نویسنده: آمنه محمدی، علی بندری
هند رو شنیدیم که مستعمره انگلستان بوده. دویست سال تقریبا بریتانیاییها بر هند حکومت میکردن. اما این رو شاید ندونیم که استعمار رو دولت انگلستان شروع نکرد. استعمار هند اولش اصلا داستان یک شرکت بود. یک شرکت تجاری از لندن آمد و تونست ملتی 200 میلیون نفر رو اون طرف دنیا به بردگی بکشونه. ۱۰۰ سال تقریبا اینها بودن تا بعدش دولت انگلیس مستقیم اومد وسط. چطوری ولی؟ اصلا چطوری تونستن؟ به قول تولستوی اون هم ملتی مثل ملت هند رو؟ با اون تواناییهای جسمی و روحی چطوری یک شرکت نسبتا کوچک از لندن از اون ور دنیا اومد و در اختیار گرفت. موضوع کنجکاوی ما هم تو این ویدیو همینه. میخوایم داستان کمپانی هند شرقی رو بگیم. شرکتی که قبل از دولت انگلیس کل شبه قاره هند رو مستعمره خودش کرد و هر چه خواست با این کشور و مردمش کرد. کمپانی هند شرقی بریتانیا.
ویدیوی کمپانی هند شرقی بریتانیارو در کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدرتمندترین کمپانی دنیا
English East India Company کمپانی هند شرقی بریتانیا قدرتمندترین شرکتی که تاریخ بشر به چشم خودش دیده. شرکتی که در زمانی نصف تجارت دنیا دستش بود. شرکتی انگلیسی سهامی عام که ۴۰۰ سال پیش از لندن عملا کل شبه قاره هند رو اداره می کرد. هند بزرگ و ثروتمند و روزگاری نه چندان دور خیلی قدرتمند رو اداره میکرد و کم کم همهی اون قدرت و البته بسیاری از اون ثروت رو منتقل کرد به این شرکت و به سهامدارانش در انگلستان.
بریم به چهارصد سال پیش
بریم اول به ۴۰۰ سال پیش. ببینیم دنیا چه دنیایی بود. ۴۰۰ سال پیش. سال ۱۶۰۰. اول قرن ۱۷. دوران ایران صفوی و شاه عباس. با امپراتوری عثمانی در غرب و امپراتوری گورکانیان یا مغولان هند در شرق. به این سه تا میگفتن Gunpowder empires سه تا امپراتوری مسلمان بزرگ و با دوام در ابتدای دوره مدرن. عثمانی صفوی و گورکانی. گورکانیان مغولانی بودن که بر هند حکومت میکردن. یک امپراطوری مسلمان قدرتمند و با دوام که قصهاش رو جای دیگه توی داستان تاریخ هند گفتیم.
قدرت دریایی بریتانیا و باقی اروپا
داستان کمپانی هند شرقی و کلا داستان قدرت گرفتن بریتانیا داستان تجارت دریاییه و کنترل آبراهههای اصلی و مسیرهای مهم دریایی در دنیا. منتها نه این شرکت اولین شرکتیه که با این هدف درست شده نه اصلا انگلیسیها اون موقع اولین قدرت دریایی بودن. دریاها رو میدونیم اول اسپانیاییها و پرتغالیها بودن که میرفتن و اصطلاحا کشف میکردن سرزمینهای جدید رو و اضافه میکردنشون به امپراتوریهای بزرگ خودشون. همینطوری هم اسپانیا شد ثروتمندترین کشور اروپا و پرتغال و حتی هلندِ کوچکِ از اسپانیا جدا شده، پشت سرش. کم کم چند تا کشور اروپایی دیگه که اونها هم دم آب بودن و اونها هم تونسته بودن صنعت دریانوردی توسعه بدن دیدن این خیلی خوبه بزنی به آب بری یه جایی رو گیر بیاری شروع کنی خودت رو باهاش ثروتمند کنی. ما هم یه راه بریم. فرانسه و انگلیس مثلا.
شرکت سهامی درست شد
اصلا ابداع پدیدهای به نام شرکت سهامی مال همین دوره است. هلندیهایی که میخواستن برن کشورگشایی دریایی ولی دولتشون پولش رو نداشت که سرمایه گذاری کنه گفتن باید چند نفر جمع شیم پولهامون رو بذاریم رو هم سرمایه رو زیاد کنیم ریسک رو توزیع کنیم بزنیم به دل آبها سودی هم کردیم تقسیم کنیم. این شد پایه شرکت سهامی که یک پدیدهایه که هلندی ها در همین قرن ۱۷ و با همین کارکرد درستش کردن. انگلیسیها هم خیلی زود همین راه رو رفتن. شرکتهایی درست میشه بزنیم به اب بریم دریاهای دور. به چین به هند و به هند شرقی که میشه اندونزی امروز مثلا. از اونجاها میشه جنسهایی اورد که هر یک کیلوش بیش از یک کیلو طلا سود میده. مثل چی؟ مثل ادویه، فلفل، دارچین و بعدتر پنبه، ابریشم، نیل، نمک، چای و تریاک.
کسادی کار تاجران لندنی
البته این دفعه اول نبود که این جنسها میخواست بیاد اروپا از اونجا. از قبلش هم شرکت لوانت ادویه جات رو از حلب و قاهره در خاورمیانه میآورد اروپا یا گاهی اوقات از طریق ونیز به عمق خاورمیانه میرفت و از سواحل دور بر میگردوند. اما الان سه سالی بود که اینها رفته بودن تو رکود. چون هلندیها متوجه شدند که میتونند از راه دریا برن اندونزی و از اونجا مستقیم جوز هندی، دارچین و فلفل رو از تولیدکننده بخرن به ۱۰٪ قیمت. اینطوری کاسبی این تاجران لندنی کساد شده بود. کاسبی هلندیها رونق گرفت. اینقدر که کشتی کم آوردن اومدن سراغ لندنیها از اونها کشتی بخرند، لندنیها بهشون برخورد که خودمون مگه کجیم خب کشتی که داریم خودمون میریم. این شد که تصمیم گرفتن با همون مدل اینها هم تجارت رو شروع کنن. همون مدل یعنی چی؟ یعنی شرکت سهامی. یعنی سرمایه گذارها زیاد بشن. ریسک توزیع بشه. سود هم بعدا تقسیم بشه به همون نسبت. این شد که ملتو خبر کردن به یک جلسهای. جلسهای که تاریخی شد.
همزمان با نوشتن شکسپیر، جلسهی فعالان اقتصادی
در آخرین روز اولین سال قرن جدید یک جلسه تاریخی داره برگزار میشه. همون موقعی که شکسپیر داره هملت رو تموم میکنه مثلا. در جایی در جنوب لندن، در مورگیت فیلدز (Moorgate Fields) در ساوتوارک (Southwark) یک سری تاجر و بازرگان ریز و درشت لندنی جمع شدن دور هم. کی هست تو جلسه؟ ما میدونیم امروز. فهرست کامل شرکت کنندگان هست. ۲۱۸ نفرن. از شهردار لندن و بسیاری از اعضای ارشد شرکت Levant، که یکی از شرکتهای کشتیرانی ثروتمند لندنه. اینها هم دارن سرمایه گذاری میکنن اما کل سرمایه بیشتر از اینه که اینها تنهایی برش دارن. برای همین کلی مردم عادی هم هستن. در کتابخانه بریتانیا اون لیستی که اسمها رو توش نوشتن هست. باغبان، دباغ، چرمکار و کلی کاسب خرده پای لندنی جمع شدن چونکه گفتن با سرمایه کم هم میتونی بیای سهام بخری. اینها هم همه رفتن در این فعالیتی شرکت کنن که معلومه یکی از هیجان انگیزترین اتفاقات مالی لندن اون روزگاره. هم غرور و افتخار ملی داره مشارکت توش، هم چشم به راه سودن دیگه. که برن ادویه بخرن نه از دلال خاورمیانهای. بلکه مستقیم از منبع. از اون سر دنیا. از ایست ایندیا. هند شرقی، اندونزیاییهای امروز. داستان تولد کمپانی هند شرقی انگلیس اینه.
تاریخ رو برعکس نخونیم
در تمام مدت این ویدئو و داستان کمپانی یادمون باشه که تاریخ رو برعکس نخونیم. یعنی فکر کنیم خب معلومه دیگه این شرکت باید موفق میشد. باید هم میتونست بزرگترین شرکت تاریخ بشه. نه. هیچ بایدی وجود نداشت. اتفاقا احتمال شکستش خیلی هم زیاد بود. برای همین سرمایه گذاری پرخطری حساب میشد. انگلیس اون موقع یک کشور کشاورزیه با کلی گرفتاری که چند دهه هم دارن مردمش سر دین و مذهب با خودشون میجنگن. داره با تاخیر پشت سر قدرتهای اروپایی دیگه شروع میکنه این کار رو. اسپانیاییها اصلا اینها رو رقیب نمیبینن که دزد دریایی میبینن. این شرکتی که داره درست میشه هسته اولیهاش اون تاجرهایی هستن که از خاورمیانه ادویه میخریدن، شرکت لوانت رو داشتن، ولی تو این کار اینها اماتور حساب میشن در سفرهای دریایی طولانی و تاسیس مستعمرات در سرزمینهای دور.
بعد هم خیلی سرمایه ای که میخوان زیاده. کشتی که لازمه بزرگه. پرسنل زیاد و ماهر میخواد. سودی اگر بکنن چند سال طول میکشه بهشون برسه. اصلا الان کشتی بره بیرون خبری ازش ممکنه نداشته باشی تا سه سال چهار سال بعد که نزدیک بشه. رفتن؟ رسیدن؟ غرق نشدن؟ درگیر نشدن در دریا با پرتغالیا نابود شن. محلیها نترکوندنشون. تو راه برگشت بارشون رو دزدهای دریایی نگرفتن؟ از طوفانها به سلامت گذشتن؟ هزار و یک سوال هست. ایده شرکت سهامی و مخصوصا اینکه آدمها میتونن غیرفعال سهام داشته باشن تو این کار و خودشون کار نکنن پولشون توش باشه و حتی اگر خواستن سهام رو بفروشن به دیگران خیلی ایده گره گشایی بود. حالا اینها رو بعدا در تاریخ انگلیس میبینیم که چقدر عملیات شکست خورد تا نهایتا تونستن موفق شن. بگذریم.
کمپانی هند شرقی با انحصار سلطنتی درست شد
پس شرکت درست شد در ۱۶۰۰ و رویال چارتر هم گرفت از ملکه الیزابت. روال اداریش هم مثل بقیهی جاهاییه که میرفتن برای استعمار. یک فرمان سلطنتی گرفتن از ملکه که تجارت با اینجای دنیا در انحصار این شرکت باشه. دیگه شرکت انگلیسی دیگهای نمیتونه بیاد هند مثلا. برای ۱۵ سال. ۱۵ کلا بود سقف مجوز اولیهاش بعدا هی تمدید شد. تا یه مدتی هم معافیت از عوارض هم بهشون دادن. زبان این اجازه نامه به اندازه کافی مبهم بود که در حالی که اون موقع برای تجارت در واقع صادر شده کم کم همون رو استفاده کردن برای مشروعیت دادن به قدرت سیاسی، نظامی، قضایی، قانون گذاری، دادگاه، مجازات، اعلام جنگ، شرکت در جنگ و کلا اداره سیاسی هند و تاسیس مستعمرات جدید و هر چی فکرش رو بکنین. البته اینها همون موقع اتفاق نیفتاد. ۲ قرن بعد بود که کمپانی تبدیل شد به یه قدرت امپراتوری خودش. ولی خب پتانسیلش عملا تو همون چارتر ایجاد شده بود.
کارهای اول کمپانی چی بود؟
کشتی ها راه افتادن به سمت شرق دور در ۱۶۰۱. به مقصد جاوه که بره نقره بده ادویه بگیره. رفتن و چند بار ناکامی و وقتی بالاخره از اولین سفر موفق برگشتن نهصد تن فلفل و دارچین داشتن که بیشترشو از کشتیهای پرتغالی زده بودن البته. ولی به هر حال چند صد درصد سود کرده بودن. در پونزده سال بعد ۵۰ تا دیگه از این سفرها رفتن. سودش خوب بود اما به سود هلندیها نمیرسید. هلندیها هم سرمایه بیشتر داشتن هم تجهیزات و پرسنل مجربتر و مناسب تر واسه همین تو اون سالهای اول عملا کمپانی همهاش عقب بود. ضمن اینکه خود سرمایهگذارهای انگلیسی هم الان گزینه این رو داشتن که پولشون رو بذارن تو کشتیهایی که میرفتن به سمت امریکا و دنیای جدید. از اونجا سود بیشتری بر میگشت. یعنی شرکت، سرمایهی بیشتر نمی تونست جذب کنه خیلی. در نتیجه سودش هم راه نداشت که خیلی بیشتر شه.
تجارت پارچه، پرسودتر از ادویه برای کمپانی هند شرقی
مدتی اینطوری بود وضع تا اینکه اینها فهمیدن که یه تجارتی هست که براشون از ادویه پرسودتره. تجارت منسوجات. ابریشم، چیت، پارچههای پنبهای، مقادیر زیادی پنبه عدلبندی شده، و نیل برای رنگ کردن پنبه و این چیزها اینها در اندونزی و جنوب شرقی اسیا خیلی طالب داره. بیشتر از نقرهای که اینها از لندن بخوان ببرن. اینها هم از کجا میاد؟ از هند. در واقع اینجاست که این شرکتی که در اصل برای کار در آسیای جنوب شرقی تاسیس شده راهش میافته به هند. از ایست ایندیا به ایندیا.
هند، کارخونهی دنیا
هندی که اون موقع ۱۵۰ میلیون نفر جمعیتشه. یک پنجم جمعیت دنیا رو داره. یک چهارم محصولات دنیا رو تولید میکنه. تصورمون رو از دنیای ۴۰۰ سال پیش و قبل از انقلاب صنعتی باید درست کنیم. تولید از اینطرف دنیا میاد. هند و چین.کارخونه دنیا هنده. مخصوصا در نساجی. پارچه. خیلی از کلمه های انگلیسی که پارچه و لباس مربوطن ریشه در زبانهای هند دارن. در مقایسه ۳٪ کالاهای دنیا داره اون موقع در انگلیس تولید میشه. همینه که امپراتور هند گورکانی ثروتمندترین شاه دنیاست. همینه که شهرهایی اون موقع در هند هست که نظیرش هیچ جا نیست. نه در آسیا نه اروپا. از سایز و جمعیت و ثروت.
قدرتهای اروپایی به دنبال سود و مستعمره
این شد که رسیدن انگلیسیها به هند. اون هم به اینجای هند. surat در شمال غربی هند.
الان وقتیه که قدرتهای اروپایی دارن عادت میکنن که برن سرزمینهای دور و تقریبا راحت شکستشون بدن بکشنشون به بردگی. اما خب با هند که نمیشه این کار رو کرد. ارتش گورکانیها میلیونیه. برای همین باید رابطه برقرار کنن. باید بتونن برن با قدرت محلی از در سازش و تجارت در بیان که کارشون پیش بره. این شبیه کاری نیست که مثلا اسپانیاییها با ازتکهای مکزیک کردن. این یه روش دیگه است برای رسیدن به هدفی احتمالا مشابه البته. چون اینها هم به فکر سودن. که اگه از هند بتونن جنس ببرن به مثلا اندونزی امروز بیشتر سود میکنن. میرن و شروع میکنن به تلاش برای رابطه برقرار کردن. اینجا هم از اول موفق نیستن. پرتغالیها زودتر اومدن. نمیذارن کشتیهای انگلیسی پهلو بگیرن اصلا اولش. بعد میرن هیات نمایندگی از طرف شاه انگلستان میفرستن. میرن با نامهای از کینگ جیمز اول به امپراتور مغول هند که اسمش رو هم نمیدونن درست؛ جهانگیر. میان با اون شروع میکنن رابطه گرفتن. اینها خیلی توش نکتههای جالب هست. مثلا اینکه این انگلیسیها که میرن اونجا رییسشون با امپراطور گورکانی ترکی حرف میزنه و اینطوری رابطه شون میگیره. چه هدیههایی میبره. چون امپراطور ثروتمند هند کم کسی نیست. آدمیه مطلع، باهوش، کنجکاو، اهل هنر، باذوق.
کمپانی هند شرقی پاش رو در هند محکم کرد
اینکه چطوری خودشون رو با زبان و فرهنگ اونجا آشنا میکردن که بتونن شبکه رو بسازن و اثر بگذارن مهم و جالبه برای من. اینکه چطوری بعد از چند ماه رفت و امد و هدیه بده و حرف و سخن تونست بالاخره نماینده انگلیس بحث رو ببره اونجایی که میخواد و بتونه درباره تعرفه و واردات و اینها حرف بزنه با جهانگیر و نهایتا بعد از ماهها، یه جا میخوندم تا سه سال، رفت و امد و حرف و هدیه و سخت و مذاکره تونست اجازه بگیره که انگلیسیها فکتوری رو کارخونه رو اونطور که میخواستن در سونات برپا کنن. تو همین مذاکرات و هدایا هم البته رقابت هست. با پرتغالیها مثلا. ضمن اینکه این رو هم میفهمن کشتی تجاری کافی نیست یه ناوگان نظامی هم لازم دارن که بتونن از ناوگان تجاریشون محافظت کنن. ولی به هر حال موفق میشن کمی قبل از ۱۶۲۰ پاشون رو به صورت رسمی در هند محکم کنن. موفقیت انگلیسیها در هند و کنار زدن پرتغالیها و هلندیها حتما یه مقداریش هم بر میگرده به اون رابطه خوبی که تونستن بسازن. فارسی رو یاد گرفتن. و روابط داخل سیستم گورکانی ها رو ظرایف ارتباطات رو. اینها مهارتهایی بود که کمکشون کرد نهایتا که دو قرن بعد از این دیگه داشتن به کل شبه قاره جکومت می کردن.
توسعه محصولات مثل چای و قهوه
اولش ولی تجارت بود قدرت سیاسی نبود اشغال نظامی نبود. تجارت بود و تجارت محدودی هم بود نسبتا. پارچه از هند به اندونزی و ادویه و بقیه محصولات از آسیای جنوب شرقی به اروپا. این تجارت جدید با موفقیت باور نکردنی روبرو شد. حالا شرکت سهامی که لندنیها سهامش رو داشتن کشتی راه مینداخت از لندن ۱۰ هزار مایل میاومد تا سورات در گجرات هند که تحت حکومت گورکانیانه. در همین دوره کمپانی شروع میکنه محصولات جدید از آسیا و هند وارد کردن به انگلیس و چای و کمی بعد قهوه، اینطوری اصلا معرفی میشه به دربار انگلستان. در همین دهههای اول قرن ۱۷.
نیویورک رو هلندیها دادن به انگلیس
بعد از مدتی هم عملا در تجارت در اندونزی یا همون هند شرقی اینها موفق نمیشن. هلندیها نمیذارن اینها اونجا کار کنن. کار به کشتار و شکنجه و اینها میکشه نهایتا انگلیسیها از اونجا میرن بیرون. یه قدم بیرون رفتنشون هم اینه که تاخت میزنن جزیره Run Island رو میدن به هلندیها به جاش اون سر دنیا یه جای پرتی رو که هلندیها رفتن و بهش رسیدن و اسمش رو گذاشتن نیوآمستردام میگیرن ازشون. که اونجای پرت البته بعدا از پرتی در میاد و خودش میشه واسه خودش شهری. معامله جالبی هم هست. تا مدتها بعدش هلندیها فکر میکردن برد کردن واقعا. نیوآمستردامی که نیویورک امروزه.
تبدیلشدن به قدرت موثر محلی در هند
بعد از ناکام شدن در اندونزی و البته ژاپن دیگه توجه انگلیسیها کاملا معطوف میشه به هند. میرن در اینجا madras یه پایگاهی درست میکنن. تجارتخونهای و میشه اولین کامیونیتی انگلیسی در هند. کلیسا درست میکنن اونجا. شغل ایجاد میشه. هندیهای بیشتری میان و از همینجا و همین موقع کم کم کمپانی شروع میکنه تبدیل شدن به یک قدرت محلی در هند.
بازار کالاهای هندی در انگلیس
رسیدیم به وسطهای قرن هفده. اواسط سالهای ۱۶۰۰ تجارت پنبه و ابریشم از هند توسعه پیدا کرده. در همین حال امپراتوری مغول هم داره رشد میکنه. کمپانی هند شده تولیدکننده شماره یک منسوجات در جهان، هند در تولید از چین زده جلو. و در طول قرن ۱۷ که امپراتوری مغولها، گورکانیان، داره از نظر سیاسی میره پایین و قدرتش رو از دست میده از نظر قدرت صنعتی و اقتصادی وضعش خوبه. در حال رسیدن به اوج خودش هست. کمپانی هم با اوردن برده از شرق افریقا از موزامبیک و ماداگاسکار نیروی ارزون میاره برای کارخونهها و هم سود تولید رو زیاد میکنه و هم اینکه مثل یه آژانس کشتیرانیه که کالاهای هندی رو به سرتاسر جهان جابجا میکنه و از قبل اون مغولها ثروتمندتر و ثروتمندتر میشن، کمپانی هم توسعه پیدا میکنه. بازار مصرف پارچه در انگلیس هم بیشتر و بیشتر عادت میکنه به جنسهای هندی و دیگه خود انگلیسیهایی که در این کارها بودن بازارشون رو از دست میدن.
بمبئی هدیه عروسی
در همین قرن ۱۷ انگلیسیها کم کم پایگاشون در هند هم زیاد شد هم رشد کرد هم شروع کردن استحکامات ساختن. پادشاه بریتانیا با دختر پادشاه پرتغال هم ازدواج کرد و به عنوان جهیزیه یا هدیه عروسی یا هرچی بمبئی رسید به انگلستان. اسکلهای طبیعی، جای مناسب. کم کم انگلیسیها از سورات منتقل شدن به بمبئی. کلکته رو شروع کردن ساختن. توافق کردن با امپراتور گورکانی یه سری ساختمونهاییش میگن بسیار شبیهه به اون اون چیزی که در بریستول یا منچستر بود.
البته در طول این قرن ۱۷ کمپانی هند شرقی هلند در این قرن بزرگتر و موفقتر از کمپانی هند شرقی انگلیسه. ولی کمپانی انگلیس هم رو به رشده.
مقدمهی جنگ تریاک
دیگه وقتی قرن ۱۷ داشت تمام میشد چای که قبلش اصلا در انگلیس نبود الان جا افتاده بود طوری که نصف تجارت کمپانی چای بود و ظروف چینی و ابریشم بود. تا اینکه فکر کردن چطوری میتونیم این جنسها رو بیاریم با سود بیشتر. شروع کردن با چینیها به جای نقره با تریاک معامله کردن. تریاکی که در هند عمل میامد رو میبردن میدادن به چینیها ازشون جنس میخریدن. معاملهای که نهایتا میلیونها نفر رو در چین کشت و در قرن نوزده هم میدونیم که کار دو کشور رو عملا به جنگ کشید در قرن بعدش. جنگهای تریاک. یعنی جنگهای تریاک هم شروعش با کارهای کمپانی بود در فروختن و قاچاق در واقع تریاک هند به چین.
کشورهای اروپایی در شبه قاره
اما در همون قرن ۱۸ در هند اتفاقات خیلی مهم دیگری هم افتاد. مهمترینش این که امپراطوری گورکانیان هی ضعیف و ضعیفتر شد. ۱۷۳۹ سالی که نادرشاه میره به فتح دهلی. این رو بعضیها میگن نقطه شروعیه دیگه برای افول کامل مغولان هند. ده سال بعد از اونه که فرانسویها میان مدرس رو میگیرن. معلومه ضعیف شده قدرت مرکزی هند دیگه. ۷ سال بعدشه که انگلیسیها شروع میکنن یه اسکلهها و شهرهای مهمی رو گرفتن. یعنی میبینین کشورهای اروپایی دارن میان و در معادلات قدرت در شبه قاره دست بالا رو پیدا می کنن. مخصوصا بنگال ثروتمندترین ایالت هند می افته دست کمپانی. این شروع دوره سیاهیه در تاریخ هند. مالیات سنگینی که انگلیسیها میبندن روی هندیها. قحطیهای گسترده. فقر و میلیونها کشته و بیخانمان نتیجه سیاستهای کمپانی هند شرقی بریتانیاست در نیمه قرن هجده.
چطوری کمپانی هند شرقی قدرت سیاسی گرفت
اما چی شد که کمپانی همچین قدرت نظامی شد که تونست اونجا شهرها رو بگیره؟ داستان بر میگرده به جنگهای ۷ ساله. قبلا هم گفتیم بهش میگن جنگ جهانی صفر. و البته یک شخصیت مهم به نام robert Clive. جنگ داستانش چی بود؟
جنگهای ۷ ساله در اصل بین فرانسه و انگلیس منتها بیشتر در مستعمراته البته و فرانسه هم توش شکست میخوره و خیلی از زمینهای مستعمرهاش رو میده به انگلیس و اسپانیای متحد انگلیس.
بعضی مورخین میگن جنگهای هفت ساله بیشتر از اروپا و آمریکای شمالی، هند رو عوض کرد. چون در خلال این جنگه که کمپانی در هند نظامی میشه حضورش، یا نظامیتر میشه. یه سند ظاهرا اواسط جنگ میرسه دفتر مرکزی کمپانی میگه یه ناوگان فرانسوی داره میره سمت بنگال. حالا درست هم نبوده انگار ولی به هر حال گزارش شده اینطوری. در نتیجه این خبر دوتا اتفاق افتاد. یکی این که کمپانی هند شرقی دستوراتی رو به کلکته فرستاد تا نیروهای کمپانی که اونجا بودن خودشون رو استحکاماتشون رو تقویت کنن و منتظر حمله باشن. دوم اینکه، کمپانی مجلس بریتانیا رو متقاعد کرد که یک گروه ضربت رو از لندن بفرسته به هند.
رابرت کلایو، بنیانگذار حکومت کمپانی هند شرقی
مسئول این تفنگداران دریایی، رابرت کلایو بود. کسی که الان میگن بنیانگذار حکومت کمپانی هند شرقی بود بر هند و از قِبَل این کار البته هم به قدرت سیاسی رسید خودش و هم به ثروت فراوان. ایشون کسی بود که تو کمپانی کار کرده بود قبلا. شاگرد تجارت خونه بود. خیلی کتاب خون بود. چند زبان یاد گرفته بود. هند بود که ظاهرا سوابقی از شرارت و اقدام به خودکشی ناموفق هم داشته. سرنوشت عجیبی هم پیدا میکنه که اخر ویدیو میگم.
ایشون میره هند. حواسمون هم باشه که رابطه اروپاییهایی که در هند هستن با هم متاثره طبعا از رابطه کشورهاشون در جاهای دیگه دنیا دیگه. اون موقع جنگه در دنیا بین قدرتها سر این مسیرهای تجاری مهم و سر حقوق تجاری و دسترسی به این سرزمنیهای جدید. جنگی که گاهی رقابت تجاریه گاهی رویارویی نظامی. ایشون هم مدتی هند بوده، کار کرده. با اینکه تعلیم نظامی ندیده در جنگها عملکرد درخشانی داره. نخست وزیر بریتانیا میگه این اصلا مادرزادی ژنراله. خلاصه بعد برگشته انگلیس یه مدت هم رفته پارلمان حالا دوباره فرستادنش هند به جنگ. مالباخته هم هست. الان کشتیش با بار طلا غرق شده نزدیک سواحل آفریقای جنوبی. خلاصه با این حال میره هند و وقتی که فرانسویها مدرس رو میگیرن تازه معلوم میشه که ایشون چه ظرفیت فوق العادهای داره برای جنگاوری. شبانه و در تاریکی سواحل مه گرفته حمله میکنه و میزنه میره جلو. اینجا یه درگیریهایی هم با نیروهای نواب بنگال پیش میاد. کلایو برخلاف روال معمول بریتانیاییها که به طور معمول هدایایی میدادند، راه روابط دیپلماتیک رو باز میکردن و با سیاست همه چیز رو مرتب میکردند، میره میزنه کلکته رو میگیره خلاصه با ترکیبی از جنگاوری و دغل بازی و تطمیع و خیانت و اینها کمپانی قدرت میگیره در اینجا و از همینجا هم میگن رسما حکومت انگلیسیها در هند شروع میشه عملا. کلایو هند میگن به ایشون. از معماران اصلی عملیات کمپانی میشه در هند. چرا رفت گرفت کلکته رو؟ چون اگر اختیارش از دست کمپانی خارج میشد میلیونها پوند ضررش بود. واسه همین درنگ نکرد.
سپاهی از مزدورهای هندی
وقتی تاریخ هند رو در این دوره میبینیم، و این نبردهای بزرگ رو نگاه میکنیم، با سربازان سفید پوست انگلیسی انجام نمیشه، این جنگ با مزدوران محلی، که ( sepoys) سپاه بهشون میگفتن، انجام میشه. که هم توسط فرانسویها و هم انگلیسیها آموزش تکنیکهای جدید پیاده نظام رو دیدن و اغلب با پولهایی که از بانکداران محلی قرض میگیرن هم این سپاه رو آماده میکنن. ظاهرا هرگز بیشتر از 2000 کارمند بریتانیایی در بنگال نبوده. هندیها رو با سربازهای هندی شکست میدادن که با پول بانکدارهای هندی آموزششون داده بودن.
قدرت امپراتور هند کجاست؟
امپراتور کجاست تو این اوضاع؟ بالاخره مغولان هند هنوز هستن دیگه. داستان اینه که امپراتوری مغول تو اون سالها قدرت خودش رو عملا به فرمانداران منطقهای واگذار کرده. بنابراین اگرچه امپراتور هنوز اسماً مهمترین مردیه که تو دهلی یا کلا هند فرمانروایی میکنه، اما در واقع قدرت به فرمانداران محلی منتقل شده.
چند بار هم ائتلافهای قدرتمندی درست میکنن حاکمان محلی و امپراطور گورکانی و حتی فرانسویهای شاکی از کمپانی و افغانها و یه سری جنگجویان سنتی هندو که حشیش میکشیدن لخت میجنگیدن و اینها حمله میکنن به کمپانی ولی از پس توپخانه اونها بر نمیان. بیش از یک بار هم این کار رو میکنن. ولی ناموفقن و کمپانی هند شرقی بریتانیا پیروز میشه و از اینجاست که میشه گفت که حالا دیگه هیچ چی نمیتونه جلوی این فاتحان رو برای فتح شمال هند بگیره و این به کلی بقیه تاریخ رو تغییر میده.
کمپانی هند شرقی، دولت بریتانیا نیست
شرکتی که سالیان قبل به عنوان یه سری تاجر و ماجراجو به هند آمده بود، حالا دیگه شده ارباب یکی از غنیترین کشورهای جهان تبدیل میشه. فقط برای تاکید مجدد باید حواسمون باشه که، این دولت بریتانیا نیست و اینها به طور کلی (بجز چند استثنا) نیروهای دولتی بریتانیا نیستن. اینها نیروی امنیتی خصوصی یک شرکت مستقر در یک دفتر در لندن هستن. نه از داونینگ استریت فرماندهی میشن و نه ارتش هنگ بریتانیا. اینها نیروهای امنیتی خصوصی کمپانی هند شرقی هستن.
ماهیت تجارت رو عوض کردند
بعد از تصرف امپراتوری مغول، شاه عالم رو مجبور میکنن که اداره سه استان ثروتمند رو بده به کلایو. یک میلیون بافنده هست اینجا اون پارچههایی که یک قرنه که کمپانی داره با فروشش سود می کنه همه اینجا تولید میشه و حالا که کل منطقه میافته دست کمپانی ماهیت تجارت هم عوض میشه دیگه.
تجارت از هند چیز تازهای نیست. از زمان رومیان تا اون موقع، این تجارت مثل همه تجارتهای غربی بود که در هند تجارت میکردن. خانمهای رومی ذائقه خوبی نسبت به ابریشم هندی، الماس هندی و چوب صندل هندی داشتن و در نتیجه، تمام طلا و شمشهای جمع آوری شده امپراتوری روم به هند میرفت تا این اجناس رو تامین کنه. در قرن هجدهم هم با همین روش پارچه، ابریشم و حتی تریاک تجارت میشد. یعنی ثروت از لندن میرفت به بنگال که این جنسهای مرغوب به جاش بره اروپا. حالا ولی از زمانی که پیروزی بُکسَر به دست اومد، جهت تخلیه ثروت به سمت مخالف رفت. حالا کمپانی از هند مالیات میگرفت و از اون مالیت هزینههای ارتش و اشغال و هر چیز دیگه رو میداد. با همون اصطلاحا مالیات ابریشم، چیت و تریاک اینها میخرید و باهاش تجارت میکرد.
دیگه لازم نیست کشتی از انگلیس طلا و نقره بیاره به هند. همون جنسهایی رو که قبلا میخریدن حالا میتونن با پولی که از خود هندیها میگیرن ازشون بخرن. دیگه همچین تجارتی رو لازم نیست نابغه باشی که توش خیلی سود کنی که. دیگه بعد از Buxar، کمپانی عملا داره پول چاپ میکنه. شرکت هم کارش همینه دیگه بیشترین سود رو به سهام داراش برسونه. اما با یه ملاحظه. باید در چارچوب مقررات کار کنه. اینجا نکته اینه که در هند بعد از نبرد Buxar دیگه مقرراتی در کار نیست.
از وسط سالهای ۱۷۰۰ تا وسط سالهای ۱۸۰۰ دوره حاکمیت کمپانی هند شرقیه بر هندوستان. تاریخهای مهم رو ببینیم یه بار دیگه.
صد سال حکومت کمپانی و صد سال حکومت بریتانیا بر هند
۱۷۵۷ سالیه که رابرت کلایو نبرد plassey رو برد و بنگال رو گرفت. صد سال بعدش رو کم کم حاکمیت کمپانی بر شبه قاره گسترده شد. از ۱۸۵۸ هم دوره حکومت کمپانی تمام شد و هند شد عملا مستعمره خود دولت بریتانیا تا ۱۰۰ بعدش که مستقل شد. دویست سال تقریبا حکومت انگلیسیهاست پس بر هند. ۱۰۰ سال کمپانی هند شرقی، صد سال هم دولت بریتانیا.
کمپانی سرزمین بنگال رو ویران کرد
در طول اون صد سال کمپانی به مرور حریصتر میشه زیرساختها در بنگال رو به شدت از بین میبرن. بنگال، این سرزمین فوقالعاده حاصلخیز، غنی و مرفه، میشه خاکستر. میشه پر از گرسنگی یک پنجم بنگال پنج سال بعد از گرسنگی میمیرن. قحطی بزرگ بنگال در سال 1770 منجر به ویرانیهای گسترده و تلفات جانی شد. سیاستهای کمپانی، بهره برداری بیرحمانهی کمپانی از منابع هند در اون دوره مورد انتقاد و محکومیت شدیده و هنوز هم موضوع تحقیق و گزارشهای تازه است همچنان. اون موقع هم پارلمان بریتانیا یه جایی میاد دخالت میکنه. فرماندار تعیین میکنه برای هند. سعی میکنن امور تجاری رو از سیاسی جدا کنن بگن برای امور سیاسی باید به پارلمان گزارش بده.
کمپانی هند شرقی، رقیب دولت بریتانیا
ولی مشخصه که خود کمپانی تبدیل میشه به یک قدرت سیاسی بزرگ و یه جاهایی اصلا رقیبی برای دولت بریتانیا و این جدا کردن هم به این راحتی نیست. تو خود هند هم تو نیمه دوم قرن ۱۸ و اوایل نوزده تلاش میکنن سیستم حکمرانی درست کنن. نقشهبرداری دقیق بکنن شبه قاره رو. ارتفاع k2 و اورست رو همون موقع هاست که اندازه میگیرن.
منتها به تدریج نظارت دولت روی کمپانی بیشتر میشه. نگرانی در مورد فساد، سوء استفاده از قدرت و نقش کمپانی در اداره هند منجر به درخواست اصلاحات شد. اوایل قرن نوزده انحصار تجارت در هند رو از کمپانی گرفتن به شرکتهای دیگر انگلیسی اجازه دادن که برن اونجا تجارت کنن. در ۱۸۱۹ میرن جزیره سنگاپور رو از سلطان جاوه ميخرن اونجا یک افسری که از ۱۴ سالگی تو کمپانی کار میکرد حالا در سی سالگی میره یک پست تجاری بازرگانی اونجا بنا می کنه پرچم انگلیس رو میبره بالا. در تمام این مدت ثروت و منابع همچنان داره از شبه قاره جمع میشه و میره به انگلستان.
تو همین دوره انگلیسیها چای ارل گری رو ابداع میکنن. یا چای رو یه کارمند کنپانی که مندرین صحبت میکرده گیاه شناس بوده چین رو خوب میشناخته متخصص چای بوده عملا از چین میبره اولین بار به هند در منطقهای به نام دارجیلینگ و اونجا تبدیل میشه به یه مرکز مهمی برای کشت چای. تا قبل از اون فقط در چین کشت میشده چای. حالا با کلی عملیات سری و لباس مبدل چینی و اینها ایشون خلاصه هم اون مشکل رو برای کمپانی حل میکنه و هم یک چای جدیدی رو به دنیا عرضه میکنه.
عملکرد کمپانی به عنوان شرکت
حالا. یادمونه موضوع چی بود دیگه. موضوع کمپانی هند شرقی اه. دربارهی یک شرکته. درسته که قدرت سیاسی بود ولی خوبه که به عنوان یک شرکت هم بهش نگاه کنیم. چون دو تا اتفاق مهم افتاد در این دوره که میگن حکومت کمپانی بر هند توش نقش داشت. دو تا روند در مقابل هم. صنعتی شدن انگلستان و صنعت زدایی از هند. India’s deindustrialization and Britain’s Industrial Revolution
سرمایهای که مخصوصا از بنگال جمع شد به سمت انگلستان رفت فقط ثروتمندتر نکرد انگلیس رو، صنعت نساجی رو هم در انگلستان رونق داد در دوره انقلاب صنعتی. از اون ور هم وقتی بازار مصرف هند رو به زور باز کردن به اجناس وارداتی بدون تعرفه بدون عوارض هرچی میخواستن میاوردن هند. از اون ور تولید کنندههای داخلی رو مالیات سنگین بهشون میبستن خب صنعت در بنگال عملا نمیتونست رقابت کنه و از بین میرفت.
ما وقتی دربارهی استعمار فکر میکنیم گاهی فقط سرکوب سیاسی اجتماعی تو ذهنمونه. در این دورهی ۱۰۰ ساله ولی قصه خیلی وسیعتره. پنبه رو بدون عوارض و تعرفه از هند وارد انگلیس میکردن باهاش پارچه درست میکردن بدون عوارض و تعرفه میبردن هند میفروختن به هندیها. هند هم منبع ارزون مواد خام بود برای صنعت نساجی، انگلیس هم بازار بزرگ مصرف. اینطوری شد که در قرن ۱۹ بریتانیا سبقت گرفت از هند و شد بزرگترین تولیدکننده پارچه. پارچه و صنعت منسوجات الان تو ذهن ما صنعت مهمی نیست ولی یادمون باشه در قرنهای ۱۸ و اوایل نوزده که داریم حرفش رو میزنیم از بزرگترین صنایع دنیاست اگر بزرگترین نباشه. برای همین نتیجه این تغییری که اتفاق افتاد این بود که هند گورکانی که در سالهای ۱۷۰۰ بزرگترین اقتصاد دنیا بود جایگاهش رو کم کم از دست داد.
این نمونهایه از داستان صنعت. درامد ولی فقط در صنعت و تجارت نبود. در هند یه سیستم زمین داری هم بود اسمش هم همین بود زمین دار وراثتی بود و به نمایندگی از شاه از مردم مالیات میگرفت. مهاراجه و مالک و سردار و راج و نواب و اینها هم لقبهاشون بود. یک طبقهای از اشراف بودن عملا. از یه جایی ۱۷۷۲ کمپانی شروع کرد این پولها رو دیگه خودش جمع کردن. یک سیستم فاسدی هم داشتن، ولی عملا شد بیس لاین درامدی شرکت. برای همین با احتیاط باید بهش گفت مالیات. چون مالیات نبود. جا به جا و منطقه به منطقه هم کمی متفاوت بود ولی اصل قضیه یکی بود و نتیجهی کلیش این بود که وقتی شروع کردن از کشاورزها پول و مالیات گرفتن دیگه عملا کمپانی هیچ پولی هیچ طلا و نقرهای لازم نداشت از انگلیس بیاره اینجا برای خرید. هیچی نمیاوردن. تو جدولی که تو ویدیوی کمپانی هند شرقی هست میشه دید که چطوری مقدار پولی که میآوردن کم شد تو اون دورهها. نه تنها پول برای خرید نمیاوردن بلکه با این درآمد ارتش قویتر می کردن برن بجنگن بقیه هند رو هم بگیرن.
شورش بزرگ سپاه هند
خلاصه این سیاستهای شدیدا بهرهکشانه ادامه داشت. اعتراضها و شورشهایی رو هم در هند باعث شد. شورش هند در سال 1857 که به عنوان شورش سپاه (Sepoy) هم شناخته میشه، انتقادات رو نسبت به نحوه مدیریت کمپانی شدبدتر کرد و در نهایت منجر به این شد که ولیعهد بریتانیا کنترل مستقیم هند رو در سال 1858 به دست گرفت.
فرمان سلطنتی تاسیس کمپانی در سال 1858 لغو شد و عملاً نقش کمپانی در اداره هند تموم شد. اما در حالی که کمپانی هند شرقی به عنوان یک نهاد دیگه وجود نداره، میراث و تأثیرش بر تاریخ جهان قابل چشم پوشی نیست. نقش مهمی که در شکل گیری امپریالیسم بریتانیا، شبکه های تجاری و تاریخ مدرن هند داشت. فعالیتها و سیاستهای این کمپانی زمینه رو برای حکومت بریتانیا در شبه قاره فراهم کرد حکومتی که تا استقلال هند در سال 1947 ادامه داشت.
داستان آقای کلایو هند
داستان اون اقای رابرت کلایو چی میشه؟ ایشون خیلی پولدار میشه. اون کشتیش که گم شده بود چند سال پیش سر و کله سکههاش تو بازار پیدا شد دست قاجاقچیها و مال خرها و اینا. میگن مقداریش رو پیدا کردن و الان یه بخشیش خلاصه در اختیار دولت آفریقای جنوبیه. ایشون چند دوره میره هند. بنیانگذار امپراتوری بریتانیایی هنده. هم در تاسیسش هم در ساختن نهادهای اداری اولیهاش هم بعدا در اصلاحاتی که خواستن تو نظام اداریش انجام بدن نقش داشت. بعد از سه دوره در هند بودن در ۱۷۶۷ برگشت به اروپا. رفت جنوب فرانسه زندگی میکرد و تریاک میکشید. همون هند که بود معتاد شده بود. افسردگی هم داشت. وقتی پارلمان شروع کرد تحقیق و تفحص درباره عملکرد کمپانی ایشون هم کارهاش آمد بیشتر زیر ذره بین. مخصوصا ثروت زیادی که اونجا جمع کرده بود. خودش میگفت خیلی تقوا کردم کاری هم خلاف سیاستها و قوانین شرکت نکردم. منتها هم اون و هم سیاستهایی که منجر به قحطی یا زیاد شدن تلفات قحطی بنگال شد بدنامی سیاسی بزرگی بود براش. در اصلاحات قوانین و دستورالعملهای کمپانی نقش داشت و اخرش هم البته ازش رفع اتهام شد رسما. در ۴۹ سالگی هم مرد. مرگ عجیبی داشت. گلوش رو با از این چاقوها برید. انگار هم خودش برید. معلوم نیست که خودکشی بوده یا نه. حرف هست یه مقدار. یک بیوگرافی نویسی مینویسیه ثروتش رو با چنان جنایتهایی جمع کرده بود که وجدانش نهایتا چاقو رو داد دستش که کار خودش رو بسازه. الان اسمش رو یه ساختمونهایی هست. مجسمهاش جاهایی هست. منتها همه جا هم اعتراض هست که این اسمها باید عوض شه و مجسمهها بیاد پایین. گاهی موفقن اعتراضها گاهی نیستن. خلاصه آدم مهمیه ایشون هم در تاریخ انگلستان و هم کمپانی هند شرقی و هم عملا تاریخ هند.
داستان کمپانی هند شرقی
از اون عجیبتر ولی خب داستان خود کمپانیه. من قبلا فکر میکردم هند مستعمره انگلیس بوده دیگه. دویست سال مستعمره بوده. همونطوری که آمریکا مستعمره بوده، آفریقا و کانادا و استرالیا و اینهمه جای دیگه مستعمره بودن. دیگه به این فکر نمیکردم که هند یه سری قبایل اولیه نبودن توش دور از تمدن پرت از دنیا که اینها برن مستعمرهشون کنن. بزرگترین اقتصاد دنیا بود. امپراطوری قدرتمندی داشت قبلش. و از اون مهمتر دوران حکومت دولت بریتانیا بر هند دویست سال نیست. کمتر از صد ساله. قبل از اون چیز عجیبتری داریم. دوران حکومت شرکتی رو داریم بر کشوری. بر شبه قارهای. شرکتی در لندن. یکی از قدیمیترین شرکتهای جهان. اولش کوچک. با اختیار محدود. قرار بود کلا ۱۵ سال یه امتیاز انحصاری داشته باشه. اول قرن ۱۷ اما تونست با کارهایی هم در هند و هم در بریتانیا با رشوه دادن با کارهایی که اسمش فساده فساد سیاسی و اقتصادی در هند و در بریتانیا این امتیاز ۱۵ ساله رو بکشه بکشه تا بیشتر از دویست و سی سال ادامهاش بده. تو این مدت تجارت کرد، دیپلماسی کرد، فتوحات نظامی داشت و شرکته تو این بیش از دو قرن تبدیل به چنان قدرتی میشه که امپراتوریهای بزرگ به گردش نمیرسن. ارتشی درست میکنه که دونه دونه ارتشهای محلی هند رو شکست میده. ارتش کمپانی هند شرقی.
با حاکمان محلی متحد شد و علیه قدرتهای اروپایی رقیب و دولتهای هند جنگ به راه انداخت. هر موقع هم که لازم بود حاکمان محلی رو به جان هم میانداخت و از تفرقه بینشون سود میبرد. و اینطوری شد کم کم حاکم بر کل هند و بدون نیاز به اینکه پولی از انگلستان بیاره اینجا تجارت پرسودی میکرد و با استثمار اقتصادی و مالیاتهای سنگین و دستکاری در بازار و بلایی سر هند میاره که بی ثباتی صنایع، از دست رفتن کلی از صنایع در هند و بعدتر پیامدهای اجتماعی و سیاسی گسترده از نتایجش هستن تا نهایتا در ۱۸۵۷ هندیها شورش میکنن که هرچند شکست میخوره اما دوره کمپانی رو هم تمام میکنه و میرسه به اینجا که دولت بریتانیا میاد وسط و اختیارات شرکت رو ازش میگیرن و هند میشه رسما مستعمره حکومت بریتانیا.
ظهور و افول کمپانی هند شرقی تأثیر عمیقی بر تاریخ هند داشت و هند رو از یک پایگاه تجاری به یک مستعمره تحت سلطه بریتانیا تبدیل کرد. میراث این کمپانی، چه مثبت و چه منفی، هنوز در ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی هند عمیقه و ماندگار و درکمون از تاریخ هند ناقص میشد اگر عمیقتر سراغ کمپانی و داستانش نمیرفتیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای نوشتن این یادداشت از منابع زیر استفاده کردیم:
- https://www.theeastindiacompany.com/pages/history
- https://www.worldhistory.org/timeline/East_India_Company/
- https://www.worldhistory.org/Robert_Clive/
- https://en.wikipedia.org/wiki/British_Raj
- https://en.wikipedia.org/wiki/Company_rule_in_India
- https://www.youtube.com/watch?v=irAJcGwMb2I
- https://en.wikipedia.org/wiki/Economy_of_India_under_Company_rule
- https://www.online-literature.com/tolstoy/2733/
- https://www.amazon.com/Anarchy-Relentless-Rise-India-Company/dp/1635573955
لطفا اگر توانستید یه تحقیقی از یمن هم بگذارید
مخصوصا اهمیت اون با توجه به جنگ چنذ ساله و حمله انگلی و آمریکا
بعد هم در مورد ملکه الیزابت مرحوم و فرزندش و شرکت اونها در قدرت که به نظر می آِد که با توجه به مشکلات داخلی انگلیس مخصوصا بعد از برگزیت ، پادشاه جدید هم مانند مادر در سیاست دخالت جدی می کند و از عواقب دخالت های مکرر ملکه و شکست های پی در پی و … درس نگرفته است
البته یه عده معتقدند که انگلیس هم مانند آمریکا و بعض از کشورهای غربی، قدرت واقعی در دست جنگ سالاران و اربابان جنگ و … است
متشکرم
درباره یمن باید گفت اگر ساسانیان سقوط نمیکردند و یمن تحط حکومت ایران باقی میماند اروپایی ها و رومی ها مجبور بودند برای این که تجارت کنند به ایران باج بدهند و ایران مقتدر میماند
البته یه مطلبی هم هست که بعد از کمپانی هند شرقی، کارها و اعمال و نتایج و … انگلیس هم در شبه جزیره هند بسیار سیاه و غیرقابل دفاع و از نظر من جنایت علیه بشریت و حقوق بشر است و انگلیس باید در مقابل تمام مستعمرات و مخصوصا هند همواره شرمنده و سرافکنده باشد و حتی غرامت چند صد ساله به ملت و بازماندگان چیزی از گناه و … آنان م نخواهد کردو …
با درود و سپاس از این مطلب ارزنده که تاریخچه مشروح و دقیقی از غارت و تخریب هند توسط انگلستان استعمارگر ارائه داده است.
البته در کنار این تخریبات و جنگ افروزی ها و غارتگری هادی استعمار انگليس در هند لازم است به ماموریت های فرهنگی کمپانی انگلیسی هندشرقی بویژه در شایعه سازی ها و دروغ بافی و دشمنی پراکنی بین دین ها و قومیت ها و دستکاری منابع باستانی و دخل و تصرف در نسخه های مکتوب قدیمی و ساختن صدها دین جعلی در هند و کشورهای همسایه از جمله ایران اشاره کرد که از اواسط صفويه به بعد شروع شد.
یک نمونه آن اعزام تیمی به سرپرستی “مانِکجی لیمجی هاتریا” به دربار قاجار بود که با توجه به نفوذ انگلستان در دربار توانست تعدادی از تاجران و درباریان و آخوندها و نویسندگان بویژه صدراعظم سپهسالار و شاهزاده جلالالدین میرزا را با خود همراه سازد و با کوچ دادن تعدادی از روستائیان فارسی زبان هندوستان به اطراف یزد به جعل دین زرتشتی (که اطلاعات مبهم و بسیار اندکی از آن در تاریخ کهن ایران وجود دارد) بپردازد.
سپایگزارم
حاجی این صوتیش کجاس پیدا نمیکنم
با درود و سپاس از این مطلب ارزنده که تاریخچه مشروح و دقیقی از غارت و تخریب هند توسط انگلستان استعمارگر ارائه داده است.
البته در کنار این تخریبات و جنگ افروزی ها و غارتگری هادی استعمار انگليس در هند لازم است به ماموریت های فرهنگی کمپانی انگلیسی هندشرقی بویژه در شایعه سازی ها و دروغ بافی و دشمنی پراکنی بین دین ها و قومیت ها و دستکاری منابع باستانی و دخل و تصرف در نسخه های مکتوب قدیمی و ساختن صدها دین جعلی در هند و کشورهای همسایه از جمله ایران اشاره کرد که از اواسط صفويه به بعد شروع شد.
یک نمونه آن اعزام تیمی به سرپرستی “مانِکجی لیمجی هاتریا” به دربار قاجار بود که با توجه به نفوذ انگلستان در دربار توانست تعدادی از تاجران و درباریان و آخوندها و نویسندگان بویژه صدراعظم سپهسالار و شاهزاده جلالالدین میرزا را با خود همراه سازد و با کوچ دادن تعدادی از روستائیان فارسی زبان هندوستان به اطراف یزد به جعل دین زرتشتی (که اطلاعات مبهم و بسیار اندکی از آن در تاریخ کهن ایران وجود دارد) بپردازد.
سپاسگزارم