اگر قرار است که در یک نظام دموکراتیک تصمیمات را مردم (و نمایندههای مردم) بگیرند پس متخصصین زمینههای مختلف چهکارهاند؟ و اگر همهی شهروندان نمیتوانند متخصص باشند پس چطور باید درباره مسائل تخصصی تصمیم بگیرند؟
نویسنده عباس سیدین
دموکراسی و تخصص
در یک نظام دموکراتیک اگر قرار است تصمیمات و برنامهها با نظر مردم (نمایندههای مردم) تعیین تکلیف شود، پس متخصصها چه نقشی دارند؟ اگر نمایندگان مردم نظرشان این است که بودجه نهادهای نظامی باید زیاد بشود یا بخواهند تصمیم بگیرند که این یا آن قرارداد بلندمدت خارجی را تصویب کنند، متخصصهای اقتصادی و نظامی و روابط بینالملل چه حرفی برای گفتن دارند؟ از طرف دیگر اگر بخواهیم تصمیمها را بر عهدهی متخصصین بگذاریم آیا این با هدف دموکراسی که مشارکت همهی افراد و گروهها در تصمیمسازی است، ناسازگار نیست؟
ناتوانی عامهی مردم از تصمیمهای تخصصی
توماس نیکولز نویسندهی کتاب «مرگ تخصص» اینطور شرح میدهد که یکی از طرفین این دعوای قدیمی میگوید عامهی مردم و شهروندان عادی آگاهی و امکان و توانایی کافی ندارند تا مسائل پیچیدهی این دنیا را به صورت گسترده درک کنند. یعنی دنیا پیچیدهتر از آن است که همهی ما بتوانیم جنبههای متعددی از آن را خوب و دقیق درک کنیم و در بهترین حالت، هرکدام میتوانیم در یک کار و شغل و زمینه خبره بشویم.
این دیدگاه میگوید ما شهروندهای عادی، زندگی مستقیم و روزمرهی خودمان را از نزدیک میشناسیم و غیر از آن درک ما از بقیهی دنیا ساخته و پرداختهی بازیگران دیگری مثل رسانهها و افکار عمومی است. مثلاً ما آدمهای عادی تقریباً اطلاعی از فرآیند تدوین و جزئیات برنامههای دولت نداریم. وقتی قانون یا طرح و لایحهای در یک نظام دموکراتیک در حال بررسی و تصویب است معمولاً سندهایی چند صد صفحهای بررسی میشود که به جز نویسندگان آنها تقریباً هیچ کس حتی حوصلهی بررسی دقیقشان را ندارد. رسانهها هم تقریباً هیچ وقت وارد جزئیات این بحثها نمیشوند و در بهترین حالتش به تیتر و عنوان مساله اکتفا میکنند.
خلاصه کتاب مرگ تخصص را در اپیزود ۶۶ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید.
تخصص یا برساختهی قدرت؟
طرف مقابل این بحث هم نکتهی مهمی را میگوید. آنها منتقد اقتدار و نفوذ متخصصین هستند.
از یک طرف میگویند با تخصصی شدن دانش (در هر زمینهای) نهادهای مختلفی به عنوان نگهبانهای دانش ایجاد میشوند؛ مثل دانشگاهها، هیئتها و شوراهایی برای تخصیص بودجههای تحقیقاتی، نشریات علمی که هر کدام هیئت بررسی و تحریریهی خودشان را دارند. حرف منتقدان این است که هر کدام از این نهادها منافع و خواستههای خودشان را دارند و نتیجهی کارشان و آن چیزی که به عنوان دانش به دست جامعه میدهند آغشته است به خواستهها و نظرات آنها. برای همین منافع این نهادها روی فرآیند کار علمی و نتیجهاش (یعنی تخصص متخصصها) اثر میگذارد. این موضوع مهمی است که باید مفصلتر به آن پرداخت اما چیزی که به ماجرای دموکراسی و تخصص مربوط میشود نقد دیگری است.
انتقاد دیگر هم به نقش تخصص در فرآیندهای دموکراتیک وارد میشود: اینکه تصمیمها را به دست متخصصین بدهیم، با هدف دموکراسی یعنی مشارکت همهی مردم در تصمیمسازی ناسازگار نیست؟ چون نگاه، نظر و عقیدهی متخصصها لزوما نگاه، نظر و عقیدهی اکثریت جامعه را نمایندگی نمیکند و برای همین نظر متخصصان انعکاس دهندهی نظرات اکثریت نیست. و وقتی به نظرمتخصصان اکتفا میکنیم انگار بخش قابل توجهی از جامعه را نادیده گرفتهایم.
تفاوت بین سیاستگذاری و تصمیمگیری
پس دو مساله در رابطهی تخصص و دموکراسی مطرح است: اول اینکه مردم عادی لزوماً نمیتوانند در مسائل تخصصی نظر بدهند؛ و دوم سپردن امور به دست متخصصین با هدف دموکراسی سازگار نیست. تام نیکولز میگوید هردو مسئله از این میآید که انگار هم عامه مردم و هم گاهی سیاستمدارها نقش متخصصهای سیاستساز و رهبران تصمیمگیرنده را یکی فرض میکنند. در حالی که متخصص در نقش مشاور و سیاستساز دخالت میکند، نه تصمیمگیر. تصمیمگیر نهایتاً نماینده خود مردم است.
نویسندهی کتاب «مرگ تخصص» میگوید متخصصها و رهبران سیاسی منتخب تقریباً هیچوقت یک گروه مشترک نیستند و نمیتوانند هم باشند. حتی در یک شورای شهر کوچک هم آنقدر مسائل مختلف و تخصصی مطرح است که یک نفر یا یک شورا نمیتواند در همهی آنها متخصص شود؛ چه رسد به رئیسجمهور یک کشور. اینجاست که نقش متخصصین به عنوان سیاستسازها اهمیت پیدا میکند.
متخصصین در قالب گروهها و شوراهای مشورتی و نویسندگان خط مشیهای سیاسی و برنامهها عمل میکنند و سیاستمدار، چه رئیسجمهور باشد و چه نمایندهی منتخب یکی از انواع شوراها در یک نظام دموکراتیک از طرف شهروندان نظر متخصصین را میشنود و تصمیم میگیرد.
در یک نظام دموکراتیک قرار نیست تصمیمها را فقط به دست متخصصین بسپاریم و از طرف دیگر قرار نیست دموکراسی به همهمهی پرآشوب و کر کنندهی صداهای مختلف تبدیل شود. همانقدر که متخصصها وظیفه دارند با تمام قوا دانش تخصصیشان را در اختیار جامعه قرار دهند، شهروندان هم در مقام شهروندی وظیفه دارند مدام آگاهی خود را نسبت به نظر متخصصها بالا ببرند و در تصمیمگیریهایشان از این دانش انباشته استفاده کنند.
خیلی جالب بود