حقیقت یا داستان‌سرایی؛ راز موفقیت کسب و کارها

داستان موفقیت کسب و کارها نیاز ما آدم‌ها را به قصه‌شنیدن تامین می‌کند

راز موفقیت کسب و کارها

ما به دنبال رازهای موفقیت هستیم. کتاب‌های زیاد و معروف و موفقی هم هستند که وعده‌ی افشا کردن چنین رازهایی را به ما می‌دهند. اما اگر درست نگاه کنیم خیلی از این کتاب‌ها دست‌چینی از چندین «اثر هاله‌ای» هستند و مجموعه‌ای از روایت‌های دل‌چسب.

نویسنده: عباس سیدین

کیمیای سعادت یا دل‌خوش‌کنک؟

همه‌ی ما به دنبال اسرار پنهان و جادویی برای رستگار و خوش‌بخت و البته موفق شدن هستیم؛ به دنبال کیمیای سعادت و آن درس حکمتی که اگر یادش بگیریم همه‌ی دردهایمان دوا می‌شود. یکی از جاهایی که آدم‌ها مخصوصاً‌ در آن خیلی به دنبال راز موفقیت هستند دنیای کسب‌وکار است. برای همین هم هست که کتاب‌ها و سمینارهای زیادی در این حیطه وجود دارد که درست همین خواست و نیاز را جواب می‌دهند: «رمز و راز موفقیت در کسب‌وکار». اما این کتاب‌ها که احتمالاً اکثر ما دست‌کم اسمشان را شنیده‌ایم واقعاً به وعده‌ای که می‌دهند وفا می‌کنند؟ آیا اگر دستورالعمل‌های کتابی مثل «از خوب به عالی» را دنبال کنیم بیشتر در مسیر موفقیت قرار می‌گیریم؟ فیلیپ روزنسوایک نویسنده‌ی کتاب «اثر هاله‌ای» می‌گوید لزوماً نه! او می‌گوید این کتاب‌ها نه فقط «نمی‌توانند» راز موفقیت را بگویند بلکه حتی در مواردی ممکن است مضر هم باشند. اما چرا؟

خلاصه کتاب اثر هاله‌‌ای را در اپیزود ۱۵ پادکست فارسی بی‌پلاس بشنوید

داستان، نیاز ابدی ما است

آقای فیلیپ روزنسوایک نویسنده‌ی کتاب «اثر هاله‌ای» تعدادی از معروف‌ترین کتاب‌های موفقیت در کسب‌وکار را مثال می‌زند و می‌گوید در آنها چند ادعا هست و یک واقعیت: این کتاب‌ها مدام ادعا می‌کنند که هرچه بیشتر بر اساس تحقیقات علمی نوشته شده‌اند، ادعا می‌کنند که جامعه‌ی آماری خیلی بزرگی دارند. اما در عمل بر اساس چه نوع تحقیقاتی نوشته شده‌اند؟ بر اساس روایت‌های فردی و همینطور تحقیقاتی که بعد از موفقیت یک شرکت یا کسب‌وکار روی آن انجام شده؛ چیزی که به اسم «بررسی موردی» یا Case Study می‌شناسیم. 

واقعیت مهم اما این است که در این کتاب‌ها قصه‌ها و روایت‌های خوبی ارائه شده؛ روایت‌هایی که نیاز ما آدم‌ها را به قصه‌شنیدن تامین می‌کنند و دلیل جذابیتشان هم درست همین است. روایت، قدیمی‌ترین و مهمترین ابزار ما آدم‌ها برای شناختن دنیای پیچیده و انتقال تجربه‌های ما است. یک روایت چه می‌کند؟

روایت‌ها دنیای آشفته و ظاهراً بی‌نظم بیرون را در ذهن ما منظم می‌کنند. انگار یک طرح کلی روی اتفاق‌های بی‌ربط می‌اندازند و باعث می‌شوند راحت‌تر بتوانیم با این دنیای شلوغ و درهم مواجه بشویم و در آن حرکت کنیم. حتی در زندگی‌های شخصیمان هم هرکدام از ما در ذهنمان یک «روایت شخصی»‌ یا داستان زندگی داریم که باعث می‌شود تصویری کلی، اجمالی، مختصر و مفید از تمام اتفاقات زندگیمان داشته باشیم. این روایت مثل یک میانبر عمل می‌کند و هروقت به این سوال برمی‌خوریم که «به کجا دارم می‌روم؟» همین روایت است که جلوی چشم می‌آید و نشان می‌دهد که قصه‌ی ما چیست و قهرمان داستان ما قرار است به کدام طرف برود. 

یکی از عناصر قوی در چنین کتاب‌هایی هم این است که روایت‌ها و قصه‌های جذابی دارند. مثلاً روایت مدیر سخت‌کوش و صادقی که علی‌رغم همه‌ی سختی‌ها ارزش‌های مرکزیش را حفظ می‌کند و درنهایت موفق می‌شود. و با این روایت قرار است خواننده به راز موفقیت کسب و کارها پی ببرد.

 

روایت به عنوان دست‌چین کردن هاله‌ها

اگر حواسمان را درست جمع کنیم متوجه می‌شویم کاری که این روایت‌ها می‌کنند جمع کردن و دست‌چین کردن اثرهای هاله‌ای است؛ نه هویدا کردن راز موفقیت کسب و کار پیدا کردن علمی حقیقت.

در کتاب اثر هاله‌ای خواندیم که ما میل داریم ویژگی‌های خوب یا موفقیت افراد را به جنبه‌هایی از کار و زندگی و شخصیتشان تعمیم بدهیم که لزوماً ربطی به آن موفقیت اصلی نداشته. در این بررسی‌های موردی و روایت‌هایی که بر اساسشان ساخته مي‌شود هم درست همین اتفاق می‌افتد. مدیر فلان شرکت موفق کسی است که خیلی به توان‌مند کردن کارمندهایش توجه دارد. اثر هاله‌ای اینجا وارد کار می‌شود و می‌گوید «پس موفقیت شرکت به این ویژگی مدیر مربوط است.» نویسندگان آن کتاب‌های «موفقیت در کسب‌وکار» چندین روایت از این دست را جمع می‌کنند و یک قانون کلی را از آن استخراج می‌کنند که قرار است از راز موفقیت کسب و کارها پرده بر دارد.

 

حقیقت یا رضایت؟

همه‌ی این اصطلاحاً قانون‌هایی که از چنین کتاب‌هایی به دست می‌آید بی‌معنی نیست. اینکه مدیر یک کسب‌وکار به ارزش‌های پایه‌اش وفادار باشد، یا اینکه برایش مهم باشد که کارمندهایش را توانمند کند چیزهای خوبی است. اما یک صدای آرامی اینجا در گوش ما می‌گوید: «هدف از همه‌ی این تحقیق‌ها و بررسی‌ها چه بود؟ راضی شدن از روایت خوب؟ یا پیدا کردن راز موفقیت در کسب‌وکار و زندگی؟» تازه قضیه شاید جدی‌تر هم باشد. فیلیپ روزنسوایک می‌گوید مساله جدی‌تر از دقت و صحت علمی است. مشکل جدی‌تر این روایت‌ها این است که می‌توانند مضر باشند. چطور؟

یکی از وعده‌هایی که کتاب‌های موفقیت در کسب‌وکار می‌دهند «وعده‌ی موفقیت پایدار»‌ است؛ این وعده که اگر به این قوانین عمل کنید «موفقیت شما دائمی خواهد بود». اما واقعیت این است که حتی شرکت‌هایی که مدت طولانی در بازار موفق بوده‌اند نه فقط خیلی نادرند بلکه واقعی هم نیستند. یعنی چه؟ آن چیزی که اسمش را می‌گذاریم موفقیت بلند مدت، می‌گوید که دنبال کردن یک سری اصول و روش‌ها باعث موفقیت می‌شود اما در عمل می‌بینیم که شرکت‌های خیلی موفق، «یک موفقیت بلند مدت» ندارند،‌ بلکه «تعدادی موفقیت پشت سر هم دارند.» فرق این دوتا در این است که هرکدام از آن موفقیت‌های کوچک‌تر را باید جداگانه بررسی کرد. دلیل هرکدام از آن موفقیت‌ها می‌تواند یک چیز متفاوت باشد؛ پس جمع زدن آنها با هم و یک نتیجه‌ی کلی گرفتن از آنها درست نیست.

یا به عنوان مثال دیگر، این کتاب‌ها می‌توانند ما را دچار «توهم عملکرد مطلق» کنند. ممکن است حواسمان از این واقعیت منحرف شود که «موفقیت و شکست همیشه در یک محیط رقابتی اتفاق می‌افتد»؛ یعنی ممکن است شما امسال بهتر از پارسال باشید اما باز شکست بخورید چون رقبای شما خیلی بیشتر از شما پیشرفت کردند و در یک محیط رقابتی همیشه چیزها و عواملی وجود دارد که از کنترل شما خارج است.

مثال‌هایی از این دست نشان می‌دهد که باید با کتاب‌های موفقیت در کسب‌وکار جدی‌تر و محتاطانه‌تر برخورد کنیم. خیلی از چنین کتاب‌هایی به صورت ضمنی می‌گویند یک کسب‌وکار می‌تواند «تصمیم بگیرد که موفق باشد» آن هم با دنبال کردن چند قانون و روش مشخص. این همان وعده‌ای است که بخش مهمی از کتاب‌های خودیاری هم به آدم‌ها می‌دهند. وعده می‌دهند که دنیا آنقدرها هم که فکر می‌کنید پیچیده نیست و می‌توان با دانستن و عمل کردن به چند قانون مشخص پیچ‌وخم‌های زندگی را فهمید و دست‌اندازهایش را آرام رد کرد.

قصه‌ها و روایت‌ها می‌توانند برای ما مفید باشند و در طول تاریخ همیشه جزو ابزارهای شناختی مهم ما بوده‌اند اما نکته اینجاست که نباید محدودیت‌های این روایت‌ها را فراموش کرد. نباید به احساس رضایتی که یک روایت دل‌چسب به ما‌ می‌دهد راضی شویم. 

بیشتر کنجکاوی کنیم
بازی با آمار
اعداد و آمار تمام واقعیت را نشان نمی‌دهند

از آمار و عدد و رقم حرف زدن خیلی محکم و قانع کننده به‌نظر می‌رسد، اما اگر دقت نکنیم ممکن بیشتر بخوانید

ما و سوگیریهای شناختی
ما و سوگیری‌های شناختی

چقدر محیط اطرافمون رو درست و منطقی درک می‌کنیم و می‌شناسیم؟ چقدر دچار خطا و اشتباه می‌شیم؟ در بعضی از بیشتر بخوانید

خلاصه کتاب اثر هاله ای
اثر هاله‌ای

خلاصه کتاب اثر هاله‌ای خیلی از کتاب‌هایی که درباره‌ی موفقیت در کسب و کار نوشته‌ شده پر از راهنمایی‌ها و بیشتر بخوانید

4 نظر برای “حقیقت یا داستان‌سرایی؛ راز موفقیت کسب و کارها

  1. سلام وقت بخیر
    با تشکر از دیدگاه شما عباس سیدین عزیز
    به نظرم کتابهای موفقیت برآیند و الگوی ساز و کار کسب و کارهای موفق را به زبان نویسنده ترسیم می کند. هر کسب و کاری به قول شما روزهای سیاهی را در طول حیات خود دیده و خواهد دید ولی چیزی که آنها را از حذف شدن مصون می کند درصد بیشتر پیروزی ها به شکست هاست.
    در واقع نویسنده اینگونه کتابها الگوی موفقیت بسیاری از کسب و کارهای موفق از کوچک تا بزرگ را پیدا کرده و با ترسیم مدل ذهنی آن نسبت به ترویج و تکثیر آن برای عموم اقدام می کنند. به نظر من این کار حسن های بسیاری دارد از مهمترین آن تست بیشتر مدل کسب و کارهای رایج و مشخص شدن عیوب و مشکلات آن و فکر و ایده جدید برای بروزرسانی آن مدل کسب و کار.
    تشکر فراوان از مجموعه متفکران و نویسندگان گروه بی پلاس

    1. سلام و ممنون از کامنت شما.
      اینکه «کتابهای موفقیت برآیند و الگوی ساز و کار کسب و کارهای موفق را به زبان نویسنده ترسیم می کند» کاملاً درست است.
      چیزی که نویسنده‌ی کتاب اثر هاله‌ای تذکر می‌دهد این است که «تجربه» با «علم» فرق دارد. بله، تجربه‌ی شخصی و جمعی می‌تواند سرنخی برای شروع پژوهش علمی باشد اما با مطالعه‌ی روشمند علمی فرق دارد.

      آقای روزنسوایک تذکر می‌دهد که در خیلی از این نوع کتاب‌ها (که او اسم می‌برد) «تجربه» که از مطالعه‌ی موردی و جمع زدن مطالعه‌های موردی به دست می‌آید به عنوان «علم» و «قانون» موقیت معرفی می‌شود و این درست نیست و اشکال کار هم در چیزی است که او «جمع‌زدن اثرهای هاله‌ای» اسم می‌گذارد.

      در یک مقاله‌ی دیگر در وبلاگ بی‌پلاس (سوگیری پس‌نگری چطور ما را به اشتباه می‌اندازد؟) سعی کردم از قول نویسنده‌ی کتاب توضیح بدهم که عوامل موثر در موفقیت یا شکست (يا کلاً در هر اتفاقی در سیستم پیچیده) آنقدر زیاد است که در عمل «قانون» استخراج کردن به این راحتی نیست و در حالت عادی می‌توان از همان «تجربه‌ها» استفاده کرد و سعی کرد تا به قول شما «تست بیشتر مدل کسب و کارهای رایج و مشخص شدن عیوب و مشکلات آن و فکر و ایده جدید برای بروزرسانی آن مدل کسب و کار» اتفاق بیفتد.

      مشکل و حرف اصلی این است که این کار و این روش هرچقدر مفید باشد، «علم» نیست و نباید هم با آن مخلوط شود.

  2. الان که اینجا کامنت میگذارم کتاب اثر هاله ای را هنوز نخوانده ام ولی کنجکاو شدم حتما آن را بخوانم. فعلا تا امروز بهترین کتابی که در زمینه موفقیت خواندم (که در کسب و کار هم کاربرد دارد) کتاب The Formula بود که فکر کنم خود شما هم در یکی از پادکست ها معرفی کردید.

    من کتاب موفقیت در سالهای گذشته زیاد خواندم ولی هنوز جای یک بحث مهم خالی مانده و احتمال میدهم کتاب اثر هاله ای هم سراغش نرفته باشد و نمی دانم آیا تابه حال کسی جرات کرده درباره اش کتاب بنویسد یا نه.

    واقعیت این است که در دنیای واقعی، رقابت کسب و کارها یک جور جنگ است. گاهی یک جنگ خونین و قرمز به تعبیر کتاب اقیانوس آبی. من هنوز ندیدم کتابی که جرات کند فاش کند موفقیت بسیاری از کسب و کارها حتی کسب و کارهای خوب و سالم مستلزم روبرو شدن با این حقیقت ناگوار است که محیط کسب و کار مملو است از زد و بندها و باند بازی ها، رانت ها، استفاده از خلا های قانونی، هک کردن ذهن و روان مشتریان، انحصار، بد اخلاقی مشتریان، بداخلاقی همکاران، نامردی مدیران و هزاران جنبه منفی و بد دیگری که به نیمه تاریک ذات انسان برمیگردد. این منحصر به فرهنگ یا کشور خاصی نیست. همه جای دنیا همین است. پیشنهاد میکنم سریال Taboo را ببینید. در آن داستان، کمپانی بریتیش معروف دوران استعمار یعنی کمپانی هند شرقی میخواهد ملک یک بریتانیایی را از چنگش دربیاورد و مصادره کند. این استفاده از زور عریان برای مصادر اموال برای خیلی ها چیز آشنایی است. در آن داستان شما روی دیگر سکه موفقیت را میبیند. قهرمان داستان به ناگزیر با آلودگی های دنیای کسب و کار آشنا میشود و دمار از روزگار عمال کمپانی هند شرقی درمیاورد تا مالش را حفظ کند.

    در حقیقت کسب و کارهای موفق کسب و کارهایی هستند که در وهله اول در چنین فضای آلوده ای دوام آورده اند و توانسته اند در میان چنین هیاهویی چهارتا کار درست را به سامان برسانند.

    متاسفانه کتاب های موفقیت دنیا را چنان برای خواننده ترسیم میکنند که گویی در مدینه فاضله زندگی میکنیم. فقط شایستگی و دانش و ایده خوب و پشتکار و سایر فضایل اخلاقی و علمی موثر است. خیر. اینطور نیست. شما باید برای تعامل با انسان های بد و شروری که در دنیای کسب و کار فراوانند راه حل داشته باشید. مرزبندی اخلاقی داشته باشید. استراتژی داشته باشید.

    مثال می زنم. در همین ایران یک چالش ناگوار برای بسیاری از بیزنس ها کپی کاریست. شما محصول یا خدمتی را با هزار زحمت از آب و گل در میاورید و بعد یک آدم گردن کلفت که به فلان قدرت وصل است میاید یک شبه کار شما را کپی و تکثیر میکند و دست شما به هیچ جایی هم نمیرسد. خب شما برای روبرو شدن با چنین چالش هایی چه استراتژی دارید؟

    هنوز ندیدم کتابی که برای روبرو شدن آدمهای اخلاق مدار با آدمهای گردن کلفت و پدرسوخته استراتژی نشان بدهد. به شما قول میدهم نیمه پنهان موفقیت تمام کسب و کارهای موفقیت برخورداری از یک استراتژی مشخص برای روبرو شدن با آلودگی ها و آدمهای پلید دنیای کسب و کار است. اگر کتابی در این زمینه به پستتان خورد به ما هم معرفی کنید یا اگر قبلا معرفی کردید و من غافل بودم خوشحال میشود یادآوری کنید. با سپاس از پادکست ها و وبلاگ خوبتان.

  3. دیدن یک سریال دیگر در همین زمینه را هم به شدت به علاقه مندان بحث موفقیت کسب و کار توصیه میکنم. سریال Hell On Wheels داستانی به سبک فیلم های وسترن درباره رقابت خونین دو شرکت آمریکایی که برای اولین بار دارند در آن کشور خط راه آهن میکشند. دنیای واقعی کسب و کار را آنجا ببیند. به نظر من آدمیزاد همه جای دنیا همینطوریست و فقط منحصر به یک کشور خاص نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *