دربارهی تقویت قدرت اراده چیزی به گوشتون خورده؟ گروهی باور دارن که محدودیت قدرت اراده ما به دلیل مصرف بیش از حد ارادهاس. میگن ما توی هر تصمیمی که میگیریم، توی هر انتخابمون، بخشی از این نیرو رو خرج میکنیم و آخر روز منبعمون تخلیه شده و ارادهی لازم برای تلاش جهت هدفهامون رو نداریم. شاید این توجیه دلچسبی باشه برای ناکامیمون در تمرکز و رسیدن به هدف اما انگار واقعیت چیز دیگهایه.
نویسنده: بهجت بندری
آقای روی بامایستر Roy Baumeister دههی ۹۰ یک تئوری مطرح کرد که میگفت ارادهی ما محدوده که البته به نظر حرف بیراهی نمیاد. اما ایشون اصل حرفش این بود که وقتی ما از قدرت اراده استفاده میکنیم داریم از یه منبع محدودی استفاده میکنیم که سوختش تموم میشه و ما دچار فرسودگی اراده ego depletion میشیم. برای تقویت نیروی اراده باید بهش دوباره انرژی و سوخت برسونیم تا بتونیم ازش استفاده کنیم. این تئوری از دل یه سری آزمایش در اومده بود که نشون میداد منبع انرژی اراده گلوکز یا قنده. اما الان پژوهشهای بیشتر نشون میدن به احتمال زیاد چیزی به نام فرسودگی اراده با تعریفی که آقای بامایستر ازش میده وجود نداره. و از اون مهمتر این تئوری و پذیرفتنش ممکنه به ما آسیب هم برسونه. اما ماجرا چی بود؟ آقای بامایستر چطور به همچین نتیجهای رسید و چطور فرسودگی اراده مطرح شد؟ مطالعات جدید چی نشون میدن و چطوری این تئوری ممکنه به ما آسیب برسونه؟
داستان آقای بامایستر و قدرت اراده
تصویری که آقای بامایستر و همکارانش از اراده به ما میدن شبیه به یه سیبه که شما اول صبح از یخچال برش میدارین. وقتی تصمیم میگیرین بین رفتن سر کار یا مرخصی گرفتن گزینهی اول رو انتخاب کنین یک گازی به سیب زدین، وقتی میرسین سر کار خیلی حال و حوصله کار کردن ندارین اما تصمیم میگیرین با این حس کسالتتون مبارزه کنین و مشغول کار میشین، اینجا هم یه گاز دیگهای به سیب زدین. یعنی تا حالا دو واحد از کلیت ارادهتون رو مصرف کردین. بعد از ناهار یکی از همکارا بهتون یک برش کیک تعارف میکنه که با قهوهتون بخورین اما شما یک گاز دیگه به سیب میزنین و کیک رو نمیخورین، باز هم ارادهتون رو خرج کردین و فقط یه واحد دیگه از ارادهی امروزتون مونده. عصر شده باید برین دنبال بچهتون مدرسه و دوستاتون هم پیشنهاد میدن که برین کافهنشینی، شما هم گاز آخر رو به سیب میزنین و جواب رد میدین چون نوبت شماست که بچهتون رو از مدرسه برگردونین. اینطوری وقتی میرسین خونه هیچ چیزی از سیب ارادهتون باقی نمونده. برای همین روی مبل ولو میشین گوشیتون رو میگیرین دستتون، تلویزیون رو روشن میکنین و تا آخر شب تمام لحظههاتون رو توی همین وضعیت میگذرونین. حالا ببینیم آقای بامایستر چطوری به این تصویر رسید.
یکی از آزمایشهای اولیهی آقای بامایستر اینجوری بود که داوطلبهارو به دو گروه تقسیم کردن. دو تا بشقاب هم گذاشتن جلوشون توی یه بشقاب ترب بود و توی یه بشقاب دیگه کوکیهای تازه. اما هر گروه اجازه داشتن فقط از یک بشقاب استفاده کنن. یعنی بعضیها اجازه داشتن ترب بخورن و بعضی دیگه کوکی. اسمشون رو برهمین اساس میذارم گروه ترب و گروه کوکی.
فرض این بود که گروه ترب باید از ارادهاش استفاده بکنه و یه مقاومتی بکنه که طبق دستورالعمل سمت کوکیها نره. بعد یه معمایی گذاشتن جلوشون که حل نشدنی بود. اومدن اندازهگیری کردن که گروه ترب و کوکی هر کدوم چند دقیقه برای حل کردنش وقت میذارن. گروه ترب به صورت میانگین هشت دقیقه با معما سر و کله میزد و گروه کوکی ۱۹ دقیقه.
نتیجهگیری شتابزده: گلوکز منبع تغذیهی اراده
آقای بامایستر و همکاراشون نتیجه گرفتن گروه ترب یه بخشی از نیروی ارادهاش رو هزینه کرده بود قبلا و مبارزه کرده بود با خودش که سمت کوکیها نره برای همین دچار فرسودگی اراده شده بود و کمتر برای معما وقت گذاشت. اما گروه کوکی چون اون جا ارادهای هزینه نکرده بود و حتی سوخت اصلی اراده یعنی گلوکز هم بهش رسیده بود زمان بیشتری رو صرف معما کرده.
جناب بامایستر و همکاراشون اومدن این آزمایش رو به شیوههای مختلف تکرار کردن و نتیجهاش رو توی مقالهای و بعدها هم کتاب پرفروشی منتشر کردن. ادعاشون این بود که ما روی دو هزار نفر این آزمایش رو تکرار کردیم و همیشه جواب همین بوده. پس تئوریشون رو مطرح کردن. ما به دلیل استفاده از ارادهمون در طول روز دچار فرسودگی اراده میشیم و منبع تغذیه اراده هم گلوکزه. این تئوری جوابی بود برای سؤالهایی شبیه به اینکه چرا نمیتونیم مقابل وسوسهها مقاومت کنیم؟ چرا به هدفهامون نمیرسیم؟ چرا در مسیر رسیدن به هدفمون انرژی انگیزه و اشتیاقمون کم میشه؟ و مسیری رو نشون میداد که بتونیم نیروی ارادهمون رو تقویت کنیم.
بر اساس همین تئوری آقای بامایستر کتاب پرفروش نیروی اراده رو نوشت و نویسندههای دیگهای هم دست به کار شدن بر مبنای تئوری ایشون و همکاراشون و کتابهای دیگهای هم دربارهی قدرت اراده، نیروی اراده، رژیم غذایی مناسب برای تقویت نیروی اراده، راهکارهای تقویت اراده نوشته شد. این تئوری روز به روز پرمخاطبتر میشد و محتواهای بیشتری دربارش تولید میشد. تا سال ۲۰۱۰ این تئوری آقای بامایستر بین روانشناسها هم کم و بیش پذیرفته شده بود.
نتیجهی مطالعات تکمیلی درباره قدرت اراده
به مرور مطالعات بیشتری انجام شد که نشون میداد یه اشتباهاتی در آزمایشها و نتیجهگیریهای آقای بامایستر شده. مثلا سال ۲۰۱۰ یک دانشجوی دانشگاه میامی اومد روی دادههای جمعآوری شدهی آزمایشها تحقیق کرد. آزمایشهایی که تئوری فرسودگی قدرت اراده رو تائید میکردن. این آقای اوان کارتر Evan Carter دادههای ۲۰۰ تا پژوهشی که میگفتن ما به دلیل استفادهی مکرر از اراده، دچار فرسودگی اراده میشیم رو جمع کرد و مجدد بررسیشون کرد. متوجه شد اگر همهی دادههارو در نظر بگیریم در واقع خیلی تئوری فرسودگی نیروی اراده رو تائید نمیکنن. در تحلیل اولیهی دادهها سوگیری اتفاق افتاده بود و اطلاعاتی که تئوری رو تائید نمیکردن نادیده گرفته شده بود. در واقع هر دادهای که نقض میکرده تئوری رو حذف شده بود.
بعد از این تحلیل داده، آزمایشهای بیشتری هم انجام شد. یک بار ۳۶ آزمایشگاه اومدن و اطلاعات ۳۵۳۱ داوطلب رو جمعآوری کردن. نتیجه حیرت انگیز بود. نشون میدید که احتمالا چیزی به نام فرسودگی اراده مدلی که بامایستر میگه وجود نداره. در واقع احتمال وجود نداشتنش ۴ برابر بیشتر از وجود داشتنشه. تحقیقهای بعدی نشون میداد که بقیهی نتیجهگیریهای آقای بامایستر هم چندان منطبق بر واقعیت نیستن. مثلا ایدهی ایشون دربارهی قند به عنوان منبع اراده. متخصصهای مغز ثابت کردن مغز ما وقتی داریم یه فیلم میبینیم در مقایسه با وقتی که داریم یه انتگرال میگیریم مصرف قندی که از خون میگیره تغییری نمیکنه. برای مغز فرقی نداره که داریم محاسبات دیفرانسیل حل میکنیم یا داریم توی اینستاگرام ویدیوی یه گربهی بازیگوش رو میبینیم چون مغز عضله نیست که انرژی اضافهتری مصرف کنه.
کاهش قدرت اراده تحت تاثیر دارونما
همین مطالعات بیشتر نشون داد چیزی که باعث کاهش قدرت ارادهی ما میشه باور به فرسودگی اراده در اثر استفاده ازشه. در آزمایشهایی که انجام شد مشخص شد کسایی دچار فرسودگی اراده میشن که باور دارن قدرت اراده یه نیروییه که در نتیجهی مصرف فرسوده میشه و نیاز به تامین سوخت داریم برای تقویتش. این چندان خبر خوشایندی نبود. چون داشت بهمون نشون میداد که انگار دچار اثر دارونما شدیم.
جز اشکالهایی که در تعمیم دادهها و نتیجهگیری و روش آزمایشهای آقای بامایستر وجود داشت، اشکالات دیگهای هم به ایشون وارد بود. مثلا توی آزمایش اول گفتم که یک ظرف کوکی بود و ظرف دیگه ترب. یه پیشفرضی توی این چیدمان هست. اون هم اینکه همهی مخاطبها کوکی رو به ترب ترجیح میدن و وقتی از خوردن کوکی منع میشن دارن از نیروی ارادشون مصرف میکنن که خلاف میلشون سمت کوکیها نرن. اما واقعا اینطوره؟ چطور میتونیم مطمئن باشیم که این مخاطبهای آزمایش فرضا به گلوتن توی کوکیها حساسیت نداشتن یا اصلا کسی نبوده که کوکی دوست نداشته باشه یا ترب رو ترجیح بده؟ این نکتهها توی آزمایشهای علمی خیلی مهمه، نتیجهگیریهای بعدی دلیل اهمیتش رو نشون میده.
نگاه بامایستر به نیروی اراده چه خطری دارد؟
نیر ایال تو کتاب ذهن حواسجمع توضیح میده که وقتی ما یه همچین تئوریای داشته باشیم، هرجایی که بیانگیزه میشیم یا نمیتونیم به هدفمون برسیم با این تئوری وضعیتمون رو توجیه میکنیم و اصلا ممکنه از مسیر دستیابی به هدفمون هم منصرف بشیم. چون فکر میکنیم اراده امروزمون رو مصرف کردیم و الان انرژی کافی برای وقت گذاشتن و تلاش کردن نداریم.
خلاصه کتاب ذهن حواسجمع رو تو اپیزود ۴۷ پادکست بیپلاس بشنوین
پیشنهاد نیر ایال اینه که به جاش بپذیریم ما شکننده هستیم و نیروی اراده هم شبیه به احساسات عمل میکنه. مثلا شبیه به لذت یا خشم. احساسها هیچ وقت تموم نمیشن بلکه کم و زیاد میشن و ما میتونیم روشون کنترل داشته باشیم. پس اگر مکانیزم اراده هم شبیه به حسهامون باشه ما میتونیم روی ارادهمون هم کنترل داشته باشیم. باید بپذیریم که گاهی این اراده تحت عوامل بیرونی و درونی پایین و بالا میشه اما اینجوری نیست که برای ایجادش نیاز به سوخت گلوکز داشته باشیم یا وقتی مصرفش کنیم تموم بشه.
اگر ما نیروی اراده رو مثل یک خودرو نبینیم که سوختش تموم میشه، حواسجمعتر میریم دنبال دلیل پایین و بالا شدنش. مثلا وقتی میخوایم روی یک کاری تمرکز کنیم تا با حواسجمع انجامش بدیم اما وسطش هی میریم سراغ کارهای دیگه فکر نمیکنیم که خب این دلیلش تموم شدن سوخت خودروی ارادهمونه، به جاش عمیقتر فکر میکنیم چه محرکهای بیرونی و درونی مانعی سر راه ما میشن برای تمرکز داشتنمون. درست همونطور که وقتی پرخاشگر و عصبانی هستیم دنبال دلیلش میگردیم. نیر ایال از خودش مثال میزنه میگه وقتی میخوام مقالهای بنویسم و میبینم مدام دارم میرم توی فیسبوک و توئیتر میچرخم متوجه میشم که یه جای کار اشکال داره و من انگیزهام رو برای نوشتن دربارهی این موضوع خاص از دست دادم. شاید بتونم با فشار خودم رو مجبور کنم که یکی دو تا مطلب بنویسم اما نمیتونم این مسیر رو برای تمام طول زندگیم انتخاب کنم. ایال تو فصل هشتم کتاب ذهن حواسجمع مفصلتر دربارهی ایدهی آقای بامایستر و دلایل درست نبودنش حرف زده که پیشنهاد میکنم خوندن این فصلش رو از دست ندین.
جدای از تمام این حرفها یک چیزی در تئوری آقای بامایستر هست که به نظرم این تئوری رو همهگیر و محبوب کرده، اینکه ما در مسیر رسیدن به خواستهها و اهدافمون یک جایی انگیزهمون کم میشه، انگار توانمون رو از دست میدیم. میدونیم باید یک کاری رو انجام بدیم اما انگار توانش رو نداریم. این حس رو گویا آدمهای زیادی با شدت و ضعف مختلف تجربه کردن و دنبال جواب برای چراییش هستن. دنبال دلیلی که بشه باهاش این حس و حال رو توضیح داد. شاید همین نیاز جمعی باعث شده وقتی آقای بامایستر ایدهاش رو مطرح کرد، خیلیها رو هوا ایده رو قاپیدن و پذیرفتنش تا ذهنشون رو آروم کنن که آها بیا این هم دلیل منطقی! الان میدونیم جواب بامایستر به این پرسش درست نبوده، اما خود این نیاز به جواب پیدا کردن براش به گسترش و پذیرش عمومی جواب بامایستر کمک کرده.
_____________________________________________
برای نوشتن این مطلب از منابع زیر استفاده کردم
۱- ۳۰ سال است نیروی اراده را اشتباه فهمیدهایم؟
خیلی جالب بود و موضوعی بود که ذهن من رو به شخصه خیلی درگیر کرده بود و سر پذیرفتنش تردید داشتم
ممنون از زحماتتون خدا قوت
سلام
خیلی خوب بود
فقط من با این قسمت موافق نیستم
“برای مغز فرقی نداره که داریم محاسبات دیفرانسیل حل میکنیم یا داریم توی اینستاگرام ویدیوی یه گربهی بازیگوش رو میبینیم”
حس میکنم این طور نیست
سلام و خداقوت
این مقاله رو که میخوندم یاد حدیثی از امام صادق افتادم که کاملا مهر صدق بر مطالب این مقاله میزنه
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَت عَلَیهِ الِّنّیَّهُ؛
چون نیّت بر انجام کاری قوی باشد هیچ بدنی احساس ضعف و ناتوانی نمی کند.