نویسنده: بهجت بندری، علی بندری
یه جنگی هست اول قرن بیستم که من اسمش رو هم نشنیده بودم و توش گاندی و چرچیل در یک طرف منازعه بودن و از نتایج غیر مستقیمش این بود که دولت انگلیس دید مردم خیلی ناسالم شدن و تصمیم گرفت بیاد وسط و یه تغییرات مهمی در اداره جامعه بده. این یادداشت درباره این جنگه. جنگ بوئر.
دو سوال با یک جواب
من عاشق وقتهاییام که دو تا سوال بی ربط به هم، جواباشون یه جای مشترک به هم میرسن. خیلی به نظرم قشنگه اینطوری. مثلا این سوال اول ایدهی دولت رفاه چطور شکل گرفت؟ اینکه دولت مسئول رسیدگی به نیازهای اساسی شهرونداش باشه. از نیازهای مالی تا بهداشتی سلامتی و اجتماعی. و سوال دوم که چی شد بریتانیا در شروع جنگ اول مجهزترین نیروی نظامی اروپا رو داشت؟
جواب این دو تا سوال تو یه داستانه. توضیح میدم. بریم اول قرن بیستم. از ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲
ویدیوی جنگ بوئر؛ آغاز پایان امپراتوری بریتانیا رو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنگ بوئر کی و کجا بود؟
یه جنگ پرتلفات و طولانی و پرهزینهای داشت بریتانیا اول قرن بیستم داشت در آفریقای جنوبی به نام جنگ بوئر این رو میگن جنگ ویتنام انگلیس بود و چطوری جنگ ویتنام برای امریکاییها پرهزینه و پرتلفات بود و تصویرشون رو خراب کرد، جنگ بوئر هم همین کار رو کرده بود با انگلیسیها نیم قرن قبلش. در واقع با امپراتوری بریتانیا.
جنگ بوئر جنگیه بین بریتانیا و مهاجران سفید عمدتا هلندی ساکن در آفریقای جنوبی. میگم عمدتا هلندی چون مهاجر آلمانی و فرانسوی هم بودن بینشون. اما اکثریت با هلندیها بود. قرن ۱۷ و ۱۸ که هلند مشغول استعمارگری و گسترش قلمرو بود به آفریقای جنوبی هم رسیده بود و اونجا رو هم اضافه کرد به مستعمراتش تحت نظارت کمپانی هند شرقی هلند The Dutch East India Company بیشتر هم نگاهشون به اون منطقه کمپی بود برای بارگیری و توقف کشتیهایی که میخواستن برن سمت هند یا از هند میآمدن که برن سمت اروپا. در دماغهی امید نیک. کم کم شهروندانی از هلند مهاجرت کردن به اون منطقه و مشغول کشاورزی شدن. به این جماعت مهاجر عمدتا هلندی که کشاورز بودن میگفتن بوئری. اینها سفید بودن و زبانشون هم آفریکانی بود، مشغول کشت و زرع و بردهداری سیاهان بومی آفریقا هم بودن.
بعد که کمپانی هند شرقی هلند ورشکست شد و از اوایل قرن ۱۹ منطقهی آفریقای جنوبی بعد از یه دست چرخیدن و رفتن دست فرانسه رسید به بریتانیا و قوانین بریتانیا حاکم میشد دیگه به این سرزمینها. یکی از این قوانین هم نقض بردهداری بود.
در واقع از ۱۸۳۴ بریتانیا بردهداری رو لغو کرده بود و الان با الحاق آفریقای جنوبی به بریتانیا بوئریها باید از این قانون تبعیت میکردن که خب زیر بار نرفتن و اعلام استقلال کردن و جنگ اول بوئر اتفاق افتاد. ۱۸۸۰. هرچند توی همین جنگهای بوئر بریتانیاییها هم از سیاهان آفریقا به عنوان نیروی جنگی استفاده کردن، خلاف تعهد اولیه. اما به هر حال در ظاهر امر بریتانیا میگفت که مخالف بردهداریه. توی جنگ اول بوئریها تونستن یک بخشی از خاک منطقهی جنوبی افریقا رو بگیرن و خارج از سلطه و حاکمیت بریتانیا مشغول زندگی بشن. ژوهانسبورگ مثلا تو این منطقه بود. این نسخهی خیلی کوتاهی بود از جنگ اول بوئر. ۱۸۸۰.
بریتانیا این رو پذیرفت ولی بیست سال بعد دوباره اینها با هم درگیر شدن.
جنگ دوم بوئر سر چی بود؟
طلا. هرچند بریتانیا اوایل بهانه آزادیبخشی رو مطرح میکرد ولی جنگ وقتی شروع شد که بوئریها در معادن طلا رسیدن به صخرهی طلایی بزرگ ژوهانسبورگ و برقش چشم بریتانیا رو هم گرفت. بریتانیا هم شروع کرد به گسترش قلمرو و میخواست پیشتر بره که بخش بیشتری از خاک قسمت جنوبی آفریقا رو از چنگ بوئریها در بیاره و بچسبونه به مایملک خودش تا معادن طلای بیشتری داشته باشه.
هفتهی سیاه بریتانیا
این جوری بود که جنگ دوم بوئر سال ۱۸۹۹ شروع شد. سه سالی هم طول کشید و به خصوص هفتههای اولش ارتش و نیروی نظامی بریتانیا شکستهای خیلی مفتضحانهای خورد از کشاورزان بوئری. کشاورز بودنشون خیلی مهمه چون اینها تعلیم نظامی ندیده بودن مثل ارتش بریتانیا. اصلا ارتششون نظم و اینها نداشت ولی خیلی جاها موفقتر از بریتانیا بودن. برای همین هم خیلی سر و صدا بالا گرفت. بهش میگن هفتهی سیاه بریتانیا. حرف هم این بود که امپراتوری بریتانیا قدرت اول اروپا، و شاید دنیای اون زمان، داره از یک گروه کشاورز مهاجر شکست میخوره. چرا؟
یه توضیح این بود که بوئریهارو دست کم گرفته بودن، فکر میکردن مثل سرزمینهاییه که استعمار میکنن و یه جنگ سبکی با بومیها خواهند داشت. برای همین هم تخمینشون از طول جنگ و نیروی لازم درست نبود و در نتیجه مهمات کافی هم نداشتن.
آبروریزی برای ارتش بریتانیا
همین شد که بعد از این هفتهی سیاه بریتانیا اومد لرد کیچنر رو فرستاد افریقا. ایشون اون موقع تقریبا تازه یک سالی میشد که به عنوان قهرمان بریتانیا در جنگ خارطوم محبوب مردم شده بود. بعدها وزیر جنگ بریتانیا شد در جنگ اول و تنها کسی هم بود بین دولتمردان و نظامیهای اروپا که طول مدت جنگ اول رو درست پیشبینی کرده بود. اما وقتی رسید به بوئر رفتارهای وحشیانهای انجام داد که باعث بیآبرویی بزرگی برای ارتش بریتانیا شد. مزارع کشاورزی رو آتش زدن که باعث شد در تامین مواد غذایی هم خودشون به مشکل بخورن هم جمعیت زیادی به خصوص بچهها و زنان بومی و بوئریهای منطقه به دلیل گشنگی تلف شدن. اردوگاه کار اجباری راه انداخت و اینجور که اسناد تاریخی میگن گویا همین اردوگاهها باعث مرگ ۲۸.۰۰۰ بوئری شد. با تمام این کشت و کشتارها و وحشی گریها اما در نهایت بریتانیا پیروز از جنگ برنگشت خونه. جنگ با میانجیگری هلند و یک پیمان صلحی بین بوئریها و بریتانیا خاتمه پیدا کرد.
درسگرفتن از شکست
جنگ بوئر باعث شد یه پرسشی در جامعه مطرح بشه «ما که نمیتونیم یک گروه کشاورز رو شکست بدیم چطوری میخوایم از خودمون دفاع کنیم؟» حالا چرا شرایط دفاعی مهم بود؟ به خاطر قصههایی که تو ویدئوهای جنگ اول گفتیم. (شروع جنگ بزرگ و اوضاع کشورها در شروع جنگ اول) چون داریم دربارهی زمانی صحبت میکنیم که به قول خانم باربارا تاکمن جنگ داشت به مرزهای اروپا فشار میاورد. آلمان قدرت گرفته بود و بریتانیا احساس تهدید میکرد از طرف آلمان.
اهمیت جنگ بوئر و پرسشی که ایجاد کرده بود باعث شد دولتمردان تیم و گروه درست کنن که برای این وضعیت جوابی پیدا کنن. برای اینکه ابعاد این جنگ دستمون باشه خوبه بدونیم که جنگ بوئر بزرگترین جنگ بریتانیا بود در فاصلهی جنگهای ناپلئونی و جنگ اول. بریتانیا در مجموع ۴۳۸.۰۰۰ سرباز فرستاد به این جنگ. آقای ارنست شکلتون که تو چنلبی داستانش رو شنیدیم یادمونه تو یه کشتی کار میکرد که سرباز میبرد از انگلیس به آفریقای جنوبی. برای اولین بار از نیروی نظامی مستعمراتش استفاده کرد. اولین حضور نظامی کانادا و استرالیا به عنوان مستعمرههای بریتانیا بود. بعضی فرماندههای کانادایی نشان شجاعت و افتخار گرفتن توی این جنگ که مجسمهشون هست توی تورنتو امروز هم. تو این جنگ هم چرچیل حاضر بود هم گاندی. هر دو در خدمت بریتانیا. یک سال قبل از جنگ دوم بوئر یعنی ۱۸۹۸ بریتانیا با سودان درگیر جنگ شده بود در جنگهای خارطوم که با حداقل تلفات پیروز اومده بود بیرون. برای همین هم خیلی سنگین بود این گیر کردنشون، تلفاتشون و باختشون به بوئر.
بعد از جنگ سه تا کمیتهی مختلف تشکیل شد که بیان ببینن چرا باخت دادیم. نتیجهی این بررسی کمیتهها و بعد هم اقداماتی که دولت انجام داد خیلی چشمگیره. مورخین برای همین میگن جنگ بوئر لحظهی دگرگون کنندهای بوده در تاریخ بریتانیا. به لحاظ نظامی باعث شد تا در جنگ اول بریتانیا حضور پرقدرت و موثری داشته باشه و از اون مهمتر اثری بود که در شکلگیری دولت رفاه داشت. جایی که دو تا سوال ما رو به هم وصل میکنه.
این کمیتهها وقتی رفتن بررسی کردن دیدن
۱- از نظر نظامی نیروی انسانی آمادگی لازم رو نداشته و محدودیت نیرو داشت بریتانیا. اصلا همین شد که رفت سراغ کانادا و استرالیا
۲- تاکتیکهای نظامیای که در طول جنگ پیاده کردن هم مناسب نبوده.
از یک زاویه دیگه خیلی کوتاه مرور میکنم که چی شد. این کمیته تشکیل شد تا ببینه چرا قدرت ملی ضعیف شده در واقع دنبال تقویت قدرت ملی بودن، گفتن برای این کار باید ارتش رو قوی کنیم. نیروی ارتش هم از شهروندان جامعه بودن نمیتونستن آدم فضایی بیارن برای همین بدن شهروندان برای دولت مهم شد. و رفتن دنبال تقویت جسم شهروندان که بتونن دو فردای دیگه برای دفاع از قدرت ملی از این نیرو استفاده کنن.
اول تاکتیکهای نظامی رو ببینیم چه تغییری کرد.
ارتش آماده بریتانیا
اصلاحات ارتش بعد از جنگ بوئر معروف شده به اصلاحات هالدن. بزرگترین اصلاحاتی هم که انجام شد این بود که بریتانیا یک نیروی ارتش ذخیرهای برای جنگهای بزرگی داشته باشه که دور از مرزهای بریتانیا اتفاق میافته. قبلا هم بریتانیا نیروی نظامی داشت و فقط متکی به نیروهای داوطلب نبود اما نیروی جداگانهای برای جنگیدن بیرون از مرزهای بریتانیا نداشت.
اصلاحات دیگهای هم انجام شد در نتیجهی جنگ بوئر که اثراتش ابتدای جنگ جهانی اول مشهود بود. مثلا تیراندازی از راه دور بوئریها خیلی بهتر بود از نیروهای بریتانیا. توی سرزمینهای افریقایی هم نظامیها وسعت دید بازتری داشتن و از کیلومترها دورتر هم میتونسن با تفنگ شلیک کنن دیگه درخت و جنگل که توی مسیر نیست. برای همین خیلی فشرده تمرین تیراندازی دادن به سربازها. گفتن باید این نقطه ضعفمون رو بهتر کنیم. همین شد که به صورت میانگین برای تمرین هر سرباز بریتانیا در سال ۲۰۰ فشنگ میداد به سربازهاش و این تقریبا از تمام کشورهای اروپایی بیشتر بود. آلمان اون زمان دو سالی ۱۰۰ تا فشنگ تمرینی میداد.
یا مثلا مسئلهی دیگه این بود گفتن ما آتشبار رو میزدیم بعد پشت بندش پیاده نظاممون میرفت. عملا با اون آتشبار فرصت غافلگیری رو از دست داده بودیم و وقتی پیاده نظام میرفت بوئریها جلوتر اومده بودن بیرون و بهمون حمله میکردن برای همین فاصلهی زمانی آتشبار و حرکت پیادهنظام رو خیلی کم کردن.
یه نکتهی دیگه تیمار اسبها بود. اسب نقش کلیدی داشت به عنوان وسیله رفت و آمد و نبرد هم در نبرد بوئر هم در طول جنگ اول. اما سواره نظام بریتانیایی اون قدری فقط از اسب میدونست که سوارش بشه و بتازونه، چیزی از مراقبت و نگهداریش نمیدونست بعد توی جنگ بوئر تلفات اسب بریتانیا خیلی بالا بود چون سربازها توجه چندانی به آذوقه و خورد و خوراک اسب نداشتن ولی بعد از جنگ بوئر به هر سرباز آموزش میدادن که چطور باید تیمار کنه اسبش رو.
یه نقطه ضعف دیگه بریتانیا توی استتار بود. هم استتار پیاده نظام و هم استتار توپخانه. بعد از جنگ بوئر ارتش بریتانیا به قدری روی شیوههای مناسبتر استتار کار کردن که در شروع جنگ اول فرماندهان آلمانی میگفتن ما متخصصترین پیشآهنگامون هم نمیتونن به راحتی محل مخفی شدن سربازهای انگلیسی و جای توپخانههاشون رو پیدا کنن.
جز اینها مدل جنگی بوئریها بیشتر جنگ چریکی بود که بر مبنای تواناییهای فردی پایهگذاری میشه و قابلیت تصمیمگیری و برنامهریزی و عمل کردن هر نفر. برعکس شیوهی بریتانیا جوخههای بزرگی بود که به دستور فرمانده شلیک میکردن. بعد از جنگ روی این قابلیت نیروهای نظامیشون هم کار کردن. اینکه بتونن در مواقع حساس به صورت فردی تصمیمگیری و اقدام کنن. یعنی هدف رو تشخیص بدن، و بدون اینکه منتظر دستور فرمانده باشن تصمیم بگیرن و شلیک کنن.
ایده دولت رفاه در بریتانیا
چیز دیگهای که این کمیته گفت این بود که نیروی انسانی شرایط خوبی نداشت چون از بین نیروهای داوطلبی که میآمدن برای جذب شدن به عنوان نیروی نظامی تعداد زیادیشون امتیاز لازم سلامت فیزیکی رو نمیگرفتن و رد میشدن. گزارشهایی بود که نشون میداد از هر پنج مرد بریتانیایی که در سن اعزام به ارتش بود سه نفر آمادگی جسمانی یا سلامت فیزیکی لازم رو نداشتن. بعضی گزارشهای دیگه میگفت بین ۴۰٪-۶۰٪ از داوطلبان ارتش رد میشدن. که عمدتا از طبقه کارگر هم بودن این رد شدهها. کمیته این موضوع رو فهمیده بود و میخواست دلیلش رو پیدا کنه.
یکی از مهمترین حرفهاش این بود که جمعیت قابل توجهی از مردم بریتانیا که طبقهی کارگر هستن شرایط زندگی اسفباری دارن. این البته که اطلاعات جدیدی نبود ولی همهی حرف کمیتهی تحقیق و بررسی هم این نبود. لحن گزارش خیلی محتاطانهاس مثلا میگه ما به اندازهی کافی داده از قبل نداریم که الان بخوایم بگیم کلا وضعیت سلامت جسمی و فیزیکی شهروندان بدتر شده یا نه. اطلاعات محدودی از چهار منطقه هست و شاخصهایی مثل قد و وزن رو داریم که به کمکش کم و بیش مقایسه میتونیم بکنیم اما تعمیم نمیدیم شما هم تعمیم ندین. با همهی اینها گزارش مفصل ۸۰۰ صفحهای کمیته نشون میداد که بخش بزرگی از شهروندان بریتانیا مشکل تغذیه دارن. به خصوص کارگرها. البته که عامل این وضعیت رو دولت نمیدونست و مستقیم خود افراد رو سرزنش میکرد. گزارش میگفت الان این کارگرها فقیرن و این فقرشون هم نتیجهی عادتهای غیرمسئولانهایه که دارن توی ادبیات و زبان گزارش هم خیلی مشهوده این نگاه به طبقهی کارگر میگه اینا تنبلن، پلیدن، پلشت خسته بیمسئولیتن به خصوص مقابل فرزندانشون بیمسئولیتن، و همهی اینها از رذایل فقراست.
اما در نتیجهگیری این گزارش یک چرخش فکر بزرگ اتفاق افتاد تا قبلش به خاطر تسلط تفکر داروینیسم اجتماعی دولت دلیلی نمیدید و دلیلی نداشت برای کمک به فقرا. الان اما نفع دولت در این بود که به این گروه بیاد کمک کنه. میگفتن اگر بهشون پول بدیم که اینا درک و فهم استفاده ازش رو ندارن میرن مست میکنن برای همین نباید دستمزد کارگر رو زیاد کرد به جاش چی کار کنیم مثلا به بچههاشون توی مدارس غذای رایگان بدیم. به زنها دستورالعمل بدیم برای مادری، یادشون بدیم مادری کردن رو چون مراقبت از بچه اون زمان فقط وظیفهی مادر دونسته میشد. داریم دربارهی بریتانیای یک قرن پیش صحبت میکنیم. هرچند بودن توی همین کمیتهها مخالفینی که میگفتن با این حرکت نهاد خانواده تضعیف میشه و اینا ولی خب مخالفتشون کاری از پیش نبرد.
توی این گزارش کارشناسها بیشتر از دولت، فرد رو مقصر میدونستن اما برای حل کردن موضوع میگفتن دولت باید بیاد وسط و همین تغییر نگاه باعث شد که اصلاحات اجتماعی گسترده و پردامنهای شروع بشه.
این گزارشها بعد از انتشارش باعث شد دولتی سال ۱۹۰۶ بیاد روی کار که مسئولیت بیشتری در حوزهی سلامت و رفاه شهروندان داشت. این همون انتخاباتیه در سال ۱۹۰۶ که توش محافظه کارها شکست سنگین خوردن و حزب کارگر به قدرت رسیدن.
برای همین هم بین سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۱ قوانینی وضع شد که همه در جهت دخالت بیشتر دولت در رفاه شهروندان بود. مثلا توزیع وعدهی غذایی رایگان در مدارس، جبران خسارت کارگرانی که حین کار آسیب میدیدن، بازرسی پزشکی سلامت کودکان در مدارس، بیمه اجباری نیروی کار، دسترسی ملوانان به درمان پزشکی، محدودیت برای مجوز مشروب، تعیین حداقل استاندارد برای زندگی هر بریتانیایی، تعیین حقوق بازنشستگی و منشور کودکان Children Charter که توش منع تکدیگری کودکان، تعیین حداقل سن برای فروش تنباکو، لغو حکم اعدام کودکان و جداسازی دادگاه کودکان اومده بود. بعضی از اینها دیگه ربط مستقیمی با سلامت فیزیکی طبقهی کارگر به عنوان نیروی نظامی نداره ولی وقتی چرخ اصلاحات اجتماعی راه افتاد خیلی قوانین این مدلی تصویب شد چون نگاه به شهروند تغییر کرده بود. دولت داشت شهروندان رو منابعی میدید که به کارش میان در مواقع ضروری. تا اون موقع اینطوری نبود. تا همین صد سال پیش.
این در واقع الان که نگاه میکنیم میبینیم یه چرخش بزرگی در نگاه دولت به شهروندان بود. اینو خوبه یه نگاه بهش بکنیم چون اون نگاه قدیمتر بریتانیا رو ما همین امروز میشنویم که بعضیها میگن.
نگاهی که میگه به دولت چه مربوطه. دنیا همینه مبارزه است و زور برسیه. نگاه اون موقع قبل از جنگ همین بود. تفکر غالب «بقای شایستهترینها» بود. سردمدار این تفکر هم هربرت اسپنسر بود. با این نگاه:
- در سطح فرد متفکران طرفدار بهنژادی و عقیمسازی بودن،
- در سطح جامعه مدافع کاهش نقش دولت و به خصوص کمکهای دولتی بودن.
- در سطح بینالمللی هم توجیهی میشد برای تسلط ملتهای قوی بر کشورهای ضعیفتر.
یک چنین فضای فکری بر تصمیمها و رفتارهایی سیاستمداران بریتانیایی حاکم بود. میگفتن باید مسیر رو جوری هموار کنیم که قویها بمونن و ضعیفها از بین برن. توی همچین فضایی کمیتهها رفتن تحقیق و بررسی کردن و نتایج رو آوردن.
به بهانه پیدا کردن جواب دو تا سوال رسیدیم به یک جنگ مهم در ابتدای قرن بیستم. کمی درباره اون شنیدیم و بعد هم دیدیم جنگ بوئر چطوری عوض کرد جامعه بریتانیا رو.
جنگ بوئر جز این دو تغییر اساسی و پایهای که تغییر نظامی و اصلاح اجتماعی بود توی تصویر ذهنی بریتانیاییها از کشورشون هم اثر گذاشت. جریانهایی بعد از این جنگ شکل گرفت علیه امپریالیسم ملی، زمزمههایی درون امپراتوری شروع شد علیه جریان استعمارگری، غرور ملی بریتانیا برای برخی از شهروندانش در هم شکست تعریف برخی مفاهیم مثل مردانگی یا فرزندپروری و انتظار از نقشهایی مثل مادر و سرباز تحت تاثیر این جنگ برای مردم بریتانیا تغییر کرد. مثلا تا قبل از این جنگ سرباز وظیفهاش اطاعت بود بعد از جنگ انتظار از سرباز این بود که بتونه مهارت و ابتکار داشته باشه به جای اطاعت محض. و نکتهی خیلی خیلی مهم اینه که الان بیشتر از یک قرن از این جنگ میگذره اما هنوز داره دربارش توی این کشور در سطح دانشگاهی تحقیق و پژوهش میشه و حرف زده میشه و حرفهای جدیدی هم بیرون میآد. بحث هست هنوز که آیا تغییر تاکتیکهای نظامی بعد از جنگ بوئر به نفع نیروی نظامی بود و باعث تقویت بریتانیا مقابل آلمانها شد یا باعث ضعف و سردرگمیمون شد. بریتانیا بعد از ۱۲۰ سال هنوز داره از یک جنگ درسهای تازه میگیره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
- http://www.educationengland.org.uk/documents/fitzroy1904/fitzroy1904.html
- http://history.port.ac.uk/?p=2264
- https://battlefieldanomalies.com/2boerwar/
- https://www.nam.ac.uk/explore/boer-war
- https://wlv.openrepository.com/bitstream/handle/2436/99811/Jones_PhD%20thesis.pdf?sequence=1&isAllowed=y
- https://repository.upenn.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1029&context=hist_honors
- https://www.youtube.com/watch?v=W8jitGtA1x4
- https://www.youtube.com/watch?v=RhhzVfeqINY
- https://filestore.aqa.org.uk/resources/history/AQA-81452AA-24667-LA.PDF