چند وقت پیش برای یک مرضی با آزمایش و اسکن و گزارش کامل رفته بودم پیش پزشک متخصص. پزشک توضیح میداد، یه چیزهایی مینوشت و من هم وسطهاش سوال میپرسیدم. یه دفعه مکث کرد و با اشاره به کاغذهایی که بهش داده بودم گفت “رفتی اینها رو گوگل کردی؟ نه این اون نیست”. درست میگفت. از مدل سوالهام مشخص بود یه ذره از علائم پرسیده بودم یه ذره از نتیجه یه ذره از داروها و یه توهمی داشتم که خیلی مسلطم روی قضیه: من و دوست خوبم گوگل. چون دانش پزشکی هم ندارم احتمالا خیلی ابتدایی و ناشی هم گوگل کردم دیگه، بخوام سادهشو بگم مثل این که دنبال رسپی کوکو باشی و سرچ کنی سیب زمینی.
نویسنده: گیتی عاصمی
کتاب مرگ تخصص از تام نیکولز که خلاصهش رو در اپیزود ۶۶ پادکست بیپلاس شنیدیم در مورد همین توهم دانش، دسترسی بیمرز به اطلاعات، ما و سوگیریهامون، عواقب بی توجهی به نظر متخصصها (در همهی زمینهها) و حتی تعریف متمایز برابری دانش در دموکراسی حرف میزنه. از همون مقدمه که کتاب رو شروع میکنی لحن تند، بیپرده و مستقیم نویسنده خواننده رو سر کیف میاره، ریتمش رو تند میکنه و میری جلو. من طرفدار نویسندههای این شکلیم. مثل نسیم طالب، مثل جاناتان هایت.
سادگی و روایت راه عبور از پیچیدگی تخصص
به نظر تام نیکولز یکی از چیزهایی که باعث شده ما به متخصص هر چیزی اعتمادمون کمتر بشه پیچیدگی دانش امروزیه. این که برای هر چیز جزئی هم متخصص وجود داره.
با این که از ابتدای حیات احتمالا با پیچیدگیهای زیادی در جهان مواجه بودیم ولی هیچ وقت ساز و کار دنیا به پیچیدگی امروز نبوده؛ به چی میگیم پیچیدگی؟ هر پدیده یا مجموعهای از عوامل مختلف که نوع وابستگی و مقیاسهاشون با هم متفاوته و تغییر در هر کدوم (مثلا حذف یک عامل) ما رو به دقیقا همون پدیده در اندازهی کوچکتر نمیرسونه و از اساس یه چیز جدید میسازه. در این صورت میگیم این پدیده پیچیده است. مثل بدن انسان، ساختار مغز، تربیت فرزند، اقتصاد دولتها، مدیریت پاندمی یا همین اینترنت.
وسط این همه پیچیدگی ما چی میخوایم؟ ساده سازی. هم در مسیر هم در نتیجه. چون ما منزجریم از این که برای هر چیزی به متخصص نیاز داریم و برای حل هر مسالهای باید بریم سراغ متخصصش. شاید ناخودآگاه با پذیرش نظرات بدون پایه و اساس میخوایم دهن کجی به همین «سراغ متخصص رفتن» کرده باشیم. در همین دوران کرونا دیدیم و داریم میبینیم، ناگهان پیامهایی فراگیر میشه مثلا که واکسن نزنید چون توش یه چیزی هست عمر رو کوتاه میکنه یا فلان چیز رو آتیش بزنید دودش رو استشمام کنید ضد کروناست. یا همین جنبش ضد واکسنی که وجود داره و نویسنده هم در کتاب بهش اشاره میکنه (این کتاب قبل از همهگیری کووید نوشته شده وگرنه به نظرم خیلی مثال و جهات دیگه هم میتونست توش بگه). معمولا جنس این اخبار و اطلاعات این جوریه که خیلی ساده است، پیچیدگی در انتقال اطلاعات نداره، نتیجه توش سیاه و سفیده و احتمالات زیادی رو جلوی مخاطب نمیذاره و خیلی وقتها پشتش یک روایت یا قصهای هم هست که مخاطبهاش بهش نزدیکتر بشن و راحتتر بپذیرنش.
چیزی که واضحه آدمها حوصلهی پیچیدگی دنیای متخصصها رو ندارن. دسترسیشون به اطلاعات و سطحی از دانش هم بالا رفته و فکر میکنن همینه دیگه متخصص هم میخواد همین حرف منو بزنه. یا اگر از خودشون جلوتر برن هم خیلی وقتها میفتن در دام اثر هالهای اون کارشناس که خیلی باسواده و از انتخابات امریکا تا جنگ اوکراین رو تحلیل میکنه یا اون اینفلوئنسر که خیلی در رشتهی خودش موفقه و زندگی شادی داره و به بچههاش واکسن نزده.
دانش هست، زیاد و در دسترس
همین روشهای کسب دانش که بیشتر و فراگیرتر شده با وجود این که کلی امتیاز داره ولی این شکاف بین جامعه و متخصصها رو بیشتر کرده. از اواسط قرن بیستم یکی از شاخصهای جوامع متمدن جمعیت با آموزش عالیش بود. ورود به دانشگاه برای آدمهای بیشتری ممکن شد، به قول نویسنده کتاب مرگ تخصص دانشجو به جای این که جویندهی دانش باشه مشتری دانشگاه شد که با در نظر گرفتن هزینهای که میداد خیلی کم عمق و سطحی در یک زمینهای یک چیزهایی یاد میگرفت و بعد دیگه تمایزی بین خودش و متخصصهای دیگه نمیدید. به هر حال یکی از فاکتورهای متخصص بودن رو داشت: مدرک دانشگاهی.
از اون طرف اینترنت که اومد داستان رو از این هم سادهتر کرد. دیگه من نشستم عددهای آزمایشم رو در گوگل جستجو کردم و بیماریم رو تشخیص دادم.
ما روزانه در مواجه با میلیونها محتوا هستیم که دارن چیزی رو بهمون یاد میدن، از موضوعات روز گرفته تا مسائل اساسی. شبکههای اجتماعی الگوریتمشون رو بر دو اساس طراحی کردند: محتواهایی که میتونه نظر مخاطب رو جلب کنه و محتواهایی که باید این کارو بکنه که خیلی وقتها دومی در فرم شبیه به اولی میشه: محتواهای کوتاه با ریتم سریع در مورد همه چیز. لقمههای حاضر و آماده در مورد انواع بیماریها، مدیریت کسب و کار، برندسازی، آشپزی، دکوراسیون، طراحی لباس، دیپلماسی، ارز دیجیتال، مدیریت بحران، فرزند دوم، خواب کافی و…
تام نیکولز میگه این هم توهم دانایی میاره هم باعث بی اعتمادی بیشتر نسبت به متخصصها میشه. چون تصور ما اینه که “خودم” هر روز دارم از این چیزها میخونم یا با یه سرچ ساده بهش میرسم و دانشی هم هست که ریخته، همه جا هست، یوتیوب هست اینستاگرام هست توی توییتر کارشناسهاش هستن دعوا میکنن و ما یاد میگیریم؛ پس متخصص خیلی هم چیز بیشتری از اینها بلد نیست.
یه حرفی نیکولز در کتاب مرگ تخصص میزنه که به نظرم برای ما که مخاطبهای جویای یادگیری در اینترنت و دنبال “کنجکاو بمانیم” هستیم خیلی خوبه حواسمون بهش باشه: هرگز تا این حد دسترسی به دانش وجود نداشته و در عین حال این چنین در برابر یادگیری مقاومت نکرده ایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویر اصلی یادداشت کاریه از cottonbro