یکی از محبوبترین بازیهای تختهای یا Board Game همهی اعصار، بازی مونوپولی است؛ یک بازی اقتصادی که در آن شرکتکنندهها هرکدام با یک سرمایهای شروع به کار میکنند و باید با ترکیبی از شانس و استراتژی زمین و ملک و املاک بخرند و دیگران را ورشکست کنند. اما وقتی در اوایل قرن بیستم این بازی ساخته شد نه اسمش، نه هدفش و نه ساختارش این نبود. اصلاً قرار نبود بازیکنها بر اساس انحصار بازی کنند؛ بلکه قرار بود یاد بگیرند چطور میتوان مشکل انحصار را دور زد.
نویسنده: عباس سیدین
انحصار مالکیت
اوایل قرن بیستم نظرات یک اقتصاددان توجه همه را به خود جلب کرده بود. آقای هنری جورج در کتاب برجستهاش «پیشرفت و فقر» در ادامهی نظرات بعضی اقتصاددانهای دیگر اینطور استدلال میکرد که مالکیت زمین و خانه هم خودش یک نوع انحصار است. تخمین میزنند که این کتاب هنری جورج در زمان خودش از مجموع همهی کتابهای اقتصاد سیاسی فروش بیشتری داشته.
حرف هنری جورج این بود که ما میگوییم انحصار باعث کند شدن روند رشد و توسعهی اقتصادی میشود. وقتی یک فرد یا یک گروهی همهی منابع را در یک زمینه در دست بگیرد میتواند بازار را دستکاری کند و قیمتها را بالا و پایین ببرد و این باعث کند شدن رشد اقتصادی میشود. مالکیت زمین هم نوعی انحصار است.
معضل قدیمی انحصار
فرض کنید شما یک شرکت کوچک و نوپا هستید و ایدهی خوب و تازهای برای تولید ماشین دارید. اما بازار خودرو در انحصار یک یا دو تولیدکنندهی بزرگ است. وقتی شروع میکنید تا ماشینهای تازهتان را با تکنولوژی جدیدش بسازید با مقاومت آن تولیدکنندههای بزرگ روبرو میشوید. آن شرکتهای بزرگ چون بزرگند و سرمایه و درآمد بالایی دارند میتوانند کاری کنند که شما از بازی خارج شوید. میتوانند مثلاً قیمت خودروهایشان را دستکاری کنند و ماشینهایشان را ارزانتر بفروشند. شما که سرمایهی کمی دارید نمیتوانید مدت خیلی طولانی با آنها رقابت کنید و ورشکست میشوید؛ اما آنها چون ثروتمند هستند میتوانند تحمل کنند که مدتی سود کمتری داشته باشند تا وقتی شما شکست بخورید.
این وسط کی ضرر میکند؟ کل جامعه و نظام اقتصادی. چون از ایده و پیشرفتی که شرکت نوپای شما میتوانست به صنعت خودروسازی وارد کند محروم میشود.
از قدیم هم مسالهی انحصار به عنوان یک معضل شناخته شده بود و هر متفکر اقتصاددانی سعی کرده بود راهحلی برایش پیشنهاد کند. در نظامهای اقتصادی مختلف هم میبینیم که همیشه قوانینی برای مقابله با انحصار وجود دارد که هر کدام سعی میکند تا حدی جلوی انحصار را در حوزههای مختلف اقتصادی بگیرد.
پیشنهاد هنری جورج
حرف آقای هنری جورج این بود که میلیونها میلیون زمین در دست آدمهایی است که نمیتوانند به صورت بهینه از آن استفاده کنند. مثلاً زمین کشاورزی به من ارث رسیده اما من نمیتوانم در آن کشاورزی کنم و این زمین همینطور عاطل و باطل مانده. این یعنی بخشی از ثروت و سرمایهی کل جامعه بیکار مانده. یا اصلا زمین را نگه داشتهام تا قیمتش بالاتر برود و بعد آن را بفروشم و در هردو حالت نظام اقتصادی و کل جامعه دارد از این کار من متضرر میشود.
پیشنهاد هنری جورج هم این بود اگر دولت برای مالکیت زمین هم مالیات وضع کند، آن وقت کسانی که میتوانند از زمینشان به صورت بهینه بهرهبرداری کنند این کار را میکنند و کسانی که نمیتوانند، مجبور میشوند مالیات بدهند یا زمین را به کسانی بفروشند که قادرند از آن زمین استفاده کنند.
با پرفروش شدن کتاب پیشرفت و فقر ایدهی هنری جورج و توضیحی که دربارهی معضلات انحصار مالکیت داد در جامعه جا افتاده بود. تصویر شمارهی یک بیلبوردی از اوایل قرن بیستم است که میگوید: «همه کار میکنند به جز یک زمین خالی- من این زمین را ۳۶۰۰ دلار خریدم و آن را نگه میدارم تا وقتی ۶۰۰۰ دلار بفروشمش. این سود از حضور جامعه در این اطراف و کارها و فعالیتهای آدمهای دیگر به من میرسد. من سود را میگیرم بدون اینکه برایش کاری کرده باشد. برای اصلاح این مشکل هنری جورج را بخوانید.»
بازی برای آموزش انحصار
اینجا بود که ایدههای آقای هنری جورج توجه جامعه را جلب کرد. سال ۱۹۰۴ خانم الیزابت مگی بازی تازهای را به اسم «بازی مالک» یا «بازی صاحبخانه» ساخت تا ایدههای هنری جورج را به جامعه یاد بدهد. بازی که بعداً به «مونوپولی» امروزی تبدیل شد.
قوانین بازی اینطور بود که هر بازیکن سعی میکند انحصار املاک را در دست بگیرد و دیگران را ورشکست کند. این قسمت از بازی در نسخههای امروزی بازی هم هنوز ثابت مانده. چیزی که تغییر کرده این است که در بازی اولیه قوانین دیگری هم بود که برای مالکیت هر زمینی یک مالیات تعیین میکرد (برای زمین، نه ساختمانی که روی آن ساخته شده). این مالیات صرف کارهای عمومی میشد و همینطور به بازیکنهای دیگر دسترسی به راهآهن و تاسیسات میداد. همینطور، یک سود جمعی داشت که بین افراد توزیع میشد و درآمد بازیکنها را تعدیل میکرد. این قوانین باعث میشد که یک بازیکن عملاً نتواند بر کل بازی انحصار پیدا کند و در عوض همه بتوانند املاکشان را توسعه بدهند و همه سود ببرند.
این درست همان ایدهی هنری جورج بود. وقتی شما زمینی داشته باشید، یا روی آن خانه میسازید یا زراعت میکنید یا هر کار دیگر. به هر حال باید برای خود آن زمین مالیات بدهید. این مالیات بر مالکیت زمین باعث میشود آدمها زمینهایشان را بیاستفاده نگذارند.
وقتی من تکه زمینی داشته باشم میتوانم در آن کشاورزی کنم تا دست کم مالیات خودش را بدهد. یا اگر خانهای در آن زمین ساختهام مجبور میشوم از آن خانه استفاده کنم یعنی یا خودم در آن ساکن باشم یا آن را اجاره بدهم وگرنه هزینهی مالیات آن زمین دیگر برای من موجه نخواهد بود. یا اینکه در نهایت مجبورم آن را به کسی بفروشم که بهتر از من میتواند از آن زمین استفاده کند.
از طرف دیگر این مالیاتهای زمین که از آدمهای مختلف جمع میشود، به منبعی برای خدمات عمومی تبدیل میشود؛ یعنی همان قوانین نسخهی قدیمی بازی مونوپولی.
بازار رادیکال برای املاک
اما ایدهی هنری جورج به مرور فراموش شد. همانطور که قوانین بازی مونوپولی تغییر کرد. نویسندههای کتاب بازارهای رادیکال میگویند یکی از دلایلش این بود که امکان عملی برای اجرا کردنش وجود نداشت. تعیین و کنترل و پرداخت و جمعآوری و بازتوزیع و مصرف این مالیات بر زمین خیلی کار حجیم و زیادی دارد. به یک دستگاه دولتی خیلی عریض و طویل نیاز بود. اما امروز با گسترش تکنولوژی ارتباطات و اینترنت و دیجیتالی شدن تقریباً همهی کارها این مشکل عملی حل شده. این نویسندهها پیشنهاد میکنند شاید دوباره باید برگردیم و ایدههای آقای هنری جورج را نگاه کنیم. امروز هم با مشکل انحصار روبرو هستیم و هم با کندی رشد اقتصادی. شاید یک بازار رادیکال برای املاک -و یا هر دارایی دیگر- بتواند شرایط را تغییر بدهد. برای آشنا شدن با این ایده خلاصهی کتاب بازارهای رادیکال را در اپیزود ۶۴ پادکست بیپلاس بشنوید.
جالب بود👌
برای یک کشوری مثل ایران که تنها راه ساده حفظ ارزش ذخیره پولی تبدیلش به ملک و زمین شده وقیمت ها هم با منطق الکی بالا میرن . این طور ایده ای میتونه کارامد باشه . ولی سیستم بوروکراتیک نداره ایران متاسفانه