در عصر ایمیل، پیامهای متنی، فیسبوک، اینستاگرام و توییتر، همه ملزمیم که چند تا کار رو همزمان انجام بدیم.اما در گذشته لازم نبوده روی اینهمه کار متمرکز بشیم. زندگی مدرن چه تاثیری روی مغز ما گذاشته؟ راندولف نسه تو کتاب «دلایل خوب برای احساسهای بد» که ما تو اپیزود ۵۷ بیپلاس خلاصهاش رو شنیدیم از ناسازگاری سیستم عصبی با زندگی مدرن حرف میزنه. تو این نوشته میخوایم رو این موضوع دقیقتر بشیم.
نویسنده: مریم مهری
انجام یک نفرهی کارهای ده نفر
مغز ما امروز شلوغتر از همیشهست. با حقایق، شبه حقایق، اخبار تقلبی و شایعات بمباران میشیم و اینا همه به عنوان اطلاعات به ما ارائه میشن. تلاش برای اینکه بفهمیم چه چیزی رو باید بدونیم و چه چیزی رو نادیده بگیریم، خستهکنندهست. در عین حال همهی ما داریم کارهای بیشتری انجام میدیم. سی سال پیش آژانسهای مسافرتی کار رزرو بلیت هواپیما و قطار رو برای ما انجام میدادن و فروشندهها کمک میکردن تو مغازه چیزی رو که دنبالش هستیم پیدا کنیم و تایپیستها و منشیهای حرفهای کار تایپ و ارتباطگیری و مکاتبات رو انجام میدادن. اما الان تقریبا همهی این کارها رو خودمون انجام میدیم. بعضی وقتها در حال انجام کارهای ۱۰ نفر مختلف هستیم و همچنان سعی میکنیم حواسمون به زندگیمون، بچههامون، والدین، دوستها، شغلمون، سرگرمیهامون و فیلمها و سریالهای موردعلاقهمون هم باشه.
موبایلهامون تبدیل به وسیلهای شبیه چاقو سوئیسی شده که همه کاری رو میشه باهاش انجام داد. پیشرفت گوشیهای هوشمند جوریه که فعالیتهای بیشتری نسبت به پیشرفتهترین کامپیوترهای سی سال پیش انجام میدن، و همیشه همراهمون هستن، حتی در رختخواب و توالت. با گوشیهامون در لحظه داریم کارهای متنوع انجام میدیم، تو خیابون راه میریم و پیغام جواب میدیم، وقت صحبت با کسی ایمیلها رو چک میکنیم، عکسهای اینستاگرام رو میبینیم و کارهای دیگه. ولی مغز ما چقدر آمادگی داره که بهش انجام چند کار مختلف و بعضی وقتها کاملا بیربط رو بسپریم؟
خلاصه کتاب دلایل خوب برای احساسهای بد را در اپیزود ۵۷ پادکست فارسی بیپلاس بشنوید
هزینهی شناختی مولتیتسک بودن برای مغز
فکر میکنیم به خوبی از عهدهی انجام کارهای همزمان برمیایم ولی این یه توهم موذیانه بیشتر نیست. ارل میلر عصبشناس در MIT میگه که مغز ما قادر نیست چند وظیفه رو همزمان به خوبی انجام بده. وقتی مردم فکر میکنن که مولتی تسک هستند، در واقع دارن سریع از یه کار سراغ کار دیگهای میرن و هر بار این سوییچ کردن یه هزینهی شناختی برای مغز داره. با وجود اینکه فکر میکنیم کارهای زیادی انجام میدیم، ولی از قضا مولتیتسک بودن باعث میشه کارایی کمتری داشته باشیم.
ثابت شده که انجام همزمان چند کار باعث افزایش تولید هورمون استرس کورتیزول میشه و آدرنالین زیادی ترشح میکنه. این افزایش فعالیت، مغز رو بیش از حد تحریک میکنه و میتونه باعث سندروم مه مغزی یا فکرهای آشفته بشه. مه مغزی همون چیزیه که باعث میشه ادراک و حافظهمون با اختلال مواجه بشه و پیغامی رو که میخوایم بفرستیم برای دوستمون، برای رییسمون ارسال کنیم یا ندونیم که ماشین رو کجا پارک کردیم و چیزهایی از این دست. مولتی تسک بودن یک چرخهی اعتیاد به دوپامین ایجاد میکنه به این صورت که مغز مدام دنبال پاداشه و در این راه تمرکزش رو از دست میده و در جستوجوی مداوم محرک خارجیه که مثل پاداش براش عمل کنه.
این شرایط باعث میشه که قشر پیشپیشانی مغز سوگیری جدید پیدا کنه و توجهش به راحتی با چیزهای جدید دزدیده بشه. یعنی ناحیهای از مغز که برای تمرکز و موندن تو کار باید بهش تکیه کنیم به راحتی منحرف میشه. همزمان داریم جواب تلفن میدیم، چیزی رو در اینترنت سرچ میکنیم، ایمیلها رو نگاه میندازیم و همهی اینها باعث تغییر رفتار مغز میشه. مغز دنبال پاداشه و به جای اینکه با پاداشهای بزرگ راضیش کنیم، در عوض با انجام هزار کار کوچیکتر بهش پاداشهای کاذب میدیم. این کارهای کوچیک باعث میشه فکر کنیم واقعا کاری انجام دادیم و ازشون احساس رضایت میکنیم اما نتیجهش از دست رفتن تمرکز و عدم انجام کار عمیق و جدیه.
کم شدن بهرهی هوشی
قدیمتر اگه تلفن زنگ میخورد و ما مشغول کاری بودیم، یا جواب نمیدادیم یا زنگ رو خاموش میکردیم. تلفنها جای ثابتی روی میز و دیوار داشتن و هیچ توقعی وجود نداشت که همیشه در دسترس باشیم و گوشی رو برداریم. ولی حالا تلفن رو تا توالت هم میبریم و این انتظار ایجاد شده که در هر زمانی جوابگو باشیم. باید بتونیم هر وقت که میخوایم دسترسی داشته باشیم، بیتوجه به اینکه آیا طرف مقابل هم میتونه و زمان مناسبیه براش یا نه. این انتظار به قدری ریشهدار شده که آدما تو جلسات جواب تلفن میدن و میگن «ببخشید الان نمیتونم صحبت کنم چون تو جلسه هستم». انتظار دسترسی الان با قدیم خیلی فرق کرده.
مولتیتسک یا چندکاره بودن برای عملکرد شناختی مغز مضره. تحقیقات نشون داده که قرار گرفتن تو موقعیتی که سعی میکنید روی یک کار متمرکز بشید و همزمان ایمیلتون رو هم چک میکنید میتونه بهره هوشی رو تا ۱۰ امتیاز کم کنه. ضررهای شناختی ناشی از چندکاره بودن حتی بیشتر از ضررهای شناختی ناشی از سیگار کشیدن آسیبزاست. یادگیری اطلاعات در حین انجام چند وظیفه باعث میشه اطلاعات جدید به قسمت اشتباه مغز برسه. به عنوان مثال اگه یه دانشآموزی همزمان درس بخونه و تلویزیون تماشا کنه اطلاعات مربوط به تکالیف مدرسه وارد جسم مخطط میشه. یعنی بخشی از مغز که به ذخیرهی مهارتهای جدید اختصاص داره نه واقعیتها و ایدهها. بدون حواس پرتی تلویزیون، اطلاعات وارد هیپوکامپ میشن، جایی که به روشهای مختلف سازماندهی و طبقهبندی میشن و بازیابی رو آسونتر میکنه. عصبشناسهایی که در این زمینه کار کردن میگن مردم نمیتونن مولتیتسک باشن و همهی وظایف همزمان رو به خوبی انجام بدن و وقتی که میگن نه ما میتونیم، دارن خودشون رو فریب میدن.
بروز خستگی و رفتارهای تهاجمی
درخواست از مغز برای توجه نشون دادن از یه فعالیت به فعالیت دیگه باعث میشه قشر جلویی و جسم مخطط گلوکز اکسیژندار رو بسوزونه که سوختیه که برای انجام کارها مورد نیازه. نوع تغییر سریع و مستمر ما با مولتیتسک بودن سرعت سوخت مغز رو بیشتر میکنه و باعث میشه بعد از مدت کوتاهی احساس خستگی و بینظمی کنیم چون به معنای واقعی کلمه مواد مغذی مغزمون رو تخلیه کردیم. تغییر مکرر وظایف منجر به اضطراب میشه، سطح هورمون استرس کورتیزول رو تو مغز بیشتر میکنه و به نوبهی خودش میتونه منجر به رفتار تهاجمی و تکانشی بشه. میدونیم که مولتیتسک بودن مستلزم تصمیم گیری مداومه: آیا باید به این پیغام جواب بدم یا نادیدهش بگیرم؟ چهطوری جواب بدم؟ ایمیل رو چطوری آرشیو کنم، کارهایی رو که الان دارم انجام میدم ادامه بدم یا کار دیگهای شروع کنم یا استراحت کنم؟ تصمیمگیری برای منابع عصبی ما خیلی سخته و به نظر میاد تصمیمات کوچیک به اندازهی تصمیمات بزرگ انرژی صرف میکنن و باعث میشن کارایی پایین بیاد و تصمیمات اشتباه گرفته بشه.
در گذشته اما اصلا به این تلاشها و چندکاره بودن نیاز نبود. ایمیل وجود نداشت و به هم نامه میدادیم و منتظر پاسخ سریع نبودیم. و چون نامه نوشتن و پست کردن هزینه و وقت میگرفت، سعی میکردیم وقتی نامه بدیم که مطلب مهم و ضروری داریم، اما الان همهی این کارها آسون شده و میلباکس ما پر از ایمیلهاییه که باید در موردشون تصمیمگیری کنیم یا مدام باید به پیغامهایی جواب بدیم که اگه زمان قدیم بود، لزومی نداشت دریافت کنیم. این بیواسطه شدن همهچی، خوبیهایی داشته و بدیهایی، که بدیهاش اغلب نادیده گرفته میشه. مثلا یکی از چیزهایی که بهش توجه نمیشه همین انتظار برای آنی بودن جوابیه که باید بدیم که باعث استرس میشه.
هر بار که ایمیلی رو میفرستیم و پیغامی رو جواب میدیم، احساس موفقیت میکنیم و مغز ما مجموعهای از هورمونهای پاداش رو دریافت میکنه که به ما میگه کاری رو انجام دادیم. هربار که تو توییتر یا اینستاگرام چیزی پست میکنیم این احساس رو داریم که از نظر اجتماعی ارتباط بیشتری گرفتیم و باز هم یه دستهی دیگه از هورمونهای پاداش رو دریافت میکنیم، احساس لذتی که کاذبه و میتونه به یه اعتیاد عصبی تبدیل بشه، اگه تا حالا نشده باشه.
- برای نوشتن این مطلب از این منبع استفاده کردم.