بخشی از کتاب «کی» نوشتهی دنیل اچپینک که خلاصهش رو تو اپیزود ۳۷ بیپلاس تعریف کردیم به زمان درونی موجودات اختصاص داره. ما تو اون اپیزود یه اشارهی کوتاه بهش کردیم اما آلن بوردیک تو کتاب Why Time Flies مفصلتر بهش پرداخته و اساسا سعی کرده به این سوال به ظاهر ساده اما عمیق جواب بده که زمان چیه؟
آلن بوردیک نویسنده کتاب چرا زمان مثل باد میگذرد؟ مطمئناً به همهی سوالها دربارهی زمان جواب نمیده و دقیقا به همین دلیل ما رو اسیر خودش میکنه. چون چاه عمیقی از پرسشهای جذاب به وجود مییاره و نگاه اجمالی به رازی عمیق برای بشر داره: ماهیت زمان.
نویسنده: مریم مهری
دریافت زمان به روشهای مختلف
ممکنه اول اینطور به نظر برسه که زمان چیز مسالهدار و قابل بررسیای نیست. همهچی ظاهرا مشخصه. زمان میگذره، ساعتها اندازهگیریش میکنن و ما هم از گذرش به خوبی مطلعیم. این بررسی ممکنه بیشتر از سه دقیقه طول نکشه و به نظر برسه که هیچچیز جالبی در رابطهش وجود نداره ولی هرچی بیشتر نگاه کنیم میفهمیم که چندان دربارهش نمیدونیم. مغز، بدن و سلولهای ما هرکدوم زمان رو به روشهای مختلف دریافت میکنن که این هنوز به خوبی توسط علم درک نشده. خیلی از آزمایشها نشون میدن که ما زمان رو به روشهای ظریفتر و پیچیدهتری از اونچه که انتظار میره پیگیری میکنیم و این روانشناسها رو متحیر میکنه.
بعضی از عصبشناسها مغز رو به عنوان ماشین زمان میشناسن که مکانیسم اصلیش جمعآوری خاطرات گذشته به منظور پیشبینی آیندهس. فیلسوفها دربارهی وجود زمان بحث میکنن و شاید جالبتر از همه فیزیک باشه که به ما یاد میده زمان فیزیکی به طور شگفتانگیزی متفاوت از تصور ما از زمانه. زمان با سرعتهای مختلف در ارتفاعات مختلف حرکت میکنه و حتی جالبتر اینکه به نظر میاد کیفیت انتزاعی زمان با خیلی از اسرار حل نشدهی بزرگ در اطراف ما ارتباط داره: طبیعت ذهن، منشاء جهان، سرنوشت سیاهچالهها، برگشتناپذیری پدیدههای کلان و عملکرد زندگی.
تبدیل زبان خشک علوم به تجربیات ملموس
بوردیک نویسندهی وبلاگ علم و فناوری مجلهی Elements و از کارکنان نیویورکره. روزنامهنگاری که اشتیاق زیادی به موضوعات مرتبط با علم داره و از این توان برخورداره که زبان خشک علوم آزمایشگاهی رو تبدیل کنه به چیزی که مستقیما به تجربه، احساسات و سوالات روزانهی ما مربوط میشه. بوردیک تحقیقات علمی رو دربارهی چیزهایی که واقعا هست ارائه میکنه، دربارهی ماجراجوییهای پرجنب و جوش و ما رو میرسونه به جایی که اونچه هنوز نمیدونیم جالبتر از اون چیزیه که میدونیم. موضوعات معدودی هستند که به اندازهی زمان مستقیما به ما برخورد میکنن. زمان نه تنها چیزیه که توش غوطهوریم، مثل ماهی تو آب، بلکه عنصری از زندگی ماست که مدام در حال مبارزه باهاشیم، دیوونهمون میکنه، امکاناتمون رو گسترش میده، ساکتمون میکنه یا ما رو از دست میده.
بوردیک تو این مصاحبه میگه: یکی از اولین چیزهایی که دربارهی زمان یاد گرفتم این بود که میرفتم سراغ دانشمندها و ازشون میپرسیدم زمان دقیقا چیه؟ اونها هم سوال رو به خودم برمیگردوندن و میگفتن منظورت از زمان چیه؟ نکته اینه، چیزی که ما اسمش رو زمان میگذاریم در واقع تجربیات مختلف زیادیه… زمان چطور تعیین میشه؟ انتظار به چه معنیه؟ عجله کردن یعنی چی؟ اینها همه تجربیاتیه که یاد میگیریم، با هم رد و بدلشون میکنیم و به نسل بعد انتقالشون میدیم.
زمان مغز را فریب میدهد
بخشی از کتاب چرا زمان مثل باد میگذرد؟ کارکرد مغز در قبال زمانه و آلن بوردیک گزارشی از آزمایشهای مختلف در این مورد رو هم ارائه میکنه. بوردیک میگه هر بار که تایپ میکنیم، از لحظهای که دکمهی کیبورد رو فشار میدیم تا لحظهای که حرف روی صفحهی مانیتور نمایش داده بشه، تقریبا ۳۵ میلی ثانیه تاخیر وجود داره. ولی مغز ما وانمود میکنه که این فرایند در لحظه اتفاق افتاده و هیچ شکافی بین عمل و عکسالعمل وجود نداره.
یه آزمایش اینطوریه که روی موس کلیک میکنید و مکاننما روی صفحهی مانیتور حرکت میکنه. تو این آزمایش گفته میشه که بین کلیک و حرکت ۱۰۰ میلیثانیه تاخیر داره. بعد از مدتی، اون تاخیر ۱۰۰ میلی ثانیهای حذف میشه و نکتهی عجیب اینه که وقتی تاخیر حذف میشه مغز شما انقدر منتظر اون تاخیره که به نظر میرسه قبل از کلیک روی موس، مکاننما حرکت کرده. در واقع همون زمانی که کلیک میکنیم مغز ما در حال کالیبره شدنه و فریب میخوره.
تو کتاب توضیح داده میشه که زمان خیلی فراتر از یک ساختار فنیه. بدن همهی موجودات زنده ساعت درونی داره که بیشتر به عنوان ریتم شبانهروزی شناخته میشه. این ریتم روی دمای بدن، سرعت رشد مو و هوشیاری و سایر فرآیندها تأثیر میذاره.
اگر کنجکاوین درباره ریتم شبانهروزی بدونین یادداشت رقصیدن با ریتم روزانه رو بخونین.
بوردیک کتاب خودش رو با بیان اینکه نمیتونه هیچ نتیجهگیریای کنه تموم میکنه: “میتونم تضمین کنم که این صفحات به آخرین سوالها و کنجکاویهای شما در مورد زمان جواب نمیدن.” منظور اینه که متوجه میشیم معماهای خیلی بازتری نسبت به اونچه قبل از باز کردن کتاب فکر میکردیم، وجود داره. و این نقطهی قوت کتابه. وقتی به آخر کتاب میرسیم در مورد معنی “زمان حال” واقعاً متحیر میشیم و از خودمون میپرسیم چطور بدون نگاه کردن به ساعت میدونیم که ساعت چنده؟ و همینطور به دانش علمی امروز دربارهی ماهیت زمان نزدیکتر میشیم: یه معمای افسونکننده.
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردم:
- نیویورک تایمز
- واشنگتن ایندیپندنت
- تصویر اصلی یادداشت عکسی از بلیندا فوینگز است