مترجم: بشیر جاویدنیا، علاقهمند به اقتصاد
وظیفه مدیر عامل یا بطور کلی تیم مدیریتی یک شرکت چیست؟
این سوال کلاسیک اقتصادی سال ۲۰۲۰ و در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دوباره توجهات را به خود جلب کرده است و پاسخی که رهبران سیاسی به آن میدهند میتواند آینده شرکتهای آمریکایی و نیز بسیاری از سیاستهای اجتماعی را تعیین کند.
به هر کتاب استاندارد مبانی اقتصاد که رجوع کنید، از جمله کتابی که من تالیف کردهام، حداکثرسازی سود را به عنوان هدف اصلی یک بنگاه اقتصادی مطرح کرده است. از این هدف گاهی تحت عنوان حداکثرسازی ارزش سهام نیز یاد میشود زیرا در عمل ارزش سهام یک شرکت وابسته به میزان سودآوری حال و آینده آن شرکت است.
اما بسیاری از منتقدان معتقدند که با وجود مشکلات اقتصادی و سیاسی وسیعی که جهان امروز با آن مواجه است این رویکرد بیش از حد کوتهنظرانه است. جو بایدن، معاون سابق رئیس جمهور و نامزد حزب دموکرات در انتخابات ۲۰۲۰ نیز در یک مصاحبه به جمع این منتقدان پیوسته است. وی عنوان کرده: «مدت زیادی است از دوران سرمایهداری سهامداران[2]، یعنی این ایده که یک شرکت تنها در قبال سهامدارانش مسئول است، عبور کردهایم. این به هیچ وجه درست نیست؛ کاملا مسخره است. شرکتها در قبال کارمندانشان، جامعه محلی و کشورشان مسئولیت دارند.»
آقای بایدن موضعی که پارسال توسط گروه لابیگر «میزگرد کسب و کار» مطرح شده بود را تکرار کرد. در متن جدیدی که تحت عنوان «بیانیهای در خصوص هدف شرکتها» توسط این نهاد منتشر شد، 181 مدیر ارشد اظهار کردند که خود را به «هدایت شرکتها با هدف منتفع کردن همه ذینفعان – مشتریان، کارمندان، تامینکنندگان، جوامع محلی وسهامداران» متعهد میدانند.
در نگاه اول این رویکرد به موضوع مدیریت شرکتها برای عبور از نفعجوئی کوتهنگرانه شخصی و حرکت به سمت در نظر گرفتن رفاه کل جامعه ضروری و حتی بدیهی به نظر میرسد. اما اگر دقیقتر بررسی کنیم مشکلات آن آشکار میشوند.
فرض کنید شما مدیر عامل یک شرکت خودروسازی هستید و تیم مدیریتی با یک طرح پیشنهادی به سراغ شما میآیند: بهتر است آن کارخانهای که در میشیگان خودروهای بنزینسوز تولید میکند را تعطیل کنیم و کارخانه جدیدی برای تولید خودروهای الکتریکی در جنوب تاسیس کنیم. اکنون شما باید تصمیم بگیرید که آیا با این طرح موافقت میکنید یا خیر.
در رویکرد رایج مدیریتی، برای پاسخ به مساله فوق شما باید پاسخ یک پرسش را پیدا کنید: آیا اجرای این طرح سود بیشتری نصیب سهامداران شرکت میکند یا نه؟ البته هر مدیر اجرائی باتجربهای تصدیق خواهد کرد که یافتن پاسخ این پرسش به هیچ وجه ساده نیست. متغیرهایی مثل سطح فناوری، تقاضای مشتریان و میزان رقابت دائما در حال تغییر هستند. با این حال، چون فقط با یک پرسش مواجهید میتوانید ذهنتان را روی یافتن پاسخ آن متمرکز کنید.
اما با رویکرد مدیریتی که بایدن و سایر منتقدان پیشنهاد میدهند شما باید پاسخ پرسشهای بسیاری را پیدا کنید. تعداد و گسترهی این سوالات میتواند گیج کننده باشد. در اینجا تنها به چند نمونه اشاره میکنیم:
- تعطیل شدن کارخانه فعلی (در میشیگان) چه مقدار ضرر متوجه کارگران این کارخانه و جامعه محلی آنها میکند؟
- چگونه میتوان آن ضررها را با منافعی که کارگران کارخانه جدید ممکن است بدست آورند مقایسه کرد؟
- با وجود تبعیض تاریخی موجود در ایالات متحده، آیا شما باید ترکیب نژادی دو گروه فوق را در معادلات خود وارد کنید و سعی کنید تصمیمی بگیرید که نابرابری اقتصادی را کاهش دهد؟
- آیا بهتر است کارخانه جدید در کارولینای جنوبی تاسیس شود و برای کارگران آمریکایی اشتغال ایجاد کند یا اینکه در مکزیک تاسیس شود و کارگران مکزیکی در آن شاغل شوند؟
- فواید احتمالی خودروهای الکتریکی در کاهش خطر تغییرات اقلیمی باید چه وزنی در تصمیم شما داشته باشند؟ آیا باید اثرات جهانی تغییرات اقلیمی را در نظر بگیرید یا صرفا اثرات آن بر کشور آمریکا؟
- چگونه باید تعادلی بین همه دغدغههای فوق و منافع سهامدارانی که برای سرمایهگذاری پساندازهای خود به شما اعتماد کردهاند برقرار کنید؟
بطور خلاصه میتوان گفت این رویکرد جدید به مدیریت توقع دارد مدیران ارشد به جای تمرکز بر حداکثرسازی سود، برنامهریزانی اجتماعی[3] با گستره وسیعی از قابلیتها و شایستگیها باشند. اما بسیار بعید است مدیران ارشد با آموزشهایی که دریافت کردهاند و تجارب محدودی که دارند بتوانند از عهده چنین نقشی بر آیند. همچنین مشخص نیست که انگیزه آنها برای ایفای چنین نقشی چه باید باشد. هیات مدیره یک شرکت میتواند با توجه به قیمت سهام شرکت ببیند که مدیر عامل تا چه اندازه توانسته وظیفه خود در قبال سهامداران را به خوبی ایفا کند. به همین دلیل است که معمولا هیات مدیرهها برای مسئول و پاسخگو کردن مدیران ارشد بخشی از حقوق و مزایای آنها را به وسیله سهام یا اختیار سهام پرداخت میکنند. اما در نقطه مقابل، هیچ متر و معیار مشخصی برای قضاوت در مورد اینکه مدیران یک شرکت تا چه اندازه توانستهاند به کل جامعه خدمت کنند وجود ندارد.
البته با وجود همه این مشکلات و پیچیدگیها اگر نفعجوئی شخصی که در ذات سرمایهداری سهامداران وجود دارد مخرب تشخیص داده شود، میتوان از ضرورت تغییر رویکرد رایج به مدیریت اجرائی دفاع کرد. هرچند انکار نمیکنم که این موضوع گاهی واقعا مخرب است، اما لزومی ندارد که اینگونه باشد. یکی از مبانی اولیه اقتصاد این است که رفتار مبتنی بر نفع شخصی مصرفکنندگان و کسب و کارها اگر به وسیله نیروهای بازار هدایت شده و توسط رقابت محدود شوند، منجر به نتایج مطلوب اجتماعی خواهند شد.
در دروس پیشرفتهتر اقتصاد به این موضوع «قضیه اول اقتصاد رفاه» میگویند. این قضیه در اصل میگوید که بازارهای رقابتی در کنار بازیگرانی که به دنبال نفع شخصی خود هستند منجر به حداکثر شدن اندازه کیک اقتصادی میشود. میتوان ادعا کرد که این قضیه تاج جواهرنشان همه نظریات اقتصادی است. البته ممکن است برخی معتقد باشند این نتیجهگیری بیش از حد خوشبینانه است؛ اما اجازه دهید چند نکته را در خصوص آن بیان کنم:
اولا عملکرد بازارهای رقابتی وابسته به وجود یک دولت کارآمد است که پاسدار حقوق مالکیت بوده و حاکمیت قانون را برقرار کند. فساد گسترده یکی از مهمترین عواملی است که باعث شده بسیاری کشورها همچنان با فقر دست به گریبان باشند.
ثانیا با اینکه بازارهای رقابتی منجر به بزرگ شدن کیک اقتصاد میشوند اما نمیتوانند تقسیم عادلانه آن را تضیمن کنند. بنابراین یک نظام تامین اجتماعی قدرتمند لازم است تا به آنهایی که سهم کمی از کیک نسیبشان شده کمک کند و اعتماد مردم به اقتصاد بازار را حفظ کند.
ثالثا «قضیه اول اقتصاد رفاه» بصورت بیعیب و نقص در دنیای واقعی اجرا نمیشود. فعالیت بازارها گاه میتواند اثرات جانبی قابل توجهی داشته باشد. یک مثال از این موضوع انتشار کربن در جو زمین در اثر فعالیتهای اقتصادی است که میتواند منجر به تغییرات اقلیمی شود. به همین دلیل بسیاری از اقتصاددانان از وضع «مالیات کربن» دفاع میکنند تا بتوان شکست بازار در این زمینه را اصلاح کرد.
در نهایت میتوان گفت ما قطعا نیازمند افرادی هستیم که مراقب بهزیستی کل جامعه باشند. اما این افراد مدیران ارشد شرکتها نیستند بلکه رهبران سیاسی لایق و قابل اعتمادی هستند که توسط خود جامعه انتخاب میشوند. متاسفانه آمریکا در 4 سال گذشته از حضور چنین رهبری در کاخ سفید محروم بوده است؛ به همین دلیل من قصد دارم در انتخابات پیش رو به بایدن رای بدهم هرچند امیدوارم وی نظرش را در مورد سرمایهداری سهامداران تغییر بدهد.
[1] N. Gregory Mankiw
[2] Shareholder Capitalism
[3] Social Planners
- تصویر این یادداشت کار لیلی پادولاست که از مقالهی اصلی در نیویورک تایمز برداشتم.
سلام به تیم
وقت بخیر و خدا قوت
عالی کار میکنید متاسفانه ایرادی الان در ذهنم نمیبینم که بتونه با رفعش کمکی هرچند کوچیک بکنم به تیم.
سوالی داشتم: من مدیر میانی یک شرکت خصوصی هستم و در حوزه مدیریت مدرن دوست داشتم کتاب ها یا پادکست هایی رو از تیم خوب تون معرفی داشته باشم.
سپاس