کشتن انسان دیگر اخلاقیست یا غیر اخلاقی؟

ما با اصول مشترک اخلاقی به رفتارهای متنوع می‌رسیم اما چیزی که به چشممان می‌آید رفتارهای متنوع است، نه اشتراک در اصول اخلاقی.

درست و غلط اخلاقی

آخرین بار که درباره‌ی شخصی گفتید «هیچ چیز حالی‌اش نیست»، یا «اصلا معلوم نیست این طرف چی می‌گه»، یا «چطور ممکنه کسی اینطوری فکر کنه» یا «خیلی بی منطقه» چه زمانی بود؟ یک ساعت پیش، دیروز، هفته‌ی گذشته یا ماه پیش؟ آخرین باری که شنیدید کسی درباره‌ی شما این جمله‌ها را بگوید چطور؟
آقای جاناتان هایت در کتاب ذهن درستکار می‌خواهد به ما بگوید که چرا نمی‌توانیم با یکدیگر کنار بیاییم. چرا در بحث، به خصوص بحث سیاسی و مذهبی، به این نتیجه می‌رسیم که طرف مقابل بی‌منطق، متعصب، احمق و دیوانه است. در این یادداشت نگاهی به جواب آقای هایت انداخته‌ام تا بفهمیم چرا مخالف من احمق نیست، اما به نظرم احمق می‌آید.

نویسنده: بهجت بندری 

 

اختلاف نظر دور میز شام

تصور کنید با پنج نفر از دوستان دور میز شام نشسته‌اید، قبل از آنکه شام شروع شود یک قراری با هم می‌گذارید. هر کس قرار است فقط یک قاشق از غذای اصلی بخورد و بعد درباره طعم و مزه آن با جزئیات حرف بزند. فکر می‌کنید که چقدر احتمال دارد دو نفر از شما نظر مشترکی درباره غذا داشته باشید؟ 

حالا بیایید کار را راحت‌تر بکنیم فکر کنید قرار است فقط درباره‌ی ترشی، شوری، شیرینی، تلخی و تندی غذا نظر بدهید یعنی دیگر لازم نیست که با جزئیات درباره طعم و مزه‌اش حرف بزنید، الان چطور؟ در این شرایط چقدر احتمال دارد که نظرات نزدیک به هم باشد. 

احتمالا امکانش بیشتر شده اما باز هم نمی‌شود با قاطعیت گفت که یک غذا برای هر پنج نفر شما به یک میزان ترش، شور، شیرین، و یا تند است. این اختلاف نظرها چه چیزی را نشان می‌دهد؟

گیرنده‌های محدود و سلیقه‌های نامحدود

اتفاقی که دور میز شام افتاد این است، شما و دوستانتان با گیرنده‌های چشایی محدود به سلیقه‌های غذایی متفاوت رسیدید. جاناتان هایت نویسنده کتاب ذهن درستکار سعی می‌کند با همین مدل قضاوت‌های اخلاقی ما را توضیح بدهد. 

 حرف جاناتان هایت این است که از اصول مشترک اخلاقی به رفتارهای متنوع می‌رسیم. شبیه همان کاری که با گیرنده‌های حسی معدود و قضاوت‌های مزه‌ای متفاوت انجام می‌دهیم. 

مدل جالب و روشنگری است، نه؟ حالا ببینیم این مدل چه کمکی به ما می‌کند. نتیجه پذیرفتن و درک این موضوع چیست؟ 

این را که بپذیریم بخشی از نزاع‌های مذهبی و سیاسی کمرنگ شود. نه اینکه همه یکدست شوند و به جامعه‌ی یکپارچه از نظر عقیده سیاسی و مذهبی برسیم. تکثر عقاید سیاسی و مذهبی سرجایش می‌ماند اما دیگر فکر نمی‌کنیم که طرف مقابل بی‌منطق، خرفت، دیوانه یا احمق است. می‌پذیریم کسی که مثل ما فکر نمی‌کند احمق نیست. 

اخلاقیات یک دستگاه اکولایزر است

فرض کنید سیستم اخلاقی ما یک دستگاه اکولایزر صداست، شبیه تصویر  شماره ۱.  اکولایزر چه‌کار می‌کند؟ اکولایزر این امکان را به ما می‌دهد که بخش خاصی از طیف فرکانسی را انتخاب کنیم و بسته به نیاز، آن طیف را قوی یا ضعیف کنیم. با این کار هم صدای خروجی اصلاح می‌شود هم به تونالیته‌های جدید می‌رسیم. البته با این توضیح، خیلی ساده، ابتدایی و غیر تخصصی عملکرد اکولایزر را توضیح دادم. اما به نظرم کار راه‌انداز است.

اخلاقیات یک دستگاه اکولایزر است

تصویر شماره یک: دستگاه اکولایزر صوتی

جاناتان هایت در کتاب ذهن درستکار می‌گوید سیستم اخلاق ما هم شبیه یک دستگاه اکولایزر است. اکولایزر اخلاقی‌ای با شش پارامتر اصلی. هر کدام از این پارامترها، به صورت طیف می‌توانند تنظیم شوند. طیفی که هر سر آن یک معنایی دارد و حد وسطش، خنثی عمل می‌کند. سویه مثبت و منفی دارد و در نقطه وسط صفر را داریم که پارامتر را خنثی می‌کند.

 شش پارامتر مشترک از نظر جاناتان هایت  موارد زیر هستند:

  1. پارامتر مراقبت/آسیب
  2. پارامتر انصاف/ تقلب
  3. پارامتر وفاداری/ خیانت
  4. پارامتر اطاعت/مخالفت (احترام به سلسله مراتب/ بی‌احترامی)
  5. پارامتر تقدس یا حرمت/ تخریب
  6. پارامتر آزادی/ سرکوب

برای اینکه با تعریف هرکدام از این پارامترها آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنم بخش دوم کتاب را نگاه کنید. 

خرید کتاب ذهن درستکار

این یک داستان واقعی است 

یک داستان تعریف می‌کنم. هم جنبه‌ی داستانی جالبی دارد و هم کمک می‌کند عملکرد دستگاه اخلاق را بهتر متوجه بشویم. فکر کنید فردا صبح ای‌میلتان را باز کنید و با این پیغام روبه‌رو شوید. «به دنبال شخصی ۲۱ تا ۳۰ ساله و خوش اندام هستم که اجازه دهد او را ذبح کنم و بعد بخورم» واکنش شما چیست؟ اصلا قبل از واکنش، خواندن این پیغام چه حسی به شما می‌دهد؟ وحشت می‌کنید؟ حس شوخ طبعیتان متاثر می‌شود؟ اضطراب را تجربه می‌کنید؟ متحیر می‌شوید؟

حالا فکر کنید، کسی به این پیغام پاسخ مثبت داده، داوطلب شده که با خواست و اجازه‌ی خودش، اول ذبح و بعد از آن خورده شود. این عمل یعنی ذبح کردن یک انسان و خوردن گوشتش به نظر شما اخلاقیست؟

این داستان نه از ذهن من تراوش کرده و نه ساخته و پرداخته‌ی ذهن آقای هایت است. این یک داستان واقعی است.

 

داستان مردی که خورده شد

جاناتان هایت در ذهن درستکار ماجرای مردی که خورده شد را تعریف می‌کند. اتفاقی که سال ۲۰۰۱ افتاد. آرمین میوس این ای‌میل را فرستاد و برند برندس، اولین شخصی بود که پاسخ مثبت داد و با رضایت کامل میوس او را ذبح کرد و تا ۱۰ ماه بعد از گوشتش می‌خورد. نسخه‌ی کامل‌تری از ماجرا در کتاب هست.

حالا بیایید ببینیم چه تنظیمی در اکولایزر اخلاقی باعث می‌شود این رفتار را غیر اخلاقی ندانیم. 

 برای ساده شدن کار قسمت منفی پارامترها را حذف کرده‌ام. یعنی نمودار را از صفر شروع کردم که حالت خنثی را نشان می‌دهد. سوی دیگر هر پارامتر یعنی ظلم را به عنوان مثال در مقابل آزدی نیاوردم و فقط آزادی را نوشتم. با این توضیح به تصویر شماره دو نگاه کنید.

مردی که خورده شد

تصویر شماره دو: نمودار پارامترهای اخلاقی برای داستان  مردی که خورده شد

در این داستان برندس با میل و اراده‌ی خودش تصمیم گرفته که ذبح شود. وقتی ما برای آزادی بیش از هرچیز دیگری ارزش قائل باشیم، به نظرمان باید به این تصمیم احترام گذاشت و  این اتفاق آسیبی به امر اخلاقی وارد نمی‌کند. 

حالا تصور کنید نشانگر تقدس یا حرمت هم به اندازه‌ی آزادی بالا بود. آن وقت اتفاق خورده شدن توسط انسان دیگر باز هم اخلاقی بود؟ افرادی که برای قداست ارزش زیادی قائل هستند به نظرشان بدن انسان حرمتی دارد که وقتی با آن مثل یک تکه گوشت برخورد می‌کنیم این حرمت شکسته شده و امر غیراخلاقی اتفاق افتاده.

قبول دارم که تصمیم‌گیری اخلاقی انقدر ساده نیست. فقط برای فهم ماجرا این تصویر را ساده کردم. اما شما قدری بیشتری به این ماجرا فکر کنید ببینید به نظرتان برندس عمل غیراخلاقی انجام داده؟ متیوس چطور؟ 

پیشنهاد می‌کنم وقتی که برچسب اخلاقی/غیراخلاقی به رفتارشان زدید، سراغ کتاب بروید و ببینید کدام پارامتر باعث شده تا این برچسب‌ها را بزنید.

ذهن درستکار

دانستن این‌ها چه کمکی به ما می‌کند؟

اما دانستن این‌ها چه فایده‌ای برای ما دارد؟ به نظر من دو کمک عمده می‌کند. 

  • کمک اول شناخت بهتریست که از خودمان پیدا می‌کنیم. کتاب ذهن درستکار دیدمان را به اصول اخلاقی‌مان باز می‌کند. یعنی این بار که دیدیم در مقابل رفتاری معذبیم و به نظرمان اخلاقی نیست، می‌توانیم عمیق‌تر بشویم و ببینیم درون ذهن ما کدام پارامتر جوری تنظیم شده که این رفتار را غیر اخلاقی می‌دانیم. نتیجه‌اش می‌شود اینکه شناخت بهتری از خودمان پیدا می‌کنیم و دلیل خیلی از عقاید و رفتارهایمان را با این کنکاش پیدا می‌کنیم.
  • کمک دوم اینکه راحت‌تر می‌توانیم آدم‌هایی را بفهمیم که عقیده‌شان مخالف و مقابل عقیده ماست. اصلا جاناتان هایت همین دغدغه را داشت که شروع به نوشتن کتاب کرد. 

«چرا انقدر برایمان سخت است که با هم کنار بیاییم؟» این پرسش اصلی است که کتاب ذهن درستکار دارد به آن جواب می‌دهد. چه می‌شود که ما خیلی ساده به گروه‌‌های متخاصم تبدیل می‌شویم، درون یک خانواده، در مدرسه، گروه‌های قومی، احزاب سیاسی، کشورها و ملیت‌های مختلف، خیلی ساده مقابل هم صف آرائی می‌کنیم و فکر می‌کنیم دنیای ذهنی‌مان به قدری از هم فاصله دارد که هیچ پلی نمی‌تواند ما را سر یک میز شام کنار هم جمع کند. 

مهم اختلاف نگاهمان نیست، مهم حقانیتی است که به طرز فکرمان می‌دهیم. اینکه مطمئنیم درست فکر می‌کنیم و طرف مقابل به احمقانه‌ترین شکل فکر می‌کند. برای همین از درک همدیگر عاجزیم. برای همین می‌گوییم «هیچ چیز حالی‌اش نیست»، یا «اصلا معلوم نیست این طرف چی می‌گه»، یا «خیلی بی منطقه».

بیایید به میز شام برگردیم. این بار با دوستانتان که جمع شدید امتحان کنید. چرا نظرهای مختلف درباره‌ی مزه‌ی غذا باعث نمی‌شود فکر کنیم طرف مقابل خرفت و احمق است؟ چرا می‌توانیم تنوع چشایی را بفهمیم اما در مقابل پذیرش تنوع عقاید مذهبی و سیاسی ناتوانیم؟ شاید فکر کردن به این پرسش‌ها باعث شود، این بار قبل از آنکه به مخالفمان برچسب احمق بودن یا بی‌منطق بودن بزنیم، کمی مکث کنیم.  


  • تصویر اصلی یادداشت طراحی از Todd Davidson است که از NPR برداشتم
بیشتر کنجکاوی کنیم
چطور بحث کنیم بدون اینکه از هم متنفر شویم؟
میشه بحث کنیم بدون اینکه از هم متنفر بشیم

جاناتان هایت یکی از بهترین معلم‌ها و راهنماهایی بود که در این چند سال اخیر پیدا کرده‌ام. سؤال‌های محوری‌ای که بیشتر بخوانید

دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر
دوگانه‌های اخلاقی و مبارزه با مواد مخدر

در اپیزود ذهن درستکار، درباره کتاب فوق‌العاده جاناتان‌هایت صحبت کردیم و تلاش کردیم بیان کنیم که به عقیده این روانشناس، بیشتر بخوانید

چرا بد از خوب قوی تر است
چرا بد از خوب قوی‌تر است؟

احساسات ما نسبت به تجربه‌ها یا حرف‌هایی که بار منفی دارند غلیظ‌‌تره، در حالی که واکنشمون به اتفاق‌های خوشایند به بیشتر بخوانید

4 نظر برای “کشتن انسان دیگر اخلاقیست یا غیر اخلاقی؟

  1. پادکست ذهن درستکار رو گوش کردم . بنظرم عالی بود و برای این روزهایمان بسیاز لازم و البته که زبان شیرین شما زیبایی و دلنشینی خاصی به مطلب میده .
    کتابشو خریدم و حتما هم میخونم و هم هدیه میدم به دوستان .

  2. قضاوت در باب اخلاقی بودن یا نبودن هر عملی نیاز به گستره ای وسیعی تری از افق دید روزمرگی هامون داره و می توان این ادعا رو داشته باشیم که اخلاقی بودن یا نبودن هم مثل هر پدیده ای دیگه نسبی است و باید با توجه به شرایط بروز عمل قضاوت بشه.
    اما دو نکته اینجا باقی می مونه
    اول قضاوت کردنه، که اگر بخواهیم منصف باشیم اصلا کار ما ادم ها نیست!
    و دوم داشتن گستره ایی وسیع برای نگاه به موضوع، که البته این یکی هم از توان ادمیت ما خارج است!!!
    با این تفاسیر همان طور که نویسنده هم قصد گفتن اش رو داره، میشه به درک بهتری از هم دیگر و هر انچه که از ما سرمیزنه داشته باشیم.
    اما یه اما دیگه اینجا باقی می مونه و اون هم انتخاب های خودمان است که چطور یک عمل را اخلاقی می بینیم و دیگری را نه.
    به نظرم این به پایه ریزی های ذهنی مون بستگی داره و چیزی که به یکپارچه شدن این دیدگاه کمک می کنه انتخاب یک چارچوب مرجع است، که فارغ از سلایق و وابستگی های شخصی خودمون باشه.

  3. کاش یه مناظره‌ بود بین این آقای هایت و آقای جاشوا گرین که تازه کتابش رو معرفی کرده بودید یا شما یه مقایشه میکردین اختلاف حرفاشون در میومد فرق داره حرفاشون با هم اما شباهتش هم زیاده. این اقای هایت اگر اشتباه نکنم بیشتر روی اون قسمتی کار میکنه که گرین میگه من در برابر ما. سراغ ما در برابر انها نمیره ولی تو حرف میگه اونجا هم ماجرا همینه

  4. اینجا بنظرم خلط مبحث شده ما می تونیم با اینکه به درستی عقایدمون باور داشته باشیم با همدیگر همزیستی مسالمت آمیز هم داشته باشیم اگرعقیده دلایل منطقی قیاس صد در صد صحیح داشته باشد و به آن معتقد نباشیم این خود توهین به شعور خودمان است 2+2=4اگر کسی هم می خواهد قبول نکند اما نباید از عقیده درست خود دست بکشیم اگر دلیل صحیح صد درصدی داریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *