کتابها مثل هندونهی در بستهان. مخصوصا کتابهایی که هیچی از نویسنده و مترجمشون نمیدونیم و قبلا چیزی ازشون نخوندیم. اینجاست که خلاصه کتاب به کارمون میاد و باعث میشه مغز و حرف اصلی کتاب رو بفهمیم و با شناخت بیشتری بریم و شروع به خوندن اصل اثر بکنیم. احتمالا همین نیاز بود که باعث شد وبسایتها و اپلیکیشنهایی یکییکی از راه برسن که کارشون ارائهی خلاصه کتاب شده و به سرعت هم محبوب شدن: Blinkist، Soundview وCliffsNotes . شعارشون هم بدون اینکه با کسی تعارف داشته باشن اینه: کمتر بخون و بیشتر یاد بگیر. اما رفتن سراغ خلاصه کتاب چه مزایا و مضراتی داره؟
نویسنده: مریم مهری
خلاصه کتاب به چه کار میاد؟
دلایل زیادی برای خوندن کتاب وجود داره، اما دو دلیل اصلی سرگرم شدن و کسب دانشه. کسانی که برای سرگرمی کتاب میخونن احتمالا به خلاصه کتابها بسنده نمیکنن. ولی کسانی که دنبال کسب دانشند چرا، این گروه امکانش بیشتره که برن سراغ خلاصه کتاب، تا وقتشون کمتر تلف بشه و زودتر بفهمن که ایده اصلی نویسنده چیه و آیا ارزش داره برن سراغ نسخهی کامل یا نه. صرف چسبیدن به ایده اصلی نویسنده باعث شده که خلاصه کتاب برای خیلی از آدمهایی که دنبال کسب دانشند، جای خوندن اصل اثر رو بگیره.
این روزها که وقت آدمها کمتر و کمتر میشه تمرکز و مطالعهی طولانی هم کیمیاست، تو این شرایط وقت کم و تمرکز کوتاه مدت خلاصه کتابها محبوبتر از همیشه شدن. انگار رفتن سراغ خلاصه کتاب، یه کم از بار عذاب وجدان آدمهایی که مطالعه رو از زندگیشون حذف کردن، کم میکنه. استدلال هم اینه که حرف اصلی نویسنده از همین خلاصه درمیاد و ما هم دنبال همون حرف اصلی هستیم. اما سوال اینه که آیا دونستن ایدهی اصلی کتاب و مغز حرف نویسنده کافیه؟
روایتها مهمند
ارزش کتابها فقط به خاطر ایدههایی که دارن نیست، این ایدهها رو اغلب میشه از یه خلاصه کتاب فهمید. اما کتاب خوندن کار ذهنی دشواریه که نیاز به تمرکز داره و همزمان تفکر عمیقتری رو باعث میشه. یکی دیگه از ارزشهای جانبی کتاب خوندن هم تقویت همین مهارت تمرکز و فکر عمیقه. فکر کردن به محتوای کتاب وقت خوندن اون گوهر کیمیاییه که خیلی مهمه. چیزی که ما دیگه وقت چندانی براش نداریم، بس که درگیر مشغلههای مختلفیم و اسیر شبکههای اجتماعی و دنیای دیجیتال. حرف اینه که یه کتاب واقعا طولانی و خوب دربارهی یه موضوع، تأمل بسیار طولانیتری رو باعث میشه و چون ما زمان بیشتری رو با کتاب میگذرونیم احتمالا تاثیر بیشتری نسبت به خلاصه کتاب روی ذهن و فکر و روانمون داره.
خیلی از برنامههای کاربردی مثل Blinkist، وقتی میخوان کتابها رو خلاصه کنن، «داستان» رو حذف میکنن و انتخاب میکنن که فقط روی ایده و حرف اصلی تمرکز کنن. در نتیجه، خیلی از چیزهای «منطقی» که تو کتاب اومده، وقتی فقط خلاصه کتاب رو بخونیم، تأثیر زیادی رومون نمیذاره. روایتی که کتاب ارائه میده، این کمک رو میکنه که پیامهای عمیقش رو بهتر درک کنیم، چون در بستر روایی که نویسنده انتخاب کرده دارن مطرح میشن و این بستر اگه حذف بشه، که در خلاصه کتابها اغلب این اتفاق میافته، اونوقت ممکنه خیلی از ایدههای نویسنده که شاید به اندازهی ایدهی اصلی مهم باشن، از دست بره.
یه مسالهی دیگه اینه که مهمه کی کتاب رو خلاصه میکنه. احتمالش خیلی زیاده کسی که کتاب رو خلاصه میکنه اولویتهاش در اهم و فیالهم کردن مطالب، متفاوت از ما باشه. احتمالا برای شما هم پیش اومده وقت خوندن کتابی، چیزی در ذهنتون برجسته شده که به کل با اونچه که دوستتون خونده متفاوته و همین کشفها لذت خوندن رو دوچندان کرده. اما همین قسمت ماجراس که مهم میشه نگاه ما چقدر شبیه نگاه کسیه که کتاب رو خلاصه کرده و گذاشته جلومون.
کمک به چگونه فکر کردن
کتابها اطلاعات زیادی در خودشون دارن و تجزیه و تحلیلهایی ارائه میدن که ممکنه باهاشون موافق نباشیم. ولی مهمه بفهمیم نویسنده چطور استدلال کرده و به نتیجهگیری رسیده. با کتاب خوندن فکر کردن رو یاد نمیگیریم بلکه چطور فکر کردن رو یاد میگیریم. یاد میگیریم که نویسنده چطور استدلال کرده، چطور فکر میکنه، چطور از دادههای مطرح شده به دریافت خاصی رسیده و چطور از آمار و داستانها استفاده کرده. خوندن هر کتاب فرصتیه برای کشف مدل فکری نویسنده و برای همین هم فرصتیه برای ما تا با یک شیوهی جدید استدلال و تفکر آشنا بشیم.
همهی اینها به نظر میرسه که در خلاصه کتابها تا حد زیادی غایب باشن. این فرایند رو فقط میشه از خوندن کل کتاب یاد گرفت نه از تیکههایی که از مطالعهی خلاصهها به دست میاد. تصور کنید در حال تماشای تریلر یه فیلم هستید و نه خود فیلم. میتونید بفهمید که فیلم دربارهی چیه ولی تا زمانی که کامل تماشاش نکنید، تفاوتهای ظریف رو درک نمیکنید.
کمک به تمرکز
به نظرتون کی دامنهی توجه بیشتری داره؟ ماهی قرمز یا آدمیزاد؟ مطالعات نشون میده که در حال حاضر دامنهی توجه آدم کمتر از یه ماهی قرمزه یعنی کمتر از هشت ثانیهس. با این حال یکی از کلیدهای موفقیت آدمیزاد، توانایی تمرکز به مدت طولانیه. صدای مداوم تلفن، ایمیل، واتساپ، اینستاگرام، توییتر، بقیه مسنجرها و شبکههای اجتماعی، یه حواسپرتی بیپایان رو باعث شدن. جای تعجب نداره که با وجود همهی این آلودگیهای صوتی و تصویری که قاتل تمرکزند، تمایل داشته باشیم بیشتر کارهای روتین بکنیم و کمتر دست به تولید بزنیم.
بیحوصله بودن به یه تجربهی بدیع در زندگی مدرن تبدیل شده. تو نوشتهی «کسالت با زندگی ما چه میکند؟» دربارهش بیشتر توضیح دادیم. آخرین باری که بیحوصله و کسل بودید ولی سراغ گوشیتون برای چک کردن واتساپ و تلگرام و اینستاگرام نرفتید، چه زمانی بود؟
اینجا کتابها نقش خیلی مهمی تو بیشتر شدن تمرکز بازی میکنن. ما رو به چالش میکشن تا طولانیمدت تمرکز کنیم و دنبال حرفشون از این صفحه به اون صفحه بریم. خوندن یه کتاب کامل و نه فقط خلاصهی اون، به تمرکز نیاز داره. برای همین هم هست که اغلب بعد از خوندن چند صفحه دچار خوابآلودگی میشیم. مغز ما به زمان احتیاج داره تا خودش رو با ترمز روی یه چیز به مدت زمان طولانیتری تنظیم کنه چون حالا دیگه به طور روزافزون و به راحتی حواس ما در حال پرت شدنه. اگه میتونید یک کتاب رو کامل بخونید بدون اینکه سراغ گوشی برید و این مقاومت رو در خودتون به وجود آوردید، شما سلطان تمرکز هستید. در اپیزود یازدهم پادکست بیپلاس دربارهی اهمیت تمرکز بیشتر صحبت شده.
کمک به توسعهی همدلی
تقریبا همه این جمله رو درمورد سفر شنیدیم که «این سفره که اهمیت داره، نه مقصد». در مورد کتابها هم همینه. کتابها رو فقط برای رسیدن به نتیجهی نهایی نمیخونیم، بلکه به این دلیل هم میخونیم که از این تجربه لذت میبریم. سفر مهمه چون نویسنده رو تغییر داده و همون چیزیه که ما رو تغییر میده یا روی ما تاثیر میذاره و توان همدلیمون با نویسنده، با سفری که اومده و حرفی که میزنه رو بیشتر میکنه. وقتی کتاب میخونیم، جهانبینی خودمون رو زیر سوال میبریم. چه موضوع عشق و دوستیابی باشه، چه تجارت و کارآفرینی باشه، چه روانشناسی و اقتصاد باشه.
اینها چیزهاییه که تو خلاصه کتابها نمیشه بهشون رسید. همون طور که بارها تو بیپلاس شنیدیم به خلاصه کتابها بهتره به چشم دعوتی به خوندن اصل کتاب نگاه کرد و رفت سراغشون و نباید فکر کنیم خلاصه کتاب میتونه جای خوندن اثر کامل رو بگیره. خوندن کتاب برای ما یه سفر کامل با تمام فراز و نشیبها و چالشهاشه: چالش تمرکز، چالش مخالفت با حرف نویسنده و چالش چطور به فکر مستقل رسیدن. همهی اینها کتاب خوندن رو، مخصوصا کتاب خوب و پرمغز خوندن رو، تبدیل به غنیمتی ارزشمند میکنه.
ـــــــــــــــــــــــــ
تصویر اصلی یادداشت کاریه از انسیه کهندانی