جنگ جهانی چطور به امپراتوری عثمانی کشیده شد؟

وقتی نشانه‌های جنگ اول شروع شد عثمانی اعلام بی‌طرفی کرد اما این بی‌طرفی عمر چندانی نداشت.

چطور عثمانی وارد جنگ جهانی شد و چرا سمت آلمان ایستاد؟

«ترکیه‌ی افتضاح، در حال فروپاشی، مستهلک و آس و پاس» این توصیف چرچیل است از ترکیه. البته دقیق‌تر توصیف چرچیل است از عثمانی پیش از شروع جنگ اول. چطور عثمانی  مرد بیمار اروپا با چنین حال نزاری وارد جنگ جهانی اول شد و چرا در این جنگ با آلمان‌ها متحد شد؟ برای پاسخ نگاهی کردم به کتاب توپ‌های ماه اوت باربارا تاکمن و خیلی خلاصه‌ مرور کردم اتفاق‌هایی رو که باعث شد عثمانی وارد جنگ بشه.

نویسنده: بهجت بندری

سال‌ها پیش از شروع جنگ جهانی عثمانی کشتی عن‌ قریب به گل نشسته بود، قدرت‌های بزرگ از بیرون چنگال تیز کرده بودن و آماده بودن که بعد از فروپاشی قسمت‌هایی از سرزمین پهناور عثمانی رو مال خود کنن. روسیه، فرانسه، آلمان، بریتانیا هر کدوم دنبال منفعت خودشون بودن و نگرانی این بود که دیر به سفره‌ی پهن شده‌ی بعد از عثمانی برسن. در درون عثمانی هم جنگ و درگیری کم نبود. گروه‌های قومی مختلف تلاش‌های نافرجامی داشتن برای بیرون اومدن از حاکمیت عثمانی. عرب‌ها، صرب‌ها، اسلاوها، بلغارها و حتی ترک‌ها هر کدوم دنبال فرصتی برای استقلال می‌گشتن. در یکی از این درگیری‌های درونی شش سال قبل از شروع جنگ جهانی بود که «ترک‌های جوان» قدرت رو به دست آورد، شاه رو برکنار کردن و برادرش رو نشوندن به جاش. خودشون هم وارد سیستم حکمرانی شدن. همین تغییر و تحول هم باعث شد یک نیمچه جونی بگیره عثمانی و کمی رو فرم بیاد. 

اگر کنجکاوین درباره ترکان جوان بیشتر بدونین نگاهی به یادداشت گمشده در ترجمه بکنین.

چرا سرزمین‌های عثمانی برای قدرت‌های اروپایی جذاب بود؟

 

سرزمین‌های تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی از ۱۳۰۰ تا ۱۹۲۰
سرزمین‌های تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی از ۱۳۰۰ تا ۱۹۲۰ منبع:vox

آلمان‌ها می‌خواستن محور برلین-بغداد رو راه بندازن. محور برلین _بغداد خط آهنی بود که آلمان‌ها رو به خلیج فارس قرار بود برسونه تا نیازی به عبور از کانال سوئز نداشته باشن. چون این کانال جزو مستعمرات انگلیس بود. ماجرای این خط آهن هم خیلی جالبه. عثمانی بعد از جنگ کریمه و شکست روسیه بدهکار شد به دولت‌هایی که برای جنگ بهش وام داده بودن یکیش همین آلمان‌ها بودن. آلمان‌ها که دیدن عثمانی نمی‌تونه وام رو پرداخت بکنه قرارداد این خط آهن رو به عنوان طلبشون از عثمانیِ مقروض بستن. عثمانی هم استقبال کرده بود چون فکر می‌کرد این خط آهن باعث میشه دسترسیش به سرزمین‌های عرب‌نشین منطقه‌ی حجاز راحت‌تر بشه و کنترل این مناطق که اتفاقا شیطنت‌هایی هم داشتن براش ساده‌تر باشه. یکی از چیزهایی که آلمان‌ها با فروپاشی عثمانی دنبالش بودن همین رویای راه‌آهن برلین بغداد بود.

روس‌ها چی می‌خواستن؟ دسترسی به تنگه داردانل (Dardanelles) یا چناق قلعه رو. این تنگه توی قسطنطنیه یا همین استانبول امروز بود و هست هنوز هم. این تنگه اهمیت استراتژیکی برای روسیه داشت و عملا تنها مسیری بود که در طول سال روس‌ها می‌تونستن از طریق آب به بقیه‌ی دنیا دسترسی داشته باشن. حدود ۱۰۰ سالی هم می‌شد که روس‌ها به این تنگه‌ چشم طمع داشتن. البته که در کنارش سرزمین‌های شمالی عثمانی هم جاذبه‌ی کمی برای روس‌ها نداشت.

توی پرانتز بگم برای ما هم به لحاظ تاریخی جاییه که اتفاق‌های مهمی توش افتاده، یک نمونه‌اش اینکه خشایارشا وقتی می‌خواست سپاهش رو برسونه به آتن کل عرض تنگه چناق قلعه رو با کشتی‌هایی که کنار هم قرار گرفتن بست و یه گذر و محل عبور درست کرد تا سپاه با رد شدن از روی کشتی‌ها برسونه خودش رو اون سمت تنگه. اسکندر هم که داشت به ایران حمله می‌کرد حوالی همین چناق قلعه شکست داد سپاه هخامنشیان رو. 

و اما بریتانیا. بریتانیا تا قبل از اینکه عثمانی به این روز بیفته حامی سفت و سخت منافع عثمانی بود. چون هم هند رو به عنوان مستعمره داشت و هم مصر رو. ترجیح می‌داد عثمانی این وسط باشه تا اینکه روسیه بخواد بیاد و مانعی باشه برای دسترسی بریتانیا به مستعمراتش و با فروپاشی عثمانی هم می‌تونست مستعمرات بیشتری رو در همین مسیر خشکی به دست بیاره و وصل کنه به هند.

خلاصه که موقعیت جغرافیایی که عثمانی توش قرارداشت باعث شده بود تمام این قدرت‌ها دنبال فروپاشی و تصاحب سرزمین‌های باقی‌مونده‌اش باشن. 

اعلام بی‌طرفی عثمانی

وقتی نشانه‌های جنگ اول شروع شد عثمانی اعلام بی‌طرفی کرد، چون نه به قیصر آلمان اعتماد داشتند، نه دلخوشی از بریتانیا و نه آسودگی خاطری از روسیه. ترجیح می‌دادن این وضعیت بی‌طرفی رو حفظ کنن تا وقتی که کمی تکلیف جنگ مشخص‌تر بشه و بعد اتحاد محکمی با برنده‌های احتمالی ببندن. از اون طرف بریتانیا تمایلی نداشت با عثمانی متحد بشه. به نظر اون‌ها عثمانی نمی‌تونست متحد قدرتمند و مناسبی باشه. اما قیصر آلمان خیلی دنبال اتحاد با عثمانی بود برای اینکه می‌خواست از عثمانی کمک بگیره تا راه خروج روسیه از دریای سیاه رو ببندن. یعنی همون تنگه‌ی داردانل رو.  قیصر انقدری مصمم بود که گفته بود تحت هیچ شرایطی نمی‌تونیم دست رد به سینه عثمانی بزنیم. اما عثمانی مطمئن نبود که آلمان‌ها پیروز چنگ باشن برای همین در بستن پیمان اتحاد تردید داشت. چیزی که بهشون کمک کرد و یک قدم به آلمان‌ها نزدیکشون کرد بریتانیا بود. 

 

کشتی فروخته شده تحویل داده نشد

عثمانی بعد از جنگ پرهزینه‌ی کریمه Crimean War  مقابل روسیه، به فکر این افتاد که باید تجهیزات نظامیش رو قوی بکنه. برای همین دو تا کشتی سفارش داده بود به بریتانیا. یکی به اسم سلطان عثمان و یکی دیگه هم رشادیه (Reshadieh). گفتیم که خیلی هم ورشکسته بودن بعد از این جنگ. اصلا پول این دو تا کشتی رو هم از مردم عادی گرفتن. یعنی هرکسی در حد بضاعتش یه چند سکه‌ای داد به دولت که بتونه این کشتی‌هارو سفارش بده به بریتانیا. پول کشتی‌ها اینجوری جمع شده بود و اینا سفارش داده بودن بریتانیا هم ساخته بود اما موقع تحویل دادنش که شد هی بریتانیا امروز و فردا کرد. اول گفت بذارین دو تاش که آماده شد با هم ببرین یکی یکی نبرین. بعد یه بار گفتن اینا توی تستن چند تا مرحله‌ی دیگه باید امتحانشون کنیم که مطمئن باشیم سلامتن، یه بار هم گفت ما خبر داریم که یونانی‌ها می‌خوان با زیردریایی بزن اینا رو بذارین یک کم بمونه. خلاصه که بعد از کلی امروز و فردا کردن آخرش گفت نمی‌دم. احتمالا دید شرایط جنگیه دو کشتی هم بیشتر داشته باشم غنیمته. دیگه ندید که داره در ازای این دو کشتی چی رو از دست میده. دو تا کشتی رو گرفت و عثمانی رو هل داد بغل آلمان. تاکمن میگه همون روزی که تلگرام زدن انگلیس‌ها و گفتن ما این دو تا کشتی رو نمی‌دیم، عثمانی هم نامه‌ی اتحاد با آلمان رو امضا کرد. یعنی ۳ اوت ۱۹۱۴. اینجا قدم اولی بود که بریتانیا هل می‌داد عثمانی رو بره اون طرف وایسه.

اما قصه همین جا تموم نشد. یعنی ترکیه روی کاغذ متحد آلمان شد اما طبق قول و قراری که با آلمان داشت باید تنگه‌ی داردانل رو می‌بست که نبست. هی طولش دادن و این دست و اون دست کردن تا بلکه متحد قوی‌تری بیاد سراغشون. تا اینکه ظرف ۷ روز بعد مجموعه اتفاق‌های  پر از اما و اگر تاریخی پیش اومد و باعث شد پای عثمانی به جنگ باز بشه. 

 

عملیات تعقیب و گریز گوبن و برسلاو

آلمان دو تا کشتی جنگی داشت توی آب‌های مدیترانه یکیش رزمناو گوبن (Goeben) بود و یکی هم برسلاو (Breslau). بریتانیا و فرانسه از این گوبن خیلی می‌ترسیدن و یه تصویر فراواقعی هم از قدرتش داشتن. هم از سرعتش و هم قدرت توپ‌هاش. برای همین پیش‌بینی کرده بودن که آلمان می‌خواد با گوبن بزنه به قلب کشتی‌های جنگی فرانسه و تار و مارشون کنه. اما آلمان‌ها برنامه‌ی دیگه‌ای داشتن برای گوین که اصلا حمله به نیروهای فرانسه نبود. می‌خواستن گوبن بره توی تنگه‌ی داردانل و فشار بیاره به عثمانی که ببنده تنگه‌رو و نذاره روس‌ها ازش رد بشن.

این دو تا تصویر پشت صحنه‌ای رو داشته باشین گوشه‌ی ذهنتون. 

تصویر کشتی گوبن
تصویری از رزمناو آلمانی گوبن منبع: mapsontheweb

گوبن قبل از اینکه این برنامه‌ی دیپلماتیک، یعنی بستن تنگه، رو بهش بدن دیگ‌های بخارش به مشکل خورده بود و مشغول تعمیرات بود. اما شروع جنگ اجازه نداده بود که تعمیرات به طور کامل انجام بشه، از طرف دیگه مشکل سوخت هم داشت. خواست توی ایتالیا زغال سنگ بگیره و مشکل سوختش رو حل کنه که ایتالیا بهانه آورد و اجازه نداد. برای همین گوبن مجبور شد از کشتی‌های تجاری آلمان که اون اطراف بودن سوخت بگیره. برای این کار شروع کرد پاشنه‌ی ایتالیا رو دور زدن وقتی به تارانتو (Taranto) رسید برسلاو یعنی اون یکی کشتی جنگی آلمان‌ها هم بهش رسید. بریتانیا متوجه موقعیتشون شد و خبرداد به ناوگان‌هاش که جای اینا کجاس. 

ماموریت ناوهای بریتانیا اول این بود که مانع از حمله‌ی گوبن به ناوهای فرانسه بشن و کمک کنن فرانسه از مهلکه در بره و بعد اگر تونستن و شرایط مناسب بود و امکانش مهیا درگیر بشن با گوبن. این دستور رو چرچیل داده بود به عنوان دریاسالار اول ناوگان دریایی بریتانیا. اما پیامش خیلی شفاف نبود. مثلا گفته بود «نیروی‌تان را ابتدای کار هدر ندهید» یا گفته بود «به عملیات علیه قوای برتر کشانده نشوید» مشخص نبود که کی و در چه صورتی می‌تونن به گوین حمله کنن. این قوای برتری که نباید علیهش عملیاتی انجام بدن کیا میشن. همین یکی از مشکلات بعدی شد. تاکمن این موارد رو میگه و توضیح می‌ده که چرچیل بعدها گفت منظور از قوای برتر اتریش بود اما فرماندهانی که توی منطقه بودن فکر کردن منظور گوبنه. بگذریم از این جزئیات که البته خیلی اثرگذارن اما توی کتاب میشه مفصل‌ترش رو خوند اینجا فقط یه کلیاتی رو می‌گم.

این دستور مال ۳۱ ژوئیه بود. وقتی هنوز آلمان و عثمانی پیمانی نبسته بودن. با این دستور، فرمانده نیروی دریایی بریتانیا یک ناو گشتی رو فرستاد تا همون اطراف پاشنه‌ی ایتالیا دنبال گوبن بگرده و تعقیبش کنه. این دستور چرچیل با تاکید روی تعقیب گوبن ۲ و۳ اوت هم تکرار شد. ۳ اوت گفته بود آماده باشین برای شروع عملیات که انگار خیلی هم زمانش نزدیکه. یعنی همون روزی که عثمانی و آلمان پیمان رو بستن. 

کشتی گشتی بریتانیا اما وقتی رسید به تارانتو که گوبن و برسلاو از اونجا رفته بودن. برای همین فرمانده‌ی ناوگان بریتانیا شروع کرد به پیش‌بینی و حدس و گمان که ببینه گوبن احتمالا کدوم سمتی رفته. چون بریتانیا تصورش این بود که گوبن می‌خواد به کشتی‌های فرانسه حمله کنه آقای فرمانده هم گفت خب پس حتما رفته سمت غرب. یعنی جایی که فرانسوی‌ها مشغول نقل و انتقال نیرو بودن و داشتن از مستعمراتشون توی افریقا نیرو جمع می‌کردن برای جنگ. پیش‌بینیش خیلی هم اشتباه نبود ولی دیر بود. یعنی کوبن و برسلاو رفته بودن تا الجزایر و اونجا بهشون دستور رسید که برگردن سمت داردانل. برای همین وقتی کشتی بریتانیا حرکت کرد سمت غرب، گوبن و برسلاو راه افتاده بودن سمت شرق.

حالا فرانسه در چه حالی بود، فرانسه به حمایت بریتانیا مطمئن نبود. از اون طرف یه درگیری درون کابینه‌ای هم داشتن. وزیر جنگ فرانسه قرار بود به نیروهاش توی منطقه یه پیامی بده تا برسونن خودشون رو به کانال مانش. اما یادش رفت و این فراموشی باعث تاخیر اعزام نیرو شد و توی کابینه وزیر جنگ و وزیر دریاداری با هم درگیر شدن. این ماجراها ۲ اوت پیش آمد و همین احوالات باعث شد که فرانسه دیرتر از بریتانیا حواسش به گوبن جمع بشه. اما وقتی حواسشون جمع شد دستور دادن که اگر کشتی‌هاشون گوبن و برسلاو رو دیدن متوقفشون کنن. این دستور ۳ اوت رسید به کشتی‌های فرانسه، یعنی وقتی گوبن و برسلاو دستور گرفته بودن که برن سمت شرق و خودشون رو برسونن به تنگه‌ی داردانل. برتانیا هم به فکر اینکه گوبن و برسلاو دارن میرن سمت غرب که فرانسه رو زمین گیر کنن داشت می‌رفت سمت غرب البته بری تعقیب. هنوز بریتانیا دستوری برای حمله به گوبن نداشت. 

توی این شرایط ساعت ۹:۳۰ صبح ۴ اوت کشتی‌های بریتانیا از کنار کشتی‌های آلمانی یعنی گوبن و برسلاو گذشتن. تقریبا اینجوری هم گذشتن که برای هم دست تکون دادن. یعنی دست که تکون ندادن چون شرایط جنگی بود اما حمله‌ای هم نکردن فقط توپ‌هاشون رو سمت هم‌دیگه گرفتن بی هیچ شلیکی. بریتانیا که دید گوبن داره خلاف جهت میره دور گرفت که برگرده و تعقیبش کنه تا از تیررس خارج نشه و هر زمان فرمان جنگ صادر شد بتونه حمله کنه. به چرچیل هم خبر دادن که آقا ما رسیدیم به اینا چه کنیم؟ گفت همین طور در تیررس نگهش دارین تا بگم. اون موقع هنوز آلمان و بریتانیا به همدیگه اعلام جنگ نکرده بودن. فقط آلمان و عثمانی با هم پیمان بسته بودن. اما چیزی که اینا به چرچیل نگفتن و چرچیل هم نپرسید این بود که کدوم سمت دارن میرن. برای همین همچنان فرض چرچیل این بود که اینا دارن می‌رن سمت غرب. 

گوبن که دید اینا افتادن دنبالش گفت سرعت کشتی رو ببرین بالا. حالا یادمون هم هست که کشتی تعمیراتش تموم نشده بود و توی دیگ بخارش گیر و گرفتاری داشت. توی این احوالات سرعت بیشتر یعنی تلفات خدمه‌ای که داشتن زغال‌سنگ می‌ریختن توی دیگ‌ها، چون تعداد دیگ‌های بخار فعال و سلامت کم‌ شده بود و باید فشار بیشتری به دیگ‌های سالم می‌آوردن تا بتونن ظرفیت دیگ خراب رو هم جبران کنن. تاکمن توی کتاب توپ‌های ماه اوت میگه یه صبح تا عصر فقط چهار نفر مردن تا بتونن سرعت رو بالا نگه‌دارن. کشتی‌های بریتانیا هم مشکل داشتن و دیگ‌های بخارشون سالم نبود نفراتشون هم کم‌تر از حدی بود که بتونن مرتب زغال سنگ بریزن و سرعت بالارو حفظ کنن. برای همین فاصله‌ی بین کشتی‌های بریتانیا و گوبن بیشتر و بیشتر می‌شد. شب که شد یه مهی هم اومد و دید رو سخت‌تر کرد و دیگه تا فردا صبحش عملا بریتانیا گوین رو گم کرده بود.

 صبح ۵ اوت بریتانیا دیگه وارد جنگ با آلمان شده بود به صورت رسمی برای همین هم اجازه‌ی شلیک داد به نیروهاش اما دیگه گوبن در تیررس نبود. فرماندهان بریتانیایی می‌دیدن که گوبن داره سمت شرق می‌ره اما فکر می‌کردن این یه مسیر فریبه و از اونجا می‌خواد مسیر رو به سمت شمال کج کنه و بعد دور بگیره و بره سمت غرب. برای همین هم ۵ و ۶ اوت تمرکزشون رو گذاشتن برای کمین کردن برای گوین توی مسیرهای شمالی و غربی. 

گوبن ۸ اوت داشت به تنگه‌ی داردانل نزدیک می‌شد و می‌دونست که عثمانی اجازه ورود نمی‌ده ضمن اینکه اطراف این تنگه مین گذاری شده بود. برای همین یه پیغامی فرستاد به ازمیر و خواست که برسونن به قسطنطنیه و اجازه‌ی ورود بگیره. یه پیام هم فرستاد به آلمان که یا اجازه‌ی ورود بگیرین برام یا اگر تائید رسمی هم ندادن بدونین که من دارم میرم. فکر هم می‌کرد انگلیسیا هنوز دنبالشن.

مسیر حرکت گوبن برسلاو ۳ ۸ اوت ۱۹۱۴
مسیر حرکت کشتی گوبن و کشتی‌هایی که در تعقیبش بودند. منبع: mapsontheweb

 حالا  کشتی‌های انگلیسی کجا بودن؟ نزدیک مالت و کمین کرده برای ناوگان اتریش. یه اشتباه کارمندی اتفاق افتاده بود روز ۷ اوت. یه پیامی داده بودن به کشتی‌های بریتانیایی که آقا اتریش به بریتانیا اعلام جنگ کرده. کشتی‌های بریتانیایی هم گفتن خب ما الان نزدیک مالتیم که مستعمره‌مون هم هست، بهتره همین جا بمونیم که یه وقتی ناوگان اتریش نیاد ارتباطمون رو با مالت قطع کنه. این ارتباط رو لازم داشتن چون یه بخشی از تامین سوختشون از طریق همین بندرهای مالت بود. برای همین هم گوبن رو رها کردن و موندن توی مالت تا فردا ظهرش که خبر رسید اون پیام اشتباهی فرستاده شده بود و اتریش اعلام جنگ نکرده. دوباره راه افتادن به تعقیب گوبن. یه روزی شده بود که گوبن رو ندیده بودن. با همون تصور اشتباه که گوبن می‌خواد بیاد غرب یا بره شمال شروع کردن رفتن به سمت کانال سوئز و یونان. 

خیلی اینجا خلاصه کردم ماجراهای تعقیب و گریز رو. اتفاق‌های ریز و درشت دیگه‌ای هم البته در جریان بود در طول روزهای قبل و حتی روز هشتم اوت که تاکمن توی توپ‌های‌ماه اوت کامل‌تر توضیحشون داده.

 

دنبالم بیا به تنگه داردانل

الان دیگه غروب ۹ اوت شده بود و گوبن هنوز منتظر بود که جواب بدن بهش می‌تونه وارد تنگه بشه یا چی. یک روز کامل تقریبا منتظر شد. اون طرف هیئت آلمانی داشتن به انور پاشا وزیر جنگ عثمانی فشار می‌آوردن که آقا راه رو باز کن و یه کشتی بفرست که راهنمایی کنه گوبن رو از مین‌ها رد بشه و بیاد توی تنگه. انور پاشا هم هی این دست و اون دست می‌کرد می‌گفت باید مشورت بگیرم همین طوری نیست. تا اینکه انقدر اصرار کردن گفت اجازه دارن وارد بشن. بعد این هیئت آلمانیه گفت اگه ما اومدیم و پشتمون انگلیسا اومدن بهشون شلیک می‌کنین؟ باز طفره رفت انور پاشا، نگهبان دژ‌های تنگه داردانل هم بود و می‌گفت باید دستور مشخص و روشن بدین که ما تکلیفمون رو بدونیم. بالاخره  انور پاشا گفت باشه می‌تونین شلیک کنین. دیگه ساعت ۹ شب ۱۰ اوت شده بود که یه کشتی فرستادن سمت گوبن بالاش هم یه پرچم بود که می‌گفت دنبالم بیا. گوبن هم آروم و بدون جنگ و درگیری وارد تنگه شد. خبرش همه جا پخش شد. نخست وزیر بریتانیا هنوز فکر می‌کرد یه فشاری به عثمانی میاره و اون‌ها میشینن جای خدمه گوبن که توان کنترلش رو هم ندارن پس عملا خطری نیست. 

ترک‌ها هم هنوز داشتن سعی می‌کردن بگن ما بی‌طرفیم. برای همین صدا کردن آلمان‌هارو و گفتن آقا نمایشی هم که شده شما پیاده بشین از کشتی ما سوار بشیم. آلمان‌ها زیر بار نمی‌رفتن. تا اینکه سفیر آلمان یهو یه ایده‌ای به ذهنش رسید. گفت ببین ما این کشتی رو به شما فروختیم، ورودمون هم به تنگه به معنی تحویل کشتی طبق قرارداده. همه کلی خوشحال شدن به خصوص عثمانی‌ها. اینجوری یه تسویه حسابی هم با انگلیس می‌کردن سر اون کشتی‌هایی که تحویل نداده بود. 

یاووز سلطان سلیم در تنگه داردانل
تحویل کشتی گوبن به عثمانی با نام یاووز سلطلت سلیم منبع: naval-encyclopedia

اسم کشتی‌ها رو عوض کردن، گوبن شد یاووز سلطان سلیم Yavuz Sultan Selim، برسلاو هم اسمش شد مدللی Midilli. یاووز به ترکی یعنی قدرتمند، سلطان سلیم قدتمند، منظور هم سلطان سلیم اول بود قاعدتا. پرچم ترکیه رفت بالای کشتی ولی خدمه پیاده نشدن، ترک‌ها هم سوار نشدن فقط آلمان‌ها فینه، از این کلاه قرمزهای ترکی گذاشتن سرشون. مردم عثمانی هم خیلی حس کردن که این الان معجزه‌اس دیگه، به جای اون دو تا کشتی که پولش رو با اشک چشم جمع کرده بودیم و بریتانیا خیانت کرد و بهمون نداد، آلمان‌ها این دو تا رو دادن. مهر آلمان‌ها افتاد به دل ترک‌ها. 

روس‌ها خیلی ترسیدن وقتی دیدن گوبن وارد تنگه شده. انقدر که گفتن ببین ما اون ادعامون رو سر داردنل پس می‌گیریم و هیچ وقت دیگه ادعایی سرش نداریم حتی اگه توی این جنگ پیروز بشیم هم نه کاری با قسطنطنیه داریم نه با این تنگه.

فرانسه هم داشت بال بال می‌زد که ترکیه توی شرایط بی‌طرفی بمونه اما بریتانیا حاضر نبود هیچ هزینه‌ای بکنه برای بی‌طرف موندن عثمانی. سه ماهی این وضعیت طول کشید. روسیه و فرانسه داشتن چانه‌زنی می‌کردن که عثمانی بی‌طرف بمونه، آلمان‌ها فشار می‌آوردن که اقدامی بکنه و توی خود دولت عثمانی چه خبر بود؟ جناح‌های داخلی با هم بحث می‌کردن سر اینکه چه کنیم. 

توی همین احوالات ۲۸ اکتبر گوبن و برسلاو سابق و یاووز و مدللی جدید وارد دریای سیاه شدن و حمله کردن به کشتی‌های فرانسه و روسیه. با پرچم کدوم کشور؟ ترکیه. دولت مردای ترک مات و مبهوت موندن که چی شد انگار شوخی شوخی وارد جنگ شدیم. الان فرانسه و روسیه این حمله رو از چشم عثمانی می‌دیدن و براشون اعلام جنگ بود. همین هم شد روسیه ۴ نوامبر، فرانسه و بریتانیا هم ۵ نوامبر به ترکیه اعلام جنگ کردن. و عملا عثمانی پاش به جنگ جهانی اول باز شد و فجایع و اتفاق‌های پرهزینه بعدی یکی پشت دیگری پیش اومد. یک نمونه‌اش نبرد پر خون و خونریزی گالیپولی که ماجرای مفصلی داره و همینجا یعنی نزدیک داردانل هم اتفاق افتاد. همون طور که می‌دونیم پایان جنگ اول هم برای عثمانی با هزینه‌ی فروپاشی همراه شد و آغازی بود برای شکل‌گرفتن خاورمیانه جدید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصویر اصلی یادداشت کاری از Raimond Klavins

بیشتر کنجکاوی کنیم
بیانیه بالفور و راه حل مسئله یهود
چرا بریتانیا با بیانیه بالفور از صهیونیست‌‌ها حمایت کرد؟

بالفور اسم آقاییه که وزیر امور خارجه بریتانیا بود در اوایل قرن بیستم. بیانیه‌ بالفور، بیانیه‌ای رسمیه که همین آقای بیشتر بخوانید

عربستان چطور به آل سعود رسید و اردن به هاشمی‌ها
عربستان چطور به آل سعود رسید و اردن به هاشمی‌ها

عربستان کشوری تاثیرگذاری در منطقه و در جهان اسلامه با حکومتی پادشاهی و موروثی. برای شناخت بهتر عربستان فعلی، باید بیشتر بخوانید

سایکس پیکو و جغرافیای جدید برای خاورمیانه (چرا خاورمیانه آرام نمی‌شود؟)
سایکس پیکو و جغرافیای جدید برای خاورمیانه

داعش در پیش‌روی‌هایش در سوریه و عراق از پایان قرارداد سایکس پیکو حرف می‌زد و ابوبکر بغدادی می‌خواست آخرین میخ بیشتر بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *