برای کسی که به مادهی مخدری اعتیاد ندارد اصلاً قابل تصور نیست که چرا یک نفر باید تمام کار و زندگی و خانواده و عشق و آیندهاش را به پای خوردن یا دود کردن یا تزریق یک ماده هدر بدهد. اعتیاد به مواد مخدر به چشم ما یکی از غیرعاقلانهترین رفتارها است. اما با این حال هر سال هزاران و هزاران نفر بر اثر سوءمصرف مواد مختلف میمیرند. همهی این آدمها کودن و نادانند یا طبق معمول ماجرا پیچیدهتر از اینهاست؟
نویسنده: عباس سیدین
اعتیاد یعنی یادگیری
چرا معتاد میشویم؟ ریشه و دلیل اصلی اینکه آدمها قابلیت معتادشدن دارند این است که میتوانند چیز یاد بگیرند؛ هر چیزی. وقتی یک کاری میکنیم و نتیجهی خوبی میدهد دوباره تکرارش میکنیم و روش انجامش را بهتر میکنیم؛ اگر هم ببینیم با درد یا ناخوشی همراه است به این راحتیها تکرارش نمیکنیم. برای باز کردن یک پستهی سربسته چند تا راه مختلف وجود دارد. وقتی یکی را امتحان کردیم و دیدیم که پسته باز شد، دفعههای بعدی همان روش را تکرار میکنیم اما اگر دیدیم که ناخنمان شکست دوباره به راحتی تکرارش نمیکنیم. این یعنی یادگیری.
اعتیاد هم همینطور است. مصرف یک ماده حس و حال خوبی به ما میدهد و مغز ما را تشویق میکند تا آن رفتار را که چنان حال خوشی به ما داده بود باز تکرار کنیم. از این جهت بین اعتیاد و یادگیری فرق خاصی نیست.
یادگیری در سطح مولکولی
این فرآیند یادگیری در مغز ما توسط پیامرسانهای عصبی اتفاق میافتد. وقتی کاری میکنیم یا اتفاقی میافتد که برایمان خوب است دوپامین در مغزمان آزاد میشود و لذت میبریم. وقتی غذای خوشمزه میخوریم یا منظرهی دلپذیری را میبینیم، وقتی شبی طولانی را با دوستانمان دور آتش گپ میزنیم یا با محبوبمان خلوت میکنیم: در همهی این موقعیتها دوپامین در مغز ما آزاد میشود و ما تشویق میشویم که این فعالیت را باز تکرار کنیم.
یک سوی دیگر داستان هم این است که وقتی از چیزی لذت میبریم، علاوه بر اینکه دوست داریم تکرارش کنیم، به نشانههای آن هم حساستر میشویم. دیگر رد شدن از جلوی کافه محل قرارمان هم ما را تشویق میکند که باز به آن دوست قدیمی تلفن کنیم. سوی تاریک ماجرا اینجاست که یک اتاق پر دود و نیمهتاریک هم برای فرد درگیر اعتیاد به همین اندازه اشتیاقآور است. چون آن اتاق درهم ریخته همان محلی است که هر دفعه در آن مواد مصرف میکرده. دوپامین با احساس لذت هم ما را به سوی تکرار رفتار لذتبخش هدایت میکند و هم نشانهها و خاطرههای آن لذت را بیشتر میکند.
سیستم قدیمی در محیط جدید
موقع غذا خوردن از یک جایی به بعد بدن ما اعلام میکند که بهتر است دست از خوردن بکشیم. برای خیلی از فعالیتهای لذتبخش دیگر هم یک نقطهی پایان داریم. جایی که بدن و مغز ما اعلام میکند که کافی است؛ هدف تامین شد، برو سراغ فعالیت بعدی. اما برای مواد مخدر اینطور نیست.
آقای رندالف نسه نویسندهی کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» میگوید اصلاً دلیل اینکه ما آدمها مستعد معتاد شدن هستیم همین است که سیستمی نداریم که به ما بگوید کجا دست از مصرف مواد بکشیم. مصرف مواد مثل غذاخوردن نیست که در یک نقطهای بالاخره احساس سیری کنیم.
خلاصه کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد را در اپیزود ۵۷ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید
چرا چنین سیستمی نداریم؟ بالاخره انتخاب طبیعی یک جایی در طول تکامل باید ژنها و سیستمهایی که ما را مستعد اعتیاد میکنند حذف میکرد؛ پس چرا این کار را نکرده؟
چون در طول تاریخ تکاملمان مواد مخدر به شکل خالص و متمرکزش در محیط ما وجود نداشته است. اعتیاد نمونهی شاخص و تراژیک ناهماهنگی بین سیستم و محیط است. در طول تکاملمان فعالیتهای خاصی مثل غذا خوردن یا رابطهی جنسی برایمان مفید بوده و مغز ما تکامل پیدا کرده تا با سیستم دوپامینی ما را به سمت این فعالیتهای لذتبخش بکشد.
اما مواد مخدر این سیستم دوپامینی را به گروگان میگیرند و رفتار ما را به شکلی تغییر میدهند که در طبیعت قدیمی و باستانیمان وجود نداشته. در کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» میخوانیم که ناسازگاری بین سیستم و محیط میتواند به انواع اختلال تغذیهای منجر شود. اینکه ما اینقدر مستعد معتاد شدن هستیم هم چیزی از همین جنس است.
- تصویر اصلی یادداشت را از اینجا برداشتم.Image credit: Medical News Today