در اپیزود ژن خلاصه کتاب ژن اثر سیدارتا موکرجی را شنیدیم. در میانه اپیزود به جنبشی به نام «بهنژادی» یا ایوژنیک (Eugenics) اشاره شد. در این متن از وبلاگ بیپلاس این جنبش را بیشتر بررسی کردم.
نویسنده: شیرین شاطرزاده
بهنژادی در دوران باستان
ایده خلق نژادی برتر از انسانها بسیار قدیمی است. نخستین بار در تاریخ، افلاطون این ایده را به صورت رسمی در رساله «جمهوری» ثبت کرد. نظر افلاطون، ایجاد جامعهای از انسانهای برتر بهوسیله تشویق افراد برتر جامعه به ازدواج و تولید مثل و بازداشتن افراد فرودست از فرزندآوری بود. افلاطون در ادامه پیشنهاد کرد برای عملی شدن این ایده، قوانینی برای جامعه وضع شود.
نزدیک به دو هزار سال بعد در قرن ۱۹ میلادی، ایده افلاطون به شکل دیگری از نو متولد شد. در سال ۱۸۶۹ فرانسیس گالتون، دانشمند انگلیسی که از اقوام داروین بود، به مطالعه آثار مندل پرداخت و در نهایت اعلام کرد که میتوان با ترغیب اعضای برتر جامعه به زاد و ولد، کیفیت جامعه انسانی را بهبود داد. گالتون این ایده را «بهنژادی» (Eugenics) نامید.
تولد بهنژادی مدرن
ایده بهنژادی کمکم از اروپا به آمریکا هم رسید. همزمان، دانشمندان آمریکایی با مطالعات مندل نیز آشنا شدند و این دیدگاه در بینشان به وجود آمد که «اگر دامدارها و کشاورزها سالهاست برای اصلاح نژاد محصولاتشون تلاش میکنند، چرا این تلاش مشابهی در سطح جامعه انسانی انجام نشود؟»
این دیدگاه منجر به تأسیس اولین موسسهای با نام «دفتر ضبط بهنژادی» ( Eugenics Record Office به اختصار ERO) در سال ۱۹۱۰ شد. هدف موسسه ERO، بهبود ویژگیهای جسمی، روانی و ذهنی افراد جامعه از طریق بازداشتن اعضای نامناسب از تولید مثل بود. در اولین گام، دانشمدان ERO طی سه دهه به ثبت شجرهنامه افرادی پرداختند که از نظر آنها نامناسب تلقی میشدند: بزهکاران، مبتلایان به صرع، عقبماندههای ذهنی و تمام افرادی که به نوعی از بیماریهای اعصاب و روان دچار بودند جزو این عناصر نامناسب بودند. دانشمندان ERO اطلاعات این افراد را گاه مستقیم از افراد خانواده فرد به دست میآوردند. گاهی هم به روشهایی مانند بررسی اسناد زندانها و بیمارستانهای روانی میپرداختند.
بهنژادی منفی
با وقوع رکود اقتصادی در دهه ۱۹۲۰ و افزایش جمعیت مهاجران به آمریکا، جنبش بهنژادی در میان عوام هم طرفداران زیادی پیدا کرد. نتیجه این جنبش، تصویب قانونی در ۳۰ ایالت آمریکا بود که عقیمسازی را برای اعضای نامناسب جامعه، قانونی اعلام میکرد.
تعریف افراد نامناسب به تعداد زیادی از مردم تعلق میگرفت. مهاجران، افراد فقیر، خیابانگردها، تمامی زندانیها و بیماران بستری در آسایشگاههای روانی جزو این دسته بودند. در بسیاری از موارد، فرد را به سادگی به دلیل «کمعقلی» یا «مادر بدی بودن» وادار به عقیمسازی میکردند.
جنبش بهنژادی این دوره را با نام بهنژادی منفی میشناسند. مشکل قوانین عقیمسازی این بود که در اوایل قرن ۲۰، سازوکار ژنتیک و چگونگی انتقال ژنها هنوز به درستی شناخته شده نبود. مردم دیدگاه بسیار سادهانگارانهای به ژنها داشتند و در نظرشان، اگر فردی به مشکلات روانی دچار میشد، قطعاً تمام فرزندان و نوادگان اون نیز دچار این بیماری میشدند. مشکل دیگر این بود که دانشمندان مسائل پیچیدهای مانند «بزهکاری» را به ژنهای ساده ربط میدادند و با همین بهانه، به عقیمسازی زندانیان میپرداختند.
بهنژادی در آلمان نازی
جنبش بهنژادی منحصر به آمریکا نبود. در آلمان، با قدرت گرفتن حزب نازی و آدولف هیتلر، بهنژادی به شکل مستقل و ترسناک دیگری پیش میرفت. در سال ۱۹۳۳، قانون پیشگیری از زاده شدن افراد مبتلا به بیماریهای ارثی تصویب شد. در نتیجه این قانون، بیش از ۴۰۰ هزار نفر از مردم آلمان به دلیل معلولیتهای جسمی و ذهنی عقیمسازی شدند.
با شروع جنگ جهانی دوم، بهنژادی در آلمان نازی جای خود را به پاکسازی نژادی داد. سیاست نژادی آلمان نازی. وسواس هیتلر نسبت به نژاد آریایی و پاک کردن دنیا از نژادهایی که آنها را پستتر میدانست، مانند یهودیها و کولیها، در نهایت به هولوکاست و مرگ چند میلیون یهودی منجر شد. در میان آمرین و عاملین اصلی جنایتهای جنگ جهانی دوم، نام جوزف منگل هم به چشم میخورد. پزشکی معروف به فرشته مرگ که با انجام آزمایشهای وحشتناک روی زندانیها و مخصوصاً دوقلوها تلاش میکرد به شیوه خود زنتیک افراد را دستکاری کند.
پایانی بر عقیمسازی اجباری
پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل دادگاه نورنبرگ، جنبش بهنژادی را مورد تردید جدی قرار داد. شنیدن ماجراهایی که در آلمان نازی رخ داده بود، توجه دانشمندان را به موضوع اختیار و تصمیم شرکتکنندههای آزمایشهای علمی جلب کرد. به این ترتیب، ایده بهنژادی کمکم اصلاح شد و از بهنژادی منفی به مثبت تغییر کرد. یکی از تصمیمهای جدید در این زمینه، ایجاد بانک اسپرمی از افراد نخبه مانند برندگان جایزه نوبل و قهرمانهای المپیک بود. به این ترتیب زنان میتوانستند بدون رابطه داشتن با مردان نخبه، فرزندان آنها را پرورش بدهند و نسلی از نخبگان جدید را به وجود بیاورند؛ هرچند این ایده نیز به دلیل عدم تمایل افراد نخبه به اهدای اسپرم، کنار گذاشته شد.
با وجود تمام این تغییرها، عقیمسازی در آمریکا تا دهه ۷۰ میلادی ادامه داشت. تخمین زده میشود که بین سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۷۰، فقط در ایالت کالیفرنیا بیست هزار نفر به اجبار عقیم شده باشند. در بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ نیز ۲۵-۵۰ درصد بومیان آمریکایی عقیم شدند.
مهندسی ژنتیک: نام مدرن بهنژادی
امروز دیگر خبری از عقیمسازی اجباری نیست اما جنبش بهنژادی به شکلی دیگر همچنان فعالیت میکند. مهندسی ژنتیک را میتوانیم نام جدید بهنژادی بنامیم. شاخهای در علم و تکنولوژی که هدف آن بهبود دادن، جایگزین کردن و ارتقا دادن ژنهای معیوب با هدف عملکرد بهتر بدن انسان است. مثال خوبی از مهندسی ژنتیک، غربالگری ژنتیکی غربالگری ژنتیکی جنین هنگام بارداری است. به این ترتیب والدین پیش از تولد جنین از نقصها و بیماریهای ژنتیکی او باخبر میشوند و میتوانند آگاهانه و به اختیار خود تصمیم بگیرند که آیا فرزندی با نقص ژنتیکی را به دنیا بیاورند یا خیر.
مهندسی ژنتیک نیز مخالفان اخلاقی خود را دارد. از جمله حرفهای این مخالفین این است که تمام افراد جامعه و دنیا به امکانات پزشکی لازم برای غربالگری دسترسی ندارند. مورد دیگر که مهمترین مشکل و مانع بر سر راه مهندسی ژنتیک است، به ابتداییترین حقوق انسانها برمیگردد: حق زندگی. اینکه تمام انسانها با هر نقص و بیماری، حق زاده شدن و زندگی را دارند. در مقابل، طرفداران مهندسی ژنتیک نیز به مزایای آن از جمله کاهش هزینهها و افزایش سطح سلامت جامعه میپردازند.
خلاصه این که ایده بهنژادی پس از چندین قرن از بین نرفته و همچنان ادامه دارد؛ اما این که آیا روزی شاهد جامعه ابرانسانی افلاطون خواهیم بود یا نه را تاریخ چند نسل آینده پاسخ خواهد داد.
تصویر یادداشت را از سمت تاریک بهنژادی برداشتم
برای نوشتن این یادداشت، مطالب زیر را خواندم
عالی …
و البته قابل تامل ….
ببخشید میتونین کتابی معرفی کنین در مورد تاریخ به نژادی، ریشه ها و نتایجش. قوانینی که در این دوره تصویب و اجرا شده، طرفداران و مخالفانش و…