ایجاد همین هماهنگی شکل گرفته. ساعت ۱۲ ظهر برای من و همکارم و خانوادهام یک معنی مشترک میدهد. همین معنی مشترک است که کمک میکند کارهایمان را منظم پیش ببریم. اما هماهنگی زمانی فقط یک بخش ماجرا است. ما آدمها مخصوصاً در کارهای گروهی نیاز داریم تا خودمان را جزئی از گروه بدانیم و با یک زمان و همینطور حس و حال گروهی هماهنگ شویم. اینجا ویژگیهای خاص داباوالاها به چشم میآید.
رازهای هماهنگی گروه
بعضی از عواملی که هماهنگی بینظیر داباوالاها را ممکن میکند اصلاً در روش تاسیس سازمان است: اینکه این آدمها از یک روستای خاص هستند و تقریباً همه همدیگر را میشناسند. دین و آئین مشترکی دارند و لباس یکسانی میپوشند. همینها باعث میشود که داباوالاها هم مثل اعضای ارکستری که سالهاست با هم همکارند، خیلی راحتتر و بدون تلاش و برنامهریزی سفتوسخت با هم هماهنگ شوند. آشنایی این آدمها و همدلی و همراهیشان با هم که از جنبههای دیگری غیر از کار تحویل غذا تامین میشود باعث میشود خیلی راحتتر هماهنگ شوند.
موضوع دیگر سادگی و روشنی هدف است. هدفی که برای هر داباوالا کاملاً مشخص است. هدف کاری فقط و فقط این است که غذاها به موقع و درست تحویل شوند. همین سادگی و روشنی دلیل دیگری است که اجازه میدهد کار این گروه بزرگ با سهولت بیشتری پیش برود. هر کدام ساز خودشان را نمیزنند. وقتی دو نفرشان به هم میرسند هر دو میدانند که تنها هدف در این لحظه چیست و لازم نیست که سعی کنند و حرف همدیگر را بشنوند یا یکدیگر را قانع کنند که چه باید کرد.
هماهنگی گروهی و روشهای مختلف آن چیزی است که میتواند به ما در انجام کارها و پروژههای مختلف کمک کند. دنیل پینک در کتاب «کی» این حس و حال هماهنگی را به نوعی خلسه و سرخوشی تشبیه میکند؛ به نوعی غرقگی. با همین غرقگی هم هست که داباوالاها میتوانند این تعداد عظیم از محمولهها را با چنان دقتی تحویل دهند و یکی از عجیبترین سرویسهای تحویل غذای دنیا را درست کنند. در یادداشت دیگری بیشتر دربارهی این مفهوم توضیح دادم. اگر کنجکاوید که چطور میشود به این حس رسید نگاهی به غرقگی بخشی از فرمول خوشبختی بندازید.
- تصویر اصلی یادداشت را از سایت داباوالا برداشتهام.