اطراف ما پر شده از این پیام که خودت را بشناس. انگار یک توافق عمومی وجود داره که شناخت خود کلید حل تمام مشکلات فردیه. بیشتر ما هم شک نمیکنیم توی درستی این دعوت و خیلی وقتها میپذیریمش. اما خوبه دقیقتر نگاه کنیم بهش. پشت این پیام چیه؟ ممکنه این دعوت به ضرر ما باشه نه به سودمون؟ اصلا ما این امکان رو داریم که کامل و جامع خودمون رو بشناسیم؟
نویسنده: بهجت بندری
یکی از ایدههای راندولف نسه تو کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد ساختاربندی متفاوت پرسشهاییه که دربارهی خودمون میپرسیم. دربارهی روانمون، احساسها و احوالمون. نسه تمام پرسشهای ما در این زمینه رو چند درجه میچرخونه و از دریچهی تازهای مطرحشون میکنه که رنگ و بوی تکاملی و فرگشتی دارن. دربارهی ناخودآگاه یا ناهشیار هم همین کار رو میکنه. پرسش اینه که چرا باید بخشی از رفتارهای ما متاثر از ناخودآگاهمون باشه؟ به زبان راندولف نسه چرا بعضی از عواطف، ایدهها، اتفاقها و محرکها سرکوب میشن و از آگاهی و هشیاری دور نگه داشته میشن؟ چرا در طول تکامل مکانیزم سرکوب پابرجا مونده و ناهشیار مانعی شده توی مسیر شناخت کامل ما از خودمون؟
ژن خودخواه داوکینز
ریچارد داوکینز رفتارشناس و زیست شناس تکاملی سال ۱۹۷۶ اولین کتابش رو منتشر کرد به نام The Selfish Gene. کتاب به فارسی با نام ژن خودخواه ترجمه و منتشر شده. این کتاب ایدهها و حرفهای تازهای داشت که پاسخی بودن به پرسشهای رایج. یکی از چیزهایی که باعث سر و صدای زیاد کتاب شد صفتی بود که داوکینز به ژنها نسبت میداد. یعنی خودخواهی. این خودخواهی توی تفسیرهای ایدهی داوکینز از سطح ژنها تعمیم داده شد به انسان و نتیجهگیری این شد که ما انسانها خودخواه هستیم. پشت تمام رفتارهامون یک انگیزهی خودخواهی هست و اصلا عامل بقا و حیات نوع بشر در طول تکامل همین خودخواه بودنه.
اینجا قصد ندارم وارد اختلافها و اشتباهات این تفسیر بشم، اگر کنجکاوین بیشتر بدونین ژنهای غیرخودخواه رو ببینین.
ارتباط ژن خودخواه داوکینز و کارکرد ناخودآگاه
ایدهی داوکینز دربارهی ژن خودخواه تمام محرکهای اخلاقی پشت رفتار رو فریب کار جلوه میده. انگار که تمام رفتارهای اخلاقی بشر ظاهرسازی برای پنهان کردن خودخواهیه. این حرف وقتی برای اولین بار مطرح شد خیلی مهم و جدی بود. برای اینکه عمقش رو متوجه بشیم خوبه کمی بیشتر فکر کنیم به رفتارهامون. تا حالا توی زندگی تصمیمی گرفتیم و رفتاری کردیم که مطمئن باشیم دگرخواهانه بوده؟ اصلا میشه تمام رفتارهای نوع دوستانه رو با این ایده توضیح داد؟ اگر اینطور باشه چرا حاضر میشیم همکاری کنیم با آدمهای دیگه؟ به خصوص با آدمهایی که هیچ پیوند خویشاوندی نزدیکی نداریم؟
جدا از پاسخ این پرسشها با ایدهی ژن خودخواه داوکینز وجود «ناخودآگاه» یا «ناهشیار» توجیه مناسبی پیدا کرده بود. با این نگاه بشر موجود خودخواهی بود که بخش ناهشیار ذهنش به کمکش میآمد تا انگیزههای واقعی رفتارش رو از دیگران پنهان کنه و اینطوری راحتتر به بقا ادامه بده. خلاصه اینکه ناهشیار در خدمت ژنهای ما بود برای فریب دیگران.
در خدمت و خیانت ناهشیار
راندولف نسه اما این تفسیر رو از ژن خودخواه نمیپذیره. و البته در مخالفت با داوکینز تنها نیست. نسه تو کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد توضیح میده که وقتی طرفداران این ایده از نقش ناهشیار حرف میزنن متمرکزن روی نقش سرکوبگری و این تنها یه بخش از عملکرد بخش ناهشیار ذهن و اون چیزیه که فروید به عنوان ناهشیار یا ناخودآگاه معرفی کرده. اما چون بیشتر تمرکز روی همین نقش بوده، نسه هم برای بررسی و پژوهش میره سراغ همین نقش. یعنی سرکوبگری.
با یک نگاه ساده و البته نه چندان دقیق و علمی میشه گفت هر آرزو، میل، احساس، خواسته و خاطرهای که ما داریم اما از دید جامعه قابل قبول نیست توی ناهشیار سرکوب میشه. یک کوهی از تمام اینها توی ناهشیارمون تلمبار شده. چندتا ماجرای جالب رو راندولف میگه که روشنتر میکنه مکانیسم سرکوب رو توی ناهشیار. یکیش ماجرای فلج شدن دست یک خانمه. ایشون هیچ مشکل عضلانی نداشت، اعصاب دستش هم سالم بودن اما نمیتونست دست راستش رو تکون بده. چند ماه پزشکها تمام مسیرهای ممکن رو بررسی کردن و به هیچ ایدهای نرسیدن و نتونستن علت فیزیکی ماجرا رو پیدا کنن. برای همین یک حدسی مطرح شد که شاید مشکل در روان ایشون باشه. اینجا بود که راندولف وارد ماجرا میشه. از خانم دربارهی شرایط زندگیش میپرسه، اینکه فشار عصبی یا استرس شدیدی رو اخیرا تجربه کرده. پاسخ منفی بود. توی صحبتها مشخص شد که این خانم چندان دل خوشی از همسرش نداره. به نظر ایشون شوهرش یک مردی بود مثل تمام مردها بیتوجه و خیانتکار. راندولف خیلی ناامید بود که علت روانی هم برای مشکل این خانم پیدا نکرده. به عنوان آخرین پرسش میگه اگه خیلی معجزهآسا یهو دستت خوب بشه باهاش چی کار میکنی؟ جواب جالب بود، میخواست یه چاقو توی کمر همسرش فرو کنه. البته که این جواب مهم بود، اما مهمتر این بود که موقع گفتنش دستی که فلج شده بود خیلی راحت و طبیعی رفت بالا و این خانم رو هوا نشون داد که چطوری میخواد چاقو رو توی کمر همسرش فرو کنه.
توی ناهشیار ما از این میلها و خواستهها کم نیست. ما به بخش قابل توجهی از ناهشیارمون دسترسی نداریم. اصلا یکی از کارکردهای ساز و کارهای دفاع روانی اینه که محتویات ناهشیار رو از آگاهی ما دور نگهداره.
-
ناهشیار قبرستان آرزوهای محال
یکی دیگر از خدمتهای ناهشیار نادیده گرفتن آرزوهای محاله. ما خواستهها و آرزوهای زیادی داریم که البته به بیشترشون نمیتونیم برسیم. هر نرسیدنی هم ناکامی، حسرت، اضطراب، شکست و غم و اندوه برامون میاره. فاصلهی بین چیزهایی که ما میخوایم و چیزهایی که واقعا میتونیم بهشون برسیم زیاده. ناهشیار کمک میکنه تا منابع محدودمون رو صرف چیزهایی کنیم که امکان رسیدن بهش هست. به جای اینکه بریم دنبال آرزوهای محال.
-
ناهشیار مرهم زخمهای ماندگار
فرض کنین به هر آنچه در ناهشیارمون بود دسترسی داشتیم. چی میشد؟ یه بخشی از احساسات ما معمولا در ناهشیار ذخیره میشه. مثل احساسی که بعد از تجربهی اولین خیانت بهمون دست داده. اگر اون احساس مثل روز اول باهامون بود چطور میتونستیم به زندگی و حیات کنار انسانها ادامه بدیم. احتمالا در همچین شرایطی اولین خیانتی که میدیدیم مارو به نوع بشر بیاعتماد میکرد. با این میزان بیاعتمادی میشد از همکاری و کار گروهی حرف زد؟
-
ناهشیار و اولویتبندی توان تحلیل مغز
سرکوبی که توی ناهشیار اتفاق میافته باعث میشه تا یه بخشی از افکار ناراحت کننده از خودآگاه ما دور بمونه. اینطوری میتونیم روی اتفاقی که در حال حاضر داره پیش میاد متمرکز باشیم. فرض کنید یک مصاحبهی شغلی مهم دارین و صبح همون روز بحث و مشاجرهای با پدرتون داشتین. ناهشیار اینجا به کمک شما میاد تا به جای مرور مشاجره، روی مصاحبه متمرکز بشین.
اینها بخشی از فواید ناهشیار بودن که راندولف نسه توی کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد بهشون اشاره میکنه. البته به قول خودش ناهشیار همیشه هم بیعیب و نقص عمل نمیکنه. درست شبیه وقتی که میدونیم باید زبونمون رو از آفت دور نگهداریم اما ناخواسته مدام داریم زبونمون رو اطرافش میچرخونیم.
خلاصه کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد رو توی اپیزود ۵۷ پادکست بیپلاس بشنوین.
چرا خودت را بشناس فضیلت نیست
با عینک راندولف نسه وقتی نگاه میکنیم بخشی از چیزی که در ناهشیار ما هست و سرکوب میشه بهتره که در ناهشیار بمونه. ناهشیار فقط به ما برای فریب دیگران کمک نمیکنه. اگر اسم این کار رو بذاریم فریب باید بگیم که ما از مکانیسم سرکوب برای فریب خودمون هم استفاده میکنیم. ناهشیار اینجوری کمک میکنه تا گاهی با خودفریبی چشممون رو روی خیانتهای کوچک ببندیم و روابطمون رو حفظ کنیم، دست از آرزوهای محال برداریم و انرژیمون رو صرف هدفهای ممکن بکنیم و از لذتهایی که هزینهی اجتماعی بالایی دارن به نفع تعهد و همکاری اجتماعی چشمپوشی کنیم. به تعبیر راندولف نسه، مکانیزم سرکوب در ناهشیار کمکیه به حفظ و تقویت روحیهی همکاری و با این نگاه خودت را بشناس چندان هم فضیلت به حساب نمیاد. شاید بهتر باشه فقط نیمی از خودمون رو بشناسیم یعنی اون بخشی از کوه یخ که بیرون آبه و نسبت بهش هشیار یا نیمه هشیاریم.
- تصویر اصلی این یادداشت کار Toa Heftiba است.
- منبع اصلی این یادداشت کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد بود.
می دونید. به نظر بنده که خب حرفه خودمم روانشناسی و الاخصوص زمینه ای که دنبال کردم ISTDP که یکی از شهیر ترین و فعال ترین پروتکل ها و Approach های در پاسخ به الاخصوص امراض و ساختار های هیجانی عاطفی مرضیه و از همون شاخه روانکاوی و بعدا روان تحلیل گری جدا شده.
به نظرم یکم بی انصافی و یه کوچولو همچین شبه علمی به نظر میاد که بگیم فقط ناهشیار و ناهوشیارصرف نیستن و بلکه این پروسه بواسط فرایند Deffensive Mechanism ها هستن که این پروسه چرخش معنا و بکل دگرگون کردن محتوا و عوض بدل کردن ساخت شناختی محرک های وارده و پاسخ های اضطراب زایی که اتفاقا شدیدا هم مانع تجربه کامل هیجان و درنتیجه پاسخ معنی دار در جهت ابراز فردی طرف به موقعیتی که انتخاب خودش و هیجانش بجای اون رابطه بشه که به قیمت حفظش داره طرفو جدا می ترکونه.
که اتفاقا خودش(ابراز سالم هیجانات) شدیدا موافق و کمک کننده فرده و شدیدا هم فردگراس و دقیقا هم در جهت حداقل هم راستا سلامت روانشنم نبشه همبستگی عجیب غریبی با از بین رفتن سیمپتومای اضطرابیش و در نهایت اگه خیلی بتونه به عنق و ریشه تعارض ناهوشیار که غالبا پدر مادره بتونه فرد دست به دست درمانگر تحلیلی پویشیش برسه.
و ازونجایی که خودم چقدر عاشق تمام محتواهای لیبل هم Bplus هم ChannelB ئم مطمئنم که حتی اگه هم مسیر کتب علمی Bplus نباشه هم کتابو دنبال می کنین و شدیدا هم قابل فهمه یا حداقل می دونم تیم پویای شماها هرکدومتون به تنهایی از پسش بر میایینو شک ندارم کلی تحت تاثیرتون قرار میده. می خوام اگه دوس داشته باشین کتاب Co_Creating change از Jon Fredrickson که اتفاقا به فارسی هم تحت عنوان هم آفرینی تغییر توسط انتشارات ارجمند ترجمه شده و برعکس تیکه دوم اسمش شدیدا قابل فهمه البته برای شماها رو بهتون معرفی کنم.
ممنون ازین کانون گرم و شبکه قشنگی که با پادکست و یوتیوب و محتواتون در کل درست کردین و همچنین این همه محتوا قشنگ و ارزشمندو معنی دار. امیدوارم هر season قدرتمند تر ادامه بدینو ما مخاطبینتون هی بیشتر کیف کنن و به شماها و ماها که بیشتر بیشتر داریم میشیمو بهتون بیشتر و بیشتر افتخار کنیمو هرجا رفتیم بگیم ما از اولین channelB ئیا و Bplus ئی های آقا بندری عزیز و تیم دوست داشتنیشیم.
با کمال احترام ، به هیچ عنوان توضیح شما در مورد کتاب داوکینگز درست نبود و ناشی از درک ناقص شما از پدیده فرگشت هست، درک این پدیده سهل ممتنع هست،داوکینگز بارها تو سخنان مختلفش گفته اصلا منظورش از کلمه سلفیش، خودخواهی به معنایی معمول اون نیست، من کتاب سلفیش ژن رو چندین بار خوندم، کجای اون کتاب گفته رفتارهای انسان منشا خودخواهی دارد!!!! اگه این برداشت رو کردین یعنی کتاب رو عمیق مطالعه نکردین، یا با پیشداوری مطالعه کردین…..
آقای محترم؛ مشکل فرهنگ؛ بی فرهنگی ما مردم صورت بین و نه سیرت بین، همینه که قبل از موشکافی کامل و وافی هر موضوعی؛ بی گدار و نابه جا، خودپسندانه(سلفیش)نظرات شخصی بی منطق و……می دیم.
#خودت را بشناس….
👍❤👍
ممنون از عوامل بی ادعای تهیه و ساخت پادکست بی نظیر و مجیک بی پلاس؛ که مطمئنا دلیل و نور امید پیشبرد زندگی خیلی ها من جمله من شده اید.
👌بهترین ها رو از خداوند برای شما خواستارم.