داستان روسیه از اول

برای دونستن اوضاع روسیه مثل خیلی جاهای دیگه، مهمه که حداقل حدود تاریخش رو بدونیم. روسیه‌ای که در دویست سال گذشته در تاریخ ایران هم خیلی تاثیرگذار بوده.

تاریخ روسیه علی بندری کانال یوتیوب بی پلاس

نویسنده: بهجت بندری، علی بندری

روسیه رو که نگاه می‌کنیم امروز چی می‌بینیم؟ یک کشور خیلی خیلی بزرگ، قدرتمند، که از جایگاه خودش در دنیا راضی نیست. زمان تزارها همین بوده در جمهوری سوسیالیستی شوروی همین بوده در روسیه‌ی پوتین هم همینه. در هر سه‌ی اینها هم منجر شده به ظهور رهبر قدرتمند فردی. یه بار تزاره یه بار استالینه یه بار هم پوتین. با همه تفاوت‌ها و شباهت‌ها. پوتین خیلی رهبر متفاوتیه از استالین ولی تو همون کاخ ميشینه تو همون دفتر کار می‌کنه. تشریفاتش رو هم که می‌بینی سخته که یه بار از ذهنت نگذره که این تزاره یا رییس جمهور. 

از اینها گذشته روسیه در تاریخ ما هم در این دویست سال گذشته حداقل نقش مهمی داشته. نقش خیلی مهمی داشته. همسایه‌ی ایرانه همسایه‌ی قدرتمندی هم هست. و با همه‌ی اینها من تقریبا چیز خاصی از داستان این کشور نمی‌دونم. نمی‌دونستم تا وقتی این ویدئو رو درست کردیم. حالا این یه ساعت این کار رو می‌کنه. یعنی امیدوارم بکنه. 

پس داستان روسیه رو می‌خوایم بگیم. از اول تا اول جنگ جهانی اول. یک تاریخ پر از قصه و بسیار جالب هزار ساله است که ما البته فقط به یه سری از وقایع مهم و ادمهای خیلی مهمش اشاره می‌کنیم که یه تصویر کلی از این کشور مهم بگیریم. کشوری که برای دنیا مهمه و برای ما هم خیلی خیلی مهم.

مردم روسیه 

روس‌ها مردمانی هستن اسلاویک، ارتدوکس و‌ البته اروپایی. بیشترشون البته. اون چیزی که امروز هویت روسیه رو درست می‌کنه چند تا پایه‌ی اصلی داره. چند تا مشخصه داره. یکی اسلاویک بودنه. یکی ارتدوکس بودن یکی اروپایی بودن. چیزهای دیگه هم هست که حالا بهش می‌رسیم. اما اول یه نگاه بکنیم به ریشه‌های این سه تا بخش هویت روسی ببینیم اسلاوها از کی و کجا آمدن روسیه؟ چی شد روس‌ها ارتدوکس شدن و چرا اروپایی هستن؟

اول نقشه رو ببینیم. روسیه اینقدره. از اینجاست تا اینجا. اما جمعیتش کجاست؟ یعنی کجاها متمرکزه بیشتر؟ اینجاها. همین امروز هم از اینقدر جمعیت روسیه اینقدرش اینجاها هستن. قدرت سیاسی هم که اینجاست مرکزش. پس ما هم داستان رو از اینجا شروع می‌کنیم. از اینجایی که امروز بهش می‌گیم روسیه. 

 

برای دیدن نقشه‌ها ویدیوی داستان روسیه رو از کانال یوتیوب بی‌پلاس ببینین

سلسله پادشاهی روریک و اولین عنوان روس

جایی که امروز بهش می‌گیم روسیه قبلا قبایل کوچ نشینی زندگی می‌کردن. در اروپای بعد از سقوط امپراطپری روم یعنی قرن‌های پنج تا ده میلادی که دوره مهاجرت بزرگ بود اسلاوها میان اینجا. مردمانی از جوامعی قبیله‌ای. کم کم هم در دو سه قرن بخش‌های زیادی از اروپای مرکزی و اروپای شرقی رو می گیرن. از غرب تا البه میان از جنوب تا الپ و از اون سمت بالکان و از شرق هم به سمت ولگا. مرزهای جغرافیایی سفت.  سه قسمت هم می‌شن. گروهی می‌رن شمال، گروهی در غرب و گروهی هم در شرق ساکن می‌شن. نژادی و زبانی یکی بودن ولی خیلی اتحاد و یکپارچگی سیاسی ندارن و قبیله‌های خویشاوندی بودن تا قرن نهم که کم کم با کمک نورسمن‌ها، اجداد همین اسکاندیناوی‌ها وایکینگ‌ها، که این قبایل اسلاو شرقی با هم متحد می‌شن و سلسله روریک Rurik dynastyرو پایه‌گذاری می‌شه با پایتختیnovgorod نووگراد. اینجا جنوب سنپترزبورگ غرب روسیه امروز. پس روسیه از اینحا شروع شده یه جوری. مردم این منطقه از همین دوره‌اس که به خودشون می‌گن روس با اینکه قبایلی بودن از اسلاو و نوردیک و اسم سرزمینشون رو هم می‌ذارن روس. پس روس‌های اولیه اسلاوهای شرقی بودن. اسلاوهای جنوبی هم شدن بالکان امروز بلغارستان و بوسنی و صربستان و کراوسی و اینها اسلاوهای غربی هم چک و لهستان و دیگران. 

ما البته اینجا کارمون با شرقی‌هاست. اینهایی که محل استقرارشون در همین اوکراین و غرب روسیه امروزه. کیف یکی‌ از شهرهای مهمشونه. اسم دولتی هم که اونجا تاسیس می‌کنن می‌گذارن کیوان روس Kievan Rus. از قرن‌ نهم‌ تا سیزدهم اینها اونجان در‌ غرب روسیه و‌ بلاروس و‌ اوکراین‌ امروز اگر روی نقشه نگاه کنیم جایی که این دولت جدید تشکیل می شه در مسیر بازرگانی امپراتوری‌های شمال اروپا و اسکاندیناویه با بیزانس و ایران. و در همسایگی خزرها Khazar. همینجا کمی از تجارت و کمی از محافظت از این راه‌های تجاری پول در میارن. تجارت خز و عسل و برده. تو همین مراودات مخصوصا با بیزانس همسایه جنوبیشون هستن که اصلا مسیحی می‌شن و دین رسمی رو هم می‌کنن ارتدوکس. بیزانس همون روم شرقیه. امپراطوری قدرتمند روم که تا قبل از عثمانی‌ها پایتختش در قسنطنطیه استانبول بود.

ماجرای ارتودوکس‌شدن بعد از فاز بت‌پرستی

ماجرای ارتدوکس شدنشون جالبه و خیلی هم اثر گذاره روی چیزی که  روسیه بعدها بهش تبدیل شد. این‌ها تا قبلش paganism بودن چند خدایی و بت پرستی و فازشون این بود در شرایطی که همسایه‌هاشون هر کدوم یکی از ادیان خداپرستی رو انتخاب کرده بودن، فرانک‌ها در غرب قلمرو روسیه‌ی کیف کاتولیک بودن، خزرها در جنوب شرقی روسیه و محدوده‌ی قفقاز یهودی شده بودن، بلغارهای ولگا مسلمون بودن، و امپراتوری بیزانس ارتدوکس. درباره خزرها این ویدئو رو پیشنهاد می‌کنم ببینین. این خزرها جزو معدود یهودی‌هایی هستن که نژادی یهود نیستن، ترکن و یهودیت رو پذیرفتن به عنوان دینشون بعضیا می‌گن اینا بعدها می‌شن یهودی‌های اشکنازی.

بین این‌ها کیف بیشترین مبادلات تجاری رو با بیزانس داره و  بیشتر اروپا هم کاتولیک هستن. یعنی بیشتر اروپا از مسیحیت کلیسای رم تبعیت می‌کنن و روسیه می‌ره از بیزانس یا قسطنطنیه تبعیت می‌کنه. همین هم باعث اختلاف‌هایی بین روسیه و همسایه‌ی غربیش یعنی لهستان میشه. انتخاب مذهب ارتدوکس و پیروی از کلیسای بیزانس عامل وحدت بخش روس‌ها شد و کمک کرد به شکل‌گیری یه هویت متحد. چون در قلمرویی که تحت عنوان روسیه داشت شناخته می‌شد قبایل مختلف با فرهنگ‌های متفاوت زندگی می‌کردن، نه زبان مشترکی داشتن و نه پیشینه‌ی قومی مشترکی که وصلشون بکنه به هم. این ارتدوکس شدن می‌شه چسب هویتشون. بعد هم ولادیمیر می‌ره با خواهر امپراتور بیزانس ازدواج می‌کنه و غسل تعمید می‌ده و مسیحی می‌شه بعد هم با یه فرمانی می‌گه همه‌ی ساکنان کیف برن توی رودخونه‌ی دنیپر Dnieper و غسل تعمید جمعی بدن. یه گروهی از نیروی نظامی روسیه رو هم می‌فرسته برای امپراتور بیزانس که توی جنگ‌های داخلی کمکشون کنه و مثلا از کلیسای ارتدوکس محافظت کنه.

اولین قانون اساسی روسیه

بعد هم فتوحات بیشتر و عصرطلایی روسیه تا نیمه قرن یازده که دوران طلایی سلسله کیوان روس بوده. اولین قانون اساسی برای روسیه هم توی همین دوره نوشته می‌شه. قانونی که روسیه رو شبیه‌تر می‌کرد به بیزانس و دورتر می‌کرد از اداب و رسوم اسلاوهای شرقی. پس دیدیم داستان روسیه از قرن نه شروع شد. با برامدن کیوان روس Kievan Rus یک کنفدراسیونی از قبایل اسلاو و بعد هم در قرن ده اینها مسیحی ارتودکس شدن.

مغول‌ها آمدند

 بعد از عصر طلایی یک دوره سراشیبی داشتن تا مغول‌ها امدن و طومار اینها رو‌ هم‌ مثل هرکی دیگه که سر راهشون بود در هم پیچیدن. درواقع بعد از عصر طلایی یه دوره‌ی آشوبی هست که این سرزمین‌ها تکه تکه میشه و هر قسمت یه حاکم محلی داره. همون قبایلی که سعی می‌شد براشون هویت مشترکی درست کنن شروع کردن به جدا شدن و خودمختار شدن. تا  اوایل قرن سیزده و اولین حمله مغول. مغول‌ها که میان با بیشتر شهرهای اینها هم همون کاری رو می‌کنن که با بقیه اوراسیا کردن و یه قرن و نیمی هم هستن. یعنی اینجا حکومت نمی‌کنن اما از این حاکمان محلی خراج می گیرن. تا اواخر قرن ۱۴ همین بوده شرایط.

مسکو کم کم مهم می‌شه

منتها از نیمه‌ی قرن ۱۴ امپراتوری مغول‌ها داره ضعیف میشه. تا اینکه ۱۳۸۰ حاکم دوک نشین مسکو زیر بار پرداخت خراج نمی‌ره. ایشون دیمیتری ایوانویچ دنسکُی Dmitry Donskoy  ایوان اول میشه که با مغول‌ها درگیر می‌شه و برنده از جنگ میاد بیرون. به عنوان قدیس هم شناخته میشه توی کلیسای ارتدوکس و کسیه که تونست مسکو رو از حاکمیت مغول‌ها خارج می‌کنه. مسکو از همین جاهاست که مهم می‌شه. سال‌ها بعد جانشینان ایشون مشغول گسترش قلمرو شدن، نووگرود رو گرفتن و حکومت روسیه رو تاسیس کردن به پایتختی مسکو. البته قلمروی روسیه‌ی اون موقع  با سرزمینی که ما امروز می‌شناسیم به عنوان روسیه خیلی فرق داره. ولی به هر حال اسمش روسیه است مرکز قدرتش هم دیگه در کیف و نووگرود نیست. مسکو شده مرکز قدرت. این حاکمش هم گاهی به خودش می‌گه زار یا تزار که از همون سزار میاد. اما فعلا فقط گاهی. دارن مزه مزه می‌کنن یه تن می زنن ببینن چطوره. 

 

ایوان چهارم معروف به ایوان مخوف

چند تایی از این حاکمان میان و می‌رن و کمی هم بزرگ می‌کنن قلمرو رو تا اینکه یکیشون می‌میره پسرش که باید بشه فرمانراوا سه سالش بیشتر نیست. کی؟ ایوان واسیلیویچ ایوان چهارم Ivan IV Vasilyevich  یا ایوان مخوف ایوان د تریبل. اسمش چرت رو از سر ادم می‌پرونه. عکسش کاری می کنه خبردار واستی. البته این عکس سه سالگیش نیست. اون موقع شورای چی چی درست کردن برای اداره امور و اینها تا ۱۵۴۷ که ایوان چهارم حدودا ۱۷ ساله‌اش شده و می‌گه دیگه آماده‌ام برای فرمانروایی. میاد یه خرده هم با این اشرافی که در کودکی تحویلش نمی‌گرفتن خرده حساب داره می‌ده شکنجه شون می‌کنن و اینها اما اینها کارهای مهمش نیست. ایشون خیلی ادم مهمیه در تاریخ روسیه و اروپا. کسیه که قدرت رو متمرکز کرد در مسکو. خیلی بیشتر و موثرتر از قبل. و خیلی گسترش داد قلمروی روسیه رو. 

در زمان ایشون بود که روس‌ها از جنوب تا آستاراخان و کازان آمدن. یعنی نزدیک شدن به دریای خزر و مرزهای ایران صفوی. هرچند هم مرز ایران نشدن.  این پیشروی جنوبی بود. از شرق هم تا سیبری رفتن اونجا رو گرفتن در اواخر قرن ۱۶. سیبری چه اهمیتی داره؟ اون موقع هنوز معادنش کشف نشدن. جذابیتش این حیوان‌های سردسیری هستن و تجارت پرسود خز. 

و البته با این همه فتوحات ایشون همونی هم بود که دیگه گفت من تزارم. تزار از اون موقع شد لقب شاه روسیه رسما.  بعد هم قدرت اشراف رو کم کرد و قدرت تزار رو مطلق کرد. دیگه اشراف نظارتی به کار تزار نمی‌تونستن داشته باشن. و البته پسرش رو هم با میله انقدر زد که مرد. بالاخره بیخود که نگفتن ایوان مخوف. یه چشمه مخوف بودنش هم باید می‌گفتیم دیگه. 

سلسله روریک جمع شد

ایوان ویتسولوویچ ۱۵۸۴ مرد و بعد از ایشون یه دوره‌ای پسرش تزار روسیه شد. ولی بعد دیگه تزار جدید پسر نداشت برای همین هم بعد از مرگش سر جانشینی اختلاف و درگیری میشه یه دوره‌ای شوهر خواهرش حاکم میشه, بعد ایشون هم میمیره زنش و پسرش هم کشته میشن و در واقع سلسله‌ی روریک جمع میشه و  یه دوره‌ای درگیر و هرج و مرج میشه سر اینکه کی تزار بشه و شرایط درهمی پیش میاد در روسیه. توی همین دوره یه قحطی بزرگی هم میشه و کلا روسیه شرایط به هم ریخته و آشفته‌ای پیدا می‌کنه. همسایه‌های روسیه از این ضعف استفاده می‌کنن. لهستان تا مسکو پیش میاد و سوئد هم نووگرود رو می‌گیره. به این دوره می‌گن زمانه‌ی دشواری‌ها. Time of troubles

دشواری چی بود؟ جنگ داخلی بود. این بود که لهستانی‌ها که اومدن مسکو رو گرفتن بعد می‌خواستن پسر پسر پادشاه لهستان رو بذارن به عنوان حاکم مسکو. که نه تنها پسر پادشاه لهستان بود بلکه کاتولیک هم بود. واقعا دشواری بود این برای روس‌ها دیگه. روس‌ها خیلی همپیمان و اینها شدن لهستانی‌ها رو بیرون کردن در ۱۶۱۲. مجسمه رهبران این حرکت هم الان در میدان سرخ مسکو هست. چند سال پیش هم پوتین گفت اون روزی که اینها همچی کردن اصلا جشن وحدت ماست و خلاصه خیلی اتفاق مهمیه در تاریخ روسیه. کی بود این؟ گفتیم ۱۶۱۲. ابتدای قرن هفدهم.

چه دنیایی بوده قرن هفدهم

الان با چند تا کلمه کلیدی می‌فهمیم در چه دنیایی بود. در دنیای شاه عباس صفوی، زمانی که اولین انگلیسی‌ها رفتن امریکا پیاده شدن و زمانی که کمپانی هند شرقی شروع کرد کار کردن در هند. برای اینها و اصلا کل قرن ۱۷ ما ویدیو داریم. سابسکرایب کردن تو کانال یوتیوب بی‌پلاس این خوبی رو داره که می تونیم کم کم یه تصویر بهتری از تکه تکه تاریخ دنیا بگیریم. 

پادشاهی رومانوف شروع شد

بعد از این زمانه‌ی دشواری‌ها خاندان پادشاهی در روسیه عوض شد و رومانوف‌هایی اومدن سر کار که تا سیصد سال بعدش یعنی انقلاب روسیه در قرن بیستم سر کار بودن. با جنگ هم نیومدن. جمع شدن اشراف و اینها نوه‌ی خواهر ایوان چهارم رو به عنوان تزار انتخاب کردن. ایشون ۱۶ ساله‌اش بود و خیلی ادعای سلطنت هم نداشت برای همین گزینه‌ی مناسبی بود که اشراف بتونن بذارنش به عنوان تزار و خودشون روش نفوذ داشته باشن. فقط چون نوه‌ی خواهر ایوان بود دیگه از خانواده‌ی روریک حساب نمی‌شد بلکه رومانوف بود. و از اینجا به بعد تزار روسیه از این خانواده‌اس. یعنی از اوایل قرن ۱۷ تا پایان سلطنت تزارها در ۱۹۱۷.

از این‌ نظر تاریخ روسیه‌ خیلی خاص ‌ و کم‌نظیره. تقریبا فقط دو تا خاندان حکومت کردن بر این ملت روریک‌ها از قرن نه تا سیزده بعد مغول‌ها و جانشینانشون هم مرز و‌هم زمان با ایلخانان در ایران تقریبا و بعدتر از ۱۷ رومانوف‌ها میان و سیصد سال هستن تا ۱۹۱۷. سیصد سال. بسیار هم موثره دوره‌ خاندان رومانوف در درست شدن اون چیزی که امروز به اسم روسیه می‌شناسیم. 

دقت کنیم وقتی رومانوف‌ها اومدن هم عثمانی هم صفویه بیش از یه قرنه که حاکم شدن بر ایران و ترکیه امروز. تو یه منطقه هم‌ دارن کار میکنن دیگه در اوراسیا.

پتر کبیر تزار اصلاحات روسیه

با اومدن رومانوف‌ها یه دوره‌ای از تاریخ روسیه شروع می‌شه که احتمالا باهاش آشنا تریم. هم در ادبیات هم در تاریخ با پتر کبیر که نوسازی کرد روسیه رو سن پترزبورگ رو ساخت و تبدیلش کرد به یک قدرت اروپایی، و با کاترین کبیر که شاید بیشتر با این بشناسیمش که دوره‌ای از رونق و درخشش فکر فرهنگی هنری رو روسیه در زمانش تجربه کرد که نمونه‌اش در موزه هرمیتاژ همچنان جلوی چشممونه و هم از نظر سیاسی و جغرافیایی روسیه رو بزرگتر و قوی تر کرد. دوره رومانوف‌ها روس‌ها ناپلئون رو دیدن و عقب روندن و البته توش جامعه‌ی کشاورزی و دهقانی روسیه تغییرات اساسی کرد و بعد هم که رفتن تو جنگ جهانی اول و بعدش هم افتادن تو انقلاب و نهایتا هم برافتادن و جمهوری سوسیالیستی شوروی اومد روی کار.  

کارهای مهم رومانوف‌ها البته بیش از اینهاست. داریم درباره یک حکومت ۳۰۰ ساله حرف می‌زنیم که روی همچین کشوری حکومت می‌کرد که از ژاپن کشیده شده تا آلاسکای امریکا. چند دقیقه وقت بذاریم این رومانوف‌ها رو هم ببینیم کمی دقیق‌تر و به نظرم هم جذاب‌تره از این سه خطیش هم مفیدتر. 

یکی از کارهای مهم در همون اوایل حکومت تزارها این بود که کشاورزها رو بردن تو یه سیستمی شبیه بردگی. چطوری؟ مردم کشاورز بودن دیگه. بیشتر جامعه کشاورزی می‌کردن.در روسیه رومانوف‌ها همون اوایل در قرن ۱۷ یه قانونی گذاشتن که  دهقان‌ها رو می‌کرد رعیت. یعنی چی؟ یعنی کشاورزه رو همون زمینی بود که داشت کار می‌کرد روش. وصل بود بهش. طبقه‌اش رو که نمی‌تونست عوض کنه هیچی جاش رو هم نمی‌تونست عوض کنه.  یعنی دهقان‌زاده دهقان می‌شد و می‌موند رو همین زمینی که پدرش کار می‌کرد. در اختیار ارباب صاحب‌زمین بودن کشاورزها. بخش قابل ملاحظه‌ای از حقوق این ۸۰٪ ازشون گرفته شد با این قانون و رفت دست اربابانشون. به این‌ها می‌گفتن serf و به این سیستم serfdom. شبیه برده‌داری مثلا در امریکا اما خب شما می‌رفتی امریکا از قیافه معلوم بود کی برده است کی ارباب. برده‌ها همه سیاهن. اینجا serf سفید روسیه ارباب هم سفید روس. بعد اینقدر هم زمین‌ها واحدهای بزرگه و ارباب اصلی صاحب زمین دوره در مسکو و سنت پترزبورگ نشسته که اصلا اینها هم رو نمی‌شناسن نمی‌بینن. خلاصه از نظر حقوقی متفاوته این دو تا سیستم. Slavery and serfdom. اما در عمل شبیه همه و خیلی تاثیر عمیق و ماندگاری داشت این سیستم دویست و خرده‌ای ساله روی جامعه روسیه. شکل داد فرهنگ و هویت روسی رو. یه نشونه‌ای هم هست از اون ساختار سلسله مراتبی جامعه. این تصویر روسیه رو در ادبیات کلاسیک روسی هم دیدیم احتمالا در قرن نوزده که ادبیات شد یه کانالی برای نشون دادن جامعه روسیه. این یکی از کارهای‌مهم رومانوف ها بود وسیستمش هم بود در روسیه تا نیمه قرن ۱۹. تا ۱۸۶۱.

دیگه چی کار کردن رومانوفها که میگیم شکل دادن نقشه و هویت روسیه رو؟ این رو‌ با حرف زدن از چند تا تزارهای مهمتر ببینیم.

پتر کبیر و غربی شدن روسیه

تزار خیلی مهم و معروف روسیه پتر کبیره. ایشون نقش خیلی مهمی داشت در شکل دادن به هویت روسی و شاید از اون مهمتر انداختن روسیه تو مسیر مدرنیزیشین و اصلاحات. چون روسیه هم از جاهایی نبود که مدرنیته توش اتفاق بیفته. از یه جایی روس‌ها رفتن به سمت مدرن شدن و یه سری اصلاحاتی و معمولا اون پادشاهی که اعتبار شروع این کار در روسیه رو بهش می‌دن پتر کبیره. 

پتر اولین تزاری بود که روسیه رو غربی می‌دید تا شرقی. و این اختلاف خیلی مهمی بود. روسیه خودش رو بینابینی تعریف می‌کرد. بین شرق و غرب. ولی پتر که اومد کلا نگاهش به غرب بود. بعد کی این اتفاق افتاد؟ این زمانی بود که اروپا نیمه‌ی عصر روشنگریه.  پتر از وقتی که بچه بود توی محله آلمانی مسکو بزرگ شده بود. سال ۱۶۹۴ وقتی به قدرت رسید راه افتاد رفت سفر اروپا و شد اولین تزار روسیه که به غرب سفر کرده. خیلی هم آدم کنجکاوی بود. توی این سفرها یه هدفش این بود که برای مقابله با عثمانی متحد پیدا کنه. چون رقیب منطقه‌ای روسیه ‌عثمانی بود که حالا جانشین بیزانس شده. البته می‌دونست که غرب داره در زمینه‌ی تکنولوژی و علوم و تجهیزات نظامی هم پیشرفت می‌کنه و همون زمان از روسیه خیلی جلوتر بودن. می‌خواست که این چیزهارو هم یاد بگیره و بیاد توی روسیه پیاده کنه. توی این سفرش هم آلمان رفت و هم انگلیس. بعد از این سفر بود که کشتی سازی روسیه راه افتاد، اولین روزنامه روسیه چاپ شد، مدارسی برای آموزش مهندسی و ریاضیات تاسیس شدن،  یه کارهای فرهنگی هم کرد مثلا سعی کرد پوشش و ظاهر روس‌هارو تغییر بده، تا قبلش مردان روسی ریش‌های بلندی داشتن ایشون توی یه مهمونی قیچی برداشته ریش‌های درباریا و اشراف رو قیچی کرده بعدش هم مالیات گذاشت برای ریش. یا مثلا تقویم روسیه رو به تقویم اروپای غربی تغییر داد که توش مبدا تولد مسیح بود. تا قبلش مبدا توی تقویم روس‌ها پیدایش جهان بود سعی کرد اسم تزار رو تغییر بده به امپراتور. سعی کرد روسیه رو خیلی شبیه کشورهای اروپای غربی بکنه هم در ظاهر مردم و هم از نظر پیشرفت و تکنولوژی و دانش. 

روابط روسیه با ایران صفوی

توی دوره پتر کبیر روسیه بیشترین ترسش از عثمانی بود، برای همین هم به ایران صفوی نزدیک میشه برای اتحاد مقابل عثمانی و هم قراردادی علیه عثمانی با فرانسه و انگلیس می‌بنده. چیزی که احتمالا از پتر کبیر شنیدیم اینه که گفته روسیه باید به ابهای گرم برسه. خیلی وقتها هم این رو به این معنی شنیدیم که منظورش این بوده که باید ایران رو بگیره روسیه تا از ایران برسه به خلیج فارس. من این رو نمی‌دونم درسته یا نه. اما هم این که دنبال گسترش قلمرو روسیه بوده درسته و هم اینکه دنبال رسیدن به ابهای گرم بوده. اما حواسممون باشه که روابط روسیه با ایران صفوی حداقل اوایل دوره پیتر خوب بود. بعدا هم که درگیر جنگ‌هایی شدن جنگ سر قفقاز بود و باکو و اینها که صفوی حمله کرد و گرفت و بعد روس‌ها گرفتن و همینطور دست به دست می‌شد. می‌دونیم از ویدئوهای دوره صفویه که منطقه قفقاز همیشه سرش جنگ بود بین ایران و عثمانی و از زمانی هم ایران و روسیه. 

جنگ‌های روسیه با عثمانی

پس برای رسیدن به آبهای گرم چه کرد روسیه؟ تمرکزشون روی دریای سیاه بود. برای همین هم درگیری اصلیش با عثمانی بود. واسه همین هم سیاست گسترش قلمرو از جنوب دارن و می‌رن با عثمانی می‌جنگن  سر بندر آزوف Azof. کجاست اینجایی که سرش درگیر می‌شن. نزدیک ماریپول. در اوکراین امروز. همین جایی که در اخبار الان اسمش برامون احتمالا آشنا شده. تو جزئياتش نریم دیگه روسیه در زمان پتر کبیر بود که دسترسی پیدا کرد به دریای سیاه. ساخل شمالی دریای سیاه و ساحل شرقی دریای بالتیک. اینها خیلی فتوحات ارزشمند و استراتژیکی بود برای روسیه. از اون طرف با اون کشتی‌سازی که راه‌انداخته بود هم تونست اولین نیروی دریایی روسیه رو درست بکنه. حالا هم نیروی دریایی داشت روسیه هم دسترسی به آبهای گرم. خیلی موقعیت روسیه مناسب شد همونطور که پتر کبیر میخواست برای اینکه پل شرق و غرب باشه. پلی که خیلی ها در طول تاریخ می‌خواستن باشن. عثمانی ترکیه روسیه ایران و البته دیگران. 

شهر سن پترزبورگ یادگار پتر کبیر

یادگاری بزرگ دیگه پتر کبیر شهر سنت پترز بورگه. در ۱۷۰۳ این شهر رو به عنوان پایتخت جدید روسیه بنا کرد ایشون. یعنی شهر سن پترزبورگ رو هم روس‌ها از پتر کبیر دارن. خیلی ادم مهمیه. پوتین هم همیشه می‌گه که از بیرن رهبران تاریخ روسیه شخصیت محبوبش پتر کبیره. دلایلش هم معلومه چرا تقریبا. همین زنان هم اسم کشور رو کردن امپراطوری روسیه.

ماجرای سن پیترزبورگ هم این بود که بخشی از اون ویژن اروپایی شدن روسیه بود. وقتی رسیدن به ساحل بالتیک روسها پتر کبیر گفت همینجا شهری بسازیم اروپایی بشه پنجره روسیه به اروپا. یعنی هم دسترسی به بالتیک و اروپا برای تجارت و برای نیروی دریایی روسیه هم اینکه اصلا سر و شکل اروپایی بدیم به روسیه. هم فرهنگی هم هنری هم معماری. برای ساختنش هم دعوت کرده بودن از مهندسا و معمارها و هنرمندای اروپای غربی و الگوی شهری ساخت سن پترزبوگ الگوی اروپای غربی بود. ساختمونها رو با استاندارد بالا ساختن شهر کلا خیلی منظم ساخته شده و شهر جالب و عجیبیه از یه نظرهایی. بعد هم از ۱۷۱۲ که ساخته شد تا ۱۹۱۷ که انقلاب شد در روسیه پایتخت بود.

 

کاترین کبیر و دوره‌ی روشنگری روسی

فرمانروای دیگری که خیلی نقشش مهمه در تاریخ روسیه کاترین کبیره. پتر کبیر با این همه دستاورد و موفقیت در ۵۲ سالگی مرد و بعدش چندتا تزاری اومدن و رفتن و یه خرده هم‌درگیری داخلی و اینا یه تغییراتی هم سعی کردن بدن هم در داخل کشور و هم در سیاست خارجیشون به خصوص رابطه با آلمان‌ها یا اونطور که اون موقع می‌گفتن پروس. تا اینکه کاترین همسر نوه‌ی پتر اومد روی کار. کی؟ ۴۰ سال بعد از پتر کبیر.

کاترین کبیر و هم اول در چند جمله بگم چرا فوق العاده مهمه بعد بریم یک کم شیرجه بزنیم در قصه‌ی بسیار جذابش. کاترین کبیر هم دستاورد بزرگش گسترش قلمرو روسیه است و پیشرفت در مدرن کردن و توسعه روسیه در مدیریت روابط خارجی روسیه و البته مثل پتر کبیر و بیشتر از او پشتیبانی از هنر و فرهنگ. در دوره ایشون هنر و فرهنگ روسیه شکوفا شد و رد پاش روی تاریخ روسیه خیلی واضح هست. 

 ایشون در اصل آلمانی بود. شاهزاده‌ای یا شاهدختی بود آلمانی که عروس خانواده سلطنتی روسیه شد. نسبت به تزارهای قبلی هم خیلی فکر بازی داشت و هم مثل پتر نگاهش به غرب بود و مسیر پیشرفت رو مسیری می‌دونست که اروپای غربی رفته بود. سیاست گسترش قلمروی پتر رو هم دنبال می‌کرد. 

چی شد یک المانی تزار روسیه شد؟ ایشون در ۱۴ سالگی امد روسیه که بشه زن نوه‌ی پتر کبیر. اومد و ارتدوکس شد و اسمش رو هم کاترین روسی کرد و بعدا شوهرش که شد تزار و تزار مشکل داری هم از کار در اومد این‌هن با نظامی ها متحد شد و کودتا کردن و شد امپراطور خودش. ماجرای به قدرت رسیدنش مفصله و محل اختلاف. اما چون اینطوری اومده بود سر کار اوایل همچی اسه می رفت و محتاط بود. دوستی با اتریش و آلمان و فرانسه رو ادامه داد ولی کنارش جنگ‌ با لهستان رو هم  داشت و بخشی از خاک لهستان رو به روسیه اضافه کرد. بعد از یکی دو سال اول دیگه سفت و سخت به  سیاست‌های گسترش قلمرو پتر برگشت و با همین روند زمان کاترین حدود ۲۰٪ به وسعت روسیه اضافه شد. جمعیتش هم حدودا ۷ میلیون اضافه شد که بیشتر این جمعیت تازه دیگه روس نبودن. لهستانی و اوکراینی و لیتوانیایی بودن. یه قسمتی که اضافه کرد جنوب روسیه بود جایی که هنوز نوادگان چنگیز مونده بودن مثلا. 

 بعد هم سیاست‌های تشویقی گذاشت که ساکنان شرق  اروپا بیان توی روسیه ساکن بشن. به خصوص قسمت‌های شرقی روسیه و سرزمین‌هایی که تازه اضافه شده بود. همین هم شد که گروهی از آلمان‌ها اومدن جنوب رودخانه ولگا ساکن شدن و موندن تا زمان استالین که تبعیدشون کرد به شرق.

توی همین گسترش قلمرو بود که سال ۱۷۸۳ روسیه کریمه رو از عثمانی گرفت، اهمیت کریمه چیه که تا امروز هم سرش حرفه؟ کریمه تا اون موقع دست عثمانی بود و اهمیتش استراتژیکه. بندر Sevastopol در دریای سیاه با الحاق کریمه افتاد دست روسها. با پروس و اتریش متحد شد و لهستان رو بین خودشون تقسیم کردن و بخش بزرگی از لیتوانی و اوکراین رو هم گرفت.

جز این کشورگشایی‌ها، کاترین اهل فرهنگ و هنر هم بود. هرچقدر پتر دنبال علم و دانش و تکنولوژی غرب شده بود، کاترین شیفته‌ی فلسفه و هنرشون بود.زبان فرانسه رو به عنوان زبان اشراف روسیه جا انداخت، فرانسه در اون دوران در قرن ۱۸ مرکز اندیشه و روشنگری بود. از نزدیک و شخصی تحولات عصر روشنگری رو دنبال می کرد خودش. با علاقه. پیگیر. نوشته‌های ولترVoltaire  و دیدرو Denis Diderot رو دنبال می‌کرد که هردو از متفکرین فرانسوی دوره روشنگری بودن. نه که فقط بخونه تازه، باهاشون نامه‌نگاری می‌کرد. کمک مالی می‌کرد بهشون اگه لازم بود. تحت تاثیر همین اندیشه‌ها هم بود که مدرسه برای دخترها تاسیس کرد، مجله راه انداخت، پارک‌هایی به سبک انگلستان ساخت. و یه بال کاخ زمستانی رو تبدیلش کرد به موزه می‌خواست چیزی شبیه لوور فرانسه درست کنه. همین آثار هنری هم که کاترین جمع کرده بود بعدها شد اصلی ترین آثاری که توی موزه هرمیتاژ Hermitage  تا امروز مونده. شد هموزه‌ای عظیم از اثار هنری که خیلی ها اصلا می‌رن سن پترزبورگ برای دیدن هرمیتاژ. از همون زمان کلی نقاشی و مجسمه و کارهای تزئینی و قیمتی خریدن اوردن برای موزه. هم از کارهای هنرمندان بزرگ اون دوره و گذشته هم از اثاری از روم باستان و یونان باستان و ظروف چینی و محسمه‌هایی از مصر باستان و فرشهای قدیمی از ایران و اینها رو از اون موقع از قرن ۱۸ . زمان کریم خان و اوایل قاجاریه. پرتره معروف فتحعلیشاه هم اینجاست. 

توی سیاست داخلی هم اولش سعی کرد که ایده‌های تفکیک قوای منتسکیو و مشارکت اجتماعی روسو رو پیاده کنه در روسیه برنامه‌هایی هم برای بازنگری قانون اساسی گذاشت اما جامعه‌ی روسیه هنوز گویا آماده‌ی این تغییرات نبود و اصلاحات اجتماعی و سیاسیش خیلی جواب نداد فقط تونست تا حدی از قدرت اسقف‌ها و کلیسای ارتدوکس کم بکنه. توی اصلاحاتی که می‌خواست ایجاد کنه یه بخشیش هم برای آزاد کردن رعیت‌ها بود. سرف ها بود گفتیم که از اوایل دوره رومانوف ها یعنی دویست سال پیش از زمان کاترین کبیر دهقان‌ها رعیت اشراف شدن و دیگه وضع جوری بود که ثروت اشراف رو با تعداد رعیتی که داشت حساب می‌کردن نه با میزان زمینی که مثلا داشت. منتها کار سنگینی بود. میلیونها نفر رو وضعیتشون رو عوض کردن و خلاصه بی خیال شد این اصلاحاتش انجام نشد و البته خودش هم چند سال بعد وقتی انقلاب فرانسه به نتیجه رسید، خیلی احساس خطر کرد از اندیشه‌های روشنگری و دیگه اصلا سراغ این مدل ایده‌ها نرفت.  

بعد از همون حد اصلاحاتی هم که کرد البته شورش‌ها و قیام‌هایی شروع شد که سرکوبشون کرد. یکی امده بود میگفت من اون شوهر کاترینم که میگفتن مرده و من نمردم و و مردم هم جمع شدن دورش ولی خدمتش رسیدن و نذاشتن خیلی دردسر بزرگتری بشه. کاترین کبیر ۳۴ سال حکومت کرد. در دوران سلطنتش جمعیت روسیه زیاد شد. در طول دوران حکومتش هم هدف و برنامه‌ی پتر کبیر رو پیشبرد و اجرایی کرد. یعنی غربی کردن و مدرن کردن روسیه.دوره ایشون رو خلاصه بهش میگن روشنگری روسی Russian Enlightenment و از مهمترین اثرگذاریترین و موفقترین تزارهای روسیه است در اجرا کردن اون چیزی که دنبالش بودن. 

بعد از کاترین و آغاز جنگ‌های ناپلئونی

بعد از کاترین تزارهایی که اومدن دیگه خیلی دنبال اصلاحات داخلی و تغییر شرایط دهقان‌ها نبودن. خیلی محافظه کارتر از کاترین بودن. البته توی دنیای غرب هم شرایط داشت تغییر می‌کرد. انقلاب فرانسه باعث شده بود که تمام سلطنت‌های اروپایی احساس خطر کنن. بعدش هم که ناپلئون اومد و اروپا درگیر جنگ‌های ناپلئونی شد دیگه خیلی فرصتی برای اصلاحات داخلی نبود. یا تزارها مثل دیگر امپراطورهای اروپایی احساس می‌کردن که الان وقت مناسبی براش نیست. حالا می‌رسیم به داستان روسیه در قرن نوزده. قرن نوزده قرن تغییرات بزرگ و اتفاقات عظیمه در روسیه.

شکست سخت روس‌ها از ناپلئون

یا جنگ‌های ناپلئون شروع کنیم. در ۱۸۱۲ ناپلئون حمله کرد به روسیه. ارتش روسیه شکست بدی از ناپلئون خورد و عقب نشینی کرد. عقب نشینی پرتلفات. هی روسها کشیدن عقب ناپلئون رفت تو هی اینها کشیدن عقب اون رفت تو رفت تو رفت تو . می‌کشیدن روسها عقب و همینطوری پشت سرشون زمین‌های کشاورزی ر آتیش می‌زدن و اینطوری ارتش فرانسه که می‌رسید برای خورد و خوراک و آذوقه دچار مشکل می‌شد. زمین سوخته. ناپلئون به الکساندر تزار روسیه می‌گفت بیا مذاکره کنیم. الکساندر هم نمی‌شست پای میز مذاکره فقط ارتشش عقب عقب می‌رفت و ناپلئون هم توی مسکو مونده بود. یک ماهی مسکو در اشغال ناپلئون می‌مونه تا اینکه زمستون میشه. ناپلئون که می‌دونست اون قدری نیرو نداره که بتونه بره تا اون سر روسیه هیچکی کلا هیچوقت اونقدری نیرو نداشته و نداره که بره تا ته روسیه بس که عمیقه ته نداره این کشور این می‌شه که تصمیم می‌گیره برگرده عقب. شروع می‌کنن به برگشتن که می‌بینه اوضاع نیروها خرابه.

اتحاد روس‌ها با اروپا تا اشغال پاریس

حالا دیگه روسیه کنار پروس و بریتانیا و اتریش یه اتحادی درست کردن مقابل ناپلئون و شروع کردن به عقب روندن ارتش فرانسه هل دادن هل دادن هل دادن تا رفتن پاریس و اشغال پاریس. ارتش روسیه توی این ماجرای عقب روندن ناپلئن خیلی سرزبون‌ها میفته و دیگه روی زمین بی‌رقیبه و مقایسه‌اش می‌کنن با نیروی دریایی بریتانیا. می‌گن اصلا ارتش روسیه مسیح‌وار اومد و اروپارو نجات داد. تشبیهی که روسها خیلی دوستش داشتن و بعدا بعد از جنگ جهانی دوم هم تکرارش می کردن. 

این پیروزی خیلی مهمی بود برای روس‌ها. روسیه پیروز شد. قدرت مهمی شد در اروپای بعد از ناپلئون. اما هم معلوم بود که در مقایسه با قدرتهای دیگه از نظر فنی عقبه هم اینکه مشکلات داخلی داشت. کشوری بزرگ با جمعیتی زیاد و جامعه‌ی همچنان کشاورزی و بی‌سواد. اما از اون ور پیروز در یک جنگ بزرگ. و وقتی مشکلاتی چنین عمیق و بزرگ داری همین پیروزی هم ممکنه بشه دردسر.

قیام دکابریست‌ها برای مشروط‌کردن سلطنت

یه نشونه‌ی این مشکلات رو در قیام دکابریست‌ها می‌تونیم ببینیم. یه سری سربازهای روس که تو این جنگهای ناپلئونی  رفته بودن بقیه اروپا رو دیده بودن می‌گفتن وضع ما خرابه در مقایسه با اروپا و باید روسیه هم تغییرات اساسی بکنه و از فقر و بدبختی مردم بیان بیرون. هم افسرهای نظامی هستن هم روشنفکرها. اینها می‌افتن دنبال مشروطه کردن سلطنت. شورش دکابریست‌ها Decembrist  همین داستانه. تو دسامبر بود. حرکت البته سرکوب شد سریع ولی خیلی مهم بود. حالا با مزه هم هست. این خبرش تو ایران فتحعلیشاهی خیلی شدیدتر از واقعیت پخش شد، ایران هم از عهدنامه گلستان شاکی بود و دنبال فرصتی که بتونه مرزهارو‌برگردونه به قبل از گلستان، این بود که فتحعلی شاه فکر کرد الان روسیه ضعیفه و درگیر تعیین جانشینی تزار پس فرصت مناسبیه برای حمله و جنگ دوم ایران و روس اتفاق افتاد. که حمله کردن و البته که اشتباه بود براوردشون و در نتیجه‌‌اش عهدنامه ترکمنچای بود و حضور پرقدرت‌تر روسیه در ایران.

این قیام دکابریستها هرچند موفق نبود اما خیلی اثرگذار شد. اولین بار بود که نارضایتی در جامعه روسیه اینطوری ریخت بیرون علیه جکومت تزاری. ایده‌های مشروطه خواهی و ازادی و عدالتی که اینجا پرچمش بلند شد در طول قرن نوزده و بعد اوایل قرن بیست در روسیه هی تکرار شد و صداش بلندتر شد و نهایتا هم ردش رو در انقلاب قرن بیستم روسیه می‌‌شه دید. هر چند اون موقع سرکوب شد. سرانش هم اعدام و تبعید. چه نظامی‌ها چه نویسنده‌ها و شاعران. سرکوب بسیار سریع. بعد هم سیستم جاسوسی پلیسی راه افتاد برای اینکه حکومت فکر کنه مشکل رو حل کرده دیگه. اون گریبایدوف که هم در تاریخ ایران اسمش آشناست همون موقع تبعید شد ایران.

دقت می کنیم روسیه چی شد دیگه. کشور قویه از یه نظرهایی. اینقدر که ناپلئون رو شکست داده و شده کلانتر اروپا در اتحاده با پروس و بیسمارک که داره می‌شه قدرت بزرگی در اروپا اما همین روسیه توی این سال‌ها ارتش منظم و قوی‌ای داشت مردمش در فقرن و دیگه بخشی از جامعه هم آگاه شده بود که می‌شه در شرایط بهتری زندگی کرد، مردمی در نقاط دیگه دنیا دارن جور دیگه زندگی می‌کنن و می‌خواستن که اون مدل‌هارو در روسیه هم پیاده کنن. 

بازی بزرگ شروع شد

تقریبا همه قرن نوزده روسیه همینه. سرکوب مخالف در داخل، جنگ و گسترش قلمرو در خارج. در شرق و جنوب شرقی توی این دوره روسیه قبایل محلی قفقاز رو شکست می‌ده زمین‌هایی رو می‌گیره که ما امروز به نام ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان می‌شناسیم اون زمان خانات خیوه و بخارا می‌شدن. اینا همه در آسیای میانه‌ان و وقتی روسیه این‌هارو می‌گیره همسایه می‌شه با بریتانیایی که هند مستعمره‌اش بود. و از همین دوره‌اس که بازی بزرگ The Great Game شروع می‌شه. رقابت روسیه و بریتانیا در آسیای میانه در ایران افغانستان و جاهای دیگه بودن. این بازی بزرگ به جنگ سرد قرن ۱۹ هم معروفه، بیشتر درگیری‌ها دیپلماتیک بود و جاسوس بازی و کم‌تر نظامی با هم درگیر می‌شدن بریتانیا و روسیه توی این منطقه یا با قدرت‌های محلی منطقه. 

دعوا هم سر منافع استراتژیک بود بین امپراطوری‌های بریتانیا و روسیه. بریتانیا هند رو داره و می‌خواد ازش محافظت کنه روسها هم میخوان به ابهای گرم دسترسی داشته باشن. چند دهه‌ای در قرن نوزده این جنگ سرد ادامه داره تا نهایتش در ۱۹۰۷ اختلاف‌هاشون رو می ذارن کنار که بتونن در مقابل تهدید المان متحد باشن. اونجاست که درباره ایران افغانستان و تبت به توافق می‌رسن که چطوری بین خودشون تقسیمشون کنن. درباره‌ی قرارداد  ۱۹۰۷ و تقسیم ایران تو ویدئوی داستان نفت حرف زدیم.

درگیری روسیه با عثمانی

 در طول همین قرن ۱۹ با عثمانی‌ هم جنگ‌های متعدد و مهمی داره روسیه. یادمون باشه ایران در قرن‌های پونزده و شونزده و هفده درگیر بود با عثمانی در دوره صفویه و بعد هم نادر شاه و کریم خان. در مرزهای غربی و در شمال غربی قفقاز. بعد از یه جایی روسیه هم وارد بازی شد در قفقاز و رقابت سه تایی شد. بعد هم که نهایتا ایران جنگها رو باخت به روسیه و اون مناطق واگذار شد برای همیشه. درگیری روسیه با عثمانی ولی فقط سر قفقاز نبود. بخش بزرگی از ماجرا اصلا دسترسی به آبهای گرم بود. یه بخشیش این بود که روسها مي‌خواستن اسلاوهای جنوبی رو بیارن در محدوده‌ی خودشون یا حداقل از حکومت عثمانی خارج کنن. یادمونه روسها اسلاوهای شرقی بودن از اول دیگه و در اروپای شرقی و مرکزی ملتهای اسلاو دیگری هم بودن. که نه تنها اسلاو بلکه ارتودوکس و اسلاو بود. در بالکان مثلا هم اروپایی هستن هم ارتودوکسه هم اسلاو. منتها تا اون موقع در جکومت مسلمان ترکان عثمانی. در بالکان حرکتهای ملی گرایی بود میخواستن جدا شن. روسیه هم می‌خواست کمکشون کنه. تو جزئیات جنگهای مختلف روسیه و عثمانی نمی‌ریم. هم پیروزی‌هایی داشتن هم شکستهایی روسها. اما تو این جنگها هروقت قدرتهای اصلی اروپایی اومدن وسط روسها دیدن که فاصله‌شون با اونها زیاده. فاصله فنی نظامی و در نتیجه سوال‌های جدی در جامعه‌ی روشنفکری روسیه مطرح شد که چرا ما همچین شدیم.

فرق عقب‌ماندگی روسیه و ایران

حالا ما وقتی تاریخ قرن نوزده ایران رو می‌خونیم این سوال رو در ایران هم می‌بینیم ولی اینها خیلی فرق دارن. روسیه عقب و توسعه نیافته هست ولی نه مثل ایران. اینها در ۱۸۵۰ مسکو و سنپیترزبورگ‌ رو با راه اهن وصل کرده بودن به هم. تا سال ۱۸۷۵ بیشتر از ۲۰ هزار کیلومتر خط آهن کشیده شد توی روسیه. ایران اون موقع تقریبا هیچی راه اهن نداشت و سر اینکه‌کجا بکشیم کی پول بده‌ حرف بود تا رضاشاه اومد ساخت. اون موقع هم هنوز دعوا بود هنوز هم حرفه که چرا اینو ی کشید اون وری نکشید. قاطی نکنیم یه وقت عقب ماندگی روسیه رو با عقب ماندگی ایران مثلا. نارضایتی جامعه روسیه از توسعه نیافتن در‌ مقایسه‌ با غربه در‌ قیاس‌ با مثلا امریکاییه که در ۱۸۵۰ که روسیه تازه سن پترزبورگ و مسکو رو بهم وصل کرده بود که حدود ۸۰۰ کیلومتر می‌شد، ۱۳.۶۸۰ کیلومتر راه اهن داشت. ۱۳ هزار‌و هفتصد تا اون هشتصدتا.

آمارهای دیگه رو هم می‌شه دید در مقایسه. خلاصه‌ی داستان اینه که جمعیت داشت زیاد مي‌شد و رشد اقتصادی متناسب با این افزایش جمعیت نبود و این شرایط باعث می‌شد روسیه درگیر مشکلات بزرگ بشه. 

جنگ کریمه

این خودش رو بیش از همه وقتی می‌رن جنگ نشون می‌ده. مثلا در جنگ کریمه وسط قرن نوزده  روسیه پنجه در پنجه قدرتهای اروپایی شد وصعیتش مشخصتر هم شد که چقدر از نظر تجهیزات و ادوات جنگی هم نسبت به فرانسه و انگلیس عقب افتاده‌اس. در جنگ کریمه روسیه با اتحاد عثمانی و فرانسه و بریتانیا جنگید و شکست خورد. کشوری هم هست روسیه اون موقع که حتی وقتی صلح بود هم چهار پنجم درآمد دولت صرف هزینه‌های نظامی می‌شد. ارتشش بزرگه واقعا امکاناتش و زور نظامیش زیاده اما از نظر فنی پایینه نسبتا. و در داخل هم وضعش طوریه که هر شش ماه یه شورش دهقانی توی گوشه و کنار روسیه اتفاق می‌افتاد. چون اون‌سیستم‌serf خیلی نارضایتی درست کرده بود دیگه. مردم در فقر و فلاکت. کشور بازنده جنگ کریمه.

اصلاحات تزار الکساندر در داخل کشور

توی این شرایط بود روسیه که یه تزار جدید امد خیلی صریح گف ما دیگه نباید بیشتر از این خودمون رو گول بزنیم ما از کشورهای درجه اول هم فقیرتریم و هم ضعیف‌تریم فقط هم این فقر مال منابع مادی نیست. فکری و ذهنی و مدیریتی هم فقیر و ضعیف و عقبیم. همین هم شد که یه تغییرات اساسی داد. جنگ کریمه رو سریع تموم کرد و نشست پای میز مذاکره. امتیازات مهمی داد و صلح کرد.

در داخل هم تزار الکساندر اصلاحات مهمی کرد. تصمیم گرفت به جای اینکه منتظر باشه یه انقلابی از پایین سیستم رو تغییر بده خودش دست به اصلاح بزنه. در فرایندی به نام  emancipation of serfs این سیستم ارباب رعیتی رو‌ لغوش کردن. بعد از دویست سال. یعنی در دوران رومانوف‌ها ایجاد شد و در دوران رومانوف‌ها هم برداشته شد. که همین خودش پروژ‌ه‌ی خیلی سنگینی بود.

یا مثلا اون دکابریست‌های تبعیدی به سیبری رو عفو داد بهشون آزادشون کرد. سعی کرد تمام نیروهای ترقی خواه رو‌بیاره توی‌ بازی‌ که کمک کنن روسیه عقب موندگیش رو جبران کنه. البته سیاست‌هاش خیلی جواب نداد. فرمان آزادی دهقان‌ها اجرا شد و دیگه رعیت نبودن در ظاهر اما خب زمین هم نداشتن که. دهقانهایی بدون زمین. چقدر؟ یک سوم جمعیت روسیه. یک سوم جمعیت کشور. خیلی پدیده‌ی عظیمی بود و خیلی کمک می‌کنه به فهمیدن جامعه روسیه. بقیه اصلاحاتش هم خیلی جواب نداد و باعث شد که دشمن زیاد پیدا کنه چند بار ترور شد که بالاخره یکیش سال ۱۸۸۱ باعث مرگش شد. پسر ایشون هم که اومد گفت دیگه ازادی بسه. اصلاحات سیاسی رو متوقف کرد. مجدد حکومت پلیسی و سانسور راه افتاد و بگیر و ببند مخالف‌ها و گروه‌های قومی و مذهبی که در اقلیت بودن. 

 

 تناقض آمارها با نابسامانی اوضاع در روسیه

 درسته که روسیه داشت پیشرفت می‌کرد هم در زمینه‌ی نظامی و هم اقتصادی اما اون قدری فاصله داشت با غرب و اون قدری سرعتش کم بود و اونقدر پرجمعیت بود و نیازش زیاد بود که نمی‌تونست برسه به غرب. برای پرکردن اون شکاف سرعتی خیلی بیشتر از اینها لازم بود. روسیه اون موقع صنعت داره دومین صادرکننده نفته، تولید فولادش در حد فرانسه است، در صادرات سوم دنیاست اما جمعیت عظیم روسیه کشاورزن هنوز. جامعه صنعتی نشده. 

اون صادراتی که می‌گیم بیشتر از ۶۰ درصد صادراتش محصولات کشاورزی بود یعنی مواد خام ۱۱ درصدش هم چوب و الوار بود. این‌هارو صادر می‌کرد و تجهیزات کشاورزی وارد می‌کرد با پولش. ترکیب این وضعیت یعنی جامعه‌ای که همچنان بخش عمده‌اش فقیرن و شغلشون هم کشاورزی در مقابل دولتی که داره برای صنعتی شدن و رسیدن به غرب فشار میاره و در کنارش بیشترین هزینه‌ رو هم صرف مقاصد نظامی می‌کنه فاجعه‌ی اجتماعی به بار میاره. چون اون پولی که داره می‌ریزه تو اون ارتش فشل در واقع داره از آموزش و بهداشت می‌زنه اون هم در کشوری که مرگ و میرش در اثر کیفیت پایین خدمات بهداشتی از هر کشور اروپایی دیگه بیشتره. این جمعیتی که داشت سرازیر می‌شد به شهرها مشکل بهداشتی داشت، مشکل مسکن داشت و مشکل آموزش هم داشت اما اولویت دولت تقویت قوای نظامی بود که از اون قوا هم برای سرکوب اعتراض‌های داخلی استفاده می‌کرد. اینها رو که می‌شنویم و می‌بینیم اون وقت کم کم زمینه‌های انقلاب بولشویکی هم داره برامون واضح‌تر می‌شه دیگه. که چطور شد روسیه در قرن بیستم سوسیالیست شد؟ درد چی بود که اون نسخه براش پیچیده شد؟ 

این وسط درگیری‌های خارجی هم بود سال ۱۹۰۴ می‌دونیم روسیه درگیر شد با ژاپن که تو این ویدیو گفتیم. دربار تزار هم پر بود از آدم‌های بی‌مسئولیت ما اینجا وارد جزئیاتش نمی‌شیم اما تقریبا هیچ چیزی در روسیه به سامون نبود ملکه درگیر یک رابطه‌ی عاطفی پیچیده‌ و نامتعارفی بود با راسپوتین که این هم حرف و حدیث و نارضایتی از خاندان سلطنتی رو بیشتر می‌کرد. هزینه‌های دولتی بالاترین رقم در دنیا بود که بیشترش هم هزینه‌ی اشراف و شازده‌ها بود اما مالیات کمی ازشون گرفته می‌شد در مقابلش مالیات رو روی مواد غذایی و ودکایی زیاد کرده بودن که مصرف کننده‌ی اصلیشون دهقان‌ها بودن.  مجموع این شرایط روسیه رو کرده بود انبار باروت آماده‌ی انفجاری کرده بود. 

همه‌ی اینها بود ولی خب همچنان کشوری بود با پتانسیلهای خیلی زیاد و ارتشی سهمگین برای اروپا. سهمگین و البته سنگین. بزرگ.

درگیری‌های روسیه با کشورهای دیگر

خلاصه اینه که قرن نوزده خیلی پر اتفاقه برای روسیه. با جنگهای موفق در مقابل ایران و فنلاند و عثمانی و حتی فرانسه ناپلئون و شکستهایی بزرگ و بعضا تحقیر امیز مثلا در جنگ کریمه در برابر عثمانی و فرانسه و بریتانیا یا بعدتر در جنگ ژاپن. 

هم سرزمین رو بزرگ تر کردن با گرفتن قفقاز از ایران و گرفتن فنلاند هم کمک کردن به مستقل شدن اسلاوهای جنوب در بالکان از حکومت عثمانی. اسلاوهای ارتدوکس جنوب در حکومت ترکان مسلمان عثمانی بودن تا اون موقع میخواستن مستقل بشن و با پشتیبانی روسیه تونستن. 

ببندیم کم کم ویدئو رو با چند تا جمع‌بندی.

می‌دونیم هر فرهنگی در تعامل و رفت و امد با فرهنگ‌های دیگه معمولا همسایه‌هاش درست می‌شه. فرهنگ و هویت روسی هم طبعا ترکیبیه از چیزهایی که اینجا گفتیم و خیلی چیزها که نگفتیم. ولی رد چند تا المانش رو تونستیم بگیریم مسیحیت ارتدوکس، اروپایی بودن و اسلاو بودن. حالا وقتی تو تاریح دنیا یا حتی در اخبار روز می‌بینیم روس‌ها یه جور رقابتی با اروپا دارن خودشون رو در اروپا می‌بینن و نمی‌بینن کمی ریشه‌هاش رو می‌بینیم. از نظر جغرافیایی خیلی واضحه که روسیه اروپاییه. اما ما وقتی می‌گیم اروپایی همیشه نگاهمون جغرافیایی نیست. خیلی وقتها منظورمون غربی بودنه. و اینطوری که نگاه کنیم غربی نیست روسیه وسترن نیست. از نظر شکل نهادهایی که داره و رابطه‌ی این نهادها با هم و با جامعه. شکل حکومت دولت و مذهب. در روابط خارجی هم می‌بینیم رفتار روسیه با اروپا واکنشیه خیلی وقت‌ها. چه مواقع درگیری مثل الان چه در دوره‌های آرامش که می‌گن مثلا  روسیه بود که اروپا رو از حمله مغول حفظ کرد، یا روسیه اروپا رو از امپراتوری ناپلئون نجات داد یا اتحاد جماهیر شوروی جهان رو از خطر فاشیسم نجات داد. که البته حرف‌های کاملا اشتباهی هم نیستن. ولی نشون می‌ده‌ مقداری نکاه روس‌ها رو‌ به اروپا. خودشون رو انگار اروپایی می‌دونن و نمی‌دونن.

من وقتی تاریخ روسیه رو اینطوری بهش نگاه کردم یه شباهتهایی دیدم که از زمان حکومت مسکو تا ایوان مخوف از پتر کبیر تا استالین و پوتین تکرار شدن. البته اینطوری فکر نمی‌کنم که یه چیزی در روحیه روسی در فرهنگ روسها هست که باعث می‌شه دنبال این نظام‌های اقتدارگرا برن. فکر می‌کنم به قول استیون کاتکین  همه جامعه‌ها بعضی وقتها در واکنش به یک‌ بی‌سامانی و آشفتگی و کندی سیستم گاهی یه همچی چیزی می‌خوان یه ادم قوی استرانگ هند ادم کننده بیاد کارو بگیره دستش و اینطور که تاریخ نشونمون داده تقریبا همیشه هم جامعه بعد از مدتی پشیمون می‌شه. ولی این تصمیمیه که برگشتن ازش اکر هم ممکن باشه پر هزینه است. ممکنه یه جاهایی این اتفاق بیشتر افناده باشه یه جاهایی کمتر. روسیه‌ هم یه سری چالش داره. از همه مهمتر احتمالا جغرافیاشه که مرز طبیعی نداره خیلی جاها. اینه که تاریخ روسیه می‌شه تکرار تلاشها برای بزرگ کردن کشور، درست کردن سپر محافظ در برابر غرب و همزمان تلاش برای رسیدن به سطح قدرت‌های اول دنیا و پذیرفته شدن به عنوان قدرت بزرگ. حالا درباره‌ی این بعدا که روسیه قرن بیستم رو دیدیم بیشتر می‌شه حرف زد. همچنین درباره‌ی چالش‌های جغرافیایی روسیه. 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:

بیشتر کنجکاوی کنیم
هری ترومن رئیس جمهور آمریکا
هری ترومن، تنها رئیس جمهور امریکا با پرتاب بمب اتم

نویسنده: علی شیخ، علی بندری قانون اساسی آمریکا اینطوریه که رییس جمهور اگر بمیره یا استعفا بده معاونش می‌شینه جاش. بیشتر بخوانید

تاریخ آلمان یوتیوب بی پلاس
تاریخ آلمان

نویسنده: علی بندری می‌خوایم قصه آلمان رو بگیم. در یک ساعت می‌خوایم تاریخ سرزمینی رو بگیم که الان به اسم بیشتر بخوانید

تاریخ ترکیه از اول
تاریخ ترکیه از اول

نویسنده: علی بندری می‌خوایم ببینیم کشور ترکیه داستانش چیه.  داستان ترکیه رو باید از داستان امپراطوری عثمانی شروع کنیم. البته بیشتر بخوانید

4 نظر برای “داستان روسیه از اول

    1. درود
      چرا داخل سایت شما دیگه پاکدست هاتون نمیتونم گوش کنیم و برا سال قبل فقط هستند؟

  1. سلام ،باعرض احترام حضور ادیب محترم،اساسا کشورها به اصالت خودبرمیگردندفروپاشی قلمرو روسیه بزرگ یابه عبارتی روسیه تزاری به زمانی برمی‌گردد که باانقلاب بلشویکی لنین که از آلمان تفکرات مارکس رابرای روس‌ها به ارمغان آورد وتزا روسیه راسرنگون وباتشکیل حکومت جعای وساختگی اتحادشورویسوسیالیستی میخی برتابوت روسیه کبیر زد وفروپاشی واضمحلال روسرحدات روسیه رابه تدریج رقم زد که درنهایت بافروپاشی شوروی کمونیستی ،روسیه تمامیت ارضی خودرابافریل وتوطیه غرب وآمریکا ازدست داد وسرزمینهای تحت حاکمیت سنتی روسیه با قلمروهای منطقه‌ای خود واعلام اسقلال ونبودن اراده قوی برای جلوگیری ازفروپاشی،ازروسبه شوروی جدا وکشورشدمد بدون هیچ مقاومتی ازطرف دولت مرکزی درمسکو؟واین برای غرب ایده آل و آرزوی دست نیافتنی بود که خواب آنها رابه واقعیت تبدیل کرد،واکنپن نیز روسیه بایستی درصورت فایق شدن برنازی های اکراینی ،باتجربه ای که بدست آوردن ،بدون جنگ سایراقوام جداشده رانیز ترغیب وتشویق به اتحاد مجددباروسیه کنند،والسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *