سخاوتمندی راهی برای مقابله با اضطراب

سخاوتمندی یعنی تحمل بار عاطفیِ اضطراب و ترس از شکست برای کمک به دیگری.

سخاوتمندی کلید رهایی از اضطراب

اضطراب خیلی وقت‌ها پیش از شروع کار جدید سراغمان می‌آید. اضطراب اینکه به قدر کافی در این کار خوب نباشیم. ست گودین می‌گوید برای اینکه به این اضطراب غلبه کنیم باید نگاه سخاوتمندانه داشته باشیم و خودخواهی را کنار بگذاریم.

نویسنده: عباس سیدین

سخاوتمندی در مقابل اضطراب

دوست دارم مطلبی برای یک وبلاگ بنویسم. یا دوست دارم کتابی بنویسم. یا ایده‌ای برای یک محصول تازه دارم. یا یک کسب‌وکار تازه و نو. اما با فکر کردن به آن ترس وجودم را پر می‌کند. ترس از اینکه ایده‌ام به قدر کافی خوب نباشد. ترس از اینکه از پس درست انجام دادنش برنیایم. ترس از اینکه یکی از هزاران عامل خارجی باعث شود موفق نشوم. و این ترس‌ها گاهی و البته در واقع خیلی وقت‌ها به شکل فلج‌کننده‌ای در می‌آید. باعث می‌شود که ایده‌ی کاری را سال‌ها در سر داشته باشیم بدون آنکه هیچ‌وقت قدیم برای عملی کردنش برداریم.

 

شکست قبل از شکست

اضطراب یعنی شکست را قبل از وقوعش تجربه کردن. احساس بد بعد از اتفاق افتادن شکست دیگر اسمش اضطراب نیست. یا سوگ است یا بازیابی و بازسازی. هرچه هست اضطراب نیست. نکته هم اینجا است که آن شکست ممکن است اتفاق بیفتد، و ممکن هم هست اتفاق نیفتد. تا وقتی وارد عمل نشویم نتیجه را نمی‌توان به قطعیت پیش‌بینی کرد. پس این احساس اضطراب فایده‌ای که ندارد هیچ، کلی هم ضرر دارد. 

دوستی دارم که وقتی جوان‌تر بود داستان کوتاه می‌نوشت. داستانش  را به چند نفری هم داده بود که بخوانند و آنها هم خوششان آمده بود. این دوستم بیست سال است که می‌خواهد یک رمان بنویسد اما هنوز ننوشته. درست به همان دلیل ترس از شکست خوردن. راستش اگر می‌نوشت و شکست می‌خورد تا الان دیگر قصه هرطور بود تمام شده بود. اما بعد از بیست ساله هنوز آن داستان را در سرش دارد و هنوز دارد با آن کلنجار می‌رود و هنوز هم از اضطراب شکست خوردنش دارد رنج می‌کشد.

 

چرا اطمینان خاطر جوابی خوبی برای اضطراب نیست؟

اضطراب تقریباً هیچ وقت معطوف به کس دیگر و چیز دیگری نیست. همیشه پای من در میان است. اضطراب همیشه موضوعش حفظ شرایط موجود است. وقتی از شکست خوردن می‌ترسیم یا از این می‌ترسیم که وضعیت موجود به هم بخورد یا از اینکه دیگران درباره‌ی کار من و خود من چطور قضاوت خواهند کرد. این یعنی مساله همیشه «من» است. و اطمینان‌خاطر واقعاً بی‌فایده است چون هیچ وقت به قدر کافی اطمینان خاطر نخواهیم داشت.

آدم‌هایی که مدام نگران هستند دوست دارند به کسی یا چیزی یا وضعیتی نزدیک بمانند که مدام به آنها اطمینان خاطر می‌دهد. 

اما این لزوماً نه کمکی می‌کند که کارشان را بهتر انجام بدهند و نه لزوماً آنها را خوش‌حال‌تر می‌کند.

درست است که اطمینان داشتن حس خوبی دارد اما دوامی ندارد. ست گودین نویسنده‌ی کتاب «مهره‌ی حیاتی» در مصاحبه‌ای می‌گوید اگر امروز به من خبر بدهند که برنده‌ی پولیتزر شده‌ام یک روز و نصفی حسابی سرخوش می‌شوم چون این خبر خوب باعث می‌شود برای آن مدت کوتاه فکر کنم که اتفاق بدی نخواهد افتاد. اما خیلی زود واقعیت خودش را نشان می‌دهد که همه‌ احتمال‌های بعد همچنان محتمل هستند. پس با این اضطراب چه باید کرد؟

 

سخاوت به عنوان درمان اضطراب

راه جایگزین این است که بگوییم: این کاری که می‌کنم ممکن است جواب ندهد. این چیزی که برایم اهمیت دارد ممکن است جواب ندهد و احتمالاً هم جواب نمی‌دهد. اما اگر جواب ندهد به تجربه‌ام اضافه می‌شود و می‌روم سراغ ایده‌ی بعدی. من که در صحرا زندگی نمی‌کنم و در اغلب اوقات، همه‌ی زندگیم به این کار و ایده‌ای هم که دارم وابسته نیست که اگر جواب ندهد تباه بشوم. 

در عوض نگرانی من از شکسته شدن اعتماد به نفس و احساس شکست خوردن است. که هیچ کدام کشنده نیستند. آن زمانی که صرف می‌کنی تا به انجام کار فکر کنی، آن زمانی که صرف خیال‌پردازی و فاجعه‌پردازی درباره‌ی کار می‌کنی هیچ کمکی به تو نمی‌کند. 

گودین می‌گوید که سال‌های متمادی در حال شکست خوردن بودم و مدام هم در حال روایت ماجراهای مشکلات و موانعی بودم که در سر راهم قرار داشت. اما بعدتر توانستم ذهنم را به سمت این ببرم که «صرفاً کار را بکن». یعنی این نگرانی‌ها از خود اتفاقی که ممکن است بیفتد بدتر است پس بهتر است که «صرفاً» کار را انجام بدهیم در مقابل آن کار سخاوتمند باشیم و مهارتمان را در مسیر بیشتر کنیم.

ست گودین تعریف می‌کند که وقتی اولین کتاب موفقم را نوشتم بعدش گفتم که خب حالا چه‌کار کنم؟ چطور ممکن است این موفقیت را تکرار کرد؟ قضیه هم فقط پول نیست. خواننده‌ی من انتظاری دارد. انگار من به او وعده‌ای داده‌ام. چطور می‌توانم به این وعده، به این ارتباطی که بین ما است وفادار بمانم. و همین باعث شد که یک سال نتوانستم هیچ کاری بکنم.

اما تصادفاً فهمیدم که حرفی دارم برای گفتن که به کتاب قبلی‌ام ربطی نداشت. خب چه کنم؟ اینجا بود که متوجه شدم این مدل فکر کردنم خودخواهانه بوده. چون تنها چیزی که نگرانش بودم شکست خوردن بود. اینکه تصویری که از من در ذهن مخاطب نقش بسته بشکند یا خراب شود. به جای این خودخواهی باید به سخاوتمندی فکر کنم:

سخاوتمندی به معنای مجانی ارائه دادن کار نیست. شما به یک جراح پول می‌دهی که جانت را نجات بدهد. اما باز از آن جراح ممنون خواهی بود. سخاوتمندی یعنی تحمل بار احساسی عاطفی برای کمک به دیگری. با فهمیدن این نکته متوجه شدم که مساله‌ی کتاب نوشتن این نیست که من یک کتاب دیگر بنویسم. بلکه مساله این است که شاید بتوانم به کس دیگری کمک کنم، کسی که به کمک آدمی مثل من نیاز داشته باشد. 

ایده‌هایی که داریم، چیزهایی که می‌دانیم و می‌توانیم با کار و تولید چیزی به دیگران منتقل کنیم مثل هدیه‌هایی به دیگران هستند. باید با این ایده‌ها سخاوتمندانه برخورد کرد. نباید مدام فقط به فکر خودمان و ایگو و شهرت و پول خودمان باشیم. اینطوری بهتر می‌توانیم موضوع شکست خوردن را کنار بگذاریم؛ کارمان را بکنیم و به دیگران کمک کنیم. بقیه‌ی آن چیزها مثل خرج و مخارج، و اعتبار اجتماعی خود به خود در کنار این ماجرا حل می‌شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: گفتگوی ست گودین در پادکست تیم فریس

تصویر اصلی یاداشت عکسی از timmossholder است

بیشتر کنجکاوی کنیم
فریب هایی درباره موضوعات مهم زندگی
فریب‌هایی درباره موضوعات مهم زندگی

چی باعث می‌شه احساس موفقیت و خوشبختی بکنیم؟ چه چیزهایی توی زندگی برامون مهم هستن؟ ممکنه درباره اهمیت این موضوع‌ها بیشتر بخوانید

از بازار بد به بازار خوب با مک میلان
از بازار بد به بازار خوب با مک میلان در بازآفرینی بازار

چرا برخی متفکران به نهاد بازار بی‌اعتمادن؟ اصلا یک قدم عقب‌تر بهتره ببینیم از اول بازار برای چی درست شده؟ بیشتر بخوانید

به چه کاری بچسبم چی رو رها کنم؟
به چه کاری بچسبم؟ چی رو رها کنم؟

ست گودین اولین روز از سال جدید میلادی یکی از اون حرف‌هایی رو در وبلاگش پست کرد که مثل خیلی بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *