در خوشبینی فوایدی هست بیتردید اما وقتی پای تصمیمگیری به میون میاد نمیشه همهچیز رو سپرد به خوشبینی و پیش رفت. شاید دنیای خیالی ما اینطوری کار کنه که به هرچیزی فکر میکنیم همون پیش میاد اما دنیای واقعی با خیالات فاصله داره.
نویسنده: بهجت بندری
خوشبینی یک ابزاره این حرف رو قبلا از قول ست گودین شنیده بودیم. اینکه خوشبینی یک مهارته که خوبه یاد بگیریم و تلاش کنیم توش بهتر بشیم اما دنیای واقعی پیچیدهتر از اونه که بتونیم فقط و فقط با یک مهارت از پس تمام مشکلاتمون بر بیایم و مجهز شدن به یک ابزار کمکون کنه که تمام درهای بسته رو باز کنیم. برای بهتر زندگی کردن لازمه جعبه ابزارمون مجهز باشه. کنار خوشبینی ابزار بدبینی هم یه جاهایی به کارمون میاد. باید بتونیم از هر کدوم در جای خودش استفاده کنیم.
برای تصمیمگیری بهتر بدبینانهترین اتفاق ممکن رو تصور کن
تصور کنین توی شهری تازه واردین و میخواین خودتون رو به نزدیکترین کافه برسونین. برای رانندگی تا همچین مقصدی از اپلیکیشنهای مسیریاب مثل ویز Waze استفاده میکنین یا میرین سراغ نقشهی کاغذی؟
ویز مسیرهای پرترافیک و راهبندونهارو هم میتونه بهتون نشون بده. مرتب به روز رسانی میشه و اطلاعات جدیدی از تصادفها، راههای نزدیکتر و خلوتتر بهتون میده. اما روی نقشهی کاغذی خبری از اطلاعات جانبی به روز نیست. یک مسیر صاف و هموار میبینین. روی نقشهی کاغذی همهی مسیرهای ممکن رو میتونین پیدا کنین، هیچ مانعی برای استفاده از راهها نیست، نقشه هیچ خطری رو گوشزد نمیکنه حتی وقتی مسیر رو اشتباه برین بهتون نمیگه که چقدر از هدف و مقصد دور شدین و چقدر باید به زمان پیشبینی شدهی اولیه اضافه کنین. بله هیچ کدوم از این آلارمهای خطر رو نداره و خیلی هم نقشهی شفافیه اما ویز اگر جایی رو اشتباه بپیچین بهتون میگه که چقدر از نظر زمانی ضرر کردین. توی مسیر خطرها و مشکلاتی که جلوتر هست رو از قبل بهتون هشدار میده.
آنی دوک که خلاصه کتاب تفکر نامطمئن رو ازش تو پادکست فارسی بیپلاس شنیدیم میگه ما برای تصمیمگیری به یه ویز نیاز داریم. ویزی که بهمون بگه چه خطرات و مشکلاتی توی این مسیر هست، چطوری باید بریم و اگر جایی رو اشتباه کنیم بهمون گوشزد بکنه و نشون بده که چقدر از مقصد اصلی دور شدیم.
فکر کردن به مرگ از پیش
آنی دوک معتقده توی تصمیمگیری استرتژی premortem عملکردش شبیه به ویزه. premortem یا پیش از مرگ یعنی قبل از شکست بیایم سناریوهایی که فک میکنیم ممکنه باعث شکستمون بشه رو بررسی کنیم. این اصطلاح از پزشکی وارد مدیریت شده اما سیستم عکسش توی پزشکی استفاده میشه. توی بیمارستانها وقتی پزشکها نمیتونن یه بیماری رو نجات بدن و از دستش میدن میان دنده عقب میگیرن ببینن چی شد که این اتفاق افتاد چه خطاها و سهلانگاریهای احتمالی وجود داشته یا چه مسیرهایی رو میتونستیم بریم که اینجور نشه و در آخر چه درسی از این ماجرا میگیریم. خیلی هم خوبه این مسیر و به همه هم کمک میکنه به جامعه، به پزشک متخصص که تیم رو هدایت میکرده به دانشجوهای پزشکی که توی تیم بودن اما فایدهای به حال اون بیماری که از دست رفته دیگه نداره. در عوض premortem بررسی سناریوهای شکست پیش از شکسته. این استراتژی علاج خوشبینی افراطی هم هست و راه رسیدن بهش هم بدبینیه.
با این نگاه شما وقتی هنوز شکستی در کار نیست فرض میکنی که شکست خوردی و از همون جا دنده عقب بر میگردی ببینی چه چیزهایی ممکنه باعث شکستت شده باشه. با این استراتژی شما یک بار قبل از هر شکست شکست رو تجربه میکنی، همهی مسیرهایی که به شکست منتهی میشه رو نمیتونی ببینی قاعدتا اما اون چیزی که میبینی بیش از دورنماییه که در حالت خوشبینی داری و فرصت داری برای مسیرهای فرضی منتهی به شکست یک علاج و درمانی پیدا کنی.
آنی دوک دعوت میکنه ذهنیتمون رو از «نمیتونم باور کنم همچین اتفاقی افتاده» به «امکانش بود که پیش بیاد اما من براش برنامه دارم» تغییر بدیم. برای این تغییر هم لازمه بدبینیمون رو قبل از تصمیمگیری و زمان ارزیابی تقویت کنیم.
این یکی از حرفهای آنی دوک تو کتاب تفکر نامطمئن بود که توی ذهن من مونده و سعی میکنم برای تصمیمگیریهام دست کم تصمیمهایی که دامنهی اثرگذاری بزرگتری داره حواسم بهش باشه.