تجربههای ما و چیزهایی که یاد گرفتهایم مثل یک مجموعه ابزار است. اما گاهی در موقعیتی قرار میگیریم که آن ابزارهای قدیمی به کار نمیآیند و اگر بخواهیم باز با همان ابزارهای قبلی مسئله را حل کنیم به مشکل میخوریم. اینجاست که باید عادتهای فکری و ابزارهای قبلی را رها کنیم و به دنبال ابزارهای تازه بگردیم. رها کردن ابزارهای آشنا یک مهارت ذهنی است که در کتاب گستره عمق یا وسعت درباره آن خواندیم.
کی ابزارهای آشنا را رها کنیم؟
سال ۱۹۴۹ گروهی از آتشنشانها برای مقابله با آتش به دشتی در مونتانا اعزام شدند. همهچیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه شعلهها با جریان باد شروع کردند به تعقیب آتشنشانها در یک سربالایی تند با سرعت خیلی زیاد. آن روز ۱۴ آتشنشان جان خود را از دست دادند. وقتی صحنه آتشسوزی را بررسی کردند دیدند که خیلی از کسانی که در میان آتش گیر افتاده بودند هنوز ابزارهای سنگینشان را همراه داشتند. آنهایی که توانسته بودند جان بهدر ببرند وسایل سنگین و حجیم کارشان را در لحظه خطر رها کرده بودند. حتی یکی از آتشنشانها تعریف میکند که وقتی میخواستم ارهی برقی سنگینم را رها کنم وسط آتش داشتم دنبال جایی میگشتم که آن را را بگذارم تا نسوزد! چرا آتشنشانها نتوانستند ابزارهایشان را در لحظه اضطراری رها کنند؟
عادتهای فکری چه خطری دارند؟
چه به عنوان یک نیروی آتشنشان، چه در یک سازمان عظیم مثل ناسا، و چه در زندگی و کار روزمره، ما مدام داریم از تجربههایمان درس میگیریم. این تجربهها کمکم به صورت روشهای کار و عادتهای فکری در میآیند. فایده عادتها کاملاً روشن است: استفاده از تجربههای گذشته. درست همان چیزی که باعث میشود بتوانیم از نفرات و نسلهای قبل جلوتر برویم. اما اینکه به عادتهای فکری، به ابزارهای فکری و روشهای کاری ثابتی عادت کنیم گاهی میتواند اثراث مخربی بگذارد. آقای دیوید اپستین در کتاب گستره به این موضوع اشاره میکند و میگوید ما هم مثل آن آتشنشانها باید بتوانیم گاهی ابزارهای آشنایمان را رها کنیم.
مثلاً در فرهنگ کاری و سازمانی ناسا از قدیم این تثبیت شده که هر موضوعی را باید به صورت عددی و کمی بررسی کرد. بررسی کیفی و بدون عدد و رقم قابل پذیرش نیست. این درست همان چیزی است که به ناسا اجازه داده بود تا این همه پروژهها و پیشرفتهای بزرگ را به دست بیاورد. یک شعار معروف در آن زمان ناسا میگفت «ما به خدا اعتماد داریم. بقیه باید اطلاعات کمی ارائه بدهند!»
سال ۱۹۸۶شاتل چلنجر به صورت فاجعهباری منفجر شد. بررسیهای بعدی نشان داد که دست کم گروهی از مهندسان از یک اشکال کوچک خبر داشتند اما موضوع به شکلی بود که نمیتوانستند به صورت عددی و کمّی آن را توصیف کنند. درنتیجه این نکته ناگفته باقی ماند و به فاجعه تاریخی شاتل چلنجر منجر شد.
مشکل تازه ابزار تازه
نکتهی کلیدی که نویسنده کتاب گستره به ما میگوید این است که بتوانیم در لحظه حساس، یعنی وقتی تجربههای قبلی لزوماً کارساز نیستند، روشهای کاری را که به آنها عادت کردهایم رها کنیم و به دنبال راههای تازه باشیم. درست همان کاری که آتشنشانها نتوانستند انجام بدهند. نتوانستند عادتهای فکری را رها کنند. یکی از همکارانشان میگوید «دوستم را دیدم که از خستگی دویدن در سربالایی دیگر بریده بود و تسلیم آتش شد؛ اما هنوز کوله و ابزارهای سنگینش روی دوشش بود.»
در ماجرای شاتل چلنجر هم مهندسان به مشکلی برخورده بودند که با همهی تجربههای قبلیشان متفاوت بود. چیزی بود که نتوانستند به صورت عدد و رقم آن را توصیف کنند. اما تاکید و عادت خیلی سفت و سخت بر ارائهی اطلاعات کمی باعث شد کل موضوع نادیده بماند. اینجا هم یک سازمان، در موقعیت جدیدی قرار گرفته بود که ابزارهای قبلی و قدیمیش که تا الان خوب کار کرده بودند دیگر جواب نمیداد ولی این سازمان هم نتوانست به موقع ابزارهای آشنایش را رها کند.
چرا رها کردن عادتهای فکری سخت است؟
رها کردن عادتهای فکری و کاری، یعنی همان ابزارهای آتشنشانی ما، کار سختی است. یک دلیلش این است که دست کشیدن از ابزارهای دم دست یعنی فراموش کردن همه تجربههای قبلی. وقتی این کار را میکنیم یعنی باید در لحظه به صورت بداهه عمل کنیم. این کار ترسناکی است.
در موارد مختلف میبینیم که گروههای با تجربه و حرفهای در لحظه حساس اتفاقاً به جای اینکه ابتکار عمل به خرج بدهند در استفاده از روشهای قدیمیشان سرسختتر و خشکتر میشوند. یکی از آتشنشانها بعداً تعریف میکرد که وقتی داشتم کوله و ابزارهایم را رها میکردم احساس عجیبی داشتم. انگار دیگر آتشنشان نیستم. انگار دیگر کنترل اوضاع از دستم خارج بود.
آن مهندس ناسا هم که متوجه نقصی شده بود اما نمیتوانست آن را به صورت کمی بیان کند میگوید که احساس میکردم اگر به جای عدد و نمودار با دو تا عکس بروم توی جلسه و آنها را توضیح بدهم کسی جدی نمیگیرد.
رها کردن ابزارها مخصوصاً برای حرفهایهای باتجربه سخت است. این افراد به قول آقای دیوید اپستین در کتاب گستره بر رفتارهای بیشآموخته تکیه میکنند. یعنی در مقابل یک مشکل آنقدر بارها و بارها از یک راه حل استفاده کردهاند که آن رفتار برایشان اتوماتیک میشود و در لحظه حساس نمیتوانند متوجه شوند که این ابزار در این موقعیت بهخصوص به کار نمیآید.
در یکی از جلسات بررسی ماجرای سقوط شاتل چلنجر، یکی از مدیران به اعتراض گفت که این مهندس اطلاعات کمّی برای تایید نظرش ندارد. رابرت فاینمن فیزیکدان برجسته خیلی مستقیم به آن مدیر ناسا گفت «وقتی اطلاعات عددی نداری باید استدلال کنی!»
بداههنوازی گروهی
تیمی که هم قابل اتکا باشد و هم انعطافپذیر مثل یک گروه بداههنوازی موسیقی جز است. اصول پایه و مهارتهای اساسی را همه خیلی خوب بلند هستند اما دریک فضای پویا هر نوازنده میتواند از آن ابزارها و مهارتها به شکل تازهای استفاده کند و از پس موقعیتها و چالشهای ناآشنا بر بیاید.
چه در سطح فردی و چه در یک سازمان به این توانایی نیاز داریم. در دنیایی که مدام در حال تغییر و تحول است و هر روز با مسائل تازهای روبرو میشویم باید بتوانیم ابزارهای آشنا و عادتهای فکریمان را رها کنیم و به دنبال راههای تازه برای حل مسئله باشیم. در محیط کار و زندگی، هم به تجربههای قبلی نیاز داریم، یعنی به آن ابزارهای اشنا، و هم به این توانایی که بتوانیم در لحظه ضروری دست به ابتکار بزنیم.
خلاصه کتاب گستره دیوید اپستین را در اپیزود ۴۶ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید.