چرا آدم‌های درمانده تلاشی برای نجات از درماندگی نمی‌کنن؟

تا به حال با قربانی خشونت خانگی ارتباط نزدیکی داشتید؟ ازش پرسیدید که چرا در برابر سال‌ها خشون سکوت کرده؟ یا کسی رو دیدید که چاق باشه اما تلاش نکنه لاغر بشه؟

درماندگی آموخته شده

در خلاصه کتاب روابط از دست رفته که توی اپیزود سی و ششم پادکست بی‌پلاس شنیدیم، به چیزهایی اشاره کردیم که می‌تونن زمینه افسردگی رو در آدم‌ها به وجود بیارن. یکی از موارد مهمی که در روابط از دست رفته مطرح کردیم و نویسنده کتاب هم ازش حرف زده، تاثیری بود که آزار جنسی و بیشتر از اون آزار عاطفی روی ابتلای یک شخص به افسردگی داره. کتاب روابط از دست رفته بیشتر به تاثیر آسیب‌های دوران کودکی در افسردگی اشاره کرده؛ ولی من در ادامه به آسیبی اشاره می‌کنم که علاوه بر کودکی در سایر دوره‌های زندگی هم ممکنه پیش بیاد و نقش موثری در افسردگی داره.

 نویسنده: شیرین شاطرزاده

درماندگی به چه معنیه؟

داستان سگ‌های درمانده: آزمایش سِلیگمان

اول باید سری بزنیم به دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی. دوره‌ای که آزمایش‌های روانشناسی اجتماعی زیادی اجرا می‌شدن. البته یک سری مسائل اخلاقی (مثل حقوق حیوانات) که این روزها مطرحه، در اون زمان وجود نداشت و همین موضوع زمینه‌ای شد که آزمایشی به نام آزمایش «درماندگی آموخته‌شده» (Learned Helplessness) اجرا بشه.

مسئول اجرای آزمایش، روانشناسی به نام مارتین سِلیگمان (Martine Seligman) بود. او و همکارانش مشغول آزمایش روی سگ‌ها و سنجیدن واکنش اون‌ها به شوک الکتریکی بودن. برای این کار، دو مرحله آزمایش روی سگ‌ها انجام می‌شد: در مرحله اول، یک گروه از سگ‌ها رو داخل محفظه‌هایی قرار می‌دادن و با به صدا در آوردن صدای یک زنگ، به سگ‌ها شوک الکتریکی وارد می‌کردن. بعد از چندبار تکرار این مرحله، متوجه شدن که سگ‌ها با شنیدن صدای زنگ و حتی قبل از حس کردن شوک، خودشون رو جمع می‌کنن چون فهمیدن که با شنیدن صدا باید منتظر درد باشن. در این مرحله به گروه دوم هیچ شوکی وارد نشد.

در مرحله دوم، هر دو گروه سگ‌ها رو در محفظه‌ای قرار دادن که یک مانع کوتاه سطح اون رو به دو قسمت تقسیم می‌کرد. سلیگمان به جایی که سگ‌ها در اون ایستاده بودن جریان برق وصل می‌کرد. سگ‌ها هم با حس کردن برق از روی مانع می‌پریدن. اونا حس می‌کردن در اون طرف مانع چیزی وجود نداره که باعث بشه درد بکشن.

واکنش‌ سگ‌ها به این مرحله متفاوت بود: سگ‌های گروه دوم بدون هیچ مکثی از روی مانع می‌پریدن تا از منبع درد دور بشن؛ اما سگ‌های گروه اول هیچ واکنشی نشون نمی‌دادن! انگار که سگ‌ها مطمئن شده باشن درد کشیدن اجتناب‌ناپذیره و نمی‌خواستن (یا نمی‌تونستن) فرار کردن رو حتی امتحان کنن!

درماندگی به چه معنیه؟ سگهای درمانده آزمایش سلیگمان
سگ‌ها با شنیدن صدای زنگ و حتی قبل از حس کردن شوک، خودشون رو جمع می‌کنن.

درماندگی آموخته‌شده چیه؟

روانشناس‌ها بعد از آزمایش روی سگ‌ها، آزمایش مشابهی رو با نمونه‌های انسانی و استفاده از صدای ناهنجار به جای جریان برق اجرا کردن. فرق این بود که آدم‌ها در این آزمایش نیاز به پریدن از روی مانع نداشتن و با فشار دادن یک دکمه می‌تونستن پخش شدن صدا رو متوقف کنن. در این آزمایش هم شبیه به آزمایش قبلی، آدم‌هایی که مطمئن شده بودن راهی برای فرار از شرایط ناخوشایند نیست، هیچ تلاشی برای فشار دادن دکمه و فرار از موقعیت نمی‌کردن.

نتیجه این آزمایش‌ها این بود که مفهومی به نام «درماندگی آموخته‌شده» مطرح شد. این مفهوم یک جور حس عذاب و درماندگیه که وقتی شخص بهش دچار بشه، فکر می‌کنه هیچ و مطلقا هیچ راهی برای فرار از موقعیت بد و عذاب‌آور نداره. این آدم معتقده که هیچکس و هیچ‌چیز نمی‌تونه نجاتش بده و به همین دلیل هم تلاشی برای نجات دادن خودش نمی‌کنه.

مثال‌های درماندگی آموخته‌شده رو در زندگیمون زیاد دیدیم؛ فقط اسمش رو نمی‌دونستیم. آدم‌هایی که سیگاری هستن و میگن بارها خواستیم سیگار رو ترک کنیم ولی موفق نشدیم، کسانی که از طرف پارتنرشون تحت خشونت خانگی هستن و برای جدایی تلاشی نمی‌کنن، افرادی که هیچ کار جدیدی نمی‌کنن چون معتقدن موفق نمیشن. این مثال‌ها همه زیرمجموعه درماندگی آموخته‌شده قرار می‌گیرن.

 

چرا همه آدم‌ها درمانده نیستن؟

چرا اطرافمون پر از آدم‌های درمانده نیست؟ چرا بعضی آدم‌ها از پس شرایط سخت برمیان و بعضی برنمیان؟

جواب اینه که همه آدم‌ها تحت شرایط یکسانی نیستن. یک فرد هرچی بیشتر تحت تاثیر تکرار شرایط دردناک باشه امکان این که دچار درماندگی آموخته‌شده بشه هم بیشتره. آزمایش سلیگمان رو در نظر بگیرید. به بعضی از ما مرتب جریان برق وصل میشه و به بعضی‌هامون نه. به همین دلیل بعضی از ما وقتی دچار مشکلی میشیم از روی مانع می‌پریم و بعضی‌هامون هم نه.

یک عامل مهم که می‌تونه نقش جریان برق رو بازی کنه، دوران کودکی و ارتباط با خانواده و مدرسه است. وقتی بچه‌ای طلب کمک می‌کنه اما والدینش واکنش مناسبی ندارن و کمکش نمی‌کنن، به این نتیجه می‌رسه که مشکلش قابل حل نیست و هیچ کمکی قرار نیست بهش برسه. این فرض تبدیل به زمینه ذهنی برای کودک میشه و در بزرگسالی هم می‌تونه در شرایط مختلف به سراغش بیاد. اتفاق مشابهی می‌تونه در مدرسه بیوفته: زمانی که کودک حس می‌کنه دانش‌آموز خوبی نیست و نه معلم‌ها نه والدین بهش کمک نمی‌کنن.

اتفاق مشابه دیگه‌ای در رابطه‌هایی می‌افته که در اون‌ها خشونت خانگی وجود داره. بعد از این که یک طرف رابطه بارها مورد خشونت عاطفی و فیزیکی قرار می‌گیره، دیگه تلاشی برای بیرون اومدن از اون رابطه نمی‌کنه. انگار از نظرش بیرون از اون رابطه دنیایی وجود نداره.

 

درماندگی آموخته‌شده با افسردگی چه ارتباطی داره؟

آدمی که دچار درماندگیه این حس رو داره که فرقی نمی‌کنه چه کاری انجام بده. نتیجه در هر صورت براش یکسانه و کارهاش همیشه بی‌اثر میشه. این حس پوچ بودن انجام کاره که باعث میشه یک آدم درمانده کم‌کم به سمت افسردگی بره. هرچی دوران درماندگی آموخته‌شده بیشتر طول بکشه، احتمال این که علائم افسردگی در فرد پیدا بشه هم بیشتره. 

یکم حرف‌های یوان هری درباره علت‌های افسردگی رو باهم مرور کنیم: نُه‌تا دلیل وجود داره که می‌تونه باعث افسردگی بشه. می‌خوایم ببینیم که آیا این دلیل‌ها با درماندگی هم در ارتباط هستن یا خیر. درباره آسیب‌های دوران کودکی صحبت کردیم که به وضوح هم می‌تونه زمینه درماندگی رو به وجود بیاره و هم به دنبال اون، افسردگی. خیلی روش‌های تربیتی اشتباهی که جزو خشونت خانگی و جنسی نیستن هم می‌تونن این وضعیت رو ایجاد کنن. 

حالا وقتشه سراغ سایر موارد بریم. از کار معنی‌دار شروع می‌کنیم. آدمی که یک کار تکراری رو دائم انجام میده چه حسی داره؟ چرا تلاشی برای ارتقا پیدا کردن یا عوض کردن شغلش نمی‌کنه؟ دلیلش نمی‌تونه این باشه که حس می‌کنه از خارج شدن از شرایط شغلیش عاجزه؟

برای یک مثال دیگه از روابط از دست رفته، میشه به رابطه با سایر آدم‌ها اشاره کرد. آدم‌های درمانده اغلب آدم‌های تنهایی هستن. با خانواده، همسر، همکار و حتی دوستانشون روابط نزدیکی ندارن و حتی از طرف خیلی از این افراد مدام سرزنش و تحقیر میشن. 

در خیلی از پیش‌زمینه‌های افسردگی میشه ردی از درماندگی رو هم دید. یک جورهایی انگار درماندگی آموخته‌شده مقدمه‌ایه برای دچار شدن به افسردگی.

برای نوشتن این متن از مقاله‌های زیر استفاده کردم:

درماندگی آموخته‌شده

دلایل دچار شدن به درماندگی آموخته‌شده

تاثیر درماندگی آموخته‌شده در ابتلا به افسردگی

تصویر این یادداشت عکسی از جاشوا ارل است که از سایت unsplash برداشتم.

بیشتر کنجکاوی کنیم
Johann+hari+slim
برای درمان افسردگی چه کنیم؟

در اپیزود ۳۶ پادکست بی‌پلاس خلاصه کتاب روابط از دست رفته از یوهان هری رو شنیدیم. اینجا نگاهی کردیم به بیشتر بخوانید

چرا افسرده میشیم
علت افسردگی چیه یا چرا افسرده میشیم؟

در این پست وبلاگ بخشی از نامه بیست و چهارم بی‌پلاس رو منتشر می‌کنیم و به این سوال جواب می‌دیم بیشتر بخوانید

جلوگیری از افسردگی با کار معنی‌دار
کار معنی‌دار

یوهان هری در کتاب روابط از دست رفته می‌گفت نُه  رابطه در زندگی هست که اگر خراب باشن و درست بیشتر بخوانید

3 نظر برای “چرا آدم‌های درمانده تلاشی برای نجات از درماندگی نمی‌کنن؟

  1. درماندگی آموخته شده بصورت جمعی ( اگر همچین چیزی داشته باشیم) رو بوضوح میتونیم در کشورهایی که دیکتاتوری مطلق حاکمه مشاهده کنیم. دیکتاتوریی که برای قوانینی که خودش گذاشته هم یه جاهایی احترام که قائل نیست هیچی ،بلکه جلوی چشم پا میذاره روی همون قوانین. مثل کره شمالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *