ریشه‌ی احساس‌های اخلاقی

چطور سیستم‌های احساسی  ما راه را باز می‌کنند تا بتوانیم با هم همکاری کنیم؟

تکامل احساس‌های اخلاقی

یکی از سوال‌های تکاملی بزرگ این است که چرا یک نفر یا یک موجود باید وقت و انرژی و منابعش را صرف کمک به دیگری کند؟ پس تکثیر ژن‌ها چه می‌شود؟ 

نویسنده: عباس سیدین

زیست‌شناسی اخلاق

مدت‌های طولانی تصور رایج این بود که اگر هر کار خیری را موشکافانه و دقیق بررسی کنیم می‌بینیم که یا از سر خودخواهی است، یا حماقت. از یک طرف می‌دیدیم که ما آدم‌ها خیلی همه‌چیز را حساب و کتاب می‌کنیم. مدام دنبال این هستیم که سود و فایده‌ی کارها را بسنجیم و ببینیم کدام کار بیشترین فایده را برایمان دارد؛ و از طرف دیگر برداشتی از مفهوم تکامل مدام در گوشمان زمزمه می‌کرد که ببین! در طبیعت فقط تکثیر ژن‌ها مهم است؛ پس هر کاری که برای موجودی هزینه داشته باشد از نظر طبیعت معقول نیست. چرا اصلاً کسی باید به فکر کمک دیگری باشد و وقت و انرژی ارزشمندش را صرف دیگری کند، وقتی می‌تواند آن را صرف پیش بردن هدف تکاملی خودش کند؟

جاناتان هایت در کتاب «ذهن درستکار» می‌گوید به تدریج همان نظریه‌پردازان تکاملی و بعد هم روان‌شناسان اجتماعی به ما نشان دادند که داستان اخلاق و انگیزه‌های اخلاقی عمیق‌تر و پیچیده‌تر از آن است که فکر می‌کردیم. کارهای خوب و خیر، و احساس‌های اخلاقی مثل میل به انصاف و گرایش به همدلی و کمک به دیگران دقیقاً ریشه‌های طبیعی و تکاملی دارند.

خلاصه کتاب ذهن درستکار جاناتان هایت را در اپیزود ۳۵ پادکست بی‌پلاس بشنوید.

والد و فرزند

بعضی‌ها می‌گویند میل ما برای کمک به دیگران از آنجا شروع شد که اعقاب تکاملی ما لازم داشتند تا از بچه‌هایشان مراقبت کنند. مراقبت از فرزند در خیلی از گونه‌های جانوران وجود دارد و فقط مخصوص ما آدم‌ها یا حتی نخستی‌هایی مثل شامپانزه‌ها و بونوبوها نیست. اینکه بچه‌های کوچک برایمان جذاب و دوست‌داشتنی هستند درست به همین خاطر است. به شخصیت‌های کارتونی نگاه کنید: چشم‌ها، دهان و سرها بزرگتر از حالت عادی است. سرهایشان کروی‌تر هستند. اینها دقیقاً ویژگی‌های آناتومی یک بچه است. هنرمندهای مختلف، مخصوصاً طراحان شخصیت‌های انیمیشن در چند دهه‌ی اخیر این ویژگی‌ها را در شخصیت‌هایی استفاده می‌کنند که می‌خواهند ما دوستشان داشته باشیم. این طراح‌ها عملاً دارند از میل درونی و عمیق ما به مراقبت و توجه به بچه‌ها استفاده می‌کنند تا حواس ما را به شخصیت مورد نظر جلب کنند.

 

انصاف و خیانت

اگر راهی وجود داشت که یک موجود بتواند با کس دیگری همکاری منصفانه داشته باشد، آن وقت هر دو طرف می‌توانستند از مزایای همکاری استفاده کنند. وقتی دو نفر با هم همکاری می‌کنند نتیجه‌ی کار معمولاً خیلی بیشتر از این است که هر کدام جداگانه کار کنند. مثلاً هرکدام ممکن است بتواند یک تکه زمین با مساحت مشخصی را اداره کند، اما همکاری این شانس را ایجاد می‌کند تا در ضمن همکاری ایده‌های تازه‌ای شکل بگیرد که هیچ وقت به ذهن آنها نمی‌رسید. اما هر همکاری دو آفت بزرگ و اساسی دارد. دو چیز که می‌تواند خیلی سریع همکاری را خراب کند: خیانت و مفت‌خوری! اگر راهی بود که بشود به شکلی جلوی این دو خطر را گرفت، امکان همکاری خیلی بیشتر می‌شد و این دقیقاً چیزی است که در طبیعت می‌بینیم.

مشاهده‌ها هم در حیوانات و هم در انسان‌ها نشان می‌دهد که خیلی از موجودات و مخصوصاً ما انسان‌ها میل داریم شرایط منصفانه باشد. اگر ببینیم کسی بخش بزرگی از نتیجه‌ی کار را برای خودش برمی‌دارد یا به ما خیانت می‌کند دیگر دوست نداریم با او کار کنیم یا حتی رابطه  داشته باشیم. نکته‌ی مهم اینجا است که در اغلب موارد، اینطور نیست که تصمیم بگیریم و دیگر با آن آدم همکاری نکنیم؛ بلکه احساس‌های ما خیلی سریع‌تر و موثرتر این تصمیم را برایمان می‌گیرند. سیستم‌های احساسی که در ما تکامل پیدا کرده این محاسبه‌های اخلاقی مربوط به همکاری را خیلی سریع انجام می‌دهد و ما فقط نتیجه را می‌بینیم: احساس دلخوری می‌کنیم که چرا فلانی وسط پروژه کار را رها کرد و رفت دنبال موقعیت شغلی بهتر. یا چرا دوست (یا شریک عاطفی) خیانت کرد و رابطه‌مان را که یکی از مصداق‌های مهم همکاری است رها کرد.

 

ریشه‌های اخلاق، سیاست و جامعه

جاناتان هایت در بخش‌های مختلفی از کتاب «ذهن درستکار»‌ این را توضیح می‌دهد که چطور سیستم‌های احساسی که خیلی هم در ما عمیق هستند راه را باز می‌کنند تا ما بتوانیم با هم همکاری کنیم. در موقعیت‌های مختلف لازم است تا ما حساب و کتاب کنیم تا بفهمیم با کی چطور و تا کجا همکاری کنیم. اگر بخواهیم همه‌ی این حساب و کتاب‌ها را به صورت هوشیارانه و با فکر و تصمیم انجام بدهیم خیلی طول می‌کشد. در مقابل، سیستم‌های روانی و شناختی که در ما تکامل پیدا کرده به صورت خودکار عمل می‌کنند. وقتی کسی از همکاری با ما سوءاستفاده می‌کند ما «دلخور» می‌شویم. دلخور شدن در چنین موقعیتی باعث می‌شود میلمان به همکاری با آن شخص کمتر شود؛ بدون اینکه حتماً یا همیشه لازم باشد آگاهانه درباره‌ی این موضوع تصمیم بگیریم. اینها همان احساس‌های اخلاقی هستند.  چیزهایی مثل قدردانی، همدلی، هم‌دردی، انتقام، شرم. هر کدام از اینها به شکلی و به روشی جای تصمیم‌گیری‌های آگاهانه را می‌گیرد و در واقع کار آن تصمیم‌گیری‌ها را خیلی سریع‌تر و با راندمان بالاتری انجام می‌دهد.

همین ریشه‌های عمیق احساس‌های اخلاقی بنیان‌های شکل‌گیری جامعه و سیاست و اقتصاد را هم شکل می‌دهند. زندگی اجتماعی و گروهی، چه در ما انسان‌ها و چه در انواع گونه‌های دیگر حیوانات در گرو همکاری است و این احساس‌های اخلاقی راهی است که تکامل برای حل مساله‌ی تکامل پیدا کرده.

بیشتر کنجکاوی کنیم
درست و غلط اخلاقی
کشتن انسان دیگر اخلاقیست یا غیر اخلاقی؟

آخرین بار که درباره‌ی شخصی گفتید «هیچ چیز حالی‌اش نیست»، یا «اصلا معلوم نیست این طرف چی می‌گه»، یا «چطور بیشتر بخوانید

آدمیزاد چه بلایی سر موجودات زنده‌ی زمین آورد؟
آدمیزاد چه بلایی سر موجودات زنده‌ی زمین آورد؟

اهلی کردن حیوانات، کاری که آدمیزاد برای بقای خودش کرد، چگونگی حیات برای موجودات و گیاهان رو در کل زمین بیشتر بخوانید

دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر
دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر

در اپیزود ذهن درستکار، درباره کتاب فوق‌العاده جاناتان‌هایت صحبت کردیم و تلاش کردیم بیان کنیم که به عقیده این روانشناس، بیشتر بخوانید

3 نظر برای “ریشه‌ی احساس‌های اخلاقی

  1. سلام
    فعل هاتون

    فعل دارد نمب رود
    دارد نمی گوید
    دارد نمی خواند
    و مانند ش

    اشتباهه

    بگید نمی رود
    نمی گوید
    نمی خواند
    فعل مستمر که دارد و داشت

    داره

    منفی نمیشه

  2. سلام
    فعل هاتون

    فعل دارد نمب رود
    دارد نمی گوید
    دارد نمی خواند
    و مانند ش

    اشتباهه

    بگید نمی رود
    نمی گوید
    نمی خواند
    فعل مستمر که دارد و داشت

    داره

    منفی نمیشه

    سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *