نویسنده: عباس سیدین
معمولاً از کتاب «جمهور» افلاطون به عنوان اولین کتاب آرمانشهری اسم میبرند. کتابی که در آن، افلاطون تصویری از جامعهی آرمانی مورد نظرش را ارائه میکند. بعد از او هم افراد مختلفی هر کدام با انگیزهها و برداشتهای خودشان تصویری از جامعهی آرمانی را ترسیم کردهاند. از زنو فیلسوف یونانی تا کریستین دو پیزان در اوایل قرن چهارده میلادی که کتاب «شهر بانوان» را نوشت و سعی کرد تا چشم معاصرانش را به زنان به عنوان اعضای ارزشمند جامعه باز کند.
این سنت، بعد از اینها هم ادامه پیدا کرد، اما خود اسم Utopia یا آرمانشهر ساختهی توماس مور انگلیسی در اوایل قرن شانزدهم است. توماس مور در کتابش -به نام یوتوپیا- زندگی را در جزیرهای به نام یوتوپیا توصیف میکند؛ یک زندگی ایدهآل و آرمانی. در یوتوپیای توماس مور یک نوعی از دموکراسی چند لایه حاکم است. مالکیت خصوصی وجود ندارد. افراد هر چند سال یکبار خانههایشان را با هم عوض میکنند. (و البته در جزیرهی یوتوپیا زندانیهای جنگی یا محکومین به مرگ یا فقرا به عنوان برده کار میکنند.) توماس مور خودش سیاستمدار بود و به نظر طبیعی میرسد که وجه سیاسی و اجتماعی موضوعی باشد که بخش عمدهی فکرش را به خود مشغول کند.
بعد از او هم این نوع کتابها به یک نوع ادبی تبدیل شدهاند و تقریباً از هر گرایش فکری و فلسفی و سیاسی کسی سعی کرده تا تصویری از آرمانشهر مورد نظرش ارائه کند؛ از «آتلانتیس نو» اثر فرانسیس بیکن تا «سفرهای گالیور» اثر جاناتان سویفت تا نویسندگان نزدیکتری مثل اچ. جی. ولز و کتابش «یک آرمانشهر مدرن». این همه تنوع آثار ادبی در زمینه آرمانشهر شاید تا حدی نشان دهد که چرا به آرمانشهرها نیازداریم. فارغ از اینکه آرمانشهرا در جزئیات چه تفاوتهایی با هم دارند، نفس وجودشان مهم است.
روی دیگر سکه؛ ۱۹۸۴ اورول و فارنهایت ۴۵۱
در سوی دیگر ماجرا کتابهای دیستوپیایی، پادآرمانشهری یا ویرانشهری قرار دارند. کتابها و داستانهایی که جهانی را ترسیم میکنند که در آن همهچیز به ویرانی رفته. در این کتابها هم -مثل آن روی دیگر سکه، یعنی آرمانشهرها- نویسنده بر اساس برداشت و شناخت خودش هشدار میدهد که چه خطرات و خطاهایی پیش روی ما است و اگر به اینها توجه نکنیم، اوضاع چقدر و چطور میتواند بد بشود و چه ویرانشهر یا پادآرمانشهری در انتظارمان خواهد بود.
از نمونههای درخشان این کتابها هم میتوان کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول یا کتاب دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی یا کتاب فارنهایت ۴۵۱ اثر ری بردبری نام برد. در هرکدام از این کتابها نویسنده یک ترس بزرگ یا یک خطای احتمالی بزرگ را به ما گوشزد میکند.
در کتاب ۱۹۸۴، جورج اورول که خودش به سوسیالیستها گرایش داشت، هشدار میدهد که یک نظام سیاسی تمامیتخواه تا کجاها ممکن است پیش برود. یا ری بردبری در کتاب فارنهایت ۴۵۱ دنیایی را توصیف میکند که کتابها غیرقانونی هستند و آتشنشانها هر کتابی را که پیدا کنند میسوزانند. این کتاب هم از جهات مختلف نشان دهندهی دغدغههای نویسندهاش در زمانهی خود او است. دغدغهای که از ویرانشهری نزدیک خبر میداد.
زمانهای که بردبری این کتاب را نوشته دورهای است که در تاریخ آمریکا به «دورهی مککارتی» شناخته میشود و در آن افراد به دلیل گرایش سیاسیشان به حزب کمونیست از فعالیت منع میشدند. از طرف دیگر این همزمان است با اوج گیری رسانهی تلویزیون. هر دوی اینها برای ری بردبری منشاء ترس و دلهره است. ترس از اینکه آزادی فکری دارد نابود میشود.
چرا به آرمانشهر نیاز داریم؟
اما چرا در طول تاریخمان به این نوع کتابها علاقه داشتهایم؟ و شاید بهتر بتوان پرسید که چه نیازی به این کتابها داشتهایم؟ یا جدیتر از آن، چرا به ایده و تفکر آرمانشهر نیاز داریم؟ آقای برگمن نویسندهی کتاب آرمانشهری برای واقعگراها -که در اپیزود ۲۰ بیپلاس خلاصهاش را گفتیم- میگوید که نیاز ما به این کتابها و آرمانشهرها یک نیاز بنیادی و اساسی است. این آرمانشهرها هستند که محرک ما برای تغییر و تلاش برای بهتر کردن دنیایمان میشوند.
روتگر برِگمن، میگوید که بدون چنین رویاهایی، نمیتوانیم به سوی آینده حرکت کنیم و بدون این رویاها -که در خیلی از این کتابهای آرمانشهری واقعاً هم رویایی هستند- اصلاً چیزی برای هدف گرفتن و حرکت کردن نداریم. این را میتوان به شکل معکوسش به کتابهای «ویرانشهری» یا ویرانشهری هم تعمیم داد. این کتابها هم به ما هشدار میدهند و مدام یادآوری میکنند که چه خطراتی در پیش است و باید چشم و گوشمان را باز نگه داریم تا سمت پادآرمانشهرها نرویم.
- تصویر یادداشت را از سایت Vox برداشتهام.
سلام
پوپر در مقاله ای با نگاهی دیگر به آرمانشهر ها نگاه کرده که در نوع خود جالب است. او معتقد است آرمانشهر ها مخصوصا اگر در حوزه فلسفه سیاسی تعریف شوند منبعی برای تولید خشونت می گردنند چرا که حاکمان می خواهند شما را به زور هم که شده ( که اغلب همین است ) به آن جا بفرستند. پروازهای تمدن بزرگ مدینه فاضله نبوی و آرمانشهر های انقلاب اکتبر گواهان خوبی بر این نظرند
سلام
پوپر در مقاله ای با نگاهی دیگر به آرمانشهر ها نگاه کرده که در نوع خود جالب است. او معتقد است آرمانشهر ها مخصوصا اگر در حوزه فلسفه سیاسی تعریف شوند منبعی برای تولید خشونت می گردنند چرا که حاکمان می خواهند شما را به زور هم که شده ( که اغلب همین است ) به آن جا بفرستند. پروازهای تمدن بزرگ مدینه فاضله نبوی و آرمانشهر های انقلاب اکتبر گواهان خوبی بر این نظرند
http://nasour.net/1387.07.08/312.html