آدم معمولی در اورشلیم

آیشمن آدم معمولی بود، کارمند ساده‌ای در سیستم اداری نازی‌ها که جنایتکار شد.

آیشمن آدم معمولی در اورشلیم

من فقط یک کارمند ساده‌ام، نه جانی و قاتل. این خلاصه‌ی بخشی از حرف‌های آدولف آیشمن است. حرفی که فرماندهان گردان ۱۰۱ پلیس آلمان هم می‌زدند. در خلاصه کتاب آدم‌های معمولی داستانشان را شنیدیم. آنها خودشان را فقط یک کارمند می‌دیدند که نقشی در کارکرد کل سیستم ندارد. این یعنی کارمندی شدن جنایت.

نویسنده: عباس سیدین

آدم‌های معمولی در اورشلیم

وقتی گزارش‌ هانا آرنت از دادگاه آدولف آیشمن منتشر شد سروصدای زیادی به پا کرد. عده‌ای آرنت را متهم کردند که با ساده نشان دادن شخصیت آیشمن دارد از او دفاع می‌کند. امروز بعد از چند دهه از انتشار این کتاب شاید بهتر بتوانیم بفهمیم هانا آرنت با نشان دادن شخصیت معمولی و دم‌دستی آیشمن چه می‌خواست بگوید. در کتاب «آدم‌های معمولی» هم توصیف و حتی خاطرات کسانی را خواندیم که مثل من و شما بودند، با همه‌ی امیدها و ترس‌ها و بلندپروازی‌ها و کوتاه‌نگری‌ها. فرماندهان و اعضای گردان ۱۰۱ کتاب «آدم‌های معمولی» هم مثل آیشمن فقط داشتند کار ساده و وظیفه‌ای را که بر عهده‌شان گذاشته شده بود انجام می‌دادند. این شباهت آدولف آیشمن به آدم‌های معمولی گردان ۱۰۱ چه چیزی را نشانمان می‌دهد؟

 

یک کارمند معمولی

آدولف آیشمن وقتی وارد سیستم اداری-نظامی نازی‌ها شد دنبال چه بود؟ گزارش هانا آرنت به ما می‌گوید که او فقط دنبال پیشرفت شغلی بود؛ دنبال حقوق و مزایا. مثل هر کارمند دیگری. ظاهراً کارمند خوبی هم بود. مثلاً در یک مقطع داشتند یهودی‌ها را مجبور به مهاجرت اجباری می‌کردند اما این کار زمان‌بر، طولانی و پیچیده‌ بود. هر خانواده‌ای باید املاک و دارایی‌هایش را می‌فروخت و پولش را به ارز خارجی تبدیل می‌کرد. این جایی بود که ذهن کارمندی آیشمن خوب به‌درد خورد و یک سیستم خط تولیدی درست کرد که فرد از یک در وارد می‌شد و با طی کردن مراحل و باجه‌های مختلف در آخر کار با پول خارجی و پاسپورت آماده‌ی خروج بیرون می‌آمد. با ایده‌ و ابتکاری که آیشمن زد زمان کم‌تری صرف می‌شد و پیچیدگی‌های فرایند هم ساده‌سازی شده بود. خود آیشمن بعدها از این ابتکار عملش به عنوان یک کمک و همکاری با یهودی‌ها اسم می‌برد.

خلاصه کتاب آیشمن در اورشلیم

یک فرمانده معمولی

در کتاب آدم‌های معمولی هم ماجرای فرماندهان و افراد گردان ذخیره‌ی ۱۰۱ را خواندیم. مثلاً فرماندهی که موقع عملیات خودش را به مریضی می‌زد تا در صحنه‌ی اصلی کار نباشد اما مدام افراد را تشویق می‌کرد تا به وظایفشان عمل کنند. یا فرمانده رده‌پایین‌تر دیگری که آنقدر همیشه به ظاهر و لباسش می‌رسید که هرکس او را می‌دید فکر می‌کرد فرمانده ارشد گروهان اوست.

خلاصه کتاب آدم‌های معمولی

جنایتکار پشت‌میزنشین

وقتی به جنایت‌های هولناک قرن بیستم نگاه می‌کنیم بعضی وقت‌ها می‌بینیم که جانی‌ها و جنایت‌کارهای بزرگ با تصویر ذهنی ما از یک هیولای شرور جور در نمی‌آیند. آقای براونینگ نویسنده‌ی کتاب «آدم‌های معمولی» اسم اینها را می‌گذارد «قاتل‌های پشت‌میزنشین». کسانی که خیالشان راحت بود که فقط دارند کار کارمندی خودشان را انجام می‌دهند و یک دیوار بزرگی از زبان و رویه‌های اداری بین آنها و واقعیت جنایت‌هایشان فاصله می‌انداخت. اینها شاید هیچ وقت با قربانی‌هایشان رو در رو نمی‌شدند برای همین فکر می‌کردن نقشی در جنایتی که داشت اتفاق می‌افتاد ندارند.

در همه‌ی جوامع آدم‌ها دنبال پیشرفت کاری و شغلی هستند. در هر جامعه‌ی مدرنی پیچیدگی زندگی و درنتیجه اداری‌شدن و تخصصی شدن کارها باعث می‌شود جنبه‌ی شخصی و فردی و مسئولیت آدم‌ها در ظاهر کم‌رنگ‌تر بشود. نسیم طالب هم جایی در کتاب پوست در بازی از آن کارمندی اسم می‌برد که عصرها بچه‌هایش را به گردش می‌برد و صبح‌ها هواپیماهای بی‌خلبانی را هدایت می‌کند که در آن طرف دنیا آشوب به‌پا می‌کنند. این خلبان مورد نظر آقای طالب هم بی‌شباهت به آدم‌های معمولی برانونینگ نیست.

 

کارمندی شدن جنایت

خیلی از کسانی که درباره‌ی جنایت‌های بزرگ قرن بیستم مثل هولوکاست نوشته و تحقیق کرده‌اند روی این نکته تاکید داشتند که این جنایت‌ها یک جنبه‌ی اداری و مدیریتی دارد. این محقق‌ها و مورخ‌ها می‌گویند که نگاه اداری و کارمندی و مدیریتی باعث می‌شود که فرد بین خودش و واقعیت کارهایش فاصله‌ی فیزیکی و روانی بزرگی احساس کند. 

وقتی به واقعیت کار این جانی‌ها هم نگاه می‌کنیم می‌بینیم که این طبیعت اداری و کارمندی باعث شده بود که کارشان را خیلی راحت‌تر انجام بدهند. خیلی وقت‌ها کارشان فقط یک قدم خیلی کوچک در کل فرآیند بود. مثل ثبت کردن اسم و شماره. کسی که فقط دارد اسم و شماره‌ی آدم‌ها یا زندانی‌ها را ثبت می‌کند خیلی آسان‌تر می‌تواند خیال خودش را راحت کند و بگوید «من که جنایتی نکردم. من فقط دارم اسم و شماره ثبت می‌کنم. این کار را هر کس دیگری هم می‌کند. من تصمیم گیرنده نیستم. من فقط دارم خانواده‌ام را تامین می‌کنم.»

 

من فقط یک کارمندم

در یک سیستم اداری معمولا کارها تقسیم و خرد می‌شود، روتین درست می‌شود و نقش شخص در کلیت کارها کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. با این خرد و کوچک شدن کارها آدم راحت‌تر می‌تواند خودش را فقط یک مهره‌ی ریز و کم‌اهمیت در یک ماشین بزرگ اداری ببیند و با خودش بگوید که من که کار بدی نمی‌کنم. من فقط دارم وظیفه‌ی اداریم را انجام می‌دهم. من فقط دارم برنامه‌ی حرکت قطارها را تنظیم می‌کنم. من فقط دارم لیست دارایی‌های توقیف شده را ثبت می‌کنم. من فقط یک نامه‌ی اداری را تاپ می‌کنم. من فقط دارم لیست اسامی زندانی‌ها را می‌نویسم. من فقط دارم صورت‌جلسه تنظیم می‌کنم. من فقط یک کارمندم؛ نه جانی و قاتل.

آدولف آیشمن هم فقط به دنبال این بود که کارمند خوبی برای دولت و کشورش باشد. شاید یک منظور هانا آرنت از عبارت «ابتذال شر» همین باشد. شاید می‌خواسته به ما تذکر بدهد که شاید جنایت‌های بزرگ، کار جنایت‌کارهای شرور باشد؛ اما برنامه‌های این آدم‌های شرور را لشگری از آدم‌های معمولی انجام می‌دهند. لشگری از کسانی که خود را فقط یک مهره‌ی کوچک و بی‌اهمیت در یک ماشین بزرگ می‌بینند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تصویر اصلی یادداشت را Toronto Star از برداشتم 

بیشتر کنجکاوی کنیم
حافظه‌ای که به ابتذال شر دامن می‌زند ابتذال شر هانا آرنت
حافظه‌ای که به ابتذال شر دامن می‌زند

چند دهه بعد از هولناک‌ترین اتفاقات تاریخ جهان که منجر به کشته شدن میلیون‌ها نفر شد و هولوکاست رو پدید بیشتر بخوانید

آدم‌های معمولی در مسیر جنایت؛ چطور جنایتکار می‌شیم؟
در مسیر جنایت؛ چطور جنایتکار می‌شویم؟

با کریستفر رابرت براونینگ در اپیزود چهلم پادکست بی‌پلاس، «آدم‌های معمولی»، آشنا شدیم. سوال اساسی‌ای که در این اپیزود مطرح بیشتر بخوانید

جنایتکاران سالهای پیری را چطور می گذارنند
جنایتکاران سال‌های پیری را چطور می‌گذرانند؟

کتاب مقبره‌ی لنین علاوه بر گزارش تحولات سال‌های آخر نظام شوروی، تصویر آدم‌های مختلفی را از نمای نزدیک نشان می‌دهد. بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *