گورباچف از بوخارین اعادهی حیثیت کرد. پنجاه سال بعد از اینکه استالین دستور اعدام بوخارین را صادر کرده بود. اما گورباچوف با اعادهی حیثیت از بوخارین به دنبال چه هدفی بود؟ اصلاً بوخارین چرا اعدام شد؟
نویسنده: عباس سیدین
یک تاریخ ممکن
یکی از چهرههای برجسته و مهم در تاریخ شوروی نیکولای بوخارین است. کسی که در اپیزود ۴۳ پادکست فارسی بی پلاس در خلاصه کتاب مقبره لنین بخشی از داستان و ماجرای او را شنیدیم.
بوخارین یکی از تئورسینهای کمونیست و از رهبرهای اصلی انقلاب بلشویکها بود. اما در ۱۹۳۸ اعدام شد. قبل از اعدامش در سال ۱۹۳۸ نامهای نوشت و از همسرش قول گرفت که متن آن را به خاطر بسپارد و روزی که وقتش شد آن را منتشر کند. در این نامه بوخارین میگوید «در این روزها که شاید آخرین روزهای عمر من باشد، اطمینان دارم که تاریخ، دیر یا زود و ناگزیر غبار را از چهرهی من پاک خواهد کرد. رفقا! شما باید بدانید بر پرچمی که در رژهی پیروزمندانهتان به سوی کمونیسم به دوش میکشید قطرهای از خون من هم هست.»
اما چرا بوخارین انقلابی اعدام شد؟
ایدئولوژی و بازی قدرت
بعد از مرگ لنین، و با به قدرت رسیدن استالین تصمیمهای مهمی باید در زمینههای اقتصادی و سیاسی گرفته میشد که روند آیندهی حکومت انقلابی تازهتاسیس را تعیین میکرد. لنین فقط چند سالی بعد از انقلاب زنده بود و در زمان مرگش هنوز سوالها و مسالههای مهمی دربارهی حکومت انقلابی حل نشده بود. مثلاً هنوز روشن نبود که نظام کشاورزی چطور قرار است کمونیستی شود. بخش صنعتی تحت کنترل دولت قرار گرفته بود، اما بخش کشاورزی هنوز تحت نظام بازار کار میکرد و این برای کمونیستهای انقلابی مطلوب نبود.
از طرف دیگر، ساختار قدرت هم هنوز ناپایدار بود. جایگاه استالین هنوز مستحکم نشده بود و این مایهی درگیریها و اختلافهای بسیاری بین اعضای ارشد حزب کمونیست بود. یعنی استالین، تروتسکی، زینوویف، کامنف و البته بوخارین. اینها پیشگامان و بزرگان حکومت انقلابی بودند و حالا باید مسیر آیندهی انقلاب را تعیین میکردند.
پایان شطرنج قدرت
استالین به تدریج همهی رقبا را کنار زد؛ اول به صورت سیاسی آنها را شکست داد و بعد هم شروع کرد به حذف کردن فیزیکی و اعدام آنها. بوخارین در دورهای متحد استالین در برابر عضو قدرتمند دیگری از حزب کمونیست بود، یعنی تروتسکی؛ اما بعد از حذف شدن تروتسکی نوبت رقبای بعدی استالین بود. بوخارین هم یکی از همین رقبا بود. در نهایت و در دورهای که آن را دورهی «وحشت بزرگ» مینامند، استالین قدرت خود را به صورت مطلق تثبیت کرد و هر صدای مخالفی را حذف کرد. در همین دوره بود که بوخارین هم به عنوان خائن وطن اعدام شد.
الگوی تازه برای یک تاریخ تازه
چند دهه بعد از این ماجراها در ۱۹۸۸ گورباچف رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی شد؛ گورباچوف به دنبال تصویر تازهای از تاریخ و الگوی تازهای برای حکومت شوروی بود. تصویر تازهای از پیشرفت همراه با اعتدال بود. تصویر استالین و جنایتهایش از یک سو، و فساد، ناتوانی و ناکارآمدی جانشینانش، از سوی دیگر سایهی سنگینی بر تاریخ شوروی انداخته بود. گورباچف میخواست این تصاویر را تغییر دهد.
برای ترسیم تصویر جدید، پررنگ کردن بوخارین گزینهی مناسبی بود. گورباچف با پاک کردن نقاب خیانت از چهرهی بوخارین و حرف زدن از بوخارین به عنوان چهرهای در مقابل استالین این تصویر جدید را ساخت. البته حتی وقتی گورباچوف داشت روی متن سخنرانی مهمش دربارهی تاریخ شوروی کار میکرد، هیچ منبعی در شوروی چاپ نشده بود که دربارهی زندگی بوخارین باشد. برای همین ناچار بود از یک کتاب زندگینامهی بوخارین استفاده کند که محققی در دانشگاه پرینستون نوشته بود. سخنرانی گورباچف، یکی از سخنرانیهای تاریخی شوروی شد. در همان سخنرانی تغییر لحن نظام نسبت به بوخارین مشهود بود و الگویی شد برای یک تاریخ نازیسته در شوروی.
بعد از این سخنرانی این سوال پررنگ شد که آیا ممکن بود که روند ماجرا طور دیگری پیش برود؟ طوری که میلیونها و میلیونها نفر در قحطی و جنگ، یا با اعدام و تبعید و شکنجه کشته نمیشدند؟ اگر کسی مثل بوخارین به جای استالین به قدرت میرسید آیا روند تاریخ و اتفاقات شوروی عوض میشد؟ حتی گاهی در این تحلیلها در مقابل استالینیسم از بوخارینیسم نام میبرند.
واقعیات و آرزوها
اینکه اگر بوخارین بر استالین پیروز میشد چه نتایجی به دنبال داشت، سوالی است که هیچ جواب قطعی ندارد. ما فقط میتوانیم حدس و گمان بزنیم و شواهد و قراین را بررسی کنیم. اینکه بوخارین از استالین معتدلتر و نرمتر بود، شاید به معنی آن نباشد که بوخارین آدم لیبرالی بود. مثلاً بوخارین در فصل هفتم کتاب «برنامهی انقلاب جهانی» که درست پس از انقلاب در سال ۱۹۱۸ منتشر کرده بود مینویسد «امروز میتوانیم ببینیم که نقض آزادی در رابطه با دشمنان انقلاب ضروری است؛ در زمان انقلاب نمیتوانیم به دشمنان انقلاب و دشمنان خلق آزادی دهیم.»
اما در قیاس با استالین، چهرهی مغلوب بوخارین مثال و ایدهی بهتری برای آیندهی شوروی بود. گورباچوف و همفکرانش به دنبال تصویر تازهای بودند که در قالب ایدئولوژی رسمی نظام شوروی تغییری در روند و مسیر حرکت آن بدهند و آن را اصلاح کنند.
این نگاه دوباره به تاریخ باعث شد تا پس از چند دهه از بوخارین اعادهی حیثیت شود و همسرش که هنگام ازدواج با او ۲۲ ساله بود و در ۲۴ سالگی بیوه شده بود، بتواند پس از پنجاه سال و پس از زندان و تبعید و آزارهای مختلف وصیت شوهرش را اجرا کند و صدای او را به گوش نسلهای بعدی همرزمانش در آینده برساند.